-- Logo ---->

مصاحبه تلویزیون پرتو با کورش مدرسی

متن كامل

 پرتو: سالروز ١۵خرداد نزدیك است. چند روز قبل از ١۵ خرداد ١٣٤٢ خمینی دستگیر شد و در پی آن تظاهرات وسیعی در تهران و قم به وقوع پیوست كه به گفته اسلامی ها هزاران نفر به دست نیروهای رژیم شاه كشته شدند. به نظر شما زمینه های این واقعه چه بود؟ 

کورش مدرسی: رویدادهای خرداد چهل و دو نشان داد که چگونه درغیاب یك آلترناتیو چپ و کمونیستی و حتی دیگر جریانات رادیکال که بتوانند خواست مردم را نماینده گی كنند، جریانات ارتجاعی قدم جلو می گذارند و بر ذهنیت مردم و ارزیابی  آنها از نیروهای سیاسی مستقیما تاثیر میگذارند. امروز هم اگر كمونیست ها، طبقه كارگر و نیروهای پیشرو برای نماینده گی اعتراض مردم به ستم بر زن و جامعه قدم جلو نگذارند و برای سازمان دهی  مبارزه واقعی و آرمانهای مردم تلاش نكنند، آنوقت جریاناتی مثل ناسیونالیست ها و فاشیست های ترک، کرد یا بلوچ و ... قدم پیش می گذارند و به اعتبار پیدا كردن سنت های ارتجاعی در جامعه دامن می زنند. در سال ٤٢ هم چنین اتفاقی افتاد. یكی از واقعیت های خرداد چهل و دو این بود که سیستم ارتجاع مذهبی وابسته به زمین و اساسا مبتنی بر ستم بر زن، علیه اصلاحات ارضی رژیم شاه به میدان آمد. در آن زمان رشد سرمایه داری به نیروی کارنیازداشت. اصلاحات ارضی باعث شد كه  سیل عظیمی از دهقانانی كه در پروسه تقسیم اراضی، بی زمین یا ورشکست می شدند، به بازارهای کار سرازیر شوند، باعث شد كه به زنها حق رای بدهند و از این راه آنها را هم  به بازار کار بكشانند، جنگلها و منابع طبیعی را ملی اعلام کنند و در واقع این منابع را از دست بخشی از طبقه فئودال که آن وقت طبقه حاکم بود در آورند و به نفع تحول سرمایه داری جامعه بكار گیرند.  بنابراین یک جنبش ارتجاعی و اساسا دستگاه صنعت مذهب و روحانیت به میدان آمد و به اصلاحات شاه عکس العمل نشان داد. حال مردم قم و سایر مناطق ایران بخاطر ظلمی که به آنها شده بود و دراعتراض به کل نابسامانی و ستمی که در جامعه بود تا چه اندازه به این جریان مذهبی پیوستند یا نه اهمیت تعیین کننده ای ندارد. اهمیت مسئله از این جهت است كه این جریان به میدان آمد و پرچمی را به دست گرفت كه كل ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی پروغرب را که شاه نماینده آن بود، مبهوت و به لحاظ سیاسی ورشکسته کرد. جریانات منتقد رژیم شاه خواستار اصلاحات ارضی و بورژوایی در جامعه بودند و وقتی كه دولت با پلاتفرمی به میدان آمد كه به مراتب جلوتر از حتی پلاتفرم حزبی مانند حزب توده بود چه رسد به جبهه ملی و نهضت آزادی، این جریانات به قدری مبهوت شدند كه با شعار "اصلاحات آری، دیکتاتوری نه" عكس العمل نشان دادند. آنها كه در واقع اصلاحات سرمایه دارانه در جامعه را تایید می كردند به دنباله رو و تابعی از ابتکارعمل ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی تبدیل شدند و از آنجا كه در مقابل بورژوازی حاكم به جز مبارزه با اختناق حرف دیگری برای گفتن نداشتند، به لحاظ سیاسی و استراتژیک ورشکسته شدند. در نتیجه می توان گفت كه تنها دستگاه مذهب و روحانیت بود كه پرچم مخالفت با اصلاحات ارضی شاه را در قم و چند شهر دیگر دردست گرفت.

در جریان اصلاحات ارضی، دولت به عنوان نماینده ناسیونالیسم عظمت طلب پرو غرب، اپوزیسیون ناسیونالیست بورژوایی خود را ورشکسته کرد. آن شرایط امروز به شكلی دیگر به وضعیت ایران و  پرچمی كه احمدی نژاد از دست ناسیونالیسم پروغرب گرفته است بی شباهت نیست.

 پرتو : نیروهای چپ در آن زمان چه وضعیتی داشتند؟

کورش مدرسی: نیروهای چپ عمیقا" ناسیونالیست و متشكل بودند از حزب توده، چپ های رادیکال محیط های روشنفکری و نیروهای حول و حوش جبهه ملی. اینها به اصلاحات ارضی متوهم بودند كه گویا می رفت تا دهقانان را به تولید كننده گان خرد خوشبخت تبدیل كند. اما وقتی دیدند این اتفاق نیافتاد شروع كردند به انتقاد از اصلاحات كه دهقانان را ورشکسته و فقیرتر و مجبور كرده تا برای یافتن كار به شهرها روی آورند و از این قبیل نقد ها. این چپ كه دچارچنین توهم پوپولیستی عقب مانده ای بود وقتی كه دید شکست خورده و بی پرچم شده است، نهایتا به سمت ایده های عقب مانده اسلامی عقب نشینی كرد.

 پرتو: به خمینی گرایش پیدا كردند؟

کورش مدرسی: دردل این تحولات خمینی برای  چپ های آن دوره به یك شخصیت مبارز تبدیل شد. فرهنگ جامعه به عقب برگشت و همان اندازه سكولاریسم حزب توده و منتقدین آن دوره كه از انقلاب مشروطه، كه اساسا انقلابی سكولار بود، تاثیرگرفته بودند رنگ باخت. این جریانات به سمت ایده های  اسلامی چرخیدند و یا با احترام به آن برخورد می كردند. جریانهای اسلامی و نیمه اسلامی و جهان سومی بحث جنبش روحانیت و روحانیت مبارز را در ایران باب كردند.  سخنگوی روشنفكران آن دوره كسانی مثل شریعتی و آل احمد بودند. آل احمد شاید بارزترین فرد آن دوره بود. بعدها هم گروه ها و سازمانهایی  مانند سازمان مجاهدین و چریکهای فدایی خلق شکل گرفت كه  درواقع ارزش ها و فرهنگ مبارزاتی شان تفاوت چندانی با هم نداشت.

 پرتو : یعنی همان سمپاتی ای که الان در بخش عمده چپ ایران نسبت به ناسیونالیست ها، قوم پرست ها و فدرالیست ها موجود است در آن دوره متوجه اسلامی ها بود؟

کورش مدرسی: دقیقا".  چنین سمپاتی ای به اسلامی ها پیدا شد. در واقع فرهنگ عقب مانده ارتجاعی در مقابل فرهنگ پیشرو دست بالا پیدا كرد. بگونه ای كه  رگه هایی از فرهنگ لمپنی و جاهلی درعرصه های هنر، فیلم، شعر و موسیقی چپ مبارز و روشنفکر معترض كاملا آشكار بود. فیلم هایی چون قیصر و رضا موتوری و وصف رفتارهای لمپنی و مردانه و جاهل بازی در آنها، نمونه بارز تاثیر این لمپنیسم اسلامی  در فیلم و سینما بود. 

 پرتو: عروج جریان اسلامی در آن دهه، بعدها چه تاثیری بر جریانات سیاسی گذاشت؟

کورش مدرسی : این پدیده جریانات سیاسی را در مبارزه علیه رژیم شاه آسیب پذیر و بدون یك  پرچم مستقل و هویت متمایز كرد. همان طور كه در سال ۵٧ وقتی خمینی از پاریس وارد ایران شد دیدیم كه سازمان چریک های فدایی خلق با باندرول به استقبال وی رفت و او را شخصیتی مبارز میدانست. کمتر چپی در آن مقطع جرات می کرد بگوید که ایشان سمبل ارتجاع است و آن فرهنگ فرهنگی ارتجاعی و آن جنبش جنبشی ارتجاعی است. به هر حال سال ٤٢ مقطع به میدان آمدن این جنبش بود و از این نظر مقطع مهمی است.

 پرتو: یعنی همین جنبش بود که در سال ۵٧ قدرت را در دست گرفت؟

کورش مدرسی : در كل افق و سنتی که بر ایران حاکم شد محصول ادغام ناسیونالیسم عقب مانده ایرانی در یک جنبش اسلامی ارتجاعی بود که مجبور بود خود را با واقعیت جامعه تطبیق بدهد. از این رو جریانی كه به نام جریان اسلامی متولد شد، هر دو رگه را در خود داشت و هنوز هم دارد. این جنبش مجبور بود خود را با واقعیت یک جامعه سرمایه داری تطبیق بدهد. جنبشی که علیه حق زن وارد میدان شد مجبوربود که از همان روز اول در مقابل واقعیت یک جامعه ی پیشرفته حق رای زن را قبول کند. جنبشی که علیه اصلاحات ارضی وارد میدان شد، آن را تحمل كرد.

اگر به خاطر داشته باشید اوایل روی كار آمدن جریانات اسلامی در ایران، اولین عکس العمل بخش زیادی از جامعه  درتحرک فئودالهای سابق برای تصرف مجدد زمین ها خود را نشان داد. چون از نظر آنها خمینی و جریان اسلامی نماینده آنها بود. بسیاری از بخش های دهقانی جامعه و کسانی که صاحب زمین شده بودند فکر می کردند خمینی می آید و زمین هایشان را از آنان می گیرد. اما واقعیت جامعه این جریان را مجبور كرد که تا اندازه ای  خود را با آن انطباق بدهد.

 پرتو: باز هم به بحث بر سرمسئله گرانی كه مشغله بخش وسیعی از مردم و کارگران است و همچنین به اعتراضات کارگران نیشکر هفت تپه بپردازیم. گرانی و بی كاری همچنان در حال افزایش است. هر روز خبر می رسد كه مراکز مختلف صنعتی و تولیدی در حال بسته شدن هستند و دستمزدها در بسیاری از كارخانه ها همچنان پرداخت نمی شود. دلایل مختلفی هم برای این مسئله ذكر میشود. صاحبان كار ادعا می كنند نقدینگی ندارند، باید  سرمایه گذاری را به مكان دیگری منتقل كنند و ... به هرحال همه اینها به فقر و گرانی بیشتر می انجامد. نظر شما چیست؟

کورش مدرسی: واقعیت جامعه سرمایه داری همین است. اتفاقاتی در جامعه ایران دارد می افتد از تعطیل کارخانه ها و مراکز تولیدی و عدم پرداخت دستمزدها گرفته تا گرانی، فقر و تورم فزاینده، كه هیچ چیزی بهتر از آن، مکانیسم عمل سرمایه داری را در جامعه نشان نمی دهد. 

در این باره به تفصیل صحبت كرده ایم كه بار اصلی این وضعیت برسر کل مردم خالی نمی شود. بلكه بار اصلی این گرانی و بیکاری و خطر فلاکتی که جامعه ایران را تهدید می كند بر سر طبقه کارگر و زحمتکش جامعه  خالی می شود.  در مقابل  بخش بورژوا و سرمایه دار جامعه ثروتمند و ثروتمند تر می شود چرا كه سرمایه داران پولشان را در کانال های سود آور تری سرمایه گذاری می كنند. این منطق جامعه ی سرمایه داری است و هیچ چیزی بهتراز وضعیت موجود نمی تواند این منطق ضد انسانی و کثیف را به نمایش بگذارد. این وضعیت به خوبی نشان می هد که سیستم  سرمایه داری چگونه می تواند شریف ترین و اصیل ترین بخش انسانی جامعه را که در واقع تولید کننده گان ثروت هستند، به فلاکت بکشاند.

 پرتو : نظرتان درباره دلایلی كه برای این وضعیت ذكر می كنند چیست؟

کورش مدرسی : قبلا هم در این رابطه صحبت كرده ایم. بخشی از خود بورژوازی و سرمایه داری و یا جنبش هایی که به سرمایه داری متعلق یا منادی سرمایه داری هستند، این وضع را ناشی از سوء مدیریت جمهوری اسلامی، از اسلامیت اش  و بطور كلی ناشی از ناتوانی دستگاه حاکم جمهوری اسلامی می دانند. كسانی كه چنین ارزیابی ای دارند برای تعطیلی کارخانه ها، بیکارسازی های وسیع، عدم پرداخت دستمزدها، گرانی و تورم افسار گسیخته ای كه بطور واقعی در حال نابود كردن پایه های فیزیکی طبقه کارگر و زحمت کش جامعه است و می گویند این رژیم كارآمد نیست، یک عده آدم ناوارد را با سیاست های کج و معوج بر سر كار آورده اند و غیره، آنوقت راه حلی كه می توانند ارائه دهند جایگزینی  سیستمی است که به اصلاحات مشاوره ای و به خود نظام سرمایه داری ختم خواهد شد. چرا كه از نظر این منتقدین قرار است کارگر سود بدهد، قرار است کارخانه براساس سودآوری کار کند، قرار است تولید محصولی که سود آور نیست تعطیل شود و ... این مفروضات نهایتا به راه حل هایی میرسد که کارایی نخواهد داشت. مانند راه حل هایی که متاسفانه بخش هایی ازکارگران ایران به آن می رسند و تصور می كنند اگر كارخانه را به خود آنها بسپارند آن را سود آورخواهند كرد. این لازمه اش این است كه كارگران به سركارگر خود تبدیل شوند، به قیمت کار ارزان و پایین آوردن دستمزدها نرخ سود را بالا ببرند، آنقدر جذابیت ایجاد شود تا سرمایه ها به آنجا سرازیر شود و سرمایه دار سرمایه گذاری کند، ماشین آلات تازه بیاورد و...

حتی بارور كردن سیستم تولید سرمایه داری از طریق بالا بردن سطح تکنولوژی و مدرن كردن ماشین آلات هم محدود است. بطور مثال اگر ماشین آلات نیشکر هفت تپه مدرن شود، دولت هم  بودجه بدهد، آنوقت سوال این است كه این كارخانه در مقابل یك كارخانه مدرن نیشكردر آمریکای جنوبی كه كارگران را با یک دهم دست مزد کارگر ایرانی مجبور می كند مانند برده کار کنند، چگونه قادر به رقابت خواهد بود؟  در این صورت دو راه وجود دارد یا باید دستمزد كارگر را پایین بیاورند و نیشكرارزان تولید كنند و یا  در را به روی واردات نیشكر ببندند كه در این صورت باز قیمت ها افزایش خواهد یافت.

هم چنانكه گفتم سرمایه داری سود می خواهد و اجازه نمی دهد كه كارگر جای او را بگیرد.  چه  خود کارگر كارخانه را برای سوددهی اداره كند و چه  صاحب سرمایه، باید سهام شرکتی را بخرد که سود می دهد نه آن را که برای مردم مفید ولی سود آور نیست. اگر دریك جامعه سرمایه داری زندگی می کنید باید مطمئن باشید كه هیچ کس سهام شرکتی را نمی خرد که سود آور نیست اما بطور مثال فاضلاب شهر اصفهان را تصفیه می کند تا مردم در شرایط بهتری زندگی کنند.

به نظر من اولین قدمی كه كارگر باید بردارد تلاش برای كسب آگاهی طبقاتی است. او نایب تولید سرمایه داری نیست.  تقاضای به دست گرفتن كارخانه برای سود آور كردن آن اشتباه ترین کار است و باعث می شود کارگربه آجودان و پاسبان و ناظم خود تبدیل شود كه برای سود تولید می كند نه برای جامعه.  كارگر با این كار در موقعیتی قرار خواهد گرفت که باید از معیشت خود بزند تا کارخانه سود آورشود. بنابراین این خواست كه كارخانه را به دست ما بسپارید، سود آوری اش با خود ما، خواسته یا ناخواسته فریب دادن طبقه كارگر است. این برای طبقه كارگر به دوستی خاله خرسه  می ماند.

به كارگر نیشکر هفت تپه چه ربطی دارد كه كارخانه سود میدهد یا نه؟ كارگر باید این آگاهی را بدست آورد كه کل ثروت این جامعه را طبقه او دارد تولید میکند، دیگران دارند ازقِبل كار او زندگی می کنند آنوقت بیاید و برای آنها سود آورش هم بکند؟ این هیچ کارگر بیکارو شاغل، فصلی و غیر فصلی، پروژه ای و غیر پروژه ای را نمی تواند زیر یک پرچم و برای دفاع از معیشت اش در مقابل بورژوازی متحد كند. نمی شود كه تعرض مستقیم سرمایه داری را به معیشت طبقه کارگر با متولی کارخانه شدن از طرف بورژوازی جواب داد.

باید حول شعارهای دیگری متحد شد. شعاری كه می تواند كل طبقه كارگر را از زیر بار عدم پرداخت دستمزدها بیرون بكشد این است كه اگر دستمزد نمی دهید باید و مجبورید كه به همه افراد بالای شانزده سال بیمه بیكاری بپردازید و گرز بیکارسازی را از دوش طبقه كارگر بردارید. آنچه که به رابطه كارگر و سرمایه دار مربوط است درخواست حق بیمه بیکاری است. ایجاد اتحاد علیه فقر، علیه بیکار سازی ها، علیه بستن کارخانه ها، بیمه بیکاری مکفی برای همه افراد شانزده سال و بالاتررا باید سازمان داد و این فقط از قِبل تحمیل هزینه آن بر خود سرمایه داران بعنوان پدیده ای در مقابل طبقه كارگر، ممکن است.

طرح و سازماندهی كارگران حول این شعار است که میتواند کل طبقه کارگر را از وضعیت موجود بیرون بكشد. اگر قرار است كارگر کارخانه را اداره کند، باید از همه آنها سلب مالکیت كرده و آن را سوسیالیستی اداره کند. باید یک جامعه سوسیالیستی که در آن تولید برای سود نیست ایجاد كند. جامعه ای كه در آن اگر داروی سرطان سود ندهد تولیداش میکند، اگرلامپ برق سود ندهد باز تولیداش میکند، شکر و نیشکر اگر سود ندهد ولی برای جامعه لازم باشد باز تولید می کند، چون تولید برای رفع نیازهای جامعه است و برای سود نیست. كارگر باید به این حد از آگاهی برسد.

بنابراین شرط اینکه سد محکمی در مقابل وضعیت موجود ساخه شود، خود آگاهی عمیقا طبقاتی و روشن و ضد سرمایه داری پیشروان کمونیست طبقه کارگر و رهبران طبقه کارگر است که آنان را حول این خواستها متشکل کنند.  در غیر این صورت  اگر همین کارخانه نیشکر هفت تپه را به  دست کارگران بدهند قیمت شکر بالا می رود و آنوقت دولت در جواب مردم عادی معترض می گوید که کارگران نیشکر قیمت ها را  بالا برده اند. این وضعیت در انگلیس دارد اتفاق می افتد. کارگران مترو دست به اعتصاب زدند و پیکت کرده بودند که مردم سوار مترو نشوند. در مقابل آنان کارگران دیگر ایستاده بودند و می گفتند که چرا ما باید از شما حمایت کنیم؟ مگر به خاطر ما دست به اعتصاب زده اید؟ شما می خواهید دستمزدتان را بالاببرید، فردا قیمت بلیط گران تر می شود و ما بیچاره میشویم!

این سیاست شقه شقه کردن طبقه کارگر است. هر كس در مقابل این پدیده صفی تشکیل دهد، كارگران را علیه سرمایه داری متحد کند و در این راه خشتی روی خشت بگذارد باید دست اش را فشرد. این كار رهبران کمونیست طبقه کارگر است. باید با این سوء تفاهم، با این تبلیغات عمیقا توجیه گر سرمایه داری، اینكه این مکانیسم و اتفاقاتی که امروز درایران می افتد صرفا به پای اسلامیت و یا ناواردی سیستم مدیریت گذاشته شود مبارزه كرد و علیه آن متحد شد. سیستم فعلی هم اسلامی است و هم ناوارد اما  اگرنوع غیر اسلامی و واردش را هم بیاورید باز همین بلا را سر طبقه كارگرمی آورد. کاری می کند که تاچر كرد. خصوصی سازی می کند، کارخانه غیر سود ده را تعطیل می کند و...

پرتو:  در كردستان شورای نساجی سنندج روز ٢٣ اردیبهشت اعلام موجودیت کرد. کارفرما چند روز قبل تر از آن اعلام كرده بود که به دلیل نبود پول همه قسمت های تولید را خواهد بست. کارگران نساجی هم مجمع عمومی گرفته و یک طومار اعتراضی را به امضا رسانده و به اداره کار بردند. آنها به اداره كار اعلام كردند كه شورا تشکیل داده اند و خواستارثبت آن هستند. با در نظر گرفتن اینكه کارگران هفت تپه که بیشترین فدا کاری ها را کرده و همیشه  به  مجمع عمومی شان تكیه داشته اند اما وقتی که فعالین آنها سراغ ایجاد تشکل می روند خواستار ایجاد سندیکا هستند، به نظر شما كار كارگران نساجی كردستان در مقایسه با این گونه اقدامات که در سایر بخش های کارگری ایران انجام می شود تا چه حد پیشروتر است؟

کورش مدرسی : بنظر من این یکی از پیشروترین اقدامات است و باید به کارگران نساجی سنندج تبریک گفت. باید کارگران دیگر از کارگران نساجی سنندج یاد بگیرند.

ببینید، خوب است که کارگران سندیکا و اتحادیه درست کنند و حول آن جمع شوند و از معیشت خود دفاع کنند. ولی آیا كسی هست كه به ما نشان دهد در جامعه اختناق زده ای که بر اساس کار ارزان کارگر زنده است، تا كنون چند سندیکا و شورا تاسیس شده و چند تا ازآنها توانسته اند روی پای خود بایستند؟

میخواهم بگویم كه  درست کردن سندیکا و شورا درایران به هیچ وجه كار ساده ای نیست. برعکس آن مجمع عمومی را میتوان هر وقت  و از هر جایی شروع كرد. وقتی کارگران دور هم جمع می شوند اسمشان مجمع عمومی یا شورای کارگران کارخانه است. این مجمع دور هم جمع می شود و نماینده گانی را تعیین می کند برای انجام دادن کارهای خاص. این کاری است که نساجی سنندج کرده و به نظر می آید هفت تپه نکرده است. این قدم بسیار رو به جلویی است. باید مجمع عمومی درست کرد. مجمع عمومی طبیعی ترین و ممكن ترین شکل دور هم جمع شدن است و اجازه کسی را هم نمی خواهد. اینكه آن را ثبت می کنند یا نه مهم نیست. مهم این است كه شورای کارخانه  نماینده گانی دارد كه تصمیم می گیرند جمع شوند، برای كارخانه تصمیم بگیرند و برسر انتخاب تاکتیک های مبارزاتی مشخص تبادل نظر كنند.

پرتو: این كارگران چقدرمی توانند سراغ مراکز كارگری دیگر بروند و آنها را به انجام كار مشابه تشویق كنند؟

کورش مدرسی: اینها همه فرمول های عمومی است که قاعدتا باید انجام بدهند. ولی اینکه چقدر می توانند مانع بیکاری سازی شان شوند شاید بهتر باشد قطعنامه ی  بیمه بیکاری برای همه افراد بالای شانزده  سال را تصویب كرد و دنبال آن رفت. به هر حال آنها نمی توانند كارخانه نساجی را سود آور كنند. وقتی پارچه وارداتی چین با یک پنجم قیمت داخلی و با کیفیت بهتر وارد می شود، حالا  کار طبقه کارگر ایرانی این است که چون سرمایه دار ایرانی که با سرمایه دار چینی رقابت میکند، کارگر ایرانی هم بیاید و با کارگر چینی رقابت کند؟

 پرتو : حتی اگر رقابت هم بکند باز از پس تکنولوژی مدرن چین و دستمزد روزانه كمتر از یك دلار کارگر چینی بر نمی آید.

کورش مدرسی: نمی دانم ممکن است رقابت کند. ممکن است رژیمی سر کار بیاید كه بتواند به معیشت کارگر ایرانی تعرض كرده و مزدش را به روزی یک دلار كاهش دهد و بتواند از این طریق رقابت کند. منتهی منظورمن این است که این کار طبقه کارگر نیست که در کنار سرمایه داری خودی با کارگر سرمایه داری یک کشور دیگر رقابت کند. این مسئله سرمایه داراست كه با هر کس كه میخواهد رقابت کند. این كار طبقه كارگر نیست. رقابت كه فقط به چین محدود نمی شود. کارخانه نساجی سنندج فردا باید با کارخانه نساجی مشهد و یزد هم بتواند رقابت کند. این منطق جامعه سرمایه داری است كه اتحاد كل طبقه کارگر را از هم میپاشد. كار ما دفاع از معیشت مان است و سرنگون کردن سرمایه داری برای ایجاد یك جامعه سوسیالیستی. در این راه  باید شعارهای مشترك و خیلی روشن داد تا بتوان بخش بزرگی از طبقه را جمع كرد.  قدرت طبقه کارگر در اتحادش در مقابل كل سرمایه داری است نه فقط اتحاد در مقیاس کارخانه.

 پرتو: بعنوان یك جمع بندی در رابطه با شورای نساجی  کردستان، و نظر شما مبنی بر اینكه شاید بهترین کار در سطح جامعه رفتن به سراغ بیمه بیکاری و جمع كردن نیرو برای آن باشد، آیا شما این را جزء اتحاد علیه بیکاری می دانید؟

کورش مدرسی : به نظر من اینها تاکتیک هایی است که رهبران محلی باید در پیش بگیرند. من در موقعیتی نیستم که بگویم الان بطور اخص چه باید کرد. اینها کار رهبران محلی کمونیست  و رهبران کارگری در محل است که تاکتیک های مختلف را پیش بگیرند. اینكه از کارخانه ای امضاء بگیرند  یا نه زیاد مهم نیست.

من فكر میكنم اگر روزی شورای کارگران نساجی، خیابانهای سنندج را بند بیاورند و شعار بیمه بیکاری مکفی برای همه افراد بالای شانزده سال را به دست بگیرند، سمپاتی بخش وسیعی از جامعه را به خود  جلب می کنند. بخش زیادی از کارگران می توانند به صف این اعتراض بپیوندند، بخش وسیعی از تهیدستان شهری به آن می پیوندند.  چنین حركتی جذاب است و نیرو به دور خود جمع می كند. چون شعاری است مشترك كه به زندگی همه مربوط است. این میتواند بیشترین سمپاتی را در بین مردم ایجاد كند تا اینکه فقط دنبال رفع مشکل خود بود كه در واقع، چنان كه اشاره كردم، قابل حل هم نیست.