نقل از نشریه پرتو شماره ١٥

 

سکولارهای پشت جبهه پنتاگون

 

محمد فتاحی

 

 

فیلم فتنه انعکاس کشمکش راست غرب و اسلام سیاسی است، اما نقطه حرکت روز اول آقای خیرت ویلدرس سازنده فیلم و نماینده‌ی راست افراطی پارلمان هلند از جریان شبه فاشیست "حزب آزادی" در سیاست حزبی اش نه جنگ علیه اسلام، که برای ایجاد ممانعت در مقابل ورود خارجیها به هلند بود. شهرت ایشان در آن کشور فقط محصول این سیاست خارجی ستیزی است. پیگیری این سیاست ایشان را مبتکر فیلمی کرد تا ضمن به تصویر کشاندن بخش هایی از جنایات اسلامیون نوک حمله را متوجه پناهندگان و فراریان کشورهای اسلامزده در هلند کرده و برای ایجاد تنفر در جامعه، آنها را از نوع اسلامیون جانی ترسیم کند و فراخوان دهد که دولت و جامعه در مقابل ورود و ازدیاد روزافزون و خطرناک آنها بایستند.

 این اقدام به اسلامیون فرصت داده است تا در مقام مدافعین مردم منتسب به اسلام از میان قربانیان بسیج نیرو کنند. به فاشیست ها هم یک فرصت طلایی اهدا شده تا سنگرهای ضد خارجی خود را پرجنگجوتر کنند. بعلاوه سازنده فیلم از این طریق تولید هنری-سیاسی خود را از یک جنگ محلی علیهه خارجیهای هلند، به جبهه ای در مقابل اسلام سیاسی در بعد جهانی ارتقا داده است. جنس صلیبی جنگ علیه اسلام و همزمان دشمنی با مردم و تهدیدشان به آوارگی و خانه خرابی آن سیاستی است که این فیلم را مستقیما در جبهه جنگی آمریکا قرار میدهد. در دنیای واقعی اسلام سیاسی تنها مورد حمله کمونیست ها و مردم آزادیخواه نیست. آمریکا، اسراییل، راست در غرب و کلیسا نیز هرکدام از موضع منافع خود با اسلام سیاسی کشمکش دارند. سود هرکدام از این کشمکش ها به جیب جنبش معینی میرود و هیچ منفعت مشترکی بین اینها متصور نیست. جنگ و کشمکش دول و به تبع آنها مدیا و محافل روشنفکر راست در غرب با اسلامیون حتی با عنوان پرطمطراق سکولاریسم به منفعت مردم آزادیخواه بیربط است.   هدف این نوشته کوتاه اما نه ارزیابی فیلم فتنه و محصولات سیاسی آن، که نگاهی مجدد به مجاهدات حزب کمونیست کارگری در پشت جبهه دست راستیهای غرب در نقش سکولارهای پاپیون دار است.

 در محافل روشنفکر دنیای شرق و غرب، چند سال اخیر محصولات فکری متعددی به بازار سیاست وارد شد که در خدمت یکی از طرفین جبهه های جنگ بین راست غرب به رهبری آمریکا و اسلامیها در مناطق مختلف جهان بود. وضعیت بحرانی دنیا موجب شد محافل و جریانات مرکز و چپگرا نیز به نفع یکی از طرفین وارد جنگ شوند. سکولارها، لیبرالها و پوپولیست ها(ناسیونالیست های چپ) همگی یک پای ثابت جنگ بودند. بخشی از سکولارها فرصت یافتند زیر بیرق آمریکا علیه اسلام و بنیادگرایی و مذهب قطعنامه دهند و در کنار محکومیت اسلام و فاشیسم هیتلری و استالین جنایات همین امروز آمریکا و اسرائیل را پوشاندند. از این طریق به عنوان روشنترین بلندگویان پنتاگون در پوشش سکولارها سخن گفتند. در آن اقدام، از تمام دنیا، تنها کسانی که به اسم چپ پای آن قطعنامه امضا گذاشتند اعضای رهبری حزب کمونیست کارگری بودند، که مورد اعتراض سوسیالیست های انگلیسی هم قرار گرفتند. لیبرالها هم اگر مستقیما سرباز به جبهه جنگ نفرستادند، محصولات دمکراتیک آنرا وزن کردند . و این تفریبا شامل حال تمام لیبرالها از جمله نوع ایرانی آن هم می شود. آقای حسین باقرزاده در اوج ویرانی ها و سناریوی سیاه در عراق اندر قواید نکات مثبت قانون اساسی دمکراتیک دولت جدید عراق قلمفرسایی می کرد و بقیه برای پیشروی سربازان بوش شبانه روز دعا می خواندند، تا خاورمیانه دمکراتیک آنها طبق نقشه آقای بوش متولد شود.  

در صفوف پوپولیست ها که متاسفانه اکثرا خود را چپ می نامند موضعگیری ها به روشنی دو جبهه جنگ بود. یا همراه اسلامی ها علیه آمریکا جنگیدند، یا همرا آمریکا در مقابل اسلامی ها فداکاری به خرج دادند.    حزب "سوسیالیست وورکر" انگلیس و حزب کمونیست کارگری در میان چپ ها شاخص ترین مواضع را داشتند. اولی همراه اسلامی ها نه فقط در مقابل هر نوع آزادی خواهی ایستاده است، بلکه اگر در توان داشت احتمالا همراه اسلامی ها مثل چپ های هوادار جمهوری اسلامی در دهه ٦٠ عمل می کرد.

حزب کمونیست کارگری در این جبهه سنگ تمام گذاشت و تقویت جبهه محافظه کاران غرب در مقابل رژیم اسلامی به یک هدف مهم در فعالیت خارج کشوری آن تبدیل شد.  تغییر نام تشکیلات خارج اینها در عمل به "ایکس مسلم"(مسلمانان سابق) و تقبل نقش بلندگوی راستترین محافل و مدیای غرب در این راه در همین راستا بود.  قرار بود سفارت خانه های رژیم اسلامی با حمایت "جامعه جهانی" که اسم رمز بلوک همراه آمریکاست، تعطیل شوند. ادامه این فداکاریهای خارج کشوری قرار بود به هدف مهمتری کمک کند. قرار بود  با حمله نظامی آمریکا و شروع سناریوی عراقیزه شدن ایران، شروع انقلاب سوسیالیستی اینها کلید بخورد.

حمایت حزب کمونیست کارگری از تحرکات قوی در آذربایجان و از تحرکات جریانات قومی – فاشیستی مانند پژاک و الااهواز و هخا نه فقط به دلیل تقابل این جریانات با رژیم اسلامی بلکه بدلیل هواداری تمام اینها از حمله آمریکا به ایران هم بود. یک همسویی استراتژیک شمع و گل و پروانه را همگی کنار هم آورده بود.

 

نتیجه

 

فیلم فتنه محصول ١٥ دقیقه یک سیاستمدار دست راستی هلندی آنچه که می گوید را پشت خود دارد. ظاهرا ١٥ دقیقه جنایت اسلامی ها را نشان داده است و گوشه کوچکی از آنچه که ما و آزادی خواهان دهه هاست می گوئیم را تکرار کرده است.

از این بگذریم این فیلم بخشا برای توجیه سیاست خارجی ستیزی در هلند بکار میرود. مردمان فراری از جوامع اسلام زده را هویت اسلامی و مسلمان می دهد و علیه شان اعلام جنگ صلیبی می کند. از این بگذریم که آمار ازدیاد همین مردمان فراری را به عنوان آمار ازدیاد اسلامی ها در هلند نشان می دهد و از این طریق می خواهد اذهان جامعه را علیه شان تحریک کند. (که به دلیل همین مواضع ضد خارجی مورد انتقاد چپ ها و نیروهای آزادیخواه و لیرال هم هست.)

آنچه که این فیلم به زبان بی زبانی به همه اعلام می کند، تبرئه آمریکا و اسرائیل و متحدین غربی آن در جنگ برای شکل دهی به دنیای مورد نظرشان است. گویا دنیا را فقط اسلامی ها به خون کشیده اند. نتیجتا جنگ آمریکا و متحدین آن که با عنوان جنگ علیه اسلامی ها و بنیادگراهاست، گویا حقانیت دارد و قابل دفاع است. این فیلم شبیه تصویری است که بخشی از چپ های غربی و آمریکای لاتین از آمریکا می دهند و زیر لوای مقابله با آمریکا در کنار رژیم اسلامی ایران و اسلامی ها قرار می گیرند.

دفاع حزب کمونیست کارگری از فیلم فتنه اشتباه نیست، همچنانکه تبدیل اینها در خارج کشور به سازمان مسلمانان سابق در دست سیاستهای امریکا و اسرائیل و کلیسا اشتباه نیست، همچنانکه امید اینها به حمله نظامی آمریکا اشتباه نبود. امید به "جامعه جهانی" و آمریکا هم برای برچیدن سفارتهای رژیم اسلامی اشتباه نیست. گره زدن دولت فلسطین به سرکوب حماس و اسلامی ها هم اشتباه نیست. توجیه حمله اسرائیل به لبنان با عنوان جنگ اسرائیل علیه حزب اله هم اشتباه نبود. تمام این مواضع اگر در سیاست جهانی صاحب دارند و آقای بوش و جببه محافظه کاران نوین آنرا هدایت می کنند، در چهارچوب ایران نیز این مواضع آشنا و معرفه اند. ناسیونالیسم پروغرب ایرانی تاریخا صاحب این مواضع و استراتژیست. اینکه احزاب چه  اسامی و عناوینی برای خود انتخاب می کنند، دره ای در واقعیت ماهیت آنها تغییر ایجاد نمی کند.

در مورد پراتیک حزب کمونیست کارگری در این باره، نه به عنوان خطایی در کارشان، که به عنوان واقعیت منتج از استراتژی و تاکتیک این جریان به آن نگریست. باید در هر تند پیچی آنقدر نورافکن بر سنگربندیهای اینها متمرکز کرد تا ماهیت سیاسی شان آنچه که واقعا هست به همه شناسانده شود. به عنوان جریانی در جنبش ناسیونالیسم ایرانی پرو غرب که در آن جنبش انصافا از بقیه چپ تر، سکولارتر و میلیتانت تر است.            

        

آزادی بیان چه میشود؟

 

با اسلحه آزادی بیان برای مشکل پخش یک محصول سیاسی دست راستی چاره جویی میشود. این وظیفه کمونیست ها نیست. وظیفه ای اگر در این وسط برای کمونیست ها متصور است، افشاگری در مورد ماهیت واقعی این فیلم و نقش ابزاری آن در دعوای اسلامیون و راست غرب و بیربطی آن به منافع انسان است. آزادی بیان دو طرف این جبهه ارتجاعی را تناسب قوای بین آنها و منافع اقتصادی شان تعیین میکند. جنگ، مذاکره، سازش و مماشات اینها به منفعت ما بیربط است. امر ما در این وسط افشای ابتکارات بودار همه اینها در همه حال است.

 قطعنامه اخیر سازمان ملل برای ایجاد محدودیت در انتقاد به مذهب در این میان یک امتیاز به نفع اسلامیها در تناسب قوای جدید بعداز شکست آمریکا در عراق و پیشرویهای اسلام سیاسی در این منطقه است، که برای بعضیها به عرصه ای برای کشمکش بر سر آزادی بیان و جدال حق و ناحق تبدیل شده است. 

 

طبقه کارگر باید درس بگیرد.

 

حزب کمونیست کارگری از کیسه خلیفه بخشیده و به نمایندگی طبقه کارگر و مردم ایران سرباز آقای ویلدرس شده است. این حزب حق دارد مثل سالهای گذشته پشت هر جنبش و هر جانور سیاسی تشریف ببرد. اما مردم و بویژه طبقه کارگر ایران هم حق دارند از تجربه همین سالهای گذشته درس بگیرند و بیگدار به آب نزنند. حق دارند و باید آموزه های ارزشمند گذشته را حلقه گوش خود کنند که مانند ناسیونالیست های رنگارنگ نه به حمله آمریکا به ایران دل خوش کنند، نه پشت امثال هخا و الاحواز رژه بروند، نه برای ترکیست های آذربایجان و کردیست ها و عربیست ها تره خورد کنند. طبقه کارگر بویژه باید متوجه شود که در مبارزه طقاتی خود نباید حتی برای یک لحظه به جنبش طبقات دیگر کولی دهد.   

اگر مردم ایران امروزه شاهد تعرضات پشت سر هم رژیم اسلامی به دستاوردهای خود و کمترین سنگربندی  در مقابل آنند، اساسا به دلیل وجود این افق امید به آمریکا و جنبش های ملی و قومی پشت آن در سالهای گذشته است.  از همه این تجارب پر هزینه باید درس گرفت. این تنها راه به میدان آوردن یک جنبش قدرتمند برای زدن انقلابی حکومت اسلامی است.