شلاق زدن کارگر، تعرض به آزادی و معیشت و حرمت و کرامت انسان

 

پرتو: بحث مهم دیگر این روزها، بحث شلاق زدن به فعالین کارگری و رهبران کارگری است. سه تن از رهبران کارگری در سنندج را هفته گذشته شلاق زدند، صدیق امجدی، فارس گولیان و حبیب الله کلکانی... جمهوری اسلامی می گوید که جرم اینها این هست که خواستند مراسم اول ماه مه برگذار کنند. سال گذشته اتحادیه سراسری کارگران اخراجی و بیکار در سنندج همراه مردم و فعالین کارگری و فعالین مدنی می خواستند مراسم اول ماه مه را برگذار کنند، رژیم نه تنها اجازه نداد، جلویشان را گرفت و بخشی از این رهبران را دستگیر کرد و الان شروع کرده به شلاق زدنشان. سه نفرشان را شلاق زده، می خواهد بقیه را هم بسراغشان برود. گویا ده نفر دیگر هم کسانی اند که جمهوری اسلامی می گوید باید شلاق بخورند، می خواهد ظاهرا در ملاء عام و در چشم مردم از نظر خودش تحقیرشان کند، کوچکشان کند، خوارشان کند! فکر می کنید جمهوری اسلامی چقدر به این هدفش می رسد؟

 

کورش مدرسی: ببینید اولا شلاق زدن، اعم از اینکه کارگر را شلاق بزنند، هر انسان دیگری را شلاق بزنند، فقط از دست یک رژیم کثیف، یک رژیم اسلامی در دنیا بر می آید. امروز هیچ کس این کار را نمی کند فقط رژیم های اسلامی هستند که دست و پای آدمها را می برند، سر می برند، در عربستان با شمشیر سر مردم را می برند. در ایران شلاق می زنند، سنگسار می کنند، در عراق، پاکستان و افغانستان ببینید چکار می کنند. این جنبش کثیف اسلامی است. این ننگ بشریت است، هر کسی باشد، هر کسی را بخواهند شلاق بزنند ننگ بشریت است. در وجود این سیستمها، این مکتبی که احمدی نژاد و جمهوری اسلامی دارند نمایندگی می کنند، ننگ بشریت است. مردم و طبقه کارگر باید اینها را  بیندازند.

از طرف دیگر چرا کارگر را شلاق می زنند، بنظر من گویاست. این دیگر از خصلت اسلامی اش در نمی آید شلاق بطور کلی خصلت اسلامی است ولی چرا اول ماه مه ایها را شلاق می زنند این دیگر اسلامیت قرن بیست و یکم است.

چرا؟ جرمشان همانطور که شما می گوئید این است که این کارگران می خواستند اول ماه مه را برگذار کنند، برای اینکه کارگری که اول ماه مه را بر گذار می کند به وجود کارگری خودش آگاه می شود و اینکه کارگری که اول ماه مه را برگذار می کند ، تعرض به معیشتش را دیگر قبول نمی کند ، سعی می کند جلوی آن سد ببندد، گران شدن بنزین را دیگر قبول نمی کند، تعرض به دستمزدها را دیگر قبول نمی کند، حتی اگر سرمایه داری را هم سرنگون نکند.  میخواهد جلوی این هجومی که دولت سرمایه داری به معیشت مردم و هجومی که دولت احمدی نژاد برای سود آور کردن سرمایه در ایران به معیشت طبقه کارگر و زحمتکش شروع کرده از خصوصی کردنها، بیکار کردنها، دستمزد ندادن ها و به فقر کشاندن مطلق طبقه کارگر برای اینکه حاضر بشود با دستمزدی کار کند که سود سرمایه در جمهوری اسلامی بتواند با چین رقابت کند را بگیرد.

شلاق زدن کارگر فعال، فقط برای این است که  تسلیم سرمایه دار، فاکتور اسلامی اش به کنار، بشود. تعرض خیلی روشن و رو راست بدون ابهام سرمایه داری لجام گسیخته ای است که در ماجراهای هسته ای و ناسیونالیستی احساس قدرت کرده و می خواهد نظام سرمایه داری ایران را به نوعی روی پای خود مستقر کند. تا بتواند سودآوری سرمایه را در ایران را تامین کند و تعرض مستقیم به طبقه کارگررا سازمان دهد. این تعرضی است مستقیم به معیشت و قابلیت مبارزه و سازمان یابی طبقه کارگر. در تعرض به سندیکای شرکت واحد می خواهند روی سندیکای شرکت واحد را کم کنند، می خواهند برای كارگر نفت از حالا خط و نشان بکشند. جمهوری اسلامی دارد حسابش را با کارگر شرکت نفت روشن می کند. دارد با کارگر صنایع کلیدی، با کارگر معادنی که اگر بخواهند جمهوری اسلامی از نفس می افتد، تكلیفش را روشن می کند! با طبقه کارگری تکلیفش را روشن می کند که مبارزه اش سود آوری سرمایه را در ایران محدود کرده است بنظر من در وهله اول این کل خاصیت تعرض جمهوری اسلامی است.

دوم اینکه یک حکم دیگر را هم نشان می دهد. ببینید در جامعه سرمایه داری به هر آزادی تعرض بکنند، مقدمه تعرض به طبقه کارگر است. جامعه سرمایه داری است منطقش روی این میچرخد و دیگر دست من و شما هم نیست و اگر امروز سر زن به زور مقنعه می کنند و مای کارگر به صدا در نیائیم فردا همین نقطه شروع می شود برای تعرض کردن و شلاق خوردن خود ما وسط شهر. امروز ما داریم دو تا شلاق می خوریم، یک شلاق را جمهوری اسلامی دارد به ما میزند، یک شلاق دیگر شلاقی است که وقتی دیگران را شلاق می زدند ما ساکت ماندیم  و آنرا امر مربوط به خودمان ندانستیم. کسانی پیدا شدند در صف دلسوزان طبقه کارگر و می گفتند این مسئله طبقه کارگر نیست، کارگر فقط باید برای مسئله دستمزد مبارزه کند و ما تلاش کردیم طبقه کارگر را متوجه این واقعیت بکنیم که یک شلاق خوردن در فلان روستای دور افتاده، فلان شهر و فلان منطقه مستقیما فردا بر می گردد سر ما خراب می شود و شد! و امروز بنظر من حاصل این مشاهده این است که متوجه بشویم که سکوت جایز نیست. امروز کارگر را در سنندج شلاق زدند، فردا کارگر را در پالایشگاه نفت تهران شلاق می زنند یا دار می زنند. امروز کارگر در جامعه سرمایه داری، سد تعرض به آزادی و معیشت و حرمت و کرامت انسان است. اگر این سد را بشکنند، فردا با قدرتی ده برابر بیشتر سر زنها خراب می شوند، در جامعه ایران به رویشان اسید خواهند پاشید. وزارت اسید پاشی به صورت زنها درست می کنند. این منطق جامعه سرمایه داری امروز ماست! و یک بار دیگر دارد از ما می خواهد و فراخوانی است به طبقه کارگر و فراخوانی است به انسانیت و بشریت و فراخوانی است به مردم سنندج، مردم سنندجی که تا حالا سمبل مبارزه جویی علیه جمهوری اسلامی بودند، که اجازه ندهند این وضعیت شنیع اتفاق بیفتد. اجازه ندهند. هر جوری می توانند، هر طوری می شود نگذارند. کارگرها باید به هر شکلی نا رضایتی شان را بگویند. یک ساعت تولید را درجایی بخوابانند!

جلوی این پدیده سرمایه داری اسلامی قرن بیست و یکمی را که همه کثافتهای دنیا را که همه کثافتهای نظام اسلامی، که همه کثافتهای نظام سرمایه داری و عقب ماندگی اش، همه ضد انسانی بودنش، همه اینها را با هم جمع کرده در یک رژیم منحوسی، یک رژیم واقعا ضد بشری به اسم جمهوری اسلامی و یک جنبش مادون حیوانی است در رابطه با بشر آورده اند. سر زن این بلا را می آورند، سر بچه این بلا را می آورند، سر کارگر این بلا را می آورند، اسم خودشان را گذاشتند دولت اسلامی و عدل و قسط و مهرورزی! مهر ورزی شان این است !

 

پرتو : سالهای قبل تقریبا جمهوری اسلامی نمی توانست به اندازه امروز تعرض کند. واقعیت این است که آن موقع یک جنبشی بود، جنبش سرنگونی.  یک پرچمی بود که مردم احساس قدرت می کردند و واقعی بود. الآن طوری است که جمهوری اسلامی همه جا در همان سنندجی که بقول شما مرکز مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی بود، زن را می کشد، جوان را می برد در مرکز شهر تحقیر می کند، فعال کارگری را شلاق می زند و ظاهرا هم آب از آب تکان نمی خورد، چرا؟

 

کوروش مدرسی: بخاطر اینکه جنبشی که ذهنیت مردم را در مبارزه با جمهوری اسلامی شکل میداد، جنبش دست راستی، ناسیونالیسم دست راستی بود. آن جنبش در ماجرای عراق در ماجرای رابطه با آمریکا، در ماجرای هسته ای شکست خورد و مردم به هر درجه ای انرژی شان را از آن جنبش می گرفتند، افقشان را از آن جنبش می گرفتند امروز احساس می کنند ضعیف شده اند. در حالیکه همان  روزها ما تأکید می کردیم که این واقعیت اتفاق می افتد اگر جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی ما، جنبش سوسیالیستی، جنبش طبقه کارگر، جنبش انسانیت فارغ از این علم شنگه ناسیونالیستی به میدان نیایند این بلا بسرشان در می آید. امروز هم همین را می گویم. این که من می گویم طبقه کارگر باید تکان بخورد همین است. شما لابد از آقای داریوش همایون بپرسید که چکار باید کرد یک نسخه دیگری می پیچد. من فکر می کنم که راه حل جلوگیری کردن از این وضعیت، راه حل برگرداندن خوش خیمی به جنبشی که می خواهد جمهوری اسلامی را سرنگون کند و مردمی که می خواهند جمهوری اسلامی را سرنگون بکنند امروز تنها و تنها تحرک چپ، تحرک طبقه کارگر، تحرک جنبشی که از طبقه کارگر تغذیه می کند و طبقه کارگری که خود آگاه است، میباشد. چون نمی تواند یک جنبشی که از آرمان طبقه کارگر تغذیه کند و خود طبقه کارگر برای طولانی مدت بدون تحرک بماند .اما یک کسانی یک اورادی در گوش طبقه کارگر میخوانند که گویا لازم نیست امروز برای حقوق زن، برای حقوق کودک، برای حقوق کارخانه بغلی، برای حقوق صنف بغل و آن یکی شهر، برای مردم آن یکی شهر تکان بخورید. اظهار نا رضایتی بکنید، اجتماعی تشکیل بدهید، مجمع عمومی درست بکنید... مجمع عمومی واقعا ساده ترین شکل است، از سندیکا ساده تر است.  جامعه باید افقش را از جنبش چپش  و از طبقه کارگر بگیرد .

بحث من این است طبقه کارگری که منتظر است کس دیگری به او افق بدهد و امکان و جاده ای برایش صاف کند اشتباه می کند. همین بلا سرش در می آید. طبقه کارگرباید اعتراض کند، باید متشکل شود .

 

پرتو: همه می گویند باید متشکل شد ، متحد شد اما چه جوری ؟

 

کوروش مدرسی: با پرچم آزادی و برابری و پرچمی که خود جنبش چپ و کارگری بلند کرده اند، ما آزادی می خواهیم، برابری می خواهیم، تعرض به معیشت طبقه کارگر ممنوع است. بیکاری. فقط امر کارگران بیکار نیست امر همه کارگران است. همه اینرا می گویند ولی من نشنیده ام کارگران نفت بخاطر دفاع ازهمین کارگرانی که شلاق خورده اند یک تکانی بخورند، اظهار نا رضایتی بکنند، خوب وقتی این كار را نکنند، فردا می آیند سراغ خودشان. این واقعیت را باید در ذهن کارگر در ذهن کل بشریت آن جامعه شکست، و شکستن آن سخت است، که اگر مبنا را بگذرایم مذهب، قومیت، اگر مبنا را بگذاریم امید به امریکا ، اگرمبنا را بگذاریم یک ناجی دیگری از یک جایی می آید، عاقبت آن این وضعیتی است که امروز میبینید.

 

ما تمام تلاشمان این چند ساله این بوده که بگوئیم امید به امریکا نبندید، امریکا میرود، این افق شکست میخورد و می رود کنار افقی که سرنگونی جمهوری اسلامی را با پشت بند آگاهانه یا نا آگاهانه فشار آمریکا بسته، خوب وقتی آمریکا فشار نیاورد. امریکا از جمهوری اسلامی شکست بخورد، آن افق هم بالاخره شکست می خورد دیگر! احساس ضعف می کند در حالی که یک جنبش دیگر، همانطور که می ببنید دارد جلو می آید. دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، کارگرهایی که با این دانشجویان ابراز همبستگی می کنند، دانشجوهایی که با طبقه کارگر ابراز همبستگی می کنند. یعنی یک جنبش دیگری متولد شده این را باید دید و باید دور این جنبش جمع شد. من بحثم تشکل بطور عمومی نیست. شما بروید یک اتحادیه کوچکی در محیط خودتان درست کنید خوب لابد از حقوق خودتان بعنوان شخص یک دفاعی می کنید ولی این دفاع خیلی محدود وموقت است. شلاق زدن سیاست اسلامی است یعنی شما را به سیاست می کشاند. منطق این جامعه همه چیز را سیاسی می کند، در نتیجه باید دور یک شعار آزادی برابری و دور شعار حق انسان جمع شد.