چرا استقلال کوسوو به یک مساله حاد بین المللی تبدیل شده؟

مصاحبه پرتو با فاتح شیخ

 

پرتو: چرا استقلال کوسوو به یک مساله حاد بین المللی تبدیل شده؟ ناتو مرزهای کوسوو را بسته است، صربستان سفرایش را از کشورهایی که کوسوو را به رسمیت شناخته اند فرا خوانده و روسیه به شدت با استقلال کوسوو مخالفت کرده است. ماجرا چیست؟ موضوع منازعه چیست؟

 

فاتح شیخ: چنانکه اشاره کردید ظرف یک هفته از اعلام استقلال کوسوو (یکشنبه ١٧ فوریه)، واکنشها چه در دایره سربستان و کوسوو و بقیه یوگسلاوی سابق، چه در اتحاد اروپا، سازمان ملل، روسیه و جاهای دیگر آنقدر گسترده و در عین حال پرتنش بوده که قبل از هر چیز نشان میدهد این مساله به دو سر سربستان و کوسوو مربوط و محدود نیست؛ جای دیگری باید دنبال سرنخ آن گشت. مشخصا رابطه روسیه و آمریکا که یکسال گذشته آشکارا تنش آمیز بوده، سر این مساله قطبی تر شده است. به نظر من بخاطر اینکه ماجرای کوسوو در دل یک کشمکش وسیعتر بر سر تقسیم مجدد جهان اتفاق افتاده است. ممکن است گفته شود قضیه کوسوو از نه سال قبل، از حمله ١٩٩٩ ناتو و سرهمبندی "جنبش آزادی کوسوو" (KLM)، بخشی از پروسه تجدید تقسیم دنیا بوده و نه فقط کوسوو، کل تقسیم یوگسلاوی به این پروسه مربوط بوده است. این درست است؛ اما تفاوت اینجاست که امروز بالانس قدرتهای امپریالیستی، مشخصا بین روسیه و چین از طرفی و آمریکا و شرکای ناتویی اش از آن طرف، تغییر معنی داری کرده است. در سطح محلی هم آرایش سیاسی دولت کنونی صربستان با دهه نود خیلی متفاوت است. میلوسوویچ و قدرت نظامی پشت سرش در صحنه نمانده است. استقلال کوسوو میتواند تخته پرش یک میلوسوویچ جدید پروروس باشد و روسیه به این مساله توجه دارد. در انتخابات اخیر رئیس جمهوری در صربستان، کاندید متمایل به روسیه با فاصله کمی از رقیبش شکست خورد. رئیس جمهور کنونی که به اتحاد اروپا تمایل دارد اعلام کرده که در کشمکش کوسوو از نیروی نظامی استفاده نمیکند. آمریکا و شرکایش و همچنین جریان دست نشانده آنها KLM هیچ بهانه و توجیهی برای استقلال کوسوو از صربستان در دست ندارند. برعکس، با استفاده از "فرصت" کنونی برای اعلام استقلال، دارند به ناسیونالیسم پروروس در صربستان و درنتیجه به روسیه امکان میدهند جبهه شان در برابر آمریکا و ناتو را جمع و جور کنند. به نظر من این فاکتور درجه اول در بالاترین سطح رقابت امروز قدرتهای امپریالیست بر سر تقسیم جهان است که به قضیه کوسوو چنین جایگاهی داده است. معمولا جریانات کوچک ناسیونالیست مانند KLM که از نک دماغشان آنورتر را نمیبینند، برای رسیدن به قدرت در چنین فرصتهایی، زیاد کاری به پیامدهایش ندارند. اما هدف آمریکا و نزدیکترین متحدانش در ناتو یعنی انگلستان، فرانسه، آلمان و ایتالیا که در این مساله دخالت مستقیم دارند چیز دیگری است: پیشروی جغرافیایی هرچه بیشتر در شرق اروپا در مقابل روسیه. واقعیت پشت صحنه استقلال کوسوو اینجاست؛ رقابت غرب با روسیه بر سر منطقه نفوذ سیاسی و نظامی در شرق اروپا یعنی در واقع آنجا که بیست سال پیش قلمرو بلوک شرق بود و روسیه شوروی در راس آن بود. اظهارات مقامات روسیه در واکنش به اعلام استقلال کوسوو، میزان تنش در رقابت روسیه و غرب بر سر این مساله را نشان میدهد؛ نماینده روسیه در مقر ناتو گفت: "اگر اتحاد اروپا استقلال کوسوو را به رسمیت بشناسد و یا ناتو ماموریت نیروهایش را در آنجا تمدید کند، روسیه ناچار است برای تحمیل احترام خود دست به تحرک نظامی بزند". پوتین رئیس جمهور روسیه هم با لحن تهدیدآمیزی اعلام استقلال کوسوو را "سابقه خطرناکی" خواند که "غرب ناچار به تحمل پیامدهایش خواهد بود".                        

 

پرتو: آمریکا "آزادی مردم کوسوو" را تبریک گفته! چقدر بطور واقعی مردم آلبانیایی تبار آنجا آزاد شده اند؟ "استقلال کوسوو" تغییری به نفع مردم، به نفع کارگر میدهد؟ اساسا این کشمکش ربطی به منفعت مردم دارد یا مسائل دیگری زیر این نام، تعیین تکلیف میشوند؟

 

فاتح شیخ: استقلال کوسوو نه فقط هیچ ربطی به آزادی و منافع کارگران و مردم آن جغرافیا ندارد، بلکه بلافاصله بار مشقاتشان را سنگین تر کرده است. تنش قومی بین آلبانیائی و صرب را تشدید کرده که دودش مستقیما به چشم کارگر و توده مردم میرود. این در مورد کل دوره دخالت امپریالیستی غرب (مشخصا آلمان) در سرنوشت مردم یوگسلاوی سابق صادق است ولی امروز از هر زمان آشکارتر و ناموجه تر است. در جواب سوال اول گفتم کدام ماجرا دارد زیر نام استقلال کوسوو و "آزادی" مردم آنجا حل و فصل میشود. درک وارونگی افاضات آمریکا در مورد "آزادی" مردم، امروز دیگر نیاز به تلاش فکری ویژه ای ندارد. بدیهی شده است. ادعای "آزادی مردم کوسوو" توسط آمریکا مشابه ادعایش در مورد آزادی مردم عراق، یک دروغ وقیح و نفرت انگیز است که گویا استراتژی امپریالیستی و ضدمردمی اش را زینت میدهد. شکست این استراتژی و این فریبکاری وقیح در صحنه عراق، شانس موفقیت آمریکا برای قبولاندن آن به افکار عمومی در موارد دیگر را از پیش سوزانده است. یک سوال بجا و برحق در این شرایط اینست که: چه شده که آمریکا و قدرتهای امپریالیست غرب به حال استقلال کوسوو و "آزادی" مردم آن دل میسوزانند اما شصت سال است برای استقلال فلسطین و آزادی مردم فلسطین از اشغال اسرائیل و جنایات مکرر آن، مانع تراشی میکنند؟ حتی امروز هم حاضر نیستند در این مورد به دولت اسرائیل کوچکترین فشاری بیاورند و درخواست از گل نازکتری پیش پایش بگذارند؟ این "استاندارد دوگانه" افشاگر استاندارد یگانه آنهاست که هر نیروی مطیع و دوست خود را شایسته برخورداری از "حق" و "آزادی" میدانند و متقابلا، حق و آزادی هر جریانی که در برابرشان بایستد را به آسانی لگدمال میکنند.

 

پرتو: بعضی از کشورهای اتحاد اروپا، منجمله اسپانیا، به رسمیت شناختن کوسوو را نقض قوانین بین المللی اعلام کرده اند؛ نگرانی این کشورها از چیست؟ دلیل اصلی مخالفتشان چیست؟  

 

فاتح شیخ: درست است؛ دولتهای اسپانیا، یونان، رومانی ، لهستان و سلوواکی مخالفت کرده اند. زیرا نتیجه دومینوئی استقلال کوسوو برایشان مساله ساز است. نگرانی دولتهای اسپانیا و یونان روشن است و برایشان جدی است. در اسپانیا، کاتالونیا میتواند فورا اعلام استقلال کند، سابقه و توجیه قانونی اش بیشتر از کوسوو است. بعلاوه مساله باسک مجددا سر بر میاورد. یونان هم یک جمعیت قابل محاسبه آلبانیائی دارد که با استقلال کوسوو علاوه بر کشور آلبانی مدعی دیگری برای نمایندگی سیاسی ناسیونالیسمشان پیدا میشود، آن هم از قماش قومی – فاشیستی KLM. دولت رومانی هم از مساله ساز شدن جمعیت مولداوی ساکن آن کشور نگران است. مخالفت لهستان و سلوواکی بیشتر از حدت یافتن رقابت غرب با روسیه است که منافعشان را تهدید میکند. در مجموع استقلال کوسوو به پروسه معروف به "بالکانیزه شدن" و ایجاد دولتهای کوچک در منطقه دامن میزند که علاوه بر دامن زدن به دفرقه و دشمنی قومی میان مردم منطقه، رقابت قدرتهای منطقه ای و جهانی بر سر آنها را هم مضاعف میکند. در پی استقلال ناموجه کوسوو، که حتی از زاویه حقوق بین الملل حاکم بر روابط دولتها هم توجیهی ندارد، شمار کشورها (که الان نزدیک به دویست است) میتواند سریعا افزایش پیدا کند که علاوه بر مضر بودن آن برای مبارزه طبقاتی کارگران و بیربطی آن به منافع مردم و بهبود زندگیشان، در روند رقابت امپریالیستی جاری بر سر تقسیم مجدد جهان هم منشا مشقات فوق برنامه برای کارگران و توده مردم میشود که نمونه هایش را در گوشه و کنار دنیا شاهدیم.