-- Logo ---->

 

جنبش سبز تداوم یک جدال صد ساله در ایران
(بخش ۲)

چپ کجا ایستاده و چه اولویت های دارد؟

سعید کرامت

در نوشته قبلی اشاره شد که جنبش سبز بعد از انتخابات، ادامه یک نزاع دیرین طبقه بورژوازی در ایران است. در طول قرن بیستم میلادی- از زمان عروج این طبقه در ایران- روشنفکران و الیت سیاسی اقشار متمکن جامعه درگیر این کشمکش بوده اند که چگونه یک سیستم سیاسی را طراحی بکنند که سرمایه بر مبنای آن بتواند امکان امنیت و رشد را فراهم و جناحهای مختلف بتوانند در مدیریت جامعه نقش ایفا کنند. اما هر بار هر جناحی از این طبقه به قدرت رسیده است، بنا به منافع جنبشی اش  خواست وسلیقه خود را بر جامعه  تحمیل و دیگر جناحهای بورژوازی  را سرکوب و از قدرت بیرون رانده است .  سپس در شرایطی که  تمام کوره راه های قانونی برای مبارزه احزاب اپوزیسیون بورژوازی بسته شده، نتیجتا، این جناحها مبدل به اپوزیسیون سرنگونی طلب شده اند. سرنگونی طلبی بورژازی باعث شده است که تشکلات و افراد چپ و مترقی، به اپوزیسیون نماینده طبقات دارا توهم پیدا کرده و در جریان اعتلای سیاسی به نیروی آنها مبدل شوند.  این سناریو در جریان انقلاب ۱۳۵۷ در رابطه با خمینی و توهم بخش عمده نیروهای چپ بسیار بر جسته بود. در جریان اعتراضات بعد از "انتخابات" اخیر  ریاست جمهوری ایران هم بخشی از چپ دارد کمابیش تجربه انقلاب ۵۷ را تکرار میکند.

به دنبال بررسی تاریخی این جدال -همانطور که وعده داده شده بود- در این نوشته قصد بر این است که تاثیرات جنبش سبز موسوی بر مشغله های فرهنگی و سیاسی بخش عمده جریانات و فعالین چپ  مورد بررسی قرار گیرد. متعاقب آن به سناریوهای احتمالی که در پی این اعتراضات در جامعه ممکن است پیش بیاید، اشاره ای مختصر خواهد شد و در انتها به منظور هوشیاری از تبدیل شدن به سیاهی لشکر احزاب و گرایشات محافظه کار و سنتی، پیشنهاداتی در رابطه با چگونگی فعالیت و دخالت نیروهای چپ در شرایط موجود مورد بحث قرار خواهد گرفت.

تاثیر فرهنگی- سیاسی

مردم تحت فشار از جمهوری اسلامی چه در داخل و چه در خارج- بحق- آنقدر از جمهوری اسلامی متنفراست که هر گونه مخالفت با آن سیستم را مایه شادمانی میدانند. به همین دلیل مشاهد میشود اکثر نیروهای اپوزیسیون با شور و شعف وصف ناپذیری، بدون توجه به افق ناظر و رهبری جنبش سبز، و یا پیامدهای متعاقب این حرکت با این جریان برخورد میکنند. همگی از یک منظر ناسیونالسیتی خوشحال هستند و میگویند تا دیروز دنیا ایرانیان را تروریست میدانست اما اکنون میبینند که با سر دادن  شعار "مرگ بر دیکتاتور" و "رای من کو؟" به خیابانها ریخته اند. دررابطه با این حرکتهای اعتراضی دهها سرود و شعرناسیونالیستی سروده شده است.  در همه این سروده ها بجای پرداختن به مفاهیمی نظیر "تلاش برای آزادی"، "مخالفت با تبعیض و نابرابری و تبعیض جنسی"، و"مبارزه برای از بین بردن فقر و بیکاری"، آب و خاک، مرز و بوم، قومیت و تاریخ ایران  تقدیس شده است. نسخه های متعدد سرود ملی "ایران" ساخته شده و در مراسمات و تلویزیون های گروههای متعدد پخش میشود. انگار در آن جامعه آپارتاید جنسی حاکم نیست، انگار همه در رفاه زندگی میکنند. انگار زن برای امرار معاش مجبور نیست خود فروشی کند. انگار همه شهروندان  از همه امکانات مادی، بهداشتی و تربیتی بالائی برخوردار هستند. انگار مشکل عمده جامعه این است که مردم هویت ملی ندارند. انگار کودک از کلیه مزایا زندگی برخوردار است و تنها نیاز دارد در مورد تاریخ و تمدن ایران یاد بگیرند. در متن تب و تاب این جنبش، روشنفکران، سیاستمداران و هنر مندان اپوزیسیون دارند یکبار دیگر مفهوم "آزادی" را با مفهوم "ناسیونالیسم و هویت ملی" عوضی میگیرد. در شعر و استعاره هایشان چنین تصویری میدهند که گویا مداحی از هویت، تاریخ و فرهنگ ایرانی اتوبانی است که آزادی، رفاه، و توقعات والای انسانی را برای جامعه به ارمغان خواهد آورد.  بعبارت کوتاه تر، این جنبش از نظر فرهنگی یک انرژی عظیم به پیکر جنبش ناسیونالیسم ایرانی پمپاژ کرده است.   نیروهایی که خود را کمونیست میدانند و افراد چپ و مترقی تا این واقعیت را متوجه نشوند، قادر نخواهند شد که تاثیر مثبت بر این اعتراضات بگذارند.

علاوه بر این، اگر مقایسه ای بین شعارها و مشغله بخش عمده ای از جریانات و فعالین چپ در روزهای قبل از انتخابات و روزهای پس از انتخابات انجام دهیم، متوجه یک عقب نشینی قابل توجه آنها خواهیم شد.  قبل از انتخابات تلاش نیروهای سیاسی چپ، آزادی همه زندانیان سیاسی، لغو حکم اعدام، آزادی رهبران کارگری که در طی مراسم اول ماه مه دستگیر شده بودند، بود. زندانیان حق طلبی  مثل اسالو، فرهاد حاج میرزایی، فرزاد کمانگر و ... که در مرکز توجه جامعه بودند، اکنون انگار فراموش شده اند. شعار آزادی زندانیان سیاسی تبدیل به آزادی زندانیان سیاسی" وقایع اخیر"  شده است. در جریان اعتراضات اخیر خیلی از فعالین چپ تبدیل به پیاده نظام جنبش سبز شده اند. اکثرنیروهای سیاسی اپوزیسیون انتخابات را تحریم کرده بودند اما به دنباله روی از "توده ها" شعار "میرحسین رای من را پس بگیر" دادند.  اینها تنها نمونه هایی از پس رفت جنبش رادیکال جامعه در مقابل جنبش سبز است.

در عرصه بین المللی تقریبا کل میدیای مهم غربی برای حمایت از این جنبش بسیج شده است. تریبون این رسانه در مقابل سخنگویان رسمی و غیر رسمی جنبش سبزاست. هیچ کدام از رسانه های مشهور نظیر بی بی سی و سی ان ان، نظر اپوزیسیون چپ یا راست، که سی سال است در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند نپرسیده که مثلا شما در این شرایط چه رهنمودی برای مردم دارید و یا چه میخواهید بکنید است. دلیلش هم این است که غرب جناح اصلاح طلب را رهبری کننده و برنده این جدال میداند تا اپوزیسیون خارج از حکومت. از آنجائی  که جناح اصلاح طلب در رابطه با کشورهای اروپائی سیاست منعطف تری دارد در نتیجه برای غرب مطلوبتر است.   

 هنوز چپ ناسیونالیست و پوپولیست این فاکتورها  را نمی بیند و استدلال میکند که چون میلیونها نفر به خیابانها آمده اند،  آنچه در جریان است یک "انقلاب" است. اما اگر کسی که از یک منظر مارکسیستی به پروسه این اعتراضات بنگرد، این حرکت اعتراضی را از نظر کیفی ارزیابی خواهد کرد نه از لحاظ کمی. صرف حضور عظیم مردم در یک جنبشی دلیل بر مترقی بودن آن جنبش نمیتواند باشد. بلکه اهداف یک جنبش است که ماهیت آن حرکت را تعیین میکند. ماهیت را هم نمیتواند بر مبنای نیت درونی افراد شرکت کنند مشخص کرد بلکه بایستی آنرا از شعارهای مسلط و رهبران و سخنگویان و اهرم های که معترضین برای مبارزه در دست دارند  تشخیص داد.

منظور از "اهرم های معترضین" ابزار هائی، خود آگاهی و روش و سازمان و تشکل مبارزه و نهادهای وسیع مدنی است که بتوان با توسل به آنها اهداف جامعه را در طول تحولات پر فراز و نشیب جامعه پیش برد. ممکن است مردم یک جامعه ای بسیار مترقی و انقلابی باشند وقدرت حاکم جامعه را هم زیر بکشند. اما تنها توده های بیشکل، بدون احزاب اجتماعی با اتوریته و بدون تشکل و سازمان و فاقد نهادهای مدنی نظیر تشکل های پیشروکارگران، سازمانها قدرتمند زنان و مدافع حقوق شهروندان به اهداف خود نمی رسند. جامعه ای مترقی اما بدون تحزب کمونیستی و تشکل مبارزاتس و ابزار های مدنی قدرتمند، تنها میتواند جامعه بر سر شهروندان ویران کند؛  قیام چنین مردمی میتواند بسادگی از جانب یک گروه مسلح قلدرمصادره شود. یک جامعه انقلابی پیشرو بدون یک حزب کمونیستی قوی، تیزبین و مسئول   ممکن است که جامعه را بسوی یک سناریو سیاه سوق دهد.

جالب این است که همان جریاناتی  که مدعی هستند که مردم دنبال موسوی راه نیفتاده اند و درمسیر انقلاب بسیج شده اند، خود دقت میکنند که ببینند چه زمانی موسوی و کروبی فراخوان شرکت در نماز جمعه، وفات، چهلم این و آن میدهد، آنها هم به مردم فراخوان میدهند که بروند اما شعار "الله اکبر" و "یا حسین ندهید". این امر نشان دهنده این واقعیت است که در جامعه جنبش قدرتمند کارگری و کمونیستی غایب است تا مردم بجای تکیه به موسوی و کروبی به آن نهاد تکیه کنند.

نمی شود با "نیت خوب" دنبال کسی افتاد که هم امتحانش را پس داده و هم اینک هنوز هم تمام تاکیدش رعایت قانون اساسی جمهوری اسلامی است. دنباله روی از هر شخصی در دوران تلاطم های سیاسی آن شخص را هر چند هم جنایتکار بوده باشد مبدل به سردار آزادی خواهد کرد.  این امر در مورد خود موسوی صدق میکند. وی در طول کمپین انتخاباتی اش مرتب از جانب دانشجویان و سایر فعالین  پیشرو جامعه در رابطه با نقش وی بعنوان نخست وزیر در دوران  کشتارهای ۱۹۶۷ شمسی و تحمیل خفقان به جامعه در طول دهه ۶۰ مرتب مورد باز خواست بود اما بعد از انتخابات او را مبدل به قهرمان ملی کرده اند.

جریانات و افرادی از طیف چپ معتقد هستند شرکت در این جنبش ضروری است زیرا میرود جمهوری اسلامی را ساقط کند. در صورت سقوط جمهوری اسلامی چپ هم میتواند حکومت مد نظرش را بنا نهد. ممکن است با این استدلال در این جنبش شرکت کنند که این یک اعتراض مردمی  است بایستی در آن این تصویر به دلایل متعدد واقعی نیست. زیرا اپوزیسیونی با آن قواره ای که بتواند مدعی قدرت شود وجود ندارد.

جریانی  میتواند قدرت را بگیرد که حداقل ده درصد جامعه خودش را با آن تداعی کنند. طیف وسیعی از فعالین اجتماعی – سیاسی در جامعه را باخود داشته باشد. تشکل های متعددی مثل شوراهای کارگری در صنایع نفت، ماشین سازی، انرژی و ... از آن حمایت کند. جنبش زنان، جوانان به فراخوانهایش جواب مثبت بدهند. طیف وسیعی از نویسندگان و روشنفکران در راستای اهدافش اثرات ادبی و هنری خلق کنند.  نیروئی میتواند به قدرت سیاسی امیدوار باشد که بتواند یک مبارزه سازمان یافته و هدف دار را سازمان بدهد. منظور از "مبارزه سازمان یافته" این است که وقتی حزب سازمان دهنده،  گفت پیشروی کنید، مردم جلو بروند؛ وقتی اعلام عقب نشینی یا تغییر تاکتیک داد، همه به فراخوانش عمل کنند. چنین نیروئی در حال حاضر با چنین موقعیتی در صحنه سیاسی ایران موجود نیست.

سناریو های محتمل

در غیاب یک حزب قدرتمند و فراگیر کمونیستی و بنابراین در غیاب پا به میدان گذاشتن آگاهانه طبقه کارگر، در جریان جنبش اعتراضی فعلی  سناریوهای متعددی در انتظار جامعه ایران نشسته است. جناحهای رقیب ممکن است در نقطه ای با هم به توفقاتی برسند و تن به بعضی معاملات و اصلاحات بدهند.  احتمال دارد کودتای نظامی  یک جناح بر علیه جناح دیگر استارت یک دوره بی ثباتی سیاسی را در جامعه بزند و  طی آن  قدرت دولتی در فواصل کوتاهی توسط جریانات مختلف دست بدست شود. سناریو سقوط رژیم در اثر حرکت های خود جوش  مردم و هرج و مرج متعاقب آن یک احتمال دیگر است. دو سناریو اول ممکن است عمر جمهوری اسلامی را به شیوه های دیگر زیاد کند. سقوط رژیم بدون رهبری یک حزب روشن بین، مسئول و با اتوریته ممکن است که جامعه را به سوی جنگ داخلی و هرج و مرج هدایت کند.

یک سناریوی محتمل اینست که در اثر تنش های سیاسی  جناحی موجود، جمهوری اسلامی از درون ریزش کند و قدرت در میان جناحهای آن دست به دست شود.  در وهله اول قدرت به آغوش جناح اصلاح طلب جمهوری اسلامی بیفتد. در غیاب حزب سیاسی منسجم و قدرتمند رادیکال، اصلاح طلبان از بیشترین امکان از لحاظ مادی، سازمانی یافتگی و نظامی بر خوردار هستند.  به احتمال قوی بخش های عمده ای از سلطنت طلبان، جمهوری خواهان و نیروهای طرفدار رفرم(توده و اکثریت) به همراه کشورهای غربی دولت بر آمده از چنین سناریوئی حمایت خواهند کرد. یک احتمال هم این است که کشمکش جناحها ادامه پیدا کند، یک طرف قدرت شکست طرف مقابل را نداشته باشد. بر بطن کشمکش آنها دریچه هایی باز شود.  در این صورت چپ و کمونیسم جامعه ممکن است فرصتی برای سازماندهی خودش بیابد. اما چپ و کمونیسمی که اهداف شفاف و روشن و بی ابهام جنبش کارگری و کمونیستی را علیه کلیت حاکمیت سرمایه اسلامی نمایندگی کند. همانطور که در این دوره حزب حکمتیست تنها جریانی بود که بی اما و اگر این پرچم را برافراشت.

جریانات چپ که به دنبال جنبش سبز راه افتاده اند و معتقد هستند که چون جمهوری اسلامی مورد تنفر مردم است در نتیجه این تنفر هر روزنه ای در این سیستم آن را از ریشه در خواهد آورد، در اشتباهند. چون همیشه این طور نیست. خلق و خوی  سیاسی جامعه میتواند بشدت تغییر کند. به عنوان نمونه، تا قبل از روز انتخابات موسوی طی سخنرانیهایش از جانب دانشجویان و روشنفکران بخاطر قتل عامی های سال ۶۷ در دوره نخست وزیری اش  مورد نقد بود اما روز بعد از انتخابات تبدیل به یک "قهرمان ملی" شد.  برای تبدیل کردن چپ جامعه به یک آلترناتیو مطلوب، و ممانعت از رفتن جامعه بسوی سناریوهای ویرانگر، کمونیسم و  چپ نیاز دارد پروژه های اساسی ای را در دستور قرار دهد.

اولویتهای مهم در این شرایط

با توجه به پارامترهای اشاره شده در بالا، چپ امروز بجای تبدیل شدن به اهرم فشار یک جناح‌ بر علیه جناح دیگر حکومت، لازم است که از موقعیت اختلافات بین جناحها حسن استفاده را کرده و خود را سازماندهی و از نظر سیاسی بخط کند. لازم است که  کارگران، فعالین مترقی اجتماعی، فعالین جنبش زنان، معلمین ودانشگاهیان را کمک و ترغیب به ساختن تشکلهای سراسری کند. بعنوان نمونه اگر امروز بخشهای مختلف کارگران و انسانهای زحمتکش، نتوانند در صفت فشرده، با شعارهای و خواسته های مشخص و سیاسی به میدان بیایند و جامعه را از آنها مطلع بکنند، فردا پس از سقوط رژیم هم به زحمت خواهند توانست نقشی در سرنوشت خود بازی کنند. اگر در فردای سرنگونی رژیم هم تشکلی بوجود آورند، همانطوری که بنی صدر، اولین رئیس جمهوری اسلامی در زمان ریاستش خطاب به کارگران گفت، "شورا پورا مالیده" حاکم جدید میتواند تشکلات کارگری را به عناوین مختلف "بمالاند". امروز بایستی طبقه کارگر و این اقشار پیشگام دخالت در مبارزات سیاسی  و اقتصادی و طراح مطالبه افزایش دستمزدها، ایمنی  شرایط کار، قانون کار به سود کارگران، آزادی بیان و تشکل، برابری شهروندان خارج از جنسیت و قومیت و عقید و مرام سیاسی مذهبی باشند. قرار نیست همه اینها از روز اول در خیابانها مطرح کرد. میتوان این مطالبات را در جلسات مختلف، کنفرانسها ومجامع عمومی آنها را مورد بحث قرار داد.  ابتدا بایستی فعالین کارگری را حول هریک ازآن خواسته ها  بسیج کرد، سپس مسئولین دولتی را به طرق مختلف برای تحقق آنها تحت فشار قرار داد  و در شرایطی که امکان دارد بشیوه سازمان یافته آن خواسته ها را به خیابانها برد و یا از طریق اعتصاب و اعتراض علنی آن مطالبات را به خواست عمومی جامعه مبدل کرد. مبارزه طبقاتی یک جنگ تمام عیار است. این جنگ نیاز به سازو وبرگ جنگی مخصوص به خود دارد. تشکل سراسری قوی احتیاج دارد؛ نیاز به آگاهی طبقاتی دارد؛ احتیاج به بسیج نیرو دارد. نیازمند تحزب کمونیستی قوی ومنسجم و روشن بین است. لازمه اش این است که طبقه کارگر افق و خواسته هایش را به افق بخش مهمی از جامعه تبدیل کند.

طبقه کارگر، از صنعتی گرفته تا خدماتی، از کارگر پیمانی گرفته تا کارگر بیکار، لازم است که تشکل های خود را برای دفاع از حقوق خود بوجود آورند و در عین حال به منظور دفاع از مدنیت جامعه در یک حزب کمونیستی مسئول و با تدبیر جمع شوند. خیلی مهم است که توده های ستم دیده را از طریق تشکل های صنفی و سیاسیشان راجع به حقوق اجتماعی و سیاسیشان  آموزش و سازمان داد و به میدان کشید و تنها به آکسیون و حرکتهای مقطعی بسنده نکنند. بعضی از فعالین کارگری و چپ تصور میکنند که با شرکت در تظاهراتها در اعتراض به نتیجه انتخابات میتوانند بر تظاهر کنندگان تاثیر بگذارند. این یک توهم است. هدف آن تظاهرات ها اعتراض به یک چیز دیگر بود. در عین حال، شرکت کنندگان بیشتر آدمهای هستند که میخواهند از دست خامنه ای و احمدی نژاد به هر قیمتی رها شوند، زیاد نگران نیستند که چه کسی پس از آنها حاکم شود.  در نتیجه در تظاهراتهای که در جریان است و همگی از احساسات و هیجان بر خوردار هستند، شرکت کنندگان حوصله گوش دادن به کارگری که ده کارگر پشت سرش نیفتاده، ندارد. بعبارت دیگر،  توده های بیشکل نه ابزار به تحقق نشاندن مطالبات کارگری هستند و نه کارگر نامتشکل میتواند توجه توده ها  را جلب کند.

جامعه بایستی به یاد داشته باشد که برای دست بدست کردن حکومت از این حاکم به آن حاکم مبارزه نمیکند. یا تنها برای سرنگونی صرف نمی جنگد؛ بلکه برای ساختن یک جامعه بهتر مبارزه میکند. ساختن یک جامعه بهتر هم نیاز دارد که حزبی کمونیستی و توده ای که ابعاد فعالیتش نقش ستونهای محکم و مختلف برای جامعه ایفا میکند را داشته باشد. به هر حال پیشروان جامعه بایستی خود را برای عبور دادن کشور با کمترین هزینه در صورت وقوع سناریوهای مختلف داشته باشند.

s.keramat@gmail.com