جنبش سبز و رفرمیسم بورژوائی نیروهای طیف کارگر کارگری
حسین مرادبیگی
احزاب و جریانات و گرایشات سیاسی را از روی آنچه که در مورد خود ادعا میکنند نباید مورد قضاوت قرار داد، بلکه باید مستقل از آنچه که در مورد خود میگویند آنان را در متن جامعه و اینکه عملا کدام حرکت اجتماعی و سیاسی را در خود منعکس کرده و به جلو میرانند دید و درباره آنان حکم داد و قضاوت کرد.
یکی از این موارد، مواضع گروهها و جمع های کارگر کارگری مدعی دفاع از منافع طبقه کارگر است در قبال جنبش سبز. یک عده از اینها ادعا میکنند که خواهان لغو کارمزدی هستند، ادعا میکنند که "تشکل ضد سرمایه داری کارگرند"، اما وقتی قدم برمیدارند از موضع رفرمیستی بورژوائی تمام عیاری سر در میاورند. برای مثال در مورد رویدادهای اخیر به کارگران میگویند که جنگ جناحهای درون جمهوری اسلامی جنگ طبقه کارگر نیست، اما در همان حال از کارگران و "فعالین سیاسی کارگری"! هم میخواهند که در جنبش "جاری" شرکت کنند و خود قبل از آنان مطالبات کارگران را به پرچم یکی از جناحهای درون جمهوری اسلامی آویزان میکنند.
صرفنظر از نیت آنها هم مثل بقیه چپ بورژوائی به زیر عبای سبز اسلامی خزیدند. با آوردن دو نمونه از این موارد، به نکاتی در این رابطه مختصرا اشاره میکنم.
نمونه اول، "اتحادیه آزاد کارگران" است . این اتحادیه در بطن جنگ سیاسی جناحها به یاد طرح مطالبات اقتصادی افتاد و به جای اینکه به هر دوی آنها نه بگوید ، آنها را به رسمیت شناخت و انتطار رفع و رجوع مطالبات فوری کارگری را داشت. با الصاق مطالبات کارگران به پرچم جنبش سبز برای دریافت کارت ورودی خود به این جنبش تلاش کرد. این دوستان هم با این کار خود فاصله خود را با منافع عمومی طبقه کارگر و مصلحت طبقاتی این طبقه نشان دادند. ظاهرا جنبش سبز تنها مطالبه کارگری را کم داشت که آن را نیز دوستان "اتحادیه آزاد کارگران" تصمیم گرفتند از آن دریغ نکنند.
نمونه دوم، "کمیته هماهنگی برای تشکل های کارگری" است. اینها که خود را "تشکل ضد سرمایه داری کارگر" می نامند، از کارگران دعوت کرده اند که به جنبش جاری در واقع همان جنبش سبز بپیوندند. محسن حکیمی یکی از رهبران این خط در مصاحبه رادیوئی خود با رادیو "دمکراسی شورائی" هرچند ادعا میکند که :" جنگ این دو جناح، جنگ طبقه کارگر نیست."، اما این مانع از آن نمیشود که او کارگران را به شرکت در این جنگ تحت این عنوان که طبقه کارگر نباید نظاره گر اوضاع باشد، فراخوان ندهد! محسن حکیمی از کارگران و "فعالین سیاسی کارگری"! میخواهد که در جنبش "جاری" حول مطالبات جاری خود و به هدف صف مستقل خود شرکت کنند. ایشان مثل هر سندیکالیست "معقولی" مطالبات کارگران را هم که تصور میکند در چهارچوب جنبش سبز میگنجد، جلو این جنبش میگذارد. برای اطمینان خاطر رهبران این جنبش هم ایشان قول میدهند که در ظرفیت خودش کارگران را به شرکت در پیش برد این جنبش دعوت کنند!
در آخرین اطلاعیه ای که تحت عنوان "ریشه های اجتماعی جنبش جاری" منتشر کرده اند، آنچنان با سطحی نگری خاص خود به تعریف و رمانتیزه کردن جنبش سبز پرداخته اند که هر انسان حق طلب عمیقا متاسف میشود. اینها طوری اطلاعیه خود را شروع کرده اند که گویا دارند درد کارگر ضد سرمایه داری را بیان میکنند و گویا تجربه انقلاب 57 را هم در جیب خود دارند، اما ناگهان در مورد جنبش سبز به چنان سماع عارفانه ای دچار میشوند که بسیار پائین تر از سطحی که حتی سخنگویان اپوزیسیون راست در مورد این جنبش قضاوت کرده اند، ظاهر میشوند. اصرار دارند که اکثریت نیروی پشت جنبش سبز را کارگران تشکیل میدهند به این دلیل خواستار حق آب و گل از این جنبش اند. می نویسند ،کارگر اگر به این یا آن جناح بورژوازی توهم پیدا میکند ایرادی ندارد، چون هرچی باشد در مخلیه خود مطالبات طبقاتی خود را فراموش نمیکند! در این دوره هم بزعم اینها متوهم شدن کارگر به این یا آن جناح بورژوازی مهم نیست، بعدا درست میشود! و سرانجام میگویند که "تشکلهای ضد سرمایه داری کارگر" در خدمت جنبش "جاری" حاضرند. می نویسند:" با توجه به امکان مادی و عینی پیوستن بیش از پیش توده های کارگر به این جنبش، در صورت شرکت فعال و سازمانیافته فعالان ضدسرمایه داری طبقه کارگر در این جنبش اینان می توانند با تلفیق این راهکار با راهکارهای اعتصاب و تصرف کارخانه های تعطیل و درمعرض تعطیل سرمایه ستیزی آگاهانه را به مشخصه اصلی جنبش جاری تبدیل کنند." همان اطلاعیه.
اکنون حکمت اینکه ما گفتیم گرایش عقب مانده کارگر کارگری نیز علیرغم ادعای لغو کار مزدی، حامل رگه های قوی لیبرالیسم و رفرمیسم و ناسیونالیسم است، میتوان بروشنی دید. در جنبش اسلامی ای که "لیبرال ها" و رفرمیست ها و ناسیونالیست های ایرانی وسیعا در آن شرکت دارند، "تشکل ضد سرمایه داری کارگر" نیز از موضع رفرمیسم بورژوایی خود در آن حضور به هم میرساند. قول میدهند که در خدمت گذاری آن هم چنین و چنان کنند! در توجیه کلاه برداری بزرگی که جناحی از جمهوری اسلامی در همکاری بخش اعظم اپوزیسیون راست ایران با قالب و رنگ و پرچم معینی به اعتراض برحق مردم معترض و متنفر از جمهوری اسلامی زد، ظاهرا "تشکل ضد سرمایه داری کارگر" از همه فعال تر وارد شده است. قول داده اند که در تقویت این جنبش "جاری" اعتصاب کارگری راه بیاندازند! قول داده اند که کارخانه های تعطیل شده را برای بورژوازی بچرخانند و غیره! رگه ناسیونالیسم این گرایش که سرباز کرده است از یادشان برده است که کارگر دو شیفتی کار میکند اما نمیتواند زندگی خود و بچه هایش را تامین کند. از یادشان برده است که اعتصاب بخصوص برای کارگری که خطر بیکاری بر بالای سر او سایه افکنده است، چقدر دردناک است. از یادشان برده است که کارگر دکاندار نیست که روز بعد از اعتصاب دکانش را باز کند. دارند از کیسه کارگر و بچه هایش به این جنبش می بخشند. اینهم از طرفداران "لغو کار مزدی" وقتی که رفرمیسم و ناسیونالیسم بورژائی آنها گل میکند!
محسن حکیمی هم در مصاحبه خود برای توجیه شرکت کارگران در جنبش "جاری"، روز اول ماه مه ها در ایران و شرکت کارگران در مراسمهای دولتی در این روز را مثال میاورند. محسن حکیمی ظاهرا یادش رفته است که اول ماه مه روز جهانی طبقه کارگر است. ظاهرا یادش رفته است که طبقه کارگر در این روز برای امر طبقاتی خودش در سراسر جهان به خیابان ها میاید. اینکه جمهوری اسلامی توسط خانه کارگر خود به هر دلیل و فشاری عده ای از کارگران را به مراسم دولتی می برد، کارگر کمونیست نیز وظیفه خود میداند که به میان این کارگران برود و تلاش کند که مراسمهای دولتی را بر علیه خود دولت سرمایه داران تبدیل کند. برای کسی که مساله اش منافع طبقاتی طبقه کارگر باشد، اینها حکم الفبا را دارد. اما ایشان که از حالا از موضع سندیکالیستی خود با طرفی که خیال میکنند فردا کاره ای میشود وارد معامله میشوند، دارند اول ماه مه را وثیقه این معامله میکنند!
این موضع البته موضع کس یا کسانی است که خود به خاطر شرکت در مراسمهای اول ماه مه دستگیر شده اند، موضع کس یا کسانی است که میدانند هنوز آثار شلاق جنبش اسلامی بر تن رهبران و فعالین کارگری که جسارت برگزاری مراسم مستقل خود را کردند برجای مانده است. اما اینها در مقابل قدرت سنت و گرایشی که این جریانات را به جلو سوق میدهد میتوانند در ادامه همین امر آنان توجیه شوند. شیفتگی جنبش سبز از طرف اینها محصول رفرمیسم بورژوائی اینها و در این مقطع به حرکت در آمدن رگه ناسیونالیستی ایست که طیف کارگر کارگری با خود حمل میکنند. با کمال "افتخار" هم اسم آن را میگذارند شرکت "مستقل" کارگران و "فعالین سیاسی کارگری"! در این جنبش!
اینها ادعا میکنند که تجربه انقلاب 57 را هم دارند که به "کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما" از همان فردای انقلاب 57 گفتند، شورا پورا مالیده است جانم! ادعا میکنند که تجربه یک ماه بعد از قیام 22 بهمن را هم دارند که خمینی و جریان اسلامی یک ماه بعد از قیام 22 بهمن صف کارگران بیکار در اصفهان را که به بیکاری و عدم تامین زندگی روزانه خود اعتراض داشتند به گلوله بستند! اما اینها هیچکدام ظاهرا مانع از شرکت اینها در تکرار اشتباه دوران انقلاب نمیشود! میگویند جنگ جناحهای جمهوری اسلامی جنگ طبقه کارگر نیست، اما این مانع از افتادن اینها دنبال جنگ جناحهای جمهوری اسلامی و کل حرکتی که توسط نیروهای جنبش ملی ایران باد زده میشود، نمیشود، مانع خاک پاشیدن اینها در چشم کارگر و کشاندن آنها در این جنگ نمیشود!
موسوی رهبر اعتراض مردم معترض به جمهوری اسلامی نیست. او با کلاه برداری و به کمک بخش اعظم اپوزیسیون راست و چپ آن به اعتراض برحق این مردم قالب شد. صف وسیعی از این اپوزیسیون دارند برای این حقه بازی سیاسی فعالیت میکنند. کسی که بخواهد دنباله رو این هیاهو و این حقه بازی در روز روشن نشود، اولین کاری که باید بکند خود را از زیر بال این کلاه برداری و این جنبش و گردانندگان آن در بیاورد.
طبقه کارگر البته میتواند و باید صف مستقل خود را شکل دهد، شرطش این است که اول خود را از سیطره این یا آن جناح از جمهوری اسلامی و از همه مدافعین رنگارنگ بورژوازی تحت نام کارگر بیرون بکشد و به سیاهی لشگر این یا آن جناح بوررژوایی تبدیل نشود.
طبقه کارگر البته میتواند و باید نظاره گر اوضاع نباشد. هر روز تاخیر کارگر کمونیست از دخالت مستقل خود در این اوضاع به ضرر طبقه کارگر تمام میشود و جریانات غیر کمونیست درون طبقه کارگر از این تاخیر او برای کشاندن کارگران زیر بال این یا آن جناح بورژوازی استقاده میکنند. اعتراض کارگران در صنایع فلز تهران، اعتصابات کارگران کوره پزخانه ها در این مدت، از نمونه راههای دخالت مستقل کارگری است. طبقه کارگر و فعالین کمونیست این طبقه باید از شرایطی که در آن جناحهای جمهوری اسلامی به جان هم افتاده اند برای تحمیل مطالبات و حق و حقوق خود استفاده کنند. باید برای بلند کردن پرچم کارگری آزادی بیان و حق تشکل خود و دیگر مردم زحمتکش جامعه از آن استفاده کنند. باید برای زدن مهر مجامع عمومی خود بر این واضا ع استفاده کنند. تشکیل هر مجمع عمومی ای به بهانه این اوضاع که کارگران در آن حساب خود را از نمایندگان سرمایه داران و دولت سرمایه داران جدا کنند، فضای سیاسی جامعه را گامها به جلو سوق خواهد داد و مهر طبقاتی طبقه کارگر را بر این اوضاع خواهد کوبید. اینها و راههای از این دست راه ایجاد صف مستقل کارگری است، نه قاطی شدن در جنبش "جاری" یعنی عملا جنبش سبز و تبدیل کردن کارگران به سیاهی لشگر این یا آن جناح بورژوازی و تکرار مجدد اشتباه انقلاب 57.
کارگران و فعالین کمونیست درون طبقه کارگر باید این تحولات را با هوشیاری تمام تعقیب کنند و دوستان واقعی خود را در این شرایط از "دوستان" عوام فریب خود، تشخیص دهند.