جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در دانشگاه ها مستقل از سبز وسیاه میتواند به حرک در آید

مصاحبه تلویزیون پرتو با مظفر محمدی

 

تلویزیون پرتو: در دوره اخیر و همزمان با بازگشایی دانشگاه ها شاهد مجموعه ای از مبارزات و اعتراضات دانشجویی هستیم. با توجه به تحرکات اخیر اوضاع عمومی دانشگاه ها را چطور می بینید؟

مظفر محمدی: بازگشایی دانشگاه ها و مدارس امسال مواجه شده با  تحولات اخیر بعد از انتخابات و در نتیجه بخصوص جنبش اصلاحات به نام سبز انتظار این را می کشید که بازگشایی دانشگاه ها تداوم و سیاهی لشکر جنبش شان را تامین کند. و ظاهرا این  اتفاق به درجه ای دارد می افتد.

اما از طرف دیگر دولت و جناح مقابل هم خودش را برای یک تعرض پیشگیرانه آماده کرده  و یک تمرکز و تهاجم از پیشی را به قول خودشان برای "اسلامی کردن دانشگاه" سازمان داده اند. خامنه ای محیط دانشگاه و دروس ادبیات را غیر اسلامی نامیده و خواستار تجدید نظر و پاکسازی دانشگاه از هر گونه ادبیات غیر دینی و سکولار و مترقی و حتی لیبرالی شده است. از حداد عادل تا شریعتمداری و دیگران در این حمله به دانشگاه ها شریک شده اند. محیط دانشگاه ها بیشتر نظامی و پلیسی شده، فرمانده سپاه از بسیجیان دانشگاه ها خواسته است که برای مقابله با اعتراضات دانشجویی منتظر دستور از بالا نشوند و خود راسا و مستقیما وارد میدان شوند. دسته دسته دانشجویان به کمیته های انضباطی و حراست و دفاتر پیگیری وزارت اطلاعات فراخوانده میشوند، احکام دستگیری و زندان صادر می گردند و تعطیلی کوی دانشگاه و محرومیت های از تحصیل گسترش می یابد.

این کشمکش جدید در ابعاد گسترده شروع شده و ادامه خواهد داشت. از طرفی سرکوب تشدید می شود و از طرف  دیگر اعتراض و مقاومت در دانشگاه ها گسترش می یابد. این وضعیت فعلی و چشم انداز آن است.

 

تلویزیون پرتو: با توجه به ابعاد کمی و کیفی اعتراضات کنونی به نظر می آید که این دوره  بادوره های قبل متفاوت باشد. برای مثال خواستهای کنونی دانشجویان همان خواستهایی نیستند که در دوره های قبل مطرح بودند. این تفاوت ها را چگونه می بینید؟

مظفر محمدی: در این دوره ها محور اعتراضات و مطالبات توده های دانشجو مبارزه با استبداد و سرکوب بوده است. دانشگاه به این لحاظ همیشه یک سنگر مبارزه سیاسی جامعه بوده است و آینه انعکاس مبارزات اجتماعی است. به این اعتبار مبارزات کنونی در دانشگاه ها به درجه زیادی  مهر این دوره از تحولات در جامعه را برخود داشته و آن را بخشا نمایندگی می کند. هم اکنون خشم و اعتراض دانشجویان به احکام انضباطی، اخراج و زندان و شکنجه و تبعیض جنسی و غیره در قالب جنبشی ابراز می شود که جنبش سبز نام دارد. آیا دانشگاه میتوانست راه خود را برود و با موج جنبش سبز همراه و همگام نشود؟ حتما می توانست . اما این کار پیش شرطهایی دارد. برای مثال زمانی که چپ حضور دارد و اتوریته و نفوذ و کادر و فعال  و سازمانده دارد، اعتراضات دانشجویی به استبداد و  سرکوب به مسیر دیگری می رود. شعار آن دوره "دانشگاه پادگان نیست" و آزادی، برابری است.

اکنون که چپ را به عقب رانده اند، مجددا راست ، همان راست سابق تحکیم وحدتی و لیبرال ها و ناسیونالیست های قومی  پاپیش گذاشته اند و زیر پرچم خودشان، پرچم سبز قرار گرفته اند. اینجا دیگر دانشگاه شاهد حضور و سیاست دو نیروی  چپ و راست نیست. (در آن دوره بود). اکنون دانشگاه صحنه جدال دوجناح جمهوری اسلامی شده است. در نتیجه مطالبات و شعارهای این طیف راست دانشجویان ربطی به آزادی، برابری و آپارتاید جنسی و منافع و خواستهای طبقه کارگر و مردم زحمتکش ندارد. اکنون خواستها بر سر این است که احمدی نژاد برود و موسوی بیاید. در نتیجه حتی خواستهای مشخص خود دانشجویان هم زیر پرچم سبز گم و ناپدید می شوند. اکنون این طیف دانشجویی راست، توده معترض دانشجویان را به سوی  انتخابات و اینکه تقلب شده و رای ها دزدیده شده و در نتیجه رویای تجدید انتخابات و آمدن  موسوی و رفتن احمدی نژاد  سوق می دهد. یعنی در واقع دفاع از کروبی و موسوی موضوع مبارزه دانشجویان شده.  در غیاب چپ دانشگاه این تفاوت هست و این تغییر دارد اتفاق می ا فتد.

 

تلویزیون پرتو: در حال حاضر فعالین جنبش سبز هم سرکوب می شوند. اینها هم می گویند جلو فعالیت های ما را هم می گیرند. جواب شما به این سرکوب هر گونه مخالفتی در جمهوری اسلامی حتی خودی هایشان چیست؟

 مظفر محمدی: مساله سرکوب در جدال های جناحی هم وجود دارد و بخصوص جناح دولت در واقع می خواهد طرف مقابل را وادار کند که به دولت و سیاستهایش راضی باشد و در خدمت آن قرار بگیرد. جناح اپوزیسیون هم این دولت و سیاست ها را به ضرر نظام ارزیابی می کند و راه دیگری را برای نجات جمهوری اسلامی در نظر دارد. در واقع جنگ جناح ها هر دو برای حفظ نظام است. طبیعی است کسی که خودش را محق تر می داند و زورش را هم دارد  سعی می کند دیگری را از میدان بدر کند و به زور هم متوسل می شود.

اما برای  مبارزه واقعی با استبداد و سرکوب و برای طبقه کا رگر و دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب قبل از هر چیز مساله این است که  باید صحنه جدال را نگاه کرد و دید که دعوا بر سر چیست؟ اتفاقی که دارد می افتد این است که جناح رفسنجانی، کروبی ، خاتمی و موسوی هدفشان آزادی و حقوق کارگر و مردم زحمتکش نیست. هدف این ها هم همانطوری که خودشان هم می گویند نجات جمهوری اسلامی از بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است که گریبانگیرش شده است. هدفشان نجات رژیم از تعرض آزادیخواهی وبرابری طلبی و حق خواهی توده کارگر و زحمتکش است. اینها هر دو جناح، خوب می فهمند که اگر طوفانی که در بطن جامعه خفته این بار از درون طبقه کارگر و توده میلیونی بیکاران و میلیون ها خانواده کم در آمد و محلات زحمتکش نشین بجوشد، کار کل رژیم و جناح هایش ساخته است. هدف هر دو جناح این است که نگذارند چنین اتفاق اجتماعی و انقلابی بیفتد.

ده بار موسوی برود و بیاید و احمدی نژاد برود و بیاید و یا کروبی رییس مجلس بشود و یا قدرت در میان هر جناح و طیف و عنصری از درون جمهوری اسلامی دست به دست شود، جمهوری اسلامی همان هست که الان هست. گیریم مجال برای خودی ها بیشتر باز بشود. یا طرح امنیت اجتماعی کم تر یقه زن را بگیرد، که این هم بعید است.  اما این تغییر و تحولات در واقع تفاوتی به حال مردم ندارد. چیزی تغییر نمی کند. نانی به سفره کارگر اضافه نمی شود.

تصورش را بکنید گیریم موسوی  آمد و به جای بسیج دانشجویی، اعضا و فعالین تحکیم وحدت و لیبرال ها و قومی ها میدان دار دانشگاه ها شدند، می دانید چه اتفاقی می افتد؟ اولین کارشان قلع و قمع چپ و پاکسازی دانشگاه از هر گونه چپ و آزادیخواهی و برابری طلبی است. کارشان حفظ آپارتاید جنسی به نوع دیگر است. مگر همه  اینها خواهان حفظ نظام شان نیستند؟ مگر همگی کمر به همت نجات جمهوری  اسلامی را نبسته ا ند؟ خوب این جمهوری اسلامی جدید موسوی- کروبی، آپارتاید جنسی را لغو می کند؟ آزادی و برابری را  تامین می کند؟ به بیکاران بیمه بیکاری می دهد؟ رفاه و امنیت و شادی را به جوانان بر می گرداند؟ جواب همه این سوالات مطلقا منفی است.

مساله مقابله با سرکوب کار همیشه مردم مبارز و آزادیخواه بوده و هست. ما مخالف هر گونه تعرض به آزادی انسانیم حتی اگر این سرکوب متوجه خودی های رژیم باشد. همه آزادند حرف بزنند. همه باید آزاد باشند متشکل شوند، حزب و تشکل درست کنند. کمونیست ها و طبقه کارگر و دانشجویان آزادیخواه وبرابری طلب قبل از همه و بیش از همه خواستار آزادی بیان و اعتراض و اعتصاب و تشکل اند و برایش تلاش می کنند. اما نباید فراموش کنیم که سرکوب جناحی توسط جناح دیگر رژیم که هر دو یک هدف را  تعقیب می کنند و آن حفظ و نجات جمهوری اسلامی است، نمی تواند جناح سرکوب شده و یا به قول خودشان مظلوم را تطهیر کند و یا به آن حقانیتی بدهد.

گویا سردمداران جنبش سبز و حزب اعتماد و حواریون رفسنجانی اگر سرکوب شدند در نتیجه سمپاتی جامعه را باید با خودشان داشته باشند. ما میخواهیم همین امروز همه دستگیرشدگان سبز آزاد شوند. اما آیا تا کنون موسوی و خاتمی و کروبی و دفاتر تحکیم وحدت و لیبرالها خواهان آزادی اسالو رییس سندیکای کارگران شرکت واحد یا دستگیرشدگان سندیکای هفته تپه  و دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب شده اند؟  نه. آیا خواهان متوقف شدن اعدام زندانیان سیاسی و قصاص و اعدام زنان و نوجوانان شده اند؟ نه. این صورت مساله هر انسان آزادیخواه و برابری طلبی است چه در دانشگاه و چه در کارخانه و محله و هر شهر و کوی وبرزن.

 

تلویزیون پرتو: شما در صحبت هایتان از طبقه کارگر و مردم زحمتکش حرف می زنید و می دانیم که بیشتر دانشجویان از اقشار متوسط و زحمتکش جامعه اند. رابطه طبقه کارگر با مبارزات دانشجویی چیست؟

مظفر محمدی: تجارب مبارزه طبقه کارگر و از جمله مبارزات دانشجویان تا کنون در این باره داده هایی را به دست داده است. مبارزات دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در چند سال اخیر بخصوص از ١٣ آذر ٨٥ به بعد تلاش کرده اند که سرنوشت دانشگاه و و دانشجو را با سرنوشت کارخانه و طبقه کارگر و زنان گره بزنند. تجربه "داب" در این رابطه برای توده دانشجویان آزادیخواه و برای کارگران و فعالین کارگری فراموش نشده است. شعار و خواستهای دانشجویان در این دوره، آزادی، برابری، دانشگاه پادگان نیست، نه به جنگ، (در حالی که کل اپوزیسیون بورژوایی جنگ را راه رسیدن خودشان به قدرت میدانستند) ، حمایت از مبارزات کارگری، اتحاد مبارزه دانشجویی و زنان و از این قبیل بوده است.

این اتفاقی بود که افتاد و همین باعث شد که داب تبدیل شد به بستر اصلی چپ در دانشگاه ها و این تجربه قابل حذف شدن و یا دور زدن نیست. یا باید چپی بیاید که بهتر از این ها بگوید و بخواهد که نیست، یا داب و تجاربش بار دیگر سر بر می آورد. این راهی است که وجود دارد. دور گذشته مبارزات دانشجویی زیر پرچم داب، چپ را در ابعاد اجتماعی در مقابل جامعه گذاشت. این اتفاقی است که دوباره باید بیفتد. این سنت ها میبایست زنده شده و گرد و خاک هایش تکانده شده و تحکیم و گسترش یابد.

 

تلویزیون پرتو: گفتیم که این دوره تفاوت و تمایزهایی با سابق دارد. صف و طیفی دیگر و شعار و خواستهای دیگری مطرح می شوند. شعار و مطالبات جدید از نظر شما کدامند؟

مظفر محمدی: قبلا هم گفتم که صف طبقه کا رگر آگاه و روشنفکران انقلابی و آزادیخواه و برابری طلب از این صف و طیف و جبهه سبز جدا است. باید جامعه را متوجه این حقیقت کرد که از این جدال های جناحی آبی برای مردم گرم نمی شود. تا آنجا که به دانشگاه ها بر می گردد، ما در ابتدای کار نیستیم. از صفر شروع نمی کنیم. اتفاقاتی که در چند سال اخیر افتاد و تجربه داب کماکان قابل اتخاذ است و باید به دست گرفته شود. کشف جدیدی لازم نیست. حتما شعارهای جدیدی مطرح می شوند یا شعارهایی مانند "نه به جنگ" در حالی که خطر جنگ تقریبا برطرف شده است موضوعیتی ندارد. اما قبل از طرح هر شعاری، دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب باید مجددا دستهایشان را در دست همدیگر بگذارند. همدیگر را دریابند. حول  نشر ادبیات چپ و آزادیخواهانه و محافل دوستانه  جمع شوند. در دوره های قبل در واقع نشریات و نهادها و محافل دانشجویی چپ و آزادیخواه بطور دوفاکتو به دانشگاه ها و مدیران و گردانندگانشان تحمیل شدند. باید محمل های اتحاد و هماهنگی را در ابعاد وسیعی بوجود آورد.

اگر بخواهم بطور خلاصه سنتهای اتحاد و تشکل و شعارهای مبارزات دانشجویی آن دوره را بازگو کنم، یکی این است که طیفی از دانشجویان سوسیالیست و مارکسیست و آزادیخواه بهم پیوستند. قبل از اینکه تشکیلاتی درست بشود، در واقع  فعالین و مبارزان دانشجویی از همه گوشه و کنار و در همه دانشگاه ها هم صدا و همراه با همدیگر شدند. طبیعی است که کسانی در این میان نقش محوری داشتند. اما از آنجا که چپ و آزادیخواهی و برابری طلبی جنبشی انسانی و مطلوب جوانان و روشنفکران انقلابی است که خواهان تغییری در جامعه به نفع انسانیت و به نفع مردم محروم هستند، در نتیجه چپ مقبولیت گسترده ای پیدا کرد و این قابل پیش بینی بود. در حالی که جنبش اصلاحات دوران شکستش را می گذراند و اپوزیسیون در خلسه رویای جنگ خفقان گرفته و مایوس بود، عروج چپ نقطه امیدی برای جامعه بود.

مساله دیگر فعالیت آگاهگرانه و سازمانده از طریق ادبیات مارکسیستی و چپ و نقد و بررسی های جدی ازتحولات بود که به مثابه خونی در رگهای این طیف و در میان دانشجویان در جریان بود و اتحاد و همدلی و  هم نظری ایجاد می کرد. تصورش را بکنید که الان چپ دانشگاه اعلام کند که جنبش اصلاحات این بار در لباس سبز گلی به سینه مردم نمی زند. همانطوری که در ٨ دسال حکومت اصلاحات خاتمی  نزد. تازه پرونده موسوی سیاه تر از آنی است که هست. چپ اعلام کند که هیاهوی موجود در واقع به فراموشی سپردن دردهای مردم ، بی توجهی به گرسنگی و فقر و فلاکت و روی برگرداندن از خواستهای لشکر عظیم بیکاران و  عمق فجایع فراوان دیگری است که جامعه ما را در خود فروبرده است.این چپ اعلام کند، ما نمیخواهیم سیاهی لشکر جنبشی بشویم که به نان سفره کارگر و دستمزدش که ناچیزی است و به موقع هم  پرداخت نمیشود و به میلیون ها خانواده کارگران بیکار که فرزندانشان به نان شب محتاجند...، ربطی ندارد.  آنوقت می بینید که چه اندازه نیرو دور خود جمع خواهد کرد.     

مساله دیگری که در تجربه تا کنونی در دانشگاه ها وجود داشته است، ایجاد کانون ها و محافل و نهاد ها و فعالیت قانونی و علنی دانشجویان چپ بوده است. قانونی منظورم در چهارچوب قانون نیست، اما محافل و نهادهای علنی  نه مخفی و چریکی.علنی و اجتماعی  و این علنیت چپ را به دانشگاه تحمیل کردند.

توجه جدی به احزاب و سیاست ها و تحولات سیاسی و اجتماعی در ابعاد کشوری و منطقه وجهان یک خصوصیت دیگر چپ در دانشگاه ها بوده است. چپی که سرش را پایین نینداخته و به کار صنفی اش مشغول باشد، یا بگوید به من مربوط نیست دیگران چه می کنند و چه میگویند. مبارزات و فعالیت سیاسی این چپ ابعاد وسیعی داشته و از جمله ارزیابی و سبک و سنگین کردن مواضع و سیاستهای احزاب و جریانات از گرایشات و طیف های گوناگون راست و چپ. این توجه به سیاست در این ابعاد و به احزاب نشان از بلوغ سیاسی چپ در دانشگاه ها داشته است.

و بالاخره شعارها و مطالبات تا کنون دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب کماکان به قوت خود باقی اند. شعارها و مطالباتی که در عین رادیکال بودنشان، رابطه رفرم و انقلاب را فهمیده و حد زور و توان مبارزات دانشجویی و میزان آمادگی چپ را مد نظر قرار می دهند.

برای مثال "دانشگاه پادگان نیست"، همین امروز هم یک شعار محوری علیه استبداد و سرکوب در دانشگاه ها است. آزادی، برابری کماکان شعار کلیدی در دانشگاه ها است که شعاری به شدت انسانی است و سمپاتی وسیعی نه تنها در میان دانشجویان بلکه در ابعاد اجتماعی و در بیرون از دانشگاه ها و در میان طبقه کارگر و مردم زحمتکش را با خود می آورد.

لغو آپارتاید جنسی ، تشویق توده دانشجویان و تلاش برای فاصله گرفتن آنها  از جنبشهای رنگارنگ سبز و سیاهی که در دانشگاه ها یکی در لباس تحکیم وحدت و انجمن اسلامی و دانشجوی لیبرال و ناسیونالیست قومی و دیگری در لباس بسیج دانشجویی ظاهر می شوند.

اما کار دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب صرفا بیان حقایق نیست. باید برای به کرسی نشاندن حقیقت تلاش کرد، مبارزه کرد.باید با استبداد و سرکوب در دانشگاه ها مقابله کرد. باید بهترین مدافع آزادی بیان و تشکل و اعتراض بود. دستی که امروز گلوی دانشجو را بهر بهانه ای ، از جمله به بهانه حمایت از موسوی و  کروبی و غیره می فشارد، همان دستی است که دیروز گلوی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را پاره می کرد. باید  چشمان توده دانشجویانی را که  فریب جنبش سبز را خورده اند باز کرد و آن ها را به مبارزه ای سر راست علیه استبداد و سرکوب و برای آزادی و برابری فرا خواند. باید نماینده صدای انسانی و آزادیخواهانه ای شد که به کم تر از آزادی، برابری راضی نیست.

جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در دانشگاه ها مستقل از سبز وسیاه میتواند به حرک در آید. این پتانسیل چپ و آرمان های انسانی ازادیخواهانه و برابری طلبانه در دانشگاه ها و در میان جوانان به شدت گسترده و قوی است. نباید گذاشت این نیرو زیرسایه جنبش های ارتجاعی قرار گیرند و یا به سیاهی لشکر آن ها تبدیل شوند. این شعار، سیاست و رسالت این دوره مبارزات دانشجویی است. جدال جناح ها و بحران حکومتی رژیم یک فرصت دیگری است که چپ عروج کند و پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی را نه تنها در دانشگاه ها بلکه در مقابل کل جامعه قرار بدهد.

 

تلویزیون پرتو: شما اشاره به دانشجویان سوسیالیست و کمونیست وآزادیخواه و برابری طلب کردید که متحدین خودشان را طبقه کارگر میدانند. آیا فکر می کنید باید حزب سیاسی ای در میان این دانشجویان درست بشود یا تجارب و سنتهای که شما گفتید میتوانند مبارزه دانشجویی را پیش ببرند. توصیه یک حزب سیاسی برای دانشجویان دارید؟

مظفر محمدی:  جواب این سوال برای من  که عضو  یک حزب کمونیستی هستم  روشن است. از نظر من  این حزب وجود دارد. من به کسی توصیه نمی کنم برود حزب دیگری درست کند در حالی که این حزب کمونیستی هست و از نظر من حزب کمونیست کارگری حکمتیست است. حزبی که در این سال ها نشان داده است که کجای جامعه  ایستاده و چه می کند و چه میگوید. معرفه است.

 قبلا گفتم که یک نقطه قوت مبارزات دانشجویی این است که به احزاب حساسیت نشان می دهد. احزاب سیاسی چپ وراست را مورد ارزیابی و نقد و بررسی قرار می دهند. احزاب را زیر ذره بین می گذارند که که چه میگوید و که درست میگوید و که غط.  با آنها مخالفت می کنند یا موافقت نشان می دهند. این موافقت یا مخالفت با سیاستها و مواضع احزاب سیاسی الان در میان روشنفکران در ایران دیگر یک سنت شده است و علنی و  اجتماعی هم شده است. دولت جمهوری اسلامی هم از آن گریزی ندارد. نه تنها روشنفکران چپ و راست بلکه توده وسیعی از کارگران و مردم ایران ، زنان و جوانان سیاسی اند و به سیاست و به احزاب و به تحولات  بطور جدی نگاه می کنند و سبک سنگین  می کنند. مخالفت می کنند یا سمپاتی نشان می دهند.

این دوره این اتفاق دوباره باید بیفتد. قبل از اینکه کسی برود حزب دیگری درست کند بدوا باید قانع شده باشد که  برای مثال حزب حکمتیست را قبول ندارد و چرا قبول ندارد. من به کسی توصیه نمی کنم برود حزب دیگری درست کند، برعکس توصیه می کنم سراغ احزاب موجود بروند و انها را درست بشناسند و سبک سنگین کنند و انتخاب کنند. توصیه من این است که حزب حکمتیست را انتخاب کنند. این حزب وجود دارد. الان وقت انتخاب است و دیرهم شده است.

ما بارها گفتیم برای جنبش های اجتماعی بدون متشکل شدن رهبران و فعالینشان در یک حزب سیاسی صحبتی از پیروزی در میان نخواهد بود. جنبش ها نیرو و لشکر احزاب سیاسی اند. طبقه کارگر و کمونیست ها و سوسیالیست ها و همه انسان های آزادیخواه وبرابری طلب بدوا باید در حزب کمونیستی شان متشکل شوند. این شرط هرگونه پیشروی و تضمین این است که دیگر جنبش های اجتماعی سیاهی لشکر بورژوازی و ارتجاع و دشمنان انسانیت و دشمنان آزادی و برابری نخواهند شد. قربانی نمی شوند و رنج و تلاش هایشان به هدر نخواهد رفت .

تصورش را بکنید، جوان دانشجویی که تشنه آزادی است و به جنبش سبز و یا نهادهای وابسته اش مانند تحکیم وحدت می پیوندد از همین حالا روشن است که آرزوهایش برباد رفته و تلاش و خستگی اش به هدر می رود.  چرا که، بحث بر سر این نیست که حالا اعتراضی می کنیم و مثلا احمدی نژاد را سکه یه پولش می کنیم و پایین می کشیم و موسوی را میگذاریم جایش. و بعد از٨ سال دیگر مثل دوره خاتمی برمیگردیم ببینیم چه شد و این بار موسوی را بر می داریم و یکی دیگر را میگذاریم. این که نشد کار و زندگی وسرنوشت. مساله ما این است که نه تا ٦ سال و ٨ سال دیگر بلکه در همین امسال و سال آتی چه اتفاقی در زندگیمان می افتد . میتوانیم چیزی را تغییر بدهیم؟ میخواهیم در زمان معینی طبقه کارگر به قدرت برسد. سوسیالیسم به قدرت برسد. در زمان معینی جامعه نجات پیدا  کند. بشریت نجات پیدا کند.  کارمزدی لغو گردد...  و این بدون حزب ا نجام نمیشود.

این کار حزب سیاسی کمونیستی است که رهبری می کند، هدایت می کند، سیاست تعیین می کند ،تا کتیک تعیین می کند، میفهمد و می تواند طبقه کارگر و مردم را به پیروزی برساند.

به این اعتبار رهبران و فعالین کمونیست وسوسیالیست در هر کجا هستند در میان کارگران، در دانشگاه ها باید در یک حزب سیاسی کمونیستی کارگری و انقلابی خود متشکل شوند. این حزب در حال حاضر حزب حکمتیست است. توصیه من این است که این حزب را انتخاب کنند. سیاستهایش را به دست بگیرند با حزبشان مشورت کنند و مورد نقد و بررسی قرار بدهند.. و در سرنوشتش دخالت کنند.

 

تلویزیون پرتو: اشاره به کار علنی کردید . امامیدانیم که دانشجویان چپ و بخصوص داب  در دور ه قبل سرکوب شدند و در حال حاضر هم فضا برای آنها خیلی سخت تر است. آیا این به معنای محدود تر شدن تحرکات علنی نیست؟ چکار  می شود کرد؟

مظفر محمدی: بحث من رجوع مجدد به سنت های درست آن دوره بود. در آن دوره آکسیون به معنای اینکه هر روز برویم شلوغ کنیم وجود ندارد. امروز هم این کار را نباید کرد.آکسیون کردن برای کسی با شعار الله اکبر جمع می شود یا به نماز جمعه و روز قدس می رود آسان است. یا گفتن اینکه چرا به موسوی بیچاره ظلم کردید و از این قبیل.

مساله این است که شاید بیش از یک دهه طول کشید و بخصوص بعد از شکست دوم خرداد، چپ مشغول جمع و جور کردن خود و تدارک و آمادکی و متحد شدن و متشکل شدن و نشر ادبیات مارکسیستی و پیوند و ارتباط محافل و غیره بود. در همان حال در مبارزات و اعتراضات دانشجویی هم حضور داشت و نقش بازی می کرد. چپ در طول یک دوره نهادهایش را گذاشت. ادبیاتش را منتشر کرد اگاهگری کرد. مشورت کرد. محافل درست کرد از مارکس دفاع کرد تا بالاخره در یک توازن قوای معینی نیرویش را به میدان آورد و ابراز وجود کرد و پرچمش را وسط شهر تهران بر افراشت. پرچم آزادی ، برابری را.

حرف من این نیست که الان چپ مثل تحکیم وحدت نیرویش را ببرد و اکسیون کند و زنده باد و مرده باد بگوید.الان درست زمان جمع و جور کردن و تدارک و آماده کردن نیروی چپ است که پراکنده شده و یا بعضا زیر پر و بال جنبش سبز قرار گرفته و یا می گیرد. با سبزها می رود حتی اگر آن را قبول نداشته باشد و فکرمی کند شاید همراه آنها بشود حرفی زد یا کاری کرد چون  تنهایی نمی شود یا نیروی من کم ا ست...

 جمع و جور کردن نیروی چپ در حال حاضر با راضی کردن یواش یواش و دانه دانه آدم ها اینجا و انجا نمی شود. این کار را حتما باید کرد. هر چند نفری را که تنه اش به تنه ما می خورد باید قانع کرد. اما الان دوره فعالیت سیاسی در ابعاد وسیع تر است. باید وارد جدال های اجتماعی شد. این جدال در وهله اول  یک جدال سیاسی فکری است.  یک بار بگوییم چه درست است و چه غلط است. در دل این موضع گیری ها و این سیاستگزاری ها و این روشنگری ها است که  دوباره صفی بوجود می آید و نیرویی دور و بر چپ حلقه می زند. 

منظورمن از تدارک یک کار طولانی مدت چند ساله نیست. منظور  این نیست که فعلا  به مبارزات جاری و اعتراضات دانشجویی کاری نداریم. این بدیهی است که هر جا دانشجویان علیه استبداد و سرکوب مقابله می کنند جای دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب هم انجا است به شرطی که آغایی، تحکیم وحدتی و یا لیبرالی آنها را با شعار زنده باد  موسوی، پاینده باد کروبی جمع نکرده باشد. انجا جای ما نیست. اعتراض و مبارزه کار همیشگی ما است. اما باید نیرویش را در دل همین اعتراض و روشنگری و نقد و سیاستگزاری را جمع کرد... چپ باید نیروی خودش را بدوا جمع و جور کرده، قانع کند، از توهمات به جنبشهای بورژوایی و  ارتجاعی رهایش کند و  برای مقابله ای جدی با استبداد خودش را اماده کند...

بنا بر این مساله این  نیست که چپ ها از اکسیون کم آورده اند و یا از سبز ها و تحکیمی ها عقب مانده اند. برعکس، چپ در دانشگاه از سیاست و راهکار و افق سیاسی و نقد و روشنگری و در نتیجه سازماندهی نیروی خود کم آورده است. چپ در دانشگاه ها در حال حاضر از همیشه پراکنده تر است. اما زمنیه و شرایط و فرصت جمع آوری این نیرو از همیشه بیشتر است.