روز قدس از تهران تا استکهلم

بهنام ارانى، مصطفى رشيدى

 

روز يکشنبه ٢٠ سپتامبر، روز قدس، اجتماع سنتى جريانات اسلامى در دفاع از فلسطين در مرکز شهر استکهلم برگزار گرديد. جمعيت ١۵٠ نفره با ترکيب شناخته شده اى از سخنرانان و پرچمهاى حماس و حزب الله و تصاويرى از خمينى بخوبى گوياى رنگ اصلى اين تجمع بود. اين تجمع با همين شعارها، سخنرانى و فراخوان دهندگانش در چند سال اخير بزحمت  از پانويس خبرى شهر فراتر رفته است. از آن مهمتر، هيچگاه توجه افکار عمومى و رسانه هاى متعدد فارسى زبان را بخود جلب نکرده است. ديروز گذشته يک استثنا بود. اين تجمع در محاصره جمعيتى حدود دوهزار نفره از ايرانيان مخالف جمهورى اسلامى  روبرو گرديد. جمعيت ايرانى با پرچمهاى خود، با انرژى و هيجان و شعارهاى تند و پر سر صدا راه را بر ابراز وجود تجمع مدافع قدس بستند.

رسانه هاى محلى سوئدى  از تقابل دو اکسيون، يکى عليه جمهورى اسلامى و ديگرى عليه دولت اسراييل،  نام بردند. رسانه ها و جريانات سياسى متعدد ايرانى از آن بعنوان "يک اکسيون پيروزمند مردم عليه جمهورى اسلامى و مزدوران حماس و حزب الله" گزارش دادند. هر چه که بوده باشد و با هر تحليلى و با هر نيتى؛  و هر چقدر که از رسوا ساختن و افشاى حماس و حزب الله و تروريسم اسلامى و جمهورى اسلامى بتوان در تقابل روز يکشنبه در استکهلم اثرى وجود داشت؛ بزحمت ميتواند موجب خشنودى نباشد. البته که مطابق شعارها "حزب الله و حماس مزدوران رژيم ايران هستند"، البته که "حماس و حزب الله تروريست اند"، البته که "خامنه اى و خمينى تروريست و قاتل و هيتلر هستند". و صد البته که بايد اين قاتلين و تروريستها را رسوا کرد. اما اگر دنبال "پيروز" ميگرديد، ناسيوناليسم ايرانى پيروز قطعى نمايش روز يکشنبه در استکهلم بود. موتور محرکه اجتماع ايرانيان در يک شعار خلاصه ميشد: نه غزه، نه لبنان، جانم فداى ايران! اين شعار بخودى خود در مورد محتوا و نتايج اين حرکت گوياست.

حکايت تبديل شدن راهپيمايى روز قدس توسط جريان سبز به يک "کارزار اعتراضى عليه ديکتاتورى خامنه اى ـ احمدنژاد" نيازى به تکرار ندارد. اخبار، تصاوير و شواهد کافى در مورد اين کارزار باندازه کافى موجود است. جريان سبز در ايران پيروزى خود را حول برگ برنده "نه غزه، نه لبنان، جانم فداى ايران!"  همان روز جشن گرفت. قهرمانانشان و از جمله کروبى ـ بنا به روايتى حتى نامزد جايزه صلح نوبل ـ در رسانه هايشان در دسترس است. جريان ناسيوناليست ايرانى، سبزها  و جريانات سياسى متلونى از اپوزسيون  در خارج کشور با بيرق شناخته شده "دفاع از مبارزات مردم ايران" گرده کش کارزار رهبران سبز در خارج کشور شدند. در شهر استکهلم در اينراه سنگ تمام گذاشته شد.  به منظور پاسخ به فراخوان تظاهرات در روز قدس،  از ساعت ١٢ ظهر در ميدان مرکزى استکهلم  اکسيونى چند صد نفره برگزار گرديد. سخنرانان و پرچمها و شعارها  "مرگ ديکتاتور"  را خواستار گرديدند و در معيت پرچمهاى شير و خورشيد يک تظاهرات "سبز" تمام عيار در مرکز شهر استکهلم برگزار گرديد.  همين جمعيت در ادامه، يکساعت بعدتر اجتماع جريانات اسلامى مدافع قدس را در حلقه شعارهاى تند و خشمگين خود گرفتند. هر رهگذر با کمى آشنا با سوابق جمهورى اسلامى و حماس و حزب الله از سر کنجکاوى ميتوانست بپرسد در ميان ليست "مرگ بر تروريستها ..." چگونه است که فى المثل نام رفسنجانى، معمار اصلى گروههاى وابسته به رژيم در خاورميانه، از قلم ميافند!

اما مساله مردم فلسطين، مساله اشغالگرى اسراييل، تکليف يک گره بزرگ زورگويانه دنياى امروز چه ميشود؟ سوال در اينمورد از ناسيوناليسم ايرانى کاملا بيجاست. اين جريان با رگه تند امريکايى گرايى، با تکيه به رگه هاى ضد عربى ايرانى هيچ گاه مردم فلسطين و حق آنها براى رهايى از اشغالگرى و نسل کشى دولت اسراييل را در دستور کار خود قرار نداده است. حمايت صريح از حملات امريکا به عراق، لکنت زبانشان عليه محاصره اقتصادى مردم بيگناه عراق بروزات ديگر مواضع شناخته شده ناسيوناليسم ايرانى است. راستى از جرياناتى که حتى حمله نظامى به امريکا به رژيم را با اغماض مينگريستند انتظار بيشترى ميتوان داشت؟  سى سال عفريت حاکميت جمهورى اسلامى و خواست خلاصى از دست رژيم راه را بر يک تحول انقلابى و انسانى تنگ کرده است. اينرا همگى ميدانستيم. طلوع جنبش سبز در بستر همين لجنزار ممکن گرديد. در همين شرايط است که  ناسيوناليسم ايرانى و همه عصاره هاى ضد انسانى آن ميدان خودنمايى پيدا ميکنند.

جمهورى اسلامى را بايد سرنگون کرد. آنچه سر جاى آن خواهد نشست را جنبش سياسى امروز ما تعيين ميکند و بارقه هاى آنرا بدست ميدهد. بايد بخاطر داشته باشيم در فرداى سرنگونى جمهورى اسلامى، يک حکومت متمدن و انسانى چاره اى نخواهد داشت بجز اينکه در همان گامهاى اول خود خسارات وارده به ميليونها افغانستانى ساکن ايران را بعهده بگيرد. اينها از قربانيان مستقيم رژيم اسلامى بوده اند. جنبش انقلابى سرنگونى جمهورى اسلامى نميتواند بدون موضع گيرى صريح در دفاع از خواست برحق مردم فلسطين براى يک حکومت مستقل و آزاد خود، بدون موضع گيرى صريح عليه سرکوب فاشيستى دولت اسراييل خود را تعريف نمايد. حکومت بعدى ايران چاره اى ندارد بجز اينکه خسارات وارده به مردم غزه و فلسطين  بخاطر حمايت مستقيم رژيم اسلامى از دستجات گوناگون وابسته امثال حماس را بعهده بگيرد. اين مردم قربانيان مستقيم حکومت رژيم اسلامى بوده اند.

انقلاب مردم ايران عليه رژيم شاه برحق بود. اين انقلاب بارقه هاى عميق انسانى و سياسى زيبا و پر جلالى را از خود بجا گذاشت. حمايت کارگران نفت از جنبش سياه پوستان عليه آپارتايد به لحظات پر افتخار انسانى تاريخ بين انسانى متعلق است. دفاع از حق مردم فلسطين خارج از چنگال نفرت انگيز عوامل فعلى، بر دوش جنبش سرنگونى انقلابى عليه جمهورى اسلامى سنگينى خواهد کرد. ناسيوناليسم ايرانى، حتى در رزمنده ترين شمايل ضد رژيمى خود،  با اين انتظار و افق بشدت بيگانه است.

٢١ سپتامبر ٢٠٠٩