حجاب, کلاه ایمنی شرعی در محیط کار مختلط

در حاشیه انتخاب سه وزیر زن در کابینه احمدی نژاد

هلاله طاهری

محمود احمدی نژاد کابینه خود را معرفی کرد و سه تن از زنان را برای پست وزارت پیشنهاد نمود. پلتیک زنی احمدی نژاد برای انتخاب این خانمها در جواب به رقیبش در جبهه سبز و نشان دادن چهره ای قابل تحمل تر به جهان بود. بالاخره مجلس بعد از کشمکشهای چند روزه از میان آنان فقط صلاحیت خانم مرضیه وحید دستجردی را پزیرفت. طیفی از اصولگرایان و از آنجمله نمایندگان مجلس و امام جمعه ها به وجود این خانمها بعنوان وزیراعتراض داشتند. آنها بر این باورند که وجود خانمها "کاری خلاف با اصول اسلام"  است چون این زنها با "مردان نامحرم در وزارتخانه ها مراودت خواهند داشت" و این عمل "با اصول دینی نمیخواند و حرام است".  طرفداران موسوی و کروبی هم, بویژه فعالین زن, بر این باورند که این خانمها بشدت "سنتی" اند و با توجه به پیشینه چند ساله آنها علیه مبارزات زنان پست داده شده "برازنده شان" نیست.

احمدی نژاد مشکل "حرام" بودن را برای اصواگرایان بدینگونه حل کرد که "فلسفه حجاب یعنی حضور فعال اجتماعی زن، و الا در خانه که حجاب معنی ندارد". با این استدلال ایشان حجاب کلاه ایمنی در محیط کارست که با رعایت آن "حرام" بودن وجود زنان در محیط زنانه- مردانه مرتفع میگردد. پیام دیگر او این است که مرزهای "مخدوش" شده حجاب, که طی دهه اخیر به یمن مبارزات زنان از جمله شعار لغو حجاب وسیعا به خواست جوانان تبدیل گردیده و حتی عدم رعایت کامل آن مد شده, را بازتعریف و حلقه های فشار بر زنان را تنگتر کند. حجاب همواره یکی از چالشهای سیاسی مبارزات زنان در طی قرن بوده است. زنان در انقلاب مشروطه با وعده آزادی و حق رای به خیابانها آمدند و حتی قربانی دادند, اما همینکه مشروطه پیروز شد آنها را با زور به خانه هایشان فرستاد. انقلاب ٥٧ هم با پیام خمینی برای حجاب اجباری جنبش زنان را به یکی از پایه های کشمکش دائمی میان زنان برای احقاق حقوقشان با جمهوری اسلامی کشاند.

با ظهور پست مدرنیسم در اروپا و رشد اسلام سیاسی در خاورمیانه٬ مبارزه علیه حجاب و قوانین اسلامی بعنوان ارکان مهم مبارزات زنان در درون جنبش زنان تفسیر بردار شد. مبارزات حق طلبانه زنان برای حقوقشان و از آن جمله تلاش برای لغو حجاب  با توجیه اینکه این ایده ها از سکسیسم اروپایی برمیخیزد و ریشه ملی ندارد, سرکوب شد. با تئوری "نسبیت فرهنگی" حجاب امری مربوط به فرهنگ هر ملت تعریف شده و داشتن آن را برای زنان در کشورهای اسلامزده امری دینی پنداشتند. نمونه بارز آن در ایران است که به جدلی دائمی میان گرایشات ملی- اسلامیها و و برابری طلبان در درون جنبش زنان تبدیل گردید. جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی زنان پرچمدار پیگیر و آشتی ناپذیر لغو آنست. در مقابل زنان ملی-اسلامی از اصول گرا تا اصلاح طلب همه در مطلوب بودن حجاب برای شرایط ایران و محسنات آن دریایی از کتاب و تحقیقات آکادمیکی عرضه کردند. در دوره انتخابات هم داستان همین بود و مسئله حجاب همچنان میوه ممنوعه باقی ماند.

و بالاخره با دهها نمونه تاریخی که در همین جهان واقعی اتفاق میافتد این که مگر زنانٍ  در قدرت در همین سیستمهای سرمایه داری, استبدادی و مدلهای اسلامی چه گلی به سینه زنان و مبارزاتشان زده اند. چه بسا این مهره های حکومتی "جنسیتی" باید بیشتر از مردان همپایه خود, به طبقه کارگر, زنان و آزادیخواهان دندان نشان دهند تا کرسی ها را از زیرشان در نیاورند. نمونه دوران ریاست جمهوری مارگارت تاچر در دهه هفتاد در انگلستان را همه بیاد داریم. هنوز که هنوز است طبقه کارگر کمرش از زیر بار تجاوز به معیشت خانواده ها, محدود کردن حقوق و مزایای زنان, کم کردن بیمه ها و هزینه های اجتماعی کودکان و سالمندان راست نشده است.

کم نیستند از کابینه های دولتی در جوامع سرمایه داری در اروپا که دو سوم و یا حتی نیمی از آنان زنان هستند و قید بیمه های بیکاری, حقوق کودکان و سالمندان, حق مادران تنها و خیلی از مزایای دیگر را میزنند. همین خانمها به اندازه یک جو برای بیچاره شدن مردم از قِبلِ تصمیم آنها غصه نمیخورند. این رویای فمینیسم درمانده عصر لیبرالیسم در دهکده زنجیره ای سرمایه داری ست که برای بدست آوردن آرا پنجاه=پنجاه میجنگند, تفکری به غایت سطحی ست و با هر حمله دولت به وضع معیشت و مزایای مردم و بویژه زنان دچار زمین لرزه سازمانی شده و از هم میپاشند و اختلاف نظر پیدا میکنند. تا سیکل بعدی که دوباره جان بگیرند و دنباله رو فلان مهره دیگری از حکومت بروند.

وقتی که سیستم مالکیت خصوصی پایه و اساس جامعه است , وقتی که طبقه سرمایه دار از قِبل کارگران زن و مرد بر سرمایه اش میافزاید و سفره های خالی سهم آنهاست, وقتی که با قانون اساسی تا مغز استخوان زن ستیز احکام اعدام, سنگسار و شکنجه و تجاوز در زندانهای مخوف این رژیمها اجرا میگردد, وقتی که قوانین زن ستیزانه دولتها به آنان چون بردگان جنسی مینگرند, بودن زنان در کابینه های دولتی و یا گرفتن کرسیهای مجلس و نخست وزیر شدن چه خیری به زنان میرسانند؟ همه این سیستمها به یاری فرهنگها و مذاهب انسان ستیز, با قانون اساسی های بغایت غیر انسانی, با فرهنگهای عقب مانده در تقابل با پیشروی حرکتهای مدرن اجتماعی, با ارتش و ارازل و اوباش نوکر, همه و همه برای ایستادن در مقابل آزادی و برای زنان و مردان, تحمیل هر چه بیشتر زندگی برده وار با شرایط حاکمان و تولید هر چه بیشتر سود  بدون هیچ اعتراضی برای خدایان سرمایه است.   

این فاز دیر یا زود خواهد گذشت و گرد و خاکها از روی توهمات این دوره از مبارزات مردم برداشته میشود. هم دولت احمدی نژاد و هم "راه سبز امید" اگر چه بر سر سهم خواهی از ماشین جنگی سرمایه داری در جنگند اما جمهوری اسلامی, این شبح بربریت سده حاضر را نگه میدارند. برنده و بازنده جنگ تنها بر تباهی و فقر و بی حقوقی بیشتر برای طبقه کارگر, مردم کم درآمد, زنان و جوانان میافزاید. اما میلیونها انسان بی سهم و بی بهره از این دو جبهه راه دیگری میجویند. کارگران, این طبقه تا به آخر انقلابی و پیگیر ستونهای خود را محکم میکوبند و حزب خود را میسازند, متحدانش به او میپیوندند, متشکل میشوند و روشن و صریح مطالباتشان را اعلام و برای آن مبارزه میکنند. خشونت رژیم برای خاص و عام شناخته شده است اما وقتی کارگران یک پارچه میدانند چه میخواهند و کجا میخواهند بروند و چه دولتی برپا کنند هیچ نیرویی جلودارشان نخواهد بود. آنکس که در این جنگ واژگون میگردد جبهه ایست که اگر چه ارتش و توپ و تانگ با خود دارد اما ستون فقرات اقتصادی کشور و میلیونها انسان گرسنه و بیزار از این رژیم را در مقابل خود خواهد داشت. 

از متحدین همیشگی طبقه کارگر زنان آزادیخواه و برابری طلبند. تاریخ درخشان آنها در دو دهه اخیر چشمگیر است. تاریخ آنها تاریخ هشت مارسها, مبارزه با حجاب, مبارزه با آپارتاید جنسی, قطعنامه های ماگزیمالیستی در دفاع از حقوق بشر, زنان و کودکان, اتحاد این جنبش با مبارزات کارگری و دانشجویی است. این جنبش در راهی که باید بپیماید صریح و روشن باید صف خود را به صف جنبش کارگری, جنبش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب نزدیک و یکی کند. بگذارید زنان اصلاح طلب را با دغدغه درست کردن "سیستم نمایندگی" بجای "فردی شدن" به حال خودشان بگذاریم. گذار این دوره آنها از "بنیاد گرایی" به "پسا بنیادگرایی" هم پیشکش خودشان. راه ما راه دیگریست. راهی که به تحول جدی در زندگی زنان میانجامد. جنبش ما برای رهایی کامل زنان و برابری کامل و واقعی بین زن و مرد است.

٢ سپتامبر ٢٠٠٩