"دل خونین" مادران داغدار و "لب خندان" نوشین احمدی خراسانی

 جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در مقابل جنبش سبز" مسالمت آمی"

هلاله طاهری

 

با گذشت بیش از یک ماه از وقایع سیاسی ایران و گسترش بی وقفه سرکوب خونین مردم از جانب رژیم جریانات سیاسی و گرایشات درون جنبشهای اجتماعی شروع به بازبینی و ارزیابی از آنچه گذشت، نموده اند. جنبش زنان با گرایشات متعدد درون آن بیش از یک دهه است بطور فعال تلاش برای تثبیت موقعیت خود بمثابه نیروی مطرح و درگیر در تحولات سیاسی ایران  وارد کارزار تحلیل و ارزیابی از روند مبارزات اخیر نموده است. از این میان ارزیابی نوشین احمدی خراسانی تحت نام "10 روزی که دنیا را لرزاند" قابل توجه است. در این مقاله او به جوانب مختلفی از نقش زنان و جایگاه آن در مبارزات سه دهه در ایران پرداخته و مباحثی مانند "مقایسه و تحلیل او از حرکات اخیر با انقلاب 57 ", "تفکیک نمادها و کانالهای ورودی جنبش" اخیر و بررسی ایشان پیرامون "حقوق دمکرایتک مردم" و "استقرار دمکراسی" و در پایان "چه باید کرد؟" را از دید خود به بحث گداشته است. جا دارد در همه این عرصه ها وارد شد وجواب داد اما پرداختن به آن را به وقت دیگری موکول خواهم کرد. آنچه در این مقاله میخواهم به آن بپردازم وجه ریاکارانه او در برخورد به حرکات اعتراضی مردمیست که امید به هیچ جناحی از این رژیم نبسته اما به نادرست بزیر پرچمی رفته بودند تا از این فرجه برای خلاصی های فرهنگی استفاده کنند. همچنین "ترویج" اپورتونیستی "زیبایی شناسی" برای "روشهای بی خشونت" ایشان موضوع بحث این مقاله است. 

تظاهراتهای صدهزار نفره تهران و شهرهای دیگر جای خود را به فضای سرتاپا ملتهب رعب و وحشت, فضای گروگان گیری از مردم داده است. خانه گردیها و حمله شبانه برای به تور انداختن جوانان و فریاد مادرانی که فرزندانشان را زیرلگد و کتک گرفته و به جای نامعلومی میبرند از صحنه های هر روز و شب تهران است. موج دستگیریها تقریبا دامن همه قشر و گروهها را در بر گرفته است: روزنامه نگاران, وکلا, نویسندگان, خبرنگاران, عکاسان, دانشجویان, استادان, معلمان و پرستاران, دکتران بیمارستان, فعالین  کارگری, فعالین زنان, شخصیتهای طرفدار موسوی و کروبی و تا خانواده های آنها را همه را به گروگان میگیرند. احضار بخشی از دانشجویان به کمیته های انتظامی, ناپدید کردن آنها مانند عابد توانچه, دوبار دستگیر کردن بخشی از دانشجویانی که در دوره های قبل زندانی بودند از آن جمله طیفی از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب که یا هنوز در زندانها بوده و یا مجددا تحت تعقیب هستند. بیش از پنجاه نفر را به بهانه های متعددی مانند مواد مخدر و "عملیات تروریستی" اعدام کرده اند. هنوز از سرنوشت صدها کشته و ناپدید شده این یک ماه خبری نیست.

خیلی ها اعمال جنایتکارنه رژیم را با دولت پینوشه 1973 که در جریان آن صدها هزار نفر بازدشت, ناپدید و اعدام شدند مقایسه میکنند. فاجعه های اخیر رژیم جمهوری اسلامی در نوع خود پدیده جدیدی نیست. آنچه جنایات آنها را امروز بگوش جهان رسانده و حمایت میلیونی جهانی برای مردم ایران را ممکن ساخته نقش خبرنگاران جوان و گزارشدهی مستقیم مردمی در همان لحظات اعتراضات بود که در ظرف کمتر از چند ساعت جهان نظاره گر حوادث ایران بدون سانسور بود. دهه شصت صدها هزار زندانی و اعدام, قبرهای ساختگی برای بازجویی و هزاران شکنجه دیگر برای اعتراف گیری از روشهای سیستماتیک سرکوب این رژیم بود. برای خیلی اززندانیان سیاسی و خانواده هایی که عزیزشان به دست این جانیان اعدام شده و یا به بهانه های متعدد سربنیست شده اخبار زندانیان و کشتارها فقط داغ یک زخم عمیق و کهنه را زنده میکنند.

با معلوم شدن نتیجه انتخابات و اعتراض یکی از جناحها به رهبری جناح بازنده اعتراضات خیابانی وسیعی دامن زده شد. پرچم آن سبز به رهبری موسوی "بازنده" و تک مطالبه آن "ابطال انتخابات" بود. اگر چه سران این جنبش و گرایشات فعال آن از جمله لیبرال- ناسیونالیستها در داخل و خارج ایران میکوشند که این موج بر آمده را با همین تک مطالبه مهار کنند اما در برآمدگیهای این حرکت ما شاهد بودیم که مردم بستوه آمده بویژه نسل جوان فرصت را مناسب دیده و شروع به پیشروی هایی نمودند. بعد از یک هفته این اعتراضات با سرکوب خونینی روبرو گردید. موسوی با وحشت از "ساختار شکنی" توده ها بویژه جوانان از روزهای بعد از اوج گیری دخالت مردم در آرایش تظاهراتها و شعارهایشان اوضاع را برای رسیدن به هدف خود خظرناک میدید و در اطلاعیه شماره 9 خود برای ادامه اعتراضات خط ونشان کشید. "حرکات مسالمت آمیز" به شعار اصلی جنبش سبز در آمد. اخیرا هم موسوی اعلام یک جبهه سیاسی نموده تا بر متن جنبشی که توانست با یک تک ماده برای قدرت گیری خودش بخشی از مردم را بدنبال خود کشانده همچنان زیر پرچم خود نگه دارد و کشمکشهای داخلی خود با رقیبانش را ادامه دهد. بدنبال این وقایع مهم چه در جبهه مردم و چه در جبهه سبز تغییراتی دیر یا زود رخ خواهد داد. باید دید که وقایع آینده برای این دو جبهه درگیر چطور پیش خواهد رفت اما آنچه بر سر آنها میاید و یا بر سر آن به توافق میرسند ربطی به آرزوهای مردم معترض ندارد.

شرکت زنان در این اعتراضات چشمگیر بود. این یک واقعیت عینی ست که زنان در سی سال گذسته مورد اذیت و آزار و تحقیر بسزایی قرار گرفته و بی حقوقی کامل را در دو دهه تجربه کردند. در دهه 70 جنبش زنان در کنار اعتراضات دانشجوی و کارگری رشد چشمگیری یافته و بسرعت به تشکل یابی و سازماندهی نیروهای خود پرداخت. گرایشات متعدد جنبش زنان با اهداف و پلاتفرمهای خود پا به عرصه های متعدد کار علنی گذاشته و علیرغم همه مقاومتهای دولتی و فرهنگی مهر خود را کوبیدند . از میان گرایشات متعدد زنان دو گرایش فکری قویا در تقابل با هم و بموازات هم امکان رشد پیدا کردند: گرایش راست ملی- مذهبی و گرایش آزادیخواهی و برابری طلبی. در این میان گرایشات فمینیستی دیگری که شاید بتوان آنرا لیبرال-فمینیستها و رادیکال-فمینیستها خواند که عموما در خارج کشور فعالیت داشتند. گرایش آزادی خواه و برابری طلب که کل رژیم را هدف قرار داده بود همواره مورد حمله رژیم از جانب هر دو جناح بوده و بهمان اندازه هم موی دماغ گرایش ملی-مذهبی از جنبش زنان بوده اند. در دوره قبل هم از جانب جناح احمدی نژاد با سرکوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دامنه فعالیت آنها را هم مسدود کرده و وادار به فعالیتهای زیرزمینی با شرایط سخت ترکردند. وضعیت مشابهی برای جنبش کارگری هم پیش آمده که نمونه بارز آن اول ماه مه امسال و دستگیری و سرکوب مبارزات کارگری ست. این گرایش در مرحله انتخابات اگر چه هیچ فرجه ای برای ابراز وجود اعتراض علنی نداشت (واگر میکرد سرکوب میگردید) اما در اطلاعیه هایی تلاش کردند که به زنان هشدار دهند که هیچ کدام این دو جناح جبهه پیکارزنان نیست و باید جبهه سومی با آرمانها و خواستهای کامل برای رسیدن به سعادت بشری و شایسته آنها برپا کنند.   

گرایش اول (ملی-مذهبی) اما در موقعیت دیگری قرار داشت. آنها پاره خود رژیم بوده و بین دو جناح تقسیم شده بودند. این گرایش قدرت تبلیغ و سازمانیابی را قانونا داشت بشرطی که پایشان را از گلیمی که برایشان پهن کرده بودند بیرون نگذارند. در آستانه انتخابات دوره دهم این گرایش بهمراه لیبرال فمینیستهای خارج تا طیف اکثریتی-توده ای ها اقدام به دو "ائتلاف" یکی به نام "مطالبه محور" و دیگری "همگرایی جنبش زنان" کردند. بخش"همگرایی زنان" بر سر دو مطالبه "پیوستن ایران به کنوانسیون حقوق زنان" و "تغییر تنها چند بند از قانون اساسی" بیانیه ای صادر کرده و یک غوغای تبلیغی وسیع برای متوهم کردن زنان به کلیت رژیم براه انداختند. نوشین احمدی خراسانی یکی از سخنگویان همگرایی  آن را بعنوان یک "ائتلاف برنامه مند موفق" و «آرایش دموکراتیک و تلفیقی» تعریف میکند. نوشین خراسانی در ضمن سخنگوی فحاشی به کمونیستها هم بوده و در سرقت و دروغگویی پیرامون دستاوردهای جنبش زنان به اسم گرایش خود هم نقش ایفا کرده که مطالبی در جواب او در این مدت نوشته شده است. اما حکمت این "ائتلاف" در بحبوحه انتخابات تنها و تنها برای این گرایش در مهار کردن حرکات رادیکال زنان بویژه نسل جوان بوده که با کلیت قوانین زن ستیز این رژیم در جنگ و گریز هستند و این "ائتلاف" در خود برزرگترین خدمت به کل رژیم در شرایط حاضر است.

خانم خراسانی مینویسد: "از سوی دیگر اگر این خیزش مردمی را یک جنبش وسیع و همگانی "مطالبه محور" بدانیم و نه یک "انقلاب",..., اگر توسط عده ای (ظاهرا رادیکال) بخواهد سمت و سوهای دیگری بگیرد و موضوع مرکزی اش که باعث وحدت و مشارکت داوطلبانه اقشار و گروههای مختلف شده- احیانا تجزیه و تکه تکه شود بی شک نه تنها آن جنبش را به سمت درخواستها و مطالبات "رادیکال تر" رهنمون نخواهد شد بلکه همان جنبش به راه افتاده را نیز از درون, متفرق و بلاموضوع خواهد کرد". منظور ایشان اینست که اگر میخواهیم آنچه را که تا بحال بدست آورده ایم از دست ندهیم و وضع خرابتر نگردد بهتر است دامنه اعتراض را در همان بعد "مطالبه محور" نگه داریم. نگرانی او درست مانند مثلث خاتمی-موسوی- کروبی, مانند دولتهای غربی و امریکا از سربرآوردن صف مستقل و سومی از میان اعتراضات اخیراست. او از ظرفیت بالای زنان, جوانان و طبقه کارگر باخبر است که این جوانان همانند که در دوران خاتمی به نصایحش گوش ندادند, که جنبش ازآزادیخواه و برابری طلب (همانها که او از آنها بعنوان "رفقای مشکوک" نام میبرد) با برگذاری 8 مارسهای علنی و شعارهای الغای حجاب اجباری و الغای آپارتاید جنسی و دهها خواست برابری طلبانه به موعظه های او وقهی ننهادند, که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ماگزیمالیست و قاطع به کلیت رژیم "نه" گفتند.

نوشین خراسانی خطاب به جوانان میگوید: "همچنین میتوانیم به جوانان سرزمینمان خاطر نشان کنیم که ما زنان برای یک کار کوچک و پیش پا افتاده (جمع کردن یک میلیون امضاء و بردن آن به مجلس شورای اسلامی) سه سال درگیر داغ و درفش و زندان و بدنامی شدیم ولی با صبر و بردباری, این سختی ها و تحقیرها را تحمل کردیم. به آنان یادآوری کنیم که هر بار تجمع مسالمت آمیز برگزار کرده ایم با باتوم و کتک زوبرو شده ایم ولی هرگز مقابله له مثل نکرده ایم. حتی وقتی به زندان زفته ایم با امید فزاینده تری تجارب و آگاهی مان را با زندان بانان خود تقسیم کرده ایم زیرا آنان را نیز همچون خودمان, در بند و حصار دیده ایم".  با توجه به نسخه ایشان جوانان باید مبایلهایشان را ببندند و ازدرز اخبار "خشونت آمیز" بخوانید (اعتراضات) پرهیز کنند و به "بیگانگان" اطلاعات ندهند چرا که این "ساختار شکنی" به کل نظام است. بجای آن باید دست در دست بسیجیان و نیروهای انتظامی در حالی که به آنها "لبخند میزنند" درد دل کنند که چطور هر دو در "قفس" مانده اند. اگر زخمی هستند دندان روی زخمهایشان بگذارند تا شاید او را بخشند, باید اگر در زندان هستند شکنجه ها را "تحمل" کنند چرا که جواب "خشونت" با "خشونت" نیست. چه بسا جای آن شلاقها که میخورند تجربه ایست که جوانان احتیاج دارند. آخر زمانی میگفتند "زندان دانشگاه است!" میگوید که رسیدن به پیروزی در «کوتاه مدت» ممکن نیست و باید «آهسته و پیوسته» حرکت کنیم. خانم خراسانی! "خشونت" رژیم با همه دم و دستگاه در فقط چندین ساعات روز صدها خسارات جانی بجا گذاشت. روز جمعه شادی صدر, فعال حقوق زنان را دستگیر کردند بطوری که لباس شخصی ها آنچنان وحشیانه با او رفتار کردند که حجاب و مانتویش را از تنش در آوردند. خانم شادی صدر فقط تلاش کرد که از چنگشان رها شود و مردم هم تلاش کردند که کمکش کنند اما نتوانستند. اگر آنجا بودید و میدید چه میکردید؟ چه میگفتید؟ " لابد میگفتید: خانم صدر! "لبخند" یادتان نره! و یادتان نره که "مبارزه ما مسالمت آمیز است". "لب خندان" و "بردباری و تحمل" شما و پیدا کردن راه "مسالمت آمیز" تان یک فریب بزرگ است. فریبی غیر قابل بخشش. روز آن خواهد رسید که مردم, خانواده های داغدار و جوانان "خشمگین" به شما و به رژیمتان آنچنان درسی بدهند که برای همیشه نقش "پدرخواندگی" تان را فراموش کنید.

اودر جای دیگری میگوید: "برای نمونه تصاویری بسیار زیبا و قدرتمندانه از زنانی که با بردباری و شجاعتی در خور تحسین, به بحث با پلیس های ضد شورش میپرداختند و زیبایی "زندگی" را به جای "مرگ" و "خشونت" در برابر آنان به تصویر میکشیدند. به نظر میرسد چنین تصاویری است که میتواند نماد "قدرت" این جنبش باشد". خانم خراسانی همچنین  نیروهای انتظامی, لباس شخصی ها و بسیجی ها را با ارتش ساکسون در تصرف کمون پاریس 1871 اشتباه میگیرد (این ارتش افتخار نجات دادن و فراری دادن تعدادی از کارگران بخش رهبری در کمون پاریس را که کرور کرور دستگیر و اعدام میشدند به نام خود ثبت کرد). خانم محترم! آنان که "باتوم و کتک" خوردند تا همین ذره از "حق" را بگیرند فقط شما نبودید یا شاید اصلا شما نبودید بلکه جنبشی بود که شما خودتان آنها را "مشکوک" نامیدید و از "زیاده روی" در فعالیتهایشان شکوه و شکایت داشتید. یادتان رفته که از دست رادیکال شدن مبارزات بنفع زنان مطلب بالا بلندی نوشتید و مشتی دروغ و اتهام بار کمونیستها و فعالین این جنبش کردید؟ خانم خراسانی! آنچه این روزها مردم ایران را سرکوب میکند ارتش الله و اکبر با نام خدا و قران و به فرمان حکومتیست که سی سال است مردم را میکشد, دستگیر میکند, توهین میکند, تحقیر میکند و هیچ حرمت انسانی برای هیچکس نگذاشته است. آیا میتوانید منکر حرفهایم/حرفهایمان شوید؟ پس این همه تلاش مزبوحانه برای نگه داشتن مردم در فازعزاداری در سکوت و دست به سینه و رو به آسمان نگه داشتن مادران داغدار برای چیست؟ این همه عجز و لابه برای کشاندن جوانان و مردم به راههای "مسالمت آمیز" چیست؟

با تحلیل نوشین خراسانی باید حال و روز این یک ماه را چنین توصیف کرد که به شکر خدا فقط چیزی بین دو تا سه هزار نفر دستگیر شده اند اگر مثل سالهای 60 دهها هزار نفر را میگرفتند چه میبایست میکردیم. فقط دویست تن ازجوانان کشته شده اند و بعضی ها هنوزدر بیمارستانند اگر فرزندانمان را دسته جمعی کنار دیوار اوین و هزار هزار در ظرف یک سال میکشتند چه کاری از دستمان برمیامد. ندا و سهراب و یعقوب را کشتند و ترانه موسوی را بعد از تجاوز و شکنجه سوزاندند, شانس داشتند که بی سروصدا بخاک سپرده شدند و والدینشان باید شکر گذار باشند و اگر مانند سالهای 60 گورستان عمومی با بولدزر برایشان درست میکردند چه میبایستی میکردیم. جوانان باید به توصیه نوشین احمدی دست از "لجبازی خشونت آمیز"  (بخوانید قاطعیت و اعتراض) برای خواستهایشان بردارند چرا که همانی را هم که دارند(چه داشتند و با چه معیاری؟ معیار استاندارد مدرن برای جوانان در غرب یا با معیار زمان محمد در عربستان؟) از دست خواهند داد.

با احترام به همه زنانی که به هر دلیل در روزهای قبل از انتخابات بروشرهای خانم خراسانی و شرکا را تحویل گرفتند و خواندند و حتی رفتند و رای دادند , با احترام به مادران داغداری که فرزندشان را از دست دادند و یا همه مادرانی که دلنگران فرزندان گم شده شان هستند, باید بگویم که فریب خوردند. گفتند که راه خلاصی فرهنگی و رسیدن به "مطالبات" زنان "آهسته و پیوسته" از دالانهای رژیم و در جیب موسوی و کروبی در میاید و باید بسیار "مسالمت آمیز" از آنها تحویل بگیریم. گفتند که نباید زیاد شلوغش کرد و نباید اجازه داد شعارها و خواسته های دیگر مطرح شود وگرنه "جنبش" به انحراف کشیده میشود. همه اینها را گفتند تا مردم را زیر پرچم "جنبشی" نگه دارند که یک سردار سبز را به قدرت میرساند و دیگر هیچ. نقش مامایی بسرانجام رساندن "آهسته و پیوسته" این موج اعتراضات تا جزیره آرام "مسالمت آمیز" آنجا که به بخشی از زنان میرسد برعهده نوشین خراسانی ست.

پایان دادن به توحشی که این رژیم براه انداخته کار میلیونها زن و مرد کارگر, جوانان معترض و بیزار از کلیت رژیم, خواهان آزادی و برابری, و همه اقشار و صنف و گروهیست که هیچ نفعی بجز سیاهی و تباهی در زندگی خود وخانواده هایشان در ماندن در کنار این یا آن جناح رژیم ندارند. سهم مهم بسرانجام رساندن این آرزوی دیرین مردم در گرو رهبری و فعال شدن جنبشهای اجتماعی چون جنبش کارگری و جنبش زنان برابری طلب و آزادیخواه ست. این کار شدنیست. طیف وسیعی از مردم بویژه زنان همین امروز در سکوت بسر میبرند. باید این سکوت را شکست و به صدای اعتراض میلیونی زنان کارگر, زنان خانه دار, دانشجویان ازادیخواه و برابری طلب و دگرقشر و گروه معترض به این رژیم مبدل شد. جنبش برابری طلبی در مرحله بعد باید جواب یاوه گویی های گرایش ملی-مذهبی را بدهد و زنان را از وجود مخرب آنها آگاه سازد. 

شعارهاى جنبش زنان آزادیخواه و برابری طلب و افق هاى آنها در یک دهه از فعالیتهایش تاکنون راه خود را در میان توده هاى وسیع زنان باز کرده است: قطعنامه های هر ساله 8 مارس از هشت سال پیش تا به حال نماد این گرایش از جنبش زنان بوده که همواره خواستهای برحق و ماگزمالیستی زنان را در جامعه مطرح و به شعار عمومی اعتراضات هر روزه تبدیل کرده است: الغای حجاب اجباری, الغای آپارتاید جنسی, آزادی بیان, عقیده و تشکل, آزادی انتخاب شغل, آزادی حق ازدواج و طلاق, مزد برابر در کار برابر با مرد, بیمه های کامل و داشتن همه امکانات برای رشد و آموزش زنان و کودکانشان بطور رایگان و خواستهایی مانند لغو سنگسار و اعدام, آزادی همه زندانیان سیاسی بدون هیچ قید و شرط از دیگر خواستهای این جنبش اند. در این راه فعالین باید تلاش کند مبارزات خود را با مبارزات کارگری, دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و همه اقشارو صنف و گروهی که خوشبختی و سعادت بشری را دراین رژیم نمیبیند عجین کرده و در پیشبرد مبارزات سراسری ایفای نقش کند. در یک کلام باید ستونهای جبهه سوم را کوبید. جبهه ای برای رسیدن به آزادی, برابری و حکومت کارگری.

***