حسین مرادبیگی

جنبش سبز موسوی در میانه راه

 

رویدادهای اخیر جامعه ایران مانند هر رویداد اجتماعی دیگری مهر خود را بر صحنه سیاست در ایران کوبید و احزاب و نیروهای سیاسی مختلف را شفاف تر از هر زمانی در معرض قضاوت جامعه و توده کارگر و دیگر مردم زحمتکش و آزادیخواه قرار داد.

کسانی که دست در دست جناح راست و در همکاری بخش بزرگی از اپوزیسیون راست مردم ایران را پای صندوقهای مضحکه انتخابات جمهوری کشاندند، کسانی که در رقابت و جنگ جناحی خود در روز روشن با کلاه برداری بزرگی بر اعتراض مردمی متنفر از جمهوری اسلامی که آزادی میخواهند که مطالبات دیگری دارند رنگ و پرچم و شعار و قالب دیگری زدند، اکنون که در مقابل جناح دیگر کوتاه آمده اند، بعنوان "رهبران" این مردم  بیانیه ها و خطابیه های خود را خطاب به این مردم صادر میکنند تا همچنان مبارزه و اعتراض آنان را در چهارچوب جمهوری اسلامی کانالیزه کنند.

موسوی بیانیه داد، کروبی همینطور، خاتمی خودی نشان داد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت نیز هرکدام به نوبه خود بیانیه های خود را صادر کردند. کل تلاش اینها از دادن این بیانیه ها بر این است که مبارزه و اعتراض مردم را همچنان در چهارچوب جمهوری اسلامی نگاهدارند. هم اکنون صدها نفر در زندانند، دهها نفر مجروح اند و از سرنوشت عده زیادی اطلاعی در دست نیست. فشار و رعب جمهوری اسلامی نیز هر دم بر روی این مردم در حال افزایش است. تمام آنچه که اینها گفته و میگویند از جمله مخالفت صریح و قاطع موسوی در مقابل ساختار شکنی و برداشت ساختار شکنانه از اختلافات او با جناح مقابل، یا تاکید او بر جمهوریت و اسلامیت و "ولایت فقیه" برای این هدف است که مردم معترض را دست و دهان بسته در دامن  "مرحمت" جمهوری اسلامی رها کنند. چاشنی عدم مشروعیت سیاسی دولت برآمده از انتخابات در بیانیه موسوی یا بازگرداندن "هویت ملی" به "ملت ایران" در قالب ناسیونالیسم ایرانی و عظمت طلبی ایرانی که در این دوره مختص هر دو جناح جمهوری اسلامی است راهی است برای به خط کردن نیروی اپوزیسیون راست که عملا پشت آنان بسیج شده است. عوام فریبی موسوی در مورد اعاده "حقوق شهروندی" و حقوق "فردی و اجتماعی" زیر سایه حکومت اسلامی و اسلام ناب محمدی و "ولایت فقیه" که خود موسوی زمانی یکی از سازماندهندگان تحمیل بی حقوقی مطلق سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مردم زیر حکومت اسلامی بود، نخ نماتر از آن است که هیچ انسان آزاده ای پشیزی برای آن قائل شود. در پایان موسوی میگوید، برای ادامه دادن پروسه تحقیق در باب "تقلب در انتخابات" به حزبی و یا جریانی که "نخبگان" قرار است ایجاد کنند می پیوندد.

مردمی که خاتمی و دوره دوم خرداد را تجربه کرده اند میدانند که هدف اینها چیزی جز ابقای حکومت اسلامی بر مردم و جامعه ایران نیست. بار کردن هر نوع آزادیخواهی و هر نوع گسستی از جمهوری اسلامی به این جنبش و سران آن خاک پاشیدن در چشم مردم معترضی است که آزادی میخواهند که آزادی فعالیت سیاسی میخواهند که خواهان حق تشکل و لغو اعدام و برچیدن دستگاه زور و شکنجه اسلامی اند. گفتن اینکه موسوی بهانه است وقتی که پرچم جنبش او بر فراز اعتراض این مردم بالاگرفته شده است، خاک پاشیدن در چشم مردم آزاده و آزادیخواهی این مردم است. قربانی کردن مردم معترض در پیشگاه این جبنش است.  

عکس العمل بخش اعظم اپوزیسیون راست به جنبش سبز و به موسوی جالب است. داریوش همایون در مصاحبه با نشریه تلاش وقتی راجع به حرکت اخیر صحبت میکند میگوید، این اعتراضات فراتر از انتخابات بود، همه رژیم مد نظر بود، ارزیابی ای مشابه کمونیسم بورژوائی(چپ پوپولیست این دوره). در مورد خود جنبش سبز موسوی هم داریوش همایون میگوید، این حرکت، حرکت اعتراضی طبقه متوسط(خرده بورژوازی) و روشنفکران ایران است. میگوید موسوی و امثال موسوی اگر بخواهند میتوانند از رهبران آن باشند و "سخاوتمندانه"  همه جرائم و جنایات دوره موسوی را به موسوی و امثال موسوی می بخشد. پوپولیسم چپ(کمونیسم بورژوائی) ظاهرا یک قدم از داریوش همایون جلوتر است. با تعجب میگویند، مگر میشود در یک اعتراض میلیونی کارگر هم شرکت نداشته باشد؟ دارند حضور کارگر را همراه اینها یادآور میشوند که مبادا آن را درز بگیرند! خان بابا تهرانی یکی از سخنگویان جمهوریخواهان در مصاحبه با رادیو "صدای آلمان" میگوید، جنبش ملی عروج کرد و خوشحالی خود را از اینکه آنها از این به بعد صاحب جنبش ملی شده اند ابراز میکند. او میگوید، اکنون میتوانند از یک جنبش ملی نام ببرند. میگوید موسوی و امثال موسوی میتوانند از رهبران این جنبش باشند، البته اگر بخواهند. او یک بار دیگر سابقه و نقش تاریخی "روحانیت" و مکلا در جنبش ملی در ایران را به آنان یادآور میشود. از آنطرف "نخبگان" مورد نظر موسوی هم دارند پرچم "جنبش امید سبز" را بالا میبرند و بالاخره لایه های پائینی این جنبش که خود را کمی سرخورده میدانند در سایت "اخبار روز" شروع به غرولند کرده اند که موسوی چرا بعد از اعلام نتیجه انتخابات توسط شورای نگهبان جمهوری اسلامی، از خواست "ابطال انتخابات" دست کشید؟ یا چرا به مردم راه نشان نداد و یا روی تاکید دوباره او روی اسلامیت "نظام" علامت سوال میگذارند.  

یک عده هم که خود را کمونیست می نامند از هول اعتراض صرفا ضد رژیمی خود همراه اینها رفتند زیر پرچم سبز موسوی. به این خیال، واقعا به این خیال که این جنبش را از درون "رادیکالیزه" کنند و سوار موجی شوند که اینها براه انداخته اند. اتفاقی که هرگز نه روی داده و نه روی خواهد داد.

جنبش سبز موسوی اما هنوز در میانه راه است. در واقع حرکت جناح خامنه ای در رقم زدن سرنوشت آن تعیین کننده است، چه آنجا که آنها را تحت فشار ناچار از تمکین و تحت هژمونی خود درآورد، که محتمل است، چه آنجا که خود در سازش با آمریکا و غرب پیشقدم شود و از این لحاظ آنان را خلع سلاح کند. تشدید و تعمیق جنگ جناحی درون جمهوری اسلامی که همچنان ادامه دارد و کیهان شریعمتداری نیز شدت و حدت آن را در خود منعکس میکند، بود و نبود و آینده این جنبش را رقم میرند.

با این حال، رویدادهای اخیر در متن اوضاع سیاسی ایران، علیرغم خواست موسوی و سران جناح "اصلاح طلب" و اشتباه محاسبه جناح خامنه ای در این تقابل،  تحول جدیدی و اوضاع جدیدی را در ایران ایجاد کرده است. جناح بندیهای درون جمهوری اسلامی را تشدید و تعمیق کرده است و آن را به سطحی علنی و در صحنه جامعه کشانده است. طرف مقابل نشان داد که حتی از کشتار جناح درون جمهوری اسلامی نیز ابائی ندارد. خامنه ای دیگر آن موقعیت "ولی فقیهی" سابق را ندارد. جمهوری اسلامی از این به بعد اگر حماس و جهاد اسلامی و مردم فلسطین را مقابل مردم ایران بگیرد، مردم و جامعه ایران نیز دهها فیلم از تک تیراندازهای جمهوری اسلامی که درست مانند سربازان ارتش اسرائیل مخفیانه و علنی سینه شهروندان ایران را نشانه رفته و کشتارشان میکنند نشانشان میدهند. دهها فیلم از چماق بدستان و لباس شخصی های جمهوری اسلامی که مانند سربازان اسرائیلی زنان و مردان این جامعه را با توحش کتک میزنند و چشم بسته به سوی مکانهای نامعلومی می برند، نشان میدهند. جنگ جناحهای درون جمهوری اسلامی هم بدون شک ادامه خواهد داشت. جناح خامنه ای هرچند دست بالا را دارد اما طرف مقابل نیز علیرغم عقب نشینی خود نشان میدهد که هنوز پرچم سفید را بالا نبرده است. همه این تحولات در صحنه سیاست در ایران برخلاف ساده اندیشان چپ پوپولیست نه ریشه در جنگ جناحی بر سرنگونی و یا جلوگیری از سرنگونی جمهوری اسلامی، که ریشه در تشدید تقابل بین طبقه کارگر از یکطرف و بورژوازی و حکومت اسلامی از طرفی دیگر در این دوره و در تناقضات پایه ایست که جمهوری اسلامی را در دل بحران اقتصادی فعلی در خود فرو برده است. و بالاخره ریشه در راه حل هائی دارد که این یا آن جناح جمهوری فکر میکند باید جلو بورژوازی ایران گذاشته شود. که در این صورت یکی باید میدان را برای دیگری خالی و یا هژمونی دیگری را قبول کند.

طبقه کارگر و دیگر مردم معترض واضح است که باید از شکاف درون جمهوری اسلامی به نفع خود استفاده کنند اما وارد شدن در جنگ جناحی و رفتن زیر پرچم این یا آن جناح برای طبقه کارگر و پیشروان کمونسیت این طبقه سم است. هر کسی که از سر نیاز خود فکر میکند از این نمد کلاهی گیرش میاید میل خودش است. برای طبقه کارگر و پیشروان کمونیست این طبقه این کار سم است. طبقه کارگر و پیشروان کمونیست این طبقه باید بداند که با یک سیستم کاملا بورژوائی به نام جمهوری اسلامی با این اشکال از مبارزه و با این جناح بندیها و قطب بندیهای سیاسی کاملا آگاه به منافع بورژوائی خود رو برو هستند؛ در دل بحران اقتصادی سرمایه داری اسلامی و راه چاره ای که بورژوازی و جمهوری اسلامی به قیمت کندن گوشت و پوست طبقه کارگر در فکر از سرگذراندن آنند. این دوره دیگر به هیچوجه مانند دوره دوم خرداد نیست. دیگر حتی از جنبش همه با همی برای سرنگونی جمهوری اسلامی نمیتوان سخن گفت. حتی اگر چنین جنبشی هم در کار بود طبقه کارگر می بایست میگفت خودش از سرنگونی جمهوری اسلامی برای جامعه و مردم ایران چه میخواهد. اکنون کل اپوزیسیون راست ایران دنبال "مشروطه سبز اسلامی" است.  البته هر کسی از سر نیاز و مصلحت سیاسی و منافع خود.

"مشروطه سبز اسلامی" و "جنبش امید سبز" پیشکش حضرات. طبقه کارگر از مبارزه روزانه خود و از مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی برای انقلاب سوسیالیستی خود، لغو کار مزدی و رهایی کامل دیگر احاد جامعه مبارزه میکند. زیر پرچم جنبش سبز یا سیاه اسلامی از هر نوعی نباید برود. زیر پرچم جنبش ملی نباید برود. باز کردن دروازه جمهوری اسلامی از طریق شکاف جناحی پیشکش خودتان. این کلاه گشاد سر طبقه کارگر نمیرود. جناحهای جمهوری اسلامی و حامیان آنان تنها با سرنوشت این مردم بازی کرده و بازی خواهند کرد و با آن برای بقای این حکومت و انقیاد طبقه کارگر زیر چنبره توحش اسلامی سرمایه وقت میخرند. طبقه کارگر و رهبران کمونیست این طبقه دست رد به سینه نمایندگان سرمایه و حکومت سرمایه داران میزنند.  

و درآخر، طبقه کارگر برای اینکه در این تحولات به مثابه طبقه کارگر نقش بازی کند و بصورت سیاهی لشکر هیچ جناح و جنبش بورژوائی در نیاید، باید برگردد و به وضعیت خود نگاه کند. باید در حزب کمونیستی خود، حزب حکمتیست، متحد شود که در هر مبارزه و تحولی منافع عمومی این طبقه را و رهائی این طبقه را از کار مزدی مد نظر دارد. کارگران کمونیست باید دست در دست هم بگذارند و به مثابه بخش آگاه طبقه کارگر ادعا نامه خود را علیه دولت سرمایه داران اعلام کنند. هر جا که توانستند مجامع عمومی خود را تشکیل دهند و با نفی رهبران و شعارها و قالبی که به حرکت اعتراضی توده کارگر و دیگر مردم زحمتکش و آزادیخواه میزنند راه طبقه خود را نشان دهند. طبقه کارگر باید برای خود و برای آزادی و برابری خود وارد مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی شود. دیگر مردم زحمتکش و آزادیخواه و خواهان رهائی از توحش اسلامی نیز اگر بخواهند جمهوری اسلامی سرنگون و درهم کوبیده شود و حرمت و کرامت انسانی خود را باز یابند راهی جز جمع شدن زیر پرچم این طبقه را ندارند. باید به این وضعیت و بازی کردن این یا آن جناح حکومت اسلامی به سرنوشت مردم پایان داد. اگر راهی باشد که هست، تنها زیر پرچم جنبش کمونیستی طبقه کارگر است. 

***