پرچم سومی هم هست

در حاشیه اتفاقات اخیر در ایران

هلاله طاهری

آنچه در این هفته در بسیاری از شهرهای ایران میگذرد با تفاسیر بسیار متفاوتی از جانب جریانات و شخصیتهای درگیر در مسائل سیاسی ایران روبرو گردیده است. در طیف اپوزیسیون پرورژیمی   مانند توده ایها, اکثریتیها و احزاب خودی و گروههای ملی مذهبی تا طیف فمینیستهای ملی-اسلامی همه و همه در یک جبهه با پرچم سبز به طرفداری از موسوی به خیابانها آمده اند تا از ظلمی که در حق رای آنها شده اعتراض کنند. میگویند این اتفاق اخیر(انتخابات) مهندسی شده بود, جامعه دو قطبی شده یا کودتا شده است. میگویند که عدالت طلب هستند و برای "حقوق از دست رفته ملت" به خیابانها آمده اند. مشکل اینها در بهترین حالت ممکن است با یک رای گیری مجدد فیصله یابد . تا این لحظه شواهد نشان میدهد که چنین عملی هم غیر ممکن بوده و در تدارک خاموش کردن موج اعتراضات اخیر زیر لوای اتحاد ملی برادران اسلام است. سخنرانی خامنه ای با گرو گذاشتن "جان ناقابل"اش و "اندک آبرویی" که گویا ملت به او عطا کرده در نماز جمعه از هر دو جناح خواست که برای حل مسئله خیابانها را دور بزنند و سر عقل بیایند. او احمدی نژاد را برای چهار سال دیگر تایید کرد . هشدار به موسوی و کروبی روشن بود که باید سر عقل بیایند و مردم هم هر چه زودتر باید به خانه ها برگردند وگرنه با نیروهای انتظامی بیشتر از قبل طرف خواهند شد.   

در اردوی اپوزسیون ضد رژیمی اوضاع به گونه ای دیگر است. عده ای وقایع اخیر در ایران را برابر با انقلاب 57 میبینند و برای آن در تدارکند. بعضی ها میگویند که نباید فرصت را از دست داد, وقت تنگ است و هیچوقت مردم با این کمیت بزرگ به خیابانها برای احقاق حقوق از دست رفته خود و یا تغییر رژیم بمیدان نیامده اند, مردم این رژیم را نمیخواهند برای همین در خیابانها مانده اند, مردم میخواهند با رژیم تصفیه حساب کنند, مردم و اعتراضات امروزشان در خیابانها یعنی نه به جمهوری اسلامی و یا بعضی ها هم "طلایه های یک انقلاب سوسیالیستی" را در اینروزها میبینند. درست مثل دیدن عکس خمینی در ماه که برای بخشی از مردم متوهم در اوایل انقلاب اتفاق افتاد.

باز هم توهم پراکنی, باز هم دنباله روی

تاریخ شاهد اتفاقات شگفتی از قدرت انتخاب درست مردم بر سرنوشت خود بوده است. اما اتفاقاتی هم از حضور مردم بوده که سرنوشتش را نه تنها رو به بهبود نبرده بلکه به بدبختی و سرخوردگی کشانده است. یک بار مردم آلمان به دنباله روی از هیتلر نازی بیش از یک دهه ننگینترین حیات بشری را به خود و به جهان تحمیل کردند. بروی کار آمدن هیتلر در زمان خود بخشا مدیون سکوت و یا تایید سیاستهای او که به مردم وعده نان به سر سفره و کاربرای آنها داده بود بود. جنایات هیتلر نازی در تاریخ بعنوان یکی از سیاهترین دوران حیات بشری ثبت شد و مردم آلمان هم بهای گرانی برای این توهم خود به جهان پرداختند. هر خشم مردمی که آنها را به خیابانها بکشانند همیشه انسانی و درست نیست. اگر چه خود این پدیده تصمیم نادرست نتیجه دکترین دولتهای حاکم و نیروهای بورژوایی و ناسیونالیست و مذاهب است که مردم را در جهل و خرافه نگه میدارند. گاهی درهمه پرسیهای مردمی درصد قابل توجهی از مردم به حکم اعدام رضایت میدهند, معتقد اند  کودکان را باید تنبیه کرد و یا زنان خود حجاب را انتخاب کرده اند, جوانانی که میگویند حاضرند برای رهبر بمیرند کما اینکه رهبرشان یک جانی و یا یک لوتیست. شعارهای "الله واکبر" امروز بخشی از تظاهرات کننده ها از پشت بامها از همین نوع است. این بخش از مردم با هر نیت اعتراض آمیزی که علیه رژیم دارند در این روزها متوجه اشتباه خود نیستند که این دیکتاتور سی ساله که نان مردم را بریده و خون مردم را در شیشه کرده اتفاقا با همین شعار به قدرت رسید و بخشی از موجودیت ننگینش در سرکوب مردم با همین شعار "الله واکبر" است.

مردم امروز در خیابانها با یک باند سبز و یا یک پرچم سه رنگ ایران بدون اینکه متوجه شوند در مقابل هم ایستاده و به سیاهی لشکر این دو باند بزرگ سرمایه تبدیل شده اند. تا همین لحظه خبر رسیده که در بعضی مناطق تحت تاثیر جناحها مردم در مقابل هم میایستند. در چند جای ایران هواداران احمدی نژاد جوانان را در دانشگاهها مورد اذیت و آزار قرار داده و آنها را "منافق"مینامند. مردم به جان آمده از دست این رژیم به هر عملی در هر فرصتی دست میزند تا از فشار بر خود بکاهند اما آیا پشت پرچم یکی از هر کدام از این جانیان صف بستن آب در هاون کوبیدن به نفع رژیم نیست؟ در صف آنان بودن و جنگیدن برای به قدرت رسیدن این یا آن جناح آیا سفره خالی هیچ کارگری را پر میکند؟ هیچ جوانی را به آزادی و برابری میرساند؟ هیچ زنی را به برابری حقوقی و انسانی با مرد میرساند؟ حجاب اجباری را لغو میکند؟ جشن و پایکوبی جوانان را آزاد میگذارند؟  صلح را برای مردم میاورد؟   

جنگ خیابانی امروز و پرچم آن

این جنگ خیابانی اگر چه با شرکت مردم بویژه جوانان بوده اما زیر پرچم ارتجاع اسلامی از نوع سبز آن است. این مردم چه بخواهند چه نخواهند پشت ارتجاع مذهبی را گرفته اند. این حقیقت ساده را در خیابانها میبینیم. مردم میجنگند و آنها مینویسند که چطورجنگیدند. مردم کشته میشوند و آنها گزارش میدهند که دشمن با آنها بی احترامی کرده است یا قواعد بازی را رعایت نکرده و نتیجتا کار را به دیپلماسی میکشانند و معامله میکنند و به تفاهم میرسند. در پایان یا شکست به قدرت نرسیدن را میپزیرند و یا پیروزی را جشن میگیرند و دعوا تمام میشود. مردم سرخورده به خانه هایشان باز میگردند, منتظر دستبند زدن به دستهایشان میشوند و به خاطر ناامن کردن کشور از کارگرو جوان, زن و مرد روانه زندانها میشوند. بچه هایشان بی سرپرست میمانند و زندگیشان ده برابر بدتر از قبل میگردد. باز هم سناریو سیاه دیگری و سرخوردگی و نفرین دیگری. چرا باید به این روز افتاد؟

 

به ما میگویند اگر این جمعیت امروز شعار علیه حجاب سر دهد و یا آزادی و برابری بخواهد آنها را میکشند و به زندان میاندازند. مگر در همین چند روز اخیر نکشتند و زندانی نکردند؟ چه کسی مسئول مرگ این جوانان است؟ مگر نیروی انتظامی در خیابانها به فجیعترین شکل ممکن علیه مردم نایستاده اند؟ به ما میگویند که الان وقت این حرفها نیست و مردم انتخابات کرده اند و از این موضوع سرخورده اند و جواب میخواهند. اما تمام حرف این است که این "انتخابات" معرکه گیری و خاک پاشیدن به چشم مردمیست که سالهاست دل خون از کلیت این نظام دارند. کل این نمایش از شروع تا به آخر آن در جهت مشروعیت دادن چند سال دیگر به رژیمیست که مصبب سی سال فقر, خفقان, بی حقوقی و تباهی برای مردم است. همه جریانات سیاسی که امروز با خط سبز و سیاه مردم را به دنبال خود کشیده و با خود به دنبال مردم راه افتاده اند در طولانی کردن این رژیم هار سرمایه داری سهیم بوده و در مقابل کشتارو سیه روزی مردم در ایران تحت حاکمیت این جانیان مسئولند.   

 جنگ ما و پرچم مستقل آن

به زیر کشیدن قدرتهای مستبد از برده داری تا امروز دولتهای سرمایه داری همواره کار انسانهای زیر دست و محرومان جامعه همان دوران خود بوده است. رفرمهای بدست آمده هم با اعتراضات اجتماعی و مردمی بوده که به دولتها تحمیل گردیده است. بارها تاریخ این اتفاقات مهم را بخود دیده است که پتانسیل بالای مردم در مقاطع مهم تاریخی تغییرات بزرگ تا سطح انقلاب را به سرانجام میرسانند. اما متاسفانه امروز این نیرو پشت یک پرچم ارتجاعی به خط شده است. سیاهی لشکر جبهه ای شده که بعد از به قدرت رسیدن آنها را به خانه هایشان میفرستد. این کمپ با پرچم و علمش ارتجاعیست.

ما همواره گفته ایم که آوانس دادن به هر کدام از این جناحها اشتباه محض است و نفع آن در کیسه خود رژیم میرود. ما میگوییم که راهتان را کج کنید و به پرچمی از جنس خودتان بپیوندید. همین امروز این امکان پذیر است. اما باید مواظب بود که کارتان, پرچمتان, شعارهایتان و نمایش قدرتتان در هر شکلی از جبهه سوم خودتان باشد. راهی مستقل با پرچمی مستقل که آرزوی دیرین شما بر آن حک گردد: داشتن کار و امنیت شغلی, آزادی و برابری, آزادی زندانیان سیاسی, آزادی تشکل و بیان, آزادی پوشش, بیمه های اجتماعی و دهها خواست برحق و شایسته یک زندگی بهتر. اگر این راه را در پیش گیرید بزودی خواهی دید که در این صف همان مردمانی هستند که دیروز به غلط پرچم سبز یا سیاه در دست داشته و علیه هم شعار میدادند چرا که میشود کنار هم برای یک زندگی سعادتمند و انسانی جنگید. سعادتی که در آن سهم هیچ انسانی سفره خالی و فقر و ذلت نیست, زن و مرد با هم برابرند, کودکان و سالمندان و هر قشر و گروهی, هر ملتی در آسایشند. تغییر این وضعیت اسفبار سی ساله در ایران در دست شماست. راه رسیدن به یک جامعه عاری از فقر و نداری  انسانها و مصون ماندن از سم مذهب در مرحله اول از مجرای برانداختن این رژیم حامی سرمایه داریست.

زنده باد آزادی و برابری!

نه به جمهوری اسلامی با جناح سبز و سیاه آن!

 

halale_taheri@yahoo.com