فمینیسم ، کشفِ دیر هنگامِ «کمونیست » سابق!

سیف خدایاری

 

         مدتی پیش مطلبی از گلاویژ حسینی   با عنوان« موقعیت و جایگاه زنان در احزاب سیاسی»  خواندم که در سمیناری با عنوان کارزار زنان در مارس 2009 هم ارائه شده است . نویسنده در بیان اندیشه هایش نقبی به گذشته سیاسی نخ نمای خود زده است و از زاویه یک زن، با سابقه فعالیت در حزبی کمونیستی ( کومه له) به بررسی موقعیت و جایگاه زن در آن حزب پرداخته است. نفس این کار گلاویژحسینی یعنی نقد و بررسی وضعیت زنان در احزاب سیاسی بویژه احزاب اردوگاه نشین مرزی، کاری مثبت است  و باید آن را به فال نیک گرفت، چرا که در احزاب متعدد کومه له امروزی همانند بقیه احزاب ناسیونالیست، زنان زیر بار سنّت های پوسیده  اخلاقی و تشکیلاتی خفه شده اند و هراعتراضی به آن مناسبات غیر انسانی ــ حتی از موضع فمینیستی ــ قابل تقدیر است. اما از آنجا که گلاویژ ازموضع یک فمینیست دارای سابقه کمونیستی! فرصتی برای تیغ کشیدن روی چپ ــ به طور عام ــ بدست آورده است ، من هم دوست دارم نظراتم را درباره این نوشته گلاویژ با خوانندگان این سطور در میان بگذارم. 

  1ــ کل نوشته با تیتر آن همخوانی ندارد. ما با تیتری بزرگ روبرو هستیم که در آن قرار است موقعیت زنان را در احزاب سیاسی(ایران ) ببینیم ، اما در میان احزاب متعدد قرعه به نام احزاب چپ و از آن مهمتر فقط به نام حزب کمونیست ایران و کومه له  افتاده است. نویسنده کوچکترین اشاره ای به احزاب ، گرایشات و گروههای سیاسی دیگر نکرده است. البته اگر در این انتخاب تعمدی در کار نبوده باشد، گلاویژ میتوانست با توضیحی مبنی بر سابقه فعالیت سیاسی خود  که در حزب کمونیست ایران بوده است ، این نقص را جبران کند. اما می توان گفت این کار برای گلاویژ یک انتخاب سیاسی بوده است. گلاویژ سخنان خود را در سمیناری ارائه داده است که بخشی از فعالین  جنبش فمینیستی درآن حضور داشته اند و اساساً این سمینار به ابتکارآنان تشکیل شده است.جمعی که زنان را براساس اشتراک بیولوژیکی و عاری از هر خصلت اجتماعی ــ طبقاتی حول یک نهاد متمرکز کرده است.می توان گفت چنین کارزارها و نهادهایی ادامه منطقی کمپین یک میلیون امضا در داخل کشور است . کمپین یک میلیون امضأ هم به نوبه خود بخشی از پروژه جنبش دمکراسی طلبی  پردازش شده از سوی راست بورژوایی در ایران است که تکفیر کمونیسم یکی از شرایط پیوستن به آن است.گلاویژ با ارائه سخنانش از دو جهت به« کارزار» یاری رسانده است. از سویی با ارائه گزارشی از وضعیت زنان در کومه له و به تبع  آن نوشتن ضعف های  کومه له به پای جنبش کمونیستی راه کوتاهی برای تکفیر گذشته سیاسی خودو کسب رضایت اعضای کارزار انتخاب کرده  است و از سوی دیگر با انتخاب کومه له به عنوان نماینده تام الاختیار چپ، دوز خصومت با کمونیسم را اندکی بالاتر برده است. ممکن است گلاویژ عمداً این تصویر مخدوش از چپ را به مخاطبانش داده باشد ، اما این تصویر برای من و بسیاری از کمونیست ها تصویر گویا و شفافی نیست.

  اگر از سوی جنبش کمونیستی با اندکی اغماض   حزب کمونیست ایران و سازمان کردستانش، کومه له امروزی  به عنوان بخشی از جنبش کمونیستی در ایران پذیرفته شود، این حزب الزاماً تمام جنبش کمونیستی را نمایندگی نمی کند . در  جنبش کمونیستی  احزاب و گرایشات سیاسی دیگری هستند که تئوری و پراتیک کمونیستی آنها با کومه له فاصله زیادی دارد . در نبرد طبقاتی  اساساً هیچ حزبی نماینده حزب و گرایش دیگری نیست و هر یک نماینده جنبش اجتماعی و طبقاتی خویش هستند.

   2ــ نویسنده  سعی دارد کل مبارزات برابری طلبانه و آزادیخواهی زنان در ایران را  در کانال فمینیسم قرار دهد تا از این طریق اندکی از رؤیاهای سرکوب شده  خود را ترمیم بخشد.خُسران دوری یک زن «کمونیست »از جنبش فمینیستی! بنابراین گلاویژ از موضع یک زن فمینیست به مسأله زن نگاه می کند.انتخاب فمینیسم هم به عنوان یک میدان مبارزه برای زنان می تواند انتخابی  باشد، کما اینکه هزاران گروه ، انجمن و محفل به این امر مشغول اند.هر کدام از این گروهها و محافل هم بخشی از خواسته ها و مطالبات  جامعه طبقاتی و عمدتاً بخش بورژوایی و روشنفکران کتابخانه ای را نمایندگی می کنند ، که نهایتاً راه اکثر آنها به جنبش دمکراسی طلبی و حقوق بشری بورژوایی ختم می شود.مسخ انسانیت در اندیشه بیشتر این فمینیست ها بقدری وحشتناک است که هر چیز "نرینه " و " رجولیت " را در ادبیات خود پاک می کنند با این فرض غلط که دستکاری در این ادبیات مردسالارانه ، بدون تغییرات اساسی در مناسبات تولیدی ــ اجتماعی می تواند زنان را به خواسته های زنانه  که قاعدتاً نباید جدا از خواسته انسان به طور عام باشد ، برساند. به طور مثال فمینیست های دو آتشه معتقدند موجودی موهوم به نام خدا که در ادبیات مردسالارانه پیرمردی ریش سفید تصویر شده است باید  زن باشد ! امروزه بنظر نمی رسد که  جنبش فمینیستی با دامنه و پراکندگی اش و با شاخه های متعددش مانند، فمینیسم آمازون،اکوفمینیسم ، فمینازی ، فمینیسم اسلامی، فمینسیم فرهنگی ، فمینیسم پاپ ، فمینیسم جنسیتی و ... بتواند انتخاب مناسبی برای زنان و مردانی باشد که آزادی را فراتر از قوانین می خواهند. قوانین در بهترین حالت زنان و مردان را از لحاظ حقوقی برابر اعلام می کنند، در حالیکه ریشه نابرابری ها اساساً در مناسبات اقتصادی حاکم بر انسانهاست؛  نقد این جنبش ها نه به مناسبات نابرابرمیان انسانها، بلکه اعتراض به مجریان سیاست ها یعنی نظام مردسالاری است.سئوال این است، با فرض حفظ این مناسبات و تنها با عوض کردن جای حاکم و محکوم چه تغییری در زندگی انسانها بوجود می آید ؟ روشن است که برای جنبش کمونیستی که  بسیار فراتر از نگاه فمینیسم  به مقوله  انسان نگاه می کند و رهایی انسان را در برچیدن نظام سرمایه داری و لغوبردگی مزدی و مالکیت خصوصی بر وسائل تولید می بیند ، ستم جنسی مانند ستم ملی ، آپارتاید و سایر اشکال نابرابری انسانها  تنها یکی از اشکال ستم طبقاتی است و  رفع آن تنها در متن مبارزه گسترده زنان و مردان برعلیه این نظام وارونه می تواند متحقق شود.لغو بردگی جنسی هم تنها با دگرگون کردن نظام  تولیدی ــ اجتماعی   و برقراری نظام سوسیالیستی ممکن است نه مبارزه فمینیستی  که تاریخاً ابزار بورژوازی برای متفرق کردن و انرژی گرفتن از صفوف متحد طبقه کارگر بوده است. ناگفته پیداست که با تلاش جنبش برابری طلبی در بخش اعظم کشورهای مدرن زنان توانسته اند از نظر حقوقی به سطح برابری با مردان برسند و اصولاٌ در بخش بزرگی از دنیای به اصطلاح  متمدن مانند کشورهای اسکاندیناوی و اروپای غربی چیزی به نام مسأله زن وجود ندارد ، اما این به معنی رهایی زن از مصائب دنیای سرمایه داری نیست . در جاهایی که مسأله زن از نظر حقوقی حل شده است ، هنوز زنان مانند مردان و تا حدی بیشتر قربانی مناسبات کار و استثمار و نظام بردگی مزدی است . در بسیاری از کشورهای اروپایی زنان "آزاد" هستند تا کالای جنسی خود را در بازار پرزرق و برق سرمایه داری به فروش برساند. بنابراین انتخاب فمینیسم برای  رسیدن به آزادی و برابری از نظر ما کمونیست ها نمی تواند  گزینه مناسبی باشد .گلاویژ در نوشته اش بارها به فقدان دانش فمینیستی و فقدان آموزش فمینیستی در کومه له اشاره می کند با این توهم که آموزش و آشنایی زنان با دانش فمینیستی می تواند ستم جنسی را که ریشه در مناسبات نظام تولیدی دارد ، از بین ببرد. گلاویژ حسینی بهتر است بداند که ارمغان جنبش فمینیستی برای زنان طبقه کارگر در بهترین حالت، تغییر در قوانینی است که تنها می تواند اندکی از مصائب زنان را تخفیف دهد، درست مانند  جنبش بالماسکه حقوق بشر که مشغول پیدا کردن راه حل هایی  متعادل تر و بی سر وصداتر برای تخفیف جرم و جنایت  در نظام سرمایه داری اند.به طور مثال  در دو سال اخیر هیاهوی تبلیغاتی زیادی درباره کمپین یک میلیون امضأ از سوی مجریان آن براه افتاده است .امابه گفته شادی صدردر مطلبی با نام رقابت همکاری و سازمانیابی در جنبش زنان  توجه کنید که گویای واقعیت این بخش از جنبش زنان است.

          «جنبش زنانی که تازه میخواهد پس از سی سال برای برابری دیه زن و مرد در خارج از کشور امضا جمع کند تا به مجلس اسلامی و یا به قول خانم عبادی به "خانه ملت" بسپاردش، آن جنبش زنانی که همبستگی را با دنباله روی یکی میکند، در آنجایی که هر تفاوتی را به جای اینکه به رسمیت شناخته و از تنوع موجود خود را قدرتمند کند، نگران از بروز اختلاف، و تحت عنوان دفاع از فعالین داخل، فعالین خارج را تخطئه کرده و عملا در گروه های موجود بحران و تشتتی غیر ضرور ایجاد میکند، و بالاخره آن جنبش زنانی که به جای تکیه بر قدرت خود، در خود فرو رفته است، آیا به راستی خواهان دگر گون کردن آن چیزی است که سال هاست ادعا میکند؟»

   « (جنبش  فمینیستی) هنوزجنبشی است که ازدرگیری بامذهب پرهیز میکند و مناصب مذهبی را گرامی میدارد. جنبشی که بخش وسیعی از آن با آیت الله صانعی و بروجردی و دیگردولت- مردان و زنان دولتی نزدیک است . جنبشی است که عمده فعالین آن در مقابله با "لایحه حمایت از خانواده" صفحات بسیاری را در توصیف مقام و جایگاه خانواده و تقدیس آن سیاه میکند و از امنیت زنان در رابطه تک همسری میگوید. جنبشی است که کمیته مادرانش مقدس است و مادران عناصری غیر قابل انتقاد» پرانتز از من است.

 

 3 ــ حسب حال زنان در کومه له موردنظر گلاویژ که بطور دلبخواهی تاریخی 30 ساله را برای آن هم انتخاب می کند نه تنها حسب حال زنان در تمام احزاب چپ نیست ، بلکه بیانگر تمام تاریخ کومه له هم نیست. بدون اینکه به مرور مجدد تاریخ کومه له بپردازم ، توجه گلاویژ حسینی و خوانندگان را به این واقعییت جلب می کنم که زمانی در صفوف کومه له و حزب کمونیست ایران ، کمونیستهایی حضور داشتند که بخش مهمی از زندگی آنها صرف مبارزه با اخلاقیات سنتی و عشیرتی ناسیونالیسم موجود در کومه له شد . بخشی از کومه له که نمی توانستند حضور زنان را در سنگر مبارزه با دشمنان طبقاتی شان ببینند ، به بهانه های مختلف حضورزنان را  تحت پوشش باورها و خلقیات عقب مانده ملی ــ اسلامی تخطئه می کردند . بخشی از همان زنان  که همراه با گرایش کمونیسم کارگری پیه اتهامات ناروا و ضد انسانی جنبش ناسیونالیستی را به تنشان مالیدند ، مبارزه ی  طبقاتی را به عنوان مؤثر ترین شکل مبارزه و در اتحاد همه جانبه انسانهای کمونیست عاری ازعناوین گمراه کننده جنبش فمینیستی  ادامه دادند. حضور و رشد این زنان در کمونیسم کارگری بهترین مدعا برای این گفته است که تنها یک جنبش کمونیستی کارگری می تواند برابری را برای زنان تضمین کند. انتقاد و مبارزه عملی با  گرایشات و خلقیات عقب مانده در کومه له همواره یکی از مصاف های مبارزه برای کمونیسم کارگری بوده است . این تلاش  از طرف ناسیونالیستهای موجود در کومه له کومه له با اتهامات واهی نظیر عشق آزاد ، و ... مورد تخطئه  قرار گرفته است.اگر با نگاه یک ناظر خارجی مثلاً یک روزنامه نگار منصف فرانسوی به مقایسه زنان کومه له با تمام انشعاباتش  و کمونیسم کارگری با تمام انشعاباتش بپردازیم متوجه تفاوت فاحش و آشکارمیان  این دو پدیده خواهیم بود و آنوقت قبول این واقعیت که رشد زنان  در کمونیسم کارگری کوچکترین انتقادی از جانب راست بورژوایی و فمینیسم  بر نمی تابد در مقابل اما  سرکوب و به بازیچه گرفتن زنان در شاخه های مختلف  کومه له که حتی جنگ هایی را هم بدنبال داشته است و گاهاً منشأ اخراج بخشی از اعضا از اردوگاه بوده است ، سخت نخواهد بود . تصاویر ابژکتیوی که گلاویژ از وضعیت زنان کومه له به ما می دهد ،نه ناشی از چپ بودن آن بلکه متأثر از ناسیونالیسم و  سیاست راست غالب بر کومه له است. جالب است بدانیم که هر چه کومه له از کمونیسم بیشتر فاصله گرفته است ، ستم بر زن  و رشد خلقیات عقب مانده تر از جامعه بورژوایی نمود بارزتری داشته است.

  4 ــ در انتهای نوشته ،گلاویژ اذعان  می دارد که در احزاب دست راستی برای بررسی وضعیت زنان تحقیق نکرده است.صرفنظر از انتخاب غلط تیتر که در بالا به آن اشاره شد ، این ادعا نمی تواند ادعایی درست باشد چرا که وضعیت زن در احزاب راست  تفاوت ماهوی با وضعییت زن در "کومه له" های  های امروزی ندارد . از گلاویژ و خوانندگان می خواهم برای اثبات درستی یا نادرستی این نظر به مقایسه زنان در حزب دمکرات و کومه له بپردازند . در هر دو زن حضوری عملی در میدان مبارزه ندارد. در هر دو زن تزئینی برای جشنواره ها و اعیاد ملی ــ حزبی است تا با لباس های رنگارنگ مجلس را گرم و شاد نگهدارند.در سطح تشکیلات و هواداران آنها در شهرهای کردستان نیز با همین برخورد مادون کمونیستی از سوی آنها با زنان مواجه هستیم .برخورد کومه له با "مسأله زن" بهتر از برخورد سایر احزاب ناسیونالیستی در منطقه نیست. در حکومت احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق که ناسیونالیسم کرد ایران ، هر شب خواب آن را می بیند، زنان در یکی از تراژیک ترین دوران حیات سیاسی خود بسر می برند، اسید پاشی به زن ، قتل زنان ، قطع اعضای بدن آنها ، سنگسار دختر 15 ساله ، هزاران قتل ناموسی و هزاران خودسوزی تنها گوشه هایی از وضعیت تراژیک زنان  در 17 سال حاکمیت ناسیونالیسم کرد در عراق است . زوایای دیگر این بربریت را در به بردگی کشاندن زنان خانه دار ، رواج تن فروشی و"استفاده" جنسی از زنان مهاجر بویژه بیوه ها و دختران یتیم عراقی و رها کردن زنان سرپرست خانواده در کارگاههای کوچک با کمترین مزد دید.در پارلمان کردستان پوسیده ترین قوانین اسلامی را ازقرآن و احادیث محمد بیرون کشیدند و با زنجیر قانون زنان را در اسارت هر چه بیشتر فرو بردند.با نگاهی به ادبیات احزاب ناسیونالیست کرد در هر دو کشور ایران و عراق به شباهت تام این احزاب در برخورد با تمام رویدادها و مفاهیم و مقولات اجتماعی پی می بریم.در شهرهای کردستان ایران هم برخورد کومه له ای ها به زنان دقیقاً تکرار ریاکارانه ورژن ناسیونالیسم کرد است. محدود کردن زنان درایجاد رابطه  و انتخاب شریک جنسی  و محدود کردن رابطه ها به ازدواج ،برخورد اخلاقی و ضد انسانی به آزادی انتخاب رفتار جنسی و هزاران نمونه رفتار دیگر ناسیونالیسم کردی در هر دو جناح چپ و راست میدان زندگی را بر زنان تنگ کرده اند .با در نظر گرفتن این واقعیات است که جنبش ناسیونالیستی کرد و احزاب متعدد کومه له ناتوان از رهبری جنبش زنان حتی در شکل فمینیستی آن است. در شهرهای کردستان هیچ زن و دختر مدرنی کومه له را برای فعالیت سیاسی خود انتخاب نمی کند و افرادی که به  دلیل  مشکلات اجتماعی از جامعه فرار می کنند و به اردوگاههای احزاب ناسیونالیست کرد پناه می برند، بعد از مدتی کوتاه خود را در مناسبات عشیرتی این احزاب می بینند .   گلاویژ این واقعیت را می داند ودر واقع  اعتراض یا اعتراف به این واقعیت تلخ است که او را به انتقاد از وضعیت زن در یک حزب سیاسی کشانده است . چندی پیش سروه حسینی یکی از اعضای حزب کمونیست ایران به وضعیت نابرابر زنان و مردان در صفوف کومه له هم اشاره کرده بود. این تصاویر عینی که ما فقط نگاتیو آن را در دستان تعدادی از فعالان کومه له می بینیم ، گویای این واقعیت است که  تلقی کومه له از انسان خوانایی زیادی با درک کمونیستی از مقوله انسان ندارد و حسب حال زنان در کومه له که گلاویژ به مخاطبانش ارائه داده است با جنبش ناسیونالیستی کرد تفاوت چندانی ندارد. اما گلاویژ بخاطر خصومت با کمونیسم ،   می خواهد بخشی از واقعیات یک سازمان شبه ناسیونالیستی، شبه سوسیالیستی  را به نام انتقاد از احزاب چپ در یک سالاد فمینیستی  با سس تند ضد کمونیستی به خورد مخاطبانش دهد. ناگفته نماند که  ممکن است این دیدگاه گلاویژ طرفدارانی  داشته باشد و با کف زدن ممتد حضار هم در کارزار زنان  مواجه شده باشد ، اما داشتن چند طرفدار هم خط و دارای منافع طبقاتی مشترک چیزی از واقعیت مسأله را کم نمی کند.این واقعیت که جنبش زنان هم مانند سایر بخش های جامعه متأثر از منافع طبقاتی  و براساس روابط تولیدی ــ اجتماعی شکل می گیرد و پشتیبانی و حمایت از آن هم بر اساس منافع طبقاتی صورت می گیرد. در دنیای وارونه ای که هزاران تریبون برای بسط و گسترش نظریه های ضد کمونیستی وجود دارد ، طبعاً انتقاد یک شبه سوسیالیست التقاطی که تعمدا از جانب بورژوازی کمونیست خوانده می شود با استقبال مواجه می گردد.در همین راستا یک نکته جالب این است که این اواخر هر کس از کومه له بیرون میاید و می خواهد رو به جامعه حرفی داشته باشد ، به جای اعتراض به مناسبات نابرابر انسانی در جامعه سرمایه داری گل دمکراسی خواهی شان شکوفا شده و از موضع چپ به کمونیسم می تازد. کمونیسمی که در کومه له کیمیا و بسیار رقیق است.نمونه دیگر این مواضع را در نوشته های فراکسیون کومه له در برخورد با رهبری کومه له دیدیم که در اکثر این نوشته ها ، فراکسیون ،رهبری کومه له را به دمکرات نبودن و استالینسیت بودن متهم می کند و در مقابل رهبری کومه له هم با ادعای "دموکراتیک" بودن برخوردش با فراکسیون علامت ضربدری روی کمونیسم می کشد.

  بهرصورت نفس این کار گلاویژ حسینی برای بیان احساسات و دیدگاه  سیاسی خود ، نوید بخش روزهایی بهتر برای آن دسته از انسانهایی است که در تشکیلات و اردوگاههای کومه له ها و احزاب مشابه از ستم جنسی!همچنان در رنج اند. امیدوارم نگاه این عزیزان فراتر از نگاه محدود یک فمینیست به دنیای نابرابر باشد. pooyarastbin@yahoo.com

 

***