بازگشت به صفحه اول


Worker-communist Party of Iran-Hekmatist

بازگشت به ليست

 

اول مه، یک پرده واقعى نمایش موانع و محدودیتهای جنبش کارگری

مظفر محمدى

نگاهى به تاریخچه اول مه در ایران نشان میدهد که این روز همبستگى بین‌المللى کارگری در ایران همواره مورد توجه کمونیستها و کارگران رادیکال و سوسیالیست بوده و هر ساله برای برپایى مراسم بزرگداشت این روز اقداماتى را در دستور گذاشته اند. از جمله تلاش بر این بوده که این، روز ابراز وجود کارگران و طرح مطالبات وخواستهایشان باشد. فرصتى بوده تا کارگران ضمن محکوم کردن نظام سرمایه داری به عنوان منشا بردگى مزدی و نابرابری و فقر و فلاکت و بیکاری و تبعیض و فساد اجتماعى، فوری ترین خواستهایشان را هم بار دیگر جلو روی کارفرماها و دولت حامیشان بگذارند و آن را بخواهند.

بنابراین اول مه یک روز جدال بین کارگران و دولت در ایران بوده و حامیان سرمایه داری تلاش کرده اند از طرفى این روز را ممنوع و تجمع کارگران را به هر شکلى که برایشان ممکن بوده محدود نمایند. علاوه بر آن از طریق ارگانهای وابسته به دولت از قبیل شوراهای اسلامى و خانه کارگر به نام کارگر حرف بزنند و حتى مراسم برپا کنند، همچنانکه اول مه امسال هم این کار را کرد و رژیم در تهران و دیگر شهرها مراسمهایى به نام روز کارگر برگزار کرد و این در حالى بود که مراسم واقعى کارگری را ممنوع، فعالین کارگری را تهدید و حتى تعدادی از آنها را در شهر سقز دستگیر و زندانى کرد.

اول مه امسال، از جبهه کارگران و رهبران و فعالینشان ما شاهد مراسمهای بزرگ نبودیم. و این دلایلى دارد که در زیر به آن اشاره میکنم.

مسلم است که عامل اختناق و فضای پلیسى و ارعاب و ایجاد محدودیتهای قانونى مانع جدی بر سر راه این کار بوده و هست، اما تعیین کننده نیست. استبداد و اختناق در ایران پدیده تازه‌ای نیست. حتى در اوج اختناق سالهای ٦٠ ما برای مثال در شهر سنندج چند سال پشت سرهم، شاهد میتینگ و مراسم باشکوه و توده‌ای و علنى کارگری بودیم. بنا بر این اختناق نمیتواند مانع تعیین کننده ای در رابطه با جشن سالى یک روز کارگران باشد. حتى آنجا که رژیم به زور متوسل شده تا جلو ابراز وجود کارگران را بگیرد، نتیجه به ضد خودش تبدیل شده و به نفع کارگران و فعالین کارگری تمام شده است. همانطوریکه در شهر سقز این اتفاق افتاد.

قبل از اینکه کار به دخالت رژیم و توسل به زور از جانب پلیس کشیده شود، موانع اساسى تری وجود داشته و دارند که تاثیر خود را گذاشته اند.

از جمله این موانع، یکى و در راس همه، متشکل و متحد نبودن کارگران است. این خود مساله ای قدیمى است و تنها به روز کارگر مربوط و محدود نمیشود. این کمبودی اساسى و تعیین کننده در همه مبارزات طبقه کارگر است. روزی که این معضل حل شود، طبقه کارگر با نیرویى عظیم پا به میدان میگذارد. آنوقت است که هیچ کارفرما و دولتى تاب مقاومت در مقابل موج عظیم و بهم طنیده و فشرده مجامع عمومى کارگری، شوراهای کارگران و یا سندیکاهایشان را نخواهد داشت و ناچار به تسلیم در برابر خواستهای کارگران خواهد شد. تشکل کارگری علاوه بر این تضمین کننده امنیت سیاسى و شغلى کارگران و رهبران و فعالین کارگری است.

اما مساله و حلقه اصلى دیگری که در شرایط کنونى عملا و بالفعل تاثیرگزار است، پراکندگى صفوف فعالین و رهبران عملى کارگران، وجود سنتهای بازدارنده و ریشه دار در میان آنها و مزاحمت گرایشات غیرکارگری و انحرافى است. این مانعى جدی و به شدت دست و پا گیر و وقت کش است. این مساله یکى از عوامل اصلى بازدارنده در رابطه با اول مه امسال بود. کمى روی این مکث میکنم.

از هفته ها قبل از اول مه در میان بخشى از فعالین کارگری بحث بر سر اول مه مطرح و راههای گوناگونى پیش پا گذاشته میشود. از جمله تعیین کمیته های کارگری برای برگزاری اول مه.

این تصویری از تدارک برای سراسری کردن مراسم اول مه به دست میدهد که به نسبت سالهای قبل یک گام مثبت و رو به پیش است. همچنین در همین راستا مساله قطعنامه سراسری اول مه به میدان کشیده میشود.

کمیته های برگزار کننده و قطعنامه سراسری قاعدتا میبایست به امر بسیج کارگران و فراخوان به طبقه کارگر برای ابراز وجود اجتماعى و سراسری کمک میکرد و در خدمت آن قرار میگرفت. اما این اتفاق نیفتاد، چرا؟

جواب از نظر من این است که کمیته ها و قطعنامه سراسری به جای وسیله و ابزار برگزاری اول مه بزرگ و با شکوه، خود به هدف تبدیل میشوند. کمیته‌ها و قطعنامه سراسری که میبایست عامل و محرک توده وسیع کارگران برای به میدان آمدن و برپایى تظاهرات و راه پیمایى و میتینگ و اجتماعات کارگری بزرگ در خیابانها و میادین و پارکها و سالنهای بزرگ شهرها باشد، به محل و موضوع جلسات متعدد و بحثهای کشاف سر بندها و کلمات قطعنامه تبدیل میشود.

در حالیکه اگر تمام وقت این فعالین و کمیته ها صرف بسیج و فراخوان کارگران و حضور در کارخانه ها و محلات کارگری و پخش اطلاعیه ها و فراخوانها و نامه هایى خطاب به کارگران و خانواده هایشان میشد، اگر هر کمیته و یا فعال کارگری نیرویش را برای این کار متمرکز میکرد و توجه توده وسیع کارگران را به این امر جلب میکرد، اگر تابلوی اعلانات کارگاهها پر از اطلاعیه و نامه و فراخوان و تراکت به مناسبت اول مه میشد، اگر بر سردرب کارخانه ها، پلاکادهای بزرگ شادباش اول مه به اهتزاز در میامد، همان کاری که خانه کارگریها کردند، اگر فعالین کارگری و دوستانشان دسته دسته به پاتوقهای کارگران و محلات کارگری میرفتند و در میان جمعهای بزرگ کارگران و خانواده هایشان حاضر میشدند و به مراسم و اجتماع و یا راه‌پیمایى اول مه دعوتشان میکردند و... آنوقت ما شاهد جنب و جوش عظیمى در میان کارگران بودیم، آنوقت ما آلترناتیو خانه کارگر و دولت بودیم و کارگران بین ما و خانه کارگر انتخاب میکردند. ما این کار را نکردیم و در عوض روزها و هفته ها دور از چشم کارگر و بدون اطلاع او در محافل خود نشستیم و حرف زدیم و تصمیم گرفتیم بدون اینکه توجه کنیم که نیروی پشت سر این قطعنامه و کمیته ها چقدر و کجا است؟

کسانى که بدون ارتباط با کارگران و در غیاب آنها، بدون کار برای بسیج و آگاه کردن و دعوتشان به مراسم کارگری، بدون ابراز وجود علنى و اجتماعى رهبران و فعالین کارگری در مدیا و کارخانه، در مجامع عمومى کارگران، در سلف سرویسها، تابلوهای اعلانات، فراخوان به کارگران و کشاندنشان به جشن و مراسم خودشان ... مشغول تدارک قطعنامه یا قطعنامه های سراسری اند روز اول مه، خودشان تنها میمانند.

تازه همین 100 نفر که قطعا اکثرشان از فعالین رادیکال و سوسیالیست هستند در اجتماع اول مه شان با تنگ نظری معدود افرادی مواجه میشوند که هدفشان از همان اول نه برگزاری مراسم توده ای کارگری و نه ابراز وجود اجتماعى کارگر در این روز و نه اتحاد کارگری است، بلکه هدف ابراز وجود شخصى و محفلى و سکتاریستى خودشان است. پایان تلخ این اجتماع را که به خاموش کردن چراغ سالن برای جلوگیری از گوش دادن به نظر و قطعنامه دیگر کارگری مى انجامد، همه شاهد بودیم. (بحث بر سر ماهیت قطعنامه ها بماند که رفقای دیگر این کار را کرده اند.)

اما در اینجا میخواهم به عامل و فاکتور جدی تری اشاره کنم که نه تنها در رابطه با اول مه بلکه دربرخورد به کل جنبشهای اجتماعى و از جمله جنبش کارگری هم بازدارنده است، و این تنها به مزاحمتهای معدود افرادی و یا ارائه قطعنامه ای در روز کارگر محدود نمیشود. بلکه این تنها گوشه ای از یک گرایش سیاسى وسیعتر درجامعه است که به نام کارگر هم ترجمه میگردد. این گرایش، سیستم فکری وسیاسى تمام و کمالى را در مقابل کل جامعه و در برخورد به مسایل اجتماعى و سیاسى و در رابطه با حاکمیت نمایندگى میکند.

نمایندگان این گرایش در جامعه که حتى نام رفرمیست هم برایشان زیاد است، طیف وسیعى از بازماندگان دوم خردادی تا ملى، مذهبى و کانونهای تحقیق و تفحص و بالاخره چپ سنتى و غیرکارگری را شامل میشود که از شوراهای اسلامى تا خانه کارگر و جبهه کارگری طبرزدی تا کارگر کارگریها و بالاخره این خرده ریزهای حول یک قطعنامه برای اول مه را در برمیگیرد.. این گرایش هرچه باشد اساسا غیرکارگری است و میخواهد از هر سوراخ سنبه ای که گیر میآورد، سم خود را به جنبش کارگری هم سرایت دهد. اینها نه پیام آور اتحاد و تشکل برای کارگران بلکه عامل تفرقه و دور کردن کارگران از تشکل توده ای و واقعیشان و مخالفت با حزبیت کارگران و در نتیجه دور کردن کارگران از قدرت سیاسى و تبدیل کارگران به نیروی ذخیره دیگران است.

طرحهای تشکیلاتى اینها برای کارگران مانند تشکل ضد سرمایه داری، کمیته های کارگری که گویا گاهى مخفى اند و گاهى علنى و یا هم رهبر اعتصاب اند و هم کارخانه را به کنترل خود در میآورند و غیره ... طرحهای غیرکارگری، ذهنى و عقبمانده است که تنها ذهن پریشان و سرگردان تعدادی آدم بى ربط به جامعه و بخصوص به کارگر را نمایندگى میکند، نه موقعیت اجتماعى طبقه کارگر و نه توازن قوای کنونى را.

اما علیرغم همه این عوامل بازدارنده باید مانع اصلى و تعیین کننده را در جایى دیگر جستجو کرد. برای مثال و در رابطه با همین اول مه امسال، نمیتوان کمبودها را به گردن آن معدود نفر و یا گرایش انحرافى انداخت. میشد آنها را دور زد و راه خود را از آنها جدا کرد. آنها میتوانستند در جمع ده نفره‌شان هم قطعنامه "سراسری" شان را بخوانند و به هدف خود برسند. اشکال کار در حضور و مزاحمت این گرایش در گوشه و حاشیه جنبش کارگری نیست. بلکه اشکال کار در سنتى است که در جنبش کارگری عمل میکند وآن، کم اهمیت دادن به کار اجتماعى و علنى و روباز در میان کارگران و حضور فعالین و رهبران عملى کارگری در جامعه و استفاده وسیع از مدیا و همه امکانات تبلیغى و در مراسمها و مناسبتها و... است.

فعال کارگری، رهبر عملى کارگر و آژیتاتور کارگری بنا به تعریف و خصوصیت، شخصیتى علنى و اجتماعى در میان کارگران و حداقل برای همه آنها در حیطه فعالیتش شناخته شده است، محبوبیت دارد، کارگران پشتش هستند و حمایتش میکنند و بهمین دلیل به لحاظ امنیتى هم مصون و محفوظ است. محافل و شبکه های محافل کارگری، محلى برای تبادل نظر و مشورت و تصمیم گیری مشترک و هماهنگ کردن کارها و بالاخره مرتبط کردن و سراسری کردن مبارزات کارگران است. این کار در جریان تدارک اول مه در میان فعالین و محافل کارگری و کمیته هایشان اتفاق نیفتاد. کار تدارک، بحث بر سر قطعنامه، تصمیم گیری و یا هر جنب و جوشى در میانشان به بحث و جنب و جوش میان کارگران و در ابعاد اجتماعى و علنى تبدیل نشد.

و بالاخره فاکتور توازن قوا و موقعیت سیاسى و اجتماعى رژیم و جنبشهای اجتماعى موجود، آن چیزی است که عدم شناخت واقعى آن تاثیر جدی بر حرکتهای اعتراضى و میدان عمل فعالین و صاحبان جنبشهای اجتماعى دارد.

وقتى کارها به شیوه محفلى و در خفا و در غیاب توده کارگران انجام میشود، وقتى محافل و کمیته های بى هویت و اسامى مستعار جای فعالین اسم و رسم دار کارگری و شخصیتهای سرشناس و محبوب و علنى کارگران که پشتشان را به مجامع عمومى کارگری و شوراها و سندیکاها داده اند، میگیرد، فعالین و رهبرانى که درهمه میدانها، در مدیا و در مجامع و در خیابانها و در وسط صحنه و رو در روی کارفرما و دولت میایستند و از حقوق کارگر و سیاست کارگری دفاع میکنند، از آزادیهای فردی و اجتماعى دفاع میکنند، خواستار برابری زن و مرد هستند و ... وقتى این اتفاقات نمیافتند، باید نتیجه گرفت که توازن قوای بین کارگران و مردم از طرفى، و رژیم را آنطور که واقعا هست در نظر گرفته نمیشود.

اگر بپذیریم که بحران سیاسى، اقتصادی و اجتماعى رژیم چاره پذیر نیست و این رژیم در موقعیت دفاعى مرگبار در مقابل تعرض مردم قرار دارد، آنوقت این سوالات جلو روی ما قرار میگیرند که، آیا در اول مه امسال امکان بسیج و آماده کردن دهها هزار کارگر در تهران و یا هزاران نفر در شهرهای کوچکتر نبود؟ آیا به خیابان آمدن بخشى از کارگران پشت سر خانه کارگر محتوم بود؟ آیا آمدن همان اندازه و بیشتر از آن پشت سر فعالین و رهبران واقعى کارگران امکان پذیر نبود؟ اینها سوالاتى است که بررسى و جواب صحیح به آنها به پیشبرد امر مبارزه طبقه کارگر کمک جدی میکند.

خلاصه کنم، فعالین کارگری و کارگران سوسیالیست باید از عمق جنبش وسیع و توده ای طبقه کارگر به صحنه جامعه و سیاست عروج کنند، توازن قوای واقعى اجتماعى را برسمیت بشناسند، در ابعاد علنى و اجتماعى وسیع ابراز وجود کنند، سیاستهای رادیکال کارگری را در تمام عرصه های مربوط به حقوق و رفاه کارگر، آزادی تشکل و اعتصاب و آزادیهای فردی و اجتماعى و آزادی بیان، حقوق برابر زن و مرد، حقوق کودک و ... نمایندگى کنند و به مجامع عمومى کارگری به عنوان قدرت متشکل و متحد و حاضر در صحنه کارگران، چنگ بیندازند و آن را پشتوانه پیشرویها و پیروزیهای طبقه کارگر قرار دهند.

مظفر محمدی ٢٩ اردیبهشت ٨٣ ( ١٨ مه ٢٠٠٤ )