به درك كه ميميرند!

مصطفی اسدپور

 

آنچه كه بعنوان بازار بورس شناخته ميشود،  ديگر به يك جزء آشنا در زندگى روزمره مردم تبديل شده است. نه فقط آدمهاى پولدار كه بقيه هم آنرا به خود مربوط ميدانند. چند در صدى بالا يا پايينّ،  شاخصى از اوضاع اقتصادى را بدست ميدهد. اين يكى همانند شاخص ها و ضريب هايى از قبيل ميانگين درآمد يا  توزيع امكانات رفاهى  يا سطح اشتغال سر راست  و قابل فهم نيست. اما به روشنى تصويرى از اوضاع زندگى مردم مربوطه بدست ميدهد. از حال كه بگذريم گوياى روندهاى آتى هم هست. مشخصه بازار بورس اينست كه جامد نيست. برعكس، دم به ساعت تغيير ميكند. تقريبا به همه چيز حساسيت نشان ميدهد. تب و لرز ميكند. با ضرايب قابل لمس خوشبينى و بدبينى به خرج ميدهد. اساس آن به توليد و بازدهى و سود متكى است. و به همين دليل از دريچه  مقولات مهمى از قبيل كار و درآمد و بودجه و تورم و قدرت خريد و غيره، مردم به اهميت آن هر چه بيشتر خو ميگيرند.

 

فاجعه زلزله و امواج تسونامى در كرانه اقيانوس هند در دامنه گسترده اى جوامع مصيبت زده را تحت تاثير قرار داد. ابعاد باور نكردنى تلفات انسانى، دامنه حيرت آور خرابى ها و چشم انداز غم انگيز ترميم روحى و مادى ساكنين منطقه بر كسى در سراسر دنيا پنهان نماند. مردم، بزرگ و كوچك و از جمله انسانهاى كاركن و نان آور از ميان رفته بودند. از چيزى بعنوان محل كار اثرى باقى نمانده بود. چيزى در بساط نمانده بود تا بتوان با آن تا سالهاى متمادى داد و ستد موثر را سازمان داد تا چه برسد به سود دهى! سقوط آزاد همه شاخص هاى زندگى آن مردم، طبيعى ترين انتظار بود. در اين ميان بازار بورس در كل آن منطقه كورس كاملا متفاوتى را در پيش گرفت. در مقابل چشمان حيرت زده، خوشبينى بروز داد و حتى با صعود چند درصدى به تماشاى جد و جهد شهروندان براى بقاء نشست. اين واكنش بازار بورس در سه دليل "ساده"  نهفته بود. اولا اينكه علارغم دامنه بسيار گسترده خرابى ها، بدليل فقر عمومى مصيبت زدگان، حجم مادى واقعى تلفات مادى قابل توجه نبود. دوم اينكه علارغم آمار چند صد هزارنفرى، بدليل عدم وجود هر نوع بيمه هاى شخصى، تلفات انسانى مربوطه هم عواقب مالى قابل توجهى را بهمراه نداشت. و بلاخره دليل سوم اينكه اين مردم با سرعتى بسيار سير بازسازى و از سرگيرى زندگى عادى را در پيش خواهند گرفت. فقر آنها، وابستگى آنها به دريا و ماهيگيرى و عدم وجود سيستم حمايت دولتى و وابستگى ساكنين به توريسم، همه و همه چاره اى بجز اين را در مقابل اين مردم قرار نميدهد. بايد اين مصيبت را بسرعت پشت سر بگذارند!

بازار بورس هرگز با سانتى مانتال و عواطف و اومانيسم قرابتى نداشته است. اما اين واكنش، اين خوشبينى براى پول و سود در ميان اوج ويرانى، در رسانه ها بعنوان قساوت آشكار، جنون، اوج ماديت پرستى كافرانه همراهى گرديد. هرچه بود اما سه هفته پس از فاجعه، بورس اين كشورها، خود و استدلالهايشان را موفق ارزيابى ميكنند. و چرا كه نه؟

در طى اين مدت دوربينهاى تلوزيونى و گزارشات مربوطه واقعيتى به تلخى خود فاجعه را در مقابل چشمان ناباور جهانيان قرار دادند. ما توانستيم شاهد باشيم كه بازار و بورسش حق داشت. ديديم آدمها و ساكنين اين مناطق، صدها هزار، چند ميليون نفر، ميتوانستند خاك مصيبت بر سر بريزند. اما بدلايلى ساده در زمينه مالى و اقتصاد اجتماعى اين رخداد از اهميت زيادى برخوردار نبود. وزن زيادى نداشت. مگر دار و ندار اين مردم همان موقع كه سيل نبرده بود چقدر قابل اعتنا بود؟ مگر امكانات اجتماعى، رفاهيات و ساختار زير بنايى از جمله راهها  و بيمارستانهاى  ساكنين چقدر بود كه برايش غصه خورد؟  بيمه و خسارت مالى و معنوى براى آن مردم هرگز در ميان نبود. مگر زنده و مرده آنها فرقى ميكند كه صندوق دولت و بانك ها و بيمه ها لازم باشد خم به ابرو بياورند؟ تصاوير ارسالى يكى بعد از ديگرى شوك وارده بر مردم دنيا در دوردستها را افزايش ميداد. رقم كمك هاى مالى  در صندوقهاى خيريه ركوردهاى بيسابقه را بجا ميگذاشت. اما بدون دسترسى به اين كمك ها، خود آن مردم چاره اى نداشتند جز اينكه بسرعت فاجعه را "پشت سر" بگذارند. فقر، شكم گرسنه، حكم باران و طبيعت، حكم خطرات تازه تر، بيمارى ها، راه حل ديگرى پيش روى آنها نميگذاشت حتى اگر كمرشان زير مصيبت خرد شده بود.  در برنامه هاى خبرى شاهديم كه چگونه پروسه شناسايى و يافت تك به تك توريستهاى ميهمان و ماجراى بيمه و پرداخت خسارت  به پروسه اى كشدارتر تبديل ميگردد. و در مقابل، ساكنين بومى با "كمال ميل"عزيزان خود را حتي بدون تشريفات شناسايى به گورهاى دست جمعى ميسپارند. ميبينيم كه چگونه آلونك ها و كرجى ماهيگيرى را گل هم ميكنند. چگونه با عجله مخروبه ها را از انظار دور ميسازند  تا مبادا توريستها راه خود را به مقاصد تازه تر كج كنند.

سواحل اقيانوس هند صحنه تكرار  تجربه اى دردناك از يك واقعيت سرسخت از زندگى انسانى شد و آن اينكه طبيعت، تسليم را با بيرحمى تمام مجازات ميكند. اين نه قدر قدرتى طبيعت، ضعف انسانهاست كه از آن يك غول بظاهر غير قابل مهار ميسازد. در طنزى تلخ، تو گويى  سيستم اقتصادى ناظر برزندگى انسانها و بازار بورس بعنوان سمبل آن،  از همين الگو تقليد ميكند. از منظر اين مناسبات،  فقر و ندارى و بدتر از آن قناعت، بايد با فقر بيشتر پاسخ داده بشود. انسان تسليم، انسان به تسليم رانده شده در اين مناسبات با سيه روزى پاداش ميگيرد. زنده و مرده اينها، تا زمانيكه ارزان تمام بشود، تا زمانيكه خودشان را هم ارزان بازتوليد ميكنند؛ به يك اندازه مفت و بى ارزش به حساب ميايند. اومانيسم گردانندگان اين سيستم هم  يك نمايش مسخره از بى ارزشى انسان فرودست است. در همين مورد اقيانوس آرام نگاه كنيد چگونه در يك تبانى بين المللى مسئولين و مسببين فاجعه را از زير ضرب بدر ميبرند. از آنها فرشته نجات ميسازند. قيافه و زندگى و تباهى مردم قربانى را با كمال ميل در مقا بل دوربينها به نمايش ميگذارند. آخر ترحم برانگيز است. رقت آور است. دل هر كافرى را به رحم مياورد. پول خيريه به همراه مياورد! اما همان مردم، همان قربانى  "شايستگى" نزديك شدن به اين منابع را هم ندارد. پابپاى ارقام منابع خيريه جمعاورى شده، شبكه عظيمى از دستگاه مافياى فاسد با دخالت و چشم پوشى دولت هاى مربوطه شكل ميگيرد. باز هم چيزى عايد نيازمند مصيبت زده نميشود. تا همينجا، شهروند تايلندى با كار ارزان خود، با اهدا دختر بچه نازنين خود ميبايست ضامن جذابيت توريسم نان آورش باشد. و امروز هم همان تايلندى بينوا، و اينبار بخاطر فقرى عميق تر، خرابى ها و عزيزانش را زير خاك پنهان ميكند با عجله به سمت دوربينهاى تلوزيونى ميدود، بغضش را فروميخورد تا به نحوى شايسته آمادگى صنعت توريسم كشور مربوطه براى پذيرايى را به گوش جهانيان برساند.

اين سناريو ميتوانست كاملا متفاوت باشد. كارگر و زحمتكش تايلندى و بنگلادشى و مالزيايى كه درب كارخانه را سد كرده باشند، خيابانها را قرق كرده باشند، راه را بر كشتى ها بسته باشند؛ در چرخشى حيرت آور ميتوانند، ميتوانستند، غول بورس و شاخص هاى سود و بهره كشى را به بند بكشند. به بازى بگيرند. توقع اين مردم، سركشى آنها، اصرار آنها، مطالباتشان براى زندگى و امنيت و آسايش و رفاه؛ ميتوانست طبيعت و موقعيت نكبت بار فعلى زندگى را يكجا  به زانو در آورد. ميتواند زندگى اين همسرنوشتان متفاوت باشد. ميتواند زندگى مشابه براى صدها ميليون انسان مشابه در سراسر دنيا متفاوت باشد. ميتواند حتى در همين مناسبات شاخص هاى قراردادى اقتصادى و تا حركت امواج درياها حكايت از انسانهايى داشته باشد كه از ارزش والاى حيات و نيازهاى انسانيشان كوتاه نميايند.