مدرسه مرگ!

آخرين هديه جنبش اسلامى

مصطفى رشيدى

بدنبال يك فاجعه باور نكردنى نام شهرك بسلان در جنوب روسيه و مدرسه آن شهر به نامى آشنا در سراسر دنيا تبديل گرديد• درامايى كه فقط دو روز بطول انجاميد اما عواقب دهشتناكى را به همراه داشت•

روز دوشنبه با خاموشى آتش و انفجارها، ساختمان تخليه شده به روى عموم باز گشوده شد• در مخروبه اى كه زمانى مدرسه شهر بود، ديوارهاى مملو از آثار گلوله ها، سقف فروريخته و حفره هاى بجا مانده از انفجار بمبها و نارنجكها، جهنم دو روزه گروگانگيرى را در مقابل ناظرين بهت زده به تصوير ميكشيدند• كور خوانده بود در ميان ما اگر كسى فكر ميكرد در فراى هر چه سياهى، به اندازه كافى از خشونت و پليدى و جنايت را ديده، شنيده و تجربه كرده است• مردم بيگناه و بيدفاع غير نظامى در كوچه و خيابان و در صف اتوبوس بجاى خود؛ كودكان بطور خاص نيز بخشى از تجربه تاكنونى ما از تروريسم بوده اند• اما مدرسه بسلان هنوز به گونه ديگرى بود• مدتها قبل براى اين روز نقشه كشيده شده بود• مهمات و اسلحه روى هم تلبار شده بود• تعداد هر چه بيشترى از اين موجودات معصوم و خردسال در آن روز معين مطلوبيت نقشه به حساب آمده بود• كودكان، مرگ آنها و نابوديشان، نه حاصل تهديد و نه حاصل تصادف، بلكه جزو ذات نقشه بود• و از همان ثانيه هاى اول تا به آخر، به همانگونه قابل پيش بينى و طراحى شده وقايع به حقيقت پيوستند•

ابعاد اين فاجعه غير قابل وصف است• لحظات اين واقعه توسط صدها ميليون نفر در اقصى نقاط دنيا با نگرانى عميق، همدردى و دلهره همراهى گشت• وجود بى شمارى از انسانهاى دنياى نفرين شده ما، به مامن طوفانى از خشم و نفرت و بهت تبديل گرديد•

سونيا، كودك خردسالى از ميان قربانيان اين گروگانگيرى بود• كل پيكر و تابوت حامل آن زير بغل يكى از بستگانش جاى گرفته بود• هرگز معلوم نشد، ترس و يا گلوله ها، كداميك، ضربه آخر را به او زد• بدون آنكه بداند و بخواهد، در فاصله ۴۸ ساعت پايان ناپذير از ترور و وحشت، جان او و همبازيهايش در تقاطع تقابل خطوط سياسى - عقيدتى مرگبارى قرار گرفتند• در يك چشم بهم زدن چهار ديوارى مدرسه او به مجرايى براى انكشاف پديده هايى مانند استقلال چچن، اعتقادات دين مبين اسلام، جنگ و ناسيوناليسم روسى و غيره تبديل گشتند• چهار ديوارى يك مدرسه دور افتاده، در پس اين واقعه، همه عقده و چرك و كينه و نفرتى كه اين پديده ها سالهاست با خود حمل كرده اند را يكجا به نمايش گذاشت و حاصل آنرا به روى انسانيت و مدنيت معاصرش تف كرد• نه او و نه همنوعانش هرگز فرصت نيافتند از قساوت نهفته در اين عبارات سر در بياورد• قساوتى كه به روى او نشانه رفته بود• از مدتها قبل در كمين او نشسته بود• همزاد او بود• قساوتى كه خود او از نزديك در پس خونسردى، عزم، قهرمانى و باور و اعتقادات گروگانگيرهايش از نزديك لمس كرد• اين را سونيا نتوانست درك كند• و نه تنها او بلكه صدها هزار كودك گروگان محاصره اقتصادى عراق در حسرت پنيسيلين و شير خشك، هم نتوانستند بفهمند• كرور كرور نوجوانان لت و پار شده در ميدانهاى مين جنگ ايران و عراق، در چنگال عفريت خمينى هم از آن باز ماندند• كودك فلسطينى و كودك اسراييلى هم به همين گونه•

محكوم كردن اين گروگانگيرى كافى نيست• بايد ديد كه چگونه انسانيت، منش انسانى، پديده هايى پيش پا افتاده و ابتدايى رحم، كودك و معصوميت، امنيت و وجدان و همزيستى چگونه آسيب پذيرند• ببينيم كه چگونه تصاوير مكرر تلوزيونى، رديف طولانى تابوتها، نمايش جنون ويرانى و تباهى، هيچ يك مانعى بر رويداد مكرر آنها نيستند• ببينيم كه چگونه دريايى از بيزارى و احساسات و همدردى صرف نمتيواند تعرض به انسانيت را مهار كند و لگام بزند• بخاطر بياوريم كه چگونه در تجربه زنده همگى ما، همدردى گسترده بين المللى عليه تروريسم اسلامى به توجيه گر تروريسمى بمراتب ويرانگر تر در قالب بمب هاى امريكايى روى كودكان و مدارس افغانى و عراقى تبديل گشتند• و در تكرار تلخ همان سناريو ببينيم كه چگونه از همدردى گسترده بين المللى، از شوك روانى، از احساسات و نوعدوستى صد ها هزار تظاهرات كننده شهرهاى متعدد روسيه، از چاره جويى اين آدمها، از طنين فريادهاى "ديگر بس است"؛ زرادخانه عليه مردم چچن و سركوب آنها را تقويت ميكنند! در اين وارونگى، در اين جنون، تاوان سختى در انتظار كودك از همه جا بيخبر چچنى نشسته است•

بايد تعرض كرد• دو قطبى هاى تروريسم دولتى و اسلام سياسى، وحشت و ويرانى حاصل و محصول آنها، نبايد مقدرات زندگى ما را شكل بدهد• اين نبايد قالب تلاشها و چاره جويى انسانها را براى دفاع از ساده ترين مفاهيم زندگى اش شكل دهد• منصور حكمت از يك نيروى سوم سخن بميان آورد• دنياى متمدن• دنياي كه براى دفاع از خود، حتي براى دفاع از امنيت كودكان در راه مدرسه، چاره اى بجز سنگربندى ندارد• دست مذهب كوتاه• انسانها برابرند• هرمت انسان در فراى تعلقات و تقسيمبند يهاى مذهبي و ملي• برابرى• آسايش• رفاه• امنيت و ••• اينها سنگرهايست كه همدردى ها را به يك نيروى واقعي و مثمرثمر تبديل كند•