اين مصاحبه قبل از تشکيل حزب کمونيست کارگري حکمتيست انجام شده بود  

 

 

 

سازمان جوان کمونيست و جنش ما

کمونيسم کارگرى جنبشى با ابعاد گوناگون

مصاحبه با کوروش مدرسى (رئيس دفتر سياسى حزب کمونيست کارگرى)

مصطفى صابر: اخيرا رهبرى حزب کمونيست کارگرى ايران، نشستى با بهرام مدرسى دبير سازمان جوانان کمونيست داشته است که در آن مفصلا به عرصه هاى فعاليت سازمان، جهت گيرى هاى آن، نحوه سازمانيابى در داخل کشور و نکات و جزئيات ديگر پرداخته ايد. جوانان کمونيست ميکوشد تا در گفتگو با شما اين بحث ها را به خوانندگان خود ارائه دهد و همينجا هم از خوانندگان ميخواهم که فعالانه در اين بحث ها شرکت کنند. (حتى الامکان کوشش خواهم کرد برخى سوالات آنها را طى اين گفتگو مطرح کنم.)

ضمن تشکر از شما، براى شروع لطف کنيد که يک تصوير عمومى و فشرده از اين بحث ها بدهيد، تا بعد به عرصه ها و جنبه هاى مختلف بپردازيم. چهارچوبه و فضاى بحث چه بود؟ ارزبابى از کار سازمان، تاکيدات بر جهت گيرى هاى سازمان، در خطوط کلى اش چه بود؟

کوروش مدرسى: جلسه اى که داشتيم از مساله سازمان يابى جوانان کمونيست در ايران شروع شد. مساله اين بود که آيا در پرتو شرايط بشدت متحول ايران و يا در ادامه تکامل سازمانى ارتباطات ما اعلام وجود واحد ها و يا حوزه هاى سازمان جوانان و فعاليت مستقيم بنام خودشان ضرورى و درست است يا نه. مثلا اينکه جمعى از مرتبطين سازمان جوانان با نام خاصى مثل حوزه ٢٥ تبريز يا واحد تهران و غيره اعلام وجود کنند و در مبارزات جارى محلى با اين عنوان شرکت کنند، اعلاميه بدهند، فراخوان صادر کنند، عضو بگيرند و غيره. بحث پيرامون اين مساله بسرعت به بحث در باره مکانيسم هاى دخالت اجتماعى کمونيست ها در اوضاع جارى و تفاوت هاى پايه اى سبک کار ما، بعنوان يک حزب سياسى و اجتماعى که ميخواهد توده اى بشود با احزاب و جريانات سنتى چپ راديکال کشيد. اين بحث در ادامه خود به نقش جوانان کمونيست در دوره سرنگونى جمهورى اسلامى، در شرايط مختلفى که ميتوانند بدنبال سرنگونى رژيم پيش بيايد و همچنين در دوره ساختمان سوسياليسم که دستور کار حزب کمونيست کارگرى ايران بعد از قدرت گيرى آنست رسيد. بعد از آن به عرصه هاى اساسى فعاليت سازمان جوانان کمونيست برگشتيم و در اين رابطه نسبتا به تفصيل به دو عرصه، بنظر من حياتى، پرداختيم: يکى دانشگاهها و ديگرى محلات مسکونى. سرانجام بعد از اين بحث ها دوباره به سوال اول برگشتيم و جواب ما، جواب کل جلسه، به آن سوال اين بود که نه! نبايد اينکار را کرد. در شرايط کنونى تغيير شکل سازمانى فعلى سازمان جوانان بلحاظ سبک کارى درست نيست، از نظر سياسى غلط است و بلحاظ امنيتى ميتواند عواقب وخيمى داشته باشد. در نتيجه بحث از يک سوال مشخص شروع شد و به سطوح بسيار عميق تر سياسى و تاکتيکى و حتى استراتژيک کشيد و بعد دوباره به سطح مشخص تر چه بايد کرد برگشت. در جواب به سوال شما، من پاى مسائل و نکاتى را به ميان کشيدم که ممکن است براى خواننده جوانان کمونيست نا آشنا باشند، مثل حزب سياسى، حزب اجتماعى، حزب توده اى، سبک و روش کار جريانات چپ سنتى، و غيره و غيره. هر جا لازم ديديد خوشحال ميشوم که توضيحات بيشترى بدهم. بخصوص اگر همانطور که دعوت کرده ايد خوانندگان شما هم در بحث شرکت کنند.

مصطفى صابر: بله حتما. نکات زياد و مهمى طرح شده که فکر ميکنم براى همه ما جالب است که بشنويم. اما يک نکته، گرچه شما به بخشى از سوال من، يعنى ارزيابى از کار سازمان جوانان، مستقيما پاسخ نداديد، بنظر ميرسد که نفس طرح سوال در باره تغيير شکل سازمانى، سوالى است که رشد و گسترش فعاليت هاى سازمان جوانان در داخل پيش کشيده است.

کوروش مدرسى: جلسه به ارزيابى از پيشرفت کار سازمان جوانان بطور اخص نپرداخت. اين جزو دستور جلسه نبود. اما در طى بحث، بويژه بعد از اينکه بهرام مدرسى تصويرى از وضعيت کنونى سازمان جوانان کمونيست در ايران را بدست داد، و راستش نفس مسائلى که در مقابل هيات دائم دفتر سياسى قرار داد، نشان از درجه پيشرفت کار سازمان جوانان داشت. بنظر من در جلسه اين مفروض بود که سازمان جوانان کمونيست در دوره گذشته پيشرفت بسيار قابل مشاهده اى کرده است. نشريه جوانان کمونيست در دوره سردبيرى ثريا شهابى به نشريه اى خواندنى تبديل شد و خوانندگان زيادى در ايران پيدا کرد. ارتباطات با ايران جدى گرفته شده و پيشرفت زيادى کرده است. سازمان جوانان کمونيست امروز در سطح وسيعى مورد توجه جوانان قرار گرفته است. اين را با آمار و ارقام ميشود ديد. اما همانطور که گفتم خصوصيت سوالاتى که مطرح بود نشان پيشرفت بود. يک سازمان ناشناخته بدون ارتباط با اين مسائل روبرو نيست. از اين رو بايد به رهبرى سازمان جوانان کمونيست تبريک گفت. در برسيمت شناسى اين موقعيت و ظرفيتى که سازمان جوانان کمونيست پيدا کرده است بود که حزب با کمال ميل به تقاضاى سازمان جوانان براى تقويت اين سازمان پاسخ مثبت داد و يکى از اعضاى دفتر سياسى خود، يعنى خود شما، را براى برعهده گرفتن سردبيرى جوانان کمونيست، که بدنبال بيمارى ثريا شهابى خالى مانده بود، پيشنهاد کرد. گفتم بحث ارزيابى از سازمان جوانان نبود اما بنظر من کل جلسه با ارزيابى که من در بالا کردم موافق بود.

مصطفى صابر: بازهم يک سوال مقدماتى ديگر. پيش از آنکه به سطوح عميق تر و تجريدى که اشاره کرديد بپردازيم، فکر نمى کنيد که لازم باشد (بخصوص براى خوانندگانى که جديدا به ما پيوسته اند) کمى در باره سياست سازماندهى که اکنون در فعاليت هاى سازمان جوانان جارى است، يعنى همان چيزى که جلسه بر ادامه آن تاکيد گذارد، صحبت کنيد؟

کورش مدرسى: اين بحث مفصل است و من بايد شما را به نوشته هاى ديگرى، بويژه مصاحبه اى که در انترناسيونال هفتگى شماره هاى ٤٩ و ٥٠ منتشر شده است رجوع دهم. در نتيجه اينجا خيلى مختصر فقط به سر تيتر بحث ميپردازم اگر بعدا خواستيد با تفصيل بيشترى ميتوان به اين تيتر ها برگشت. اما قبل از پرداختن به اين نکات ميخواستم بگويم در جلسه مورد بحث ما بيشتر از اينکه به بند بند اين وظايف و يا سازمان کار بپردازيم به فلسفه کارمان پرداختيم البته در مورد اشکال سازمانى هم بحث کرديم. بهر صورت، بلحاظ سازمانى، سازمان جوانان کمونيست داراى يک شکل تشکيلاتى منفصل است. به اين معنى که ما در داخل کشور يک سازمان هرمى که کميته ها و واحدهاى مختلف را زير پوشش خود قرار ميدهد نداريم. همه مرتبطين سازمان جوانان کمونيست مستقيما به مرکز اين سازمان که فعلا در خارج کشور است متصل هستند. دليل اين کار صرفا امنيتى است. به اين معنى که در شرايط کنونى ضربه يا فشار پليس از يک جمع تحت هيچ شرايطى نميتواند به جمع ديگرى منتقل شود. ارتباط فعالين با هم بر متن ارتباط طبيعى و عادى زندگى روز مره اتفاق مى افتد و هيچ معنى تشکيلات ندارد. رابطه بر اساس دوستى ها و آشنائى هاى عادى در محيط طبيعى مبارزه است. شکل منفصل مشکلات خود را دارد و در مقطعى از پيشرفت کار حتما بايد به شکل متعارف تر هرمى گذر کنيم. اين مقطع را تنها تناسب قواى با رژيم تعيين ميکند. اما صرف نظر از شکل سازمانى، که بر اساس ملاخظات امنيتى تعيين شده است، سياست عملى سازمان جوانان مضمونى تر است. سياست حول چهار محور فرموله شده است. با سازمان جوانان کمونيست تماس بگيريد، جوانان کمونيست را پخش کنيد، روابط خود را گسترش دهيد و در کشمکش هاى اجتماعى و سياسى جامعه فعالانه شرکت کنيد. اين چهار محور در مصاحبه اى که به آن اشاره کردم به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.

مصطفى صابر: ما کوشش خواهيم کرد که مصاحبه هاى فوق را تماما مجددا چاپ کنيم و تقصيل آن چهار محورى را که اشاره کرديد، از زبان خودتان بيان کنيم. (در ضمن خوانندگانى که به اينترنت دسترسى دارند ميتوانند نوشته هاى فوق را در سايت هفتگى ملاحظه کنند.) منهم مايلم اينجا به بحث هاى جلسه اخير و بقول شما "فلسفه کارمان" بپردازيم. يکى از سوالات پايه اى که در همين رابطه مطرح ميشود اينست: چرا "سازمان جوانان کمونيست"؟ اين البته سوال خيلى هاست. بخصوص فرق آن با خود حزب چيست؟ براى اينکه نمونه مشخصى بدست داده باشم، مثلا "هنگامه" خواننده عزير ما از تهران اينطور نوشته است: "مدت يکسال است که شما را دنبال ميکنم. موضاعاتى را که مطرح ميکنيد همانهايى است که من سالهاست (به آنها) فکر ميکنم و آرزوى من است. اما سوال من اينست که هنوز نفهميدم چرا جوانان؟ مگر حزب شما (حزب کمونيست کارگرى) به تنهايى قادر به رهبرى نيست؟"

کوروش مدرسى: سوال خيلى پايه اى است. بجاى جواب خلاصه و تلگرافى ترجيح ميدهم مقدمه نسبتا طولانى ترى را توضيح بدهم اين مقدمه کمک ميکند که هم بحث سياسى روشنتر مطرح شود و هم بحث هاى بعدى ساده تر بشود.

ببينيد بحث فقط رهبرى يک اعتراض سياسى و يا سرنگونى يک رژيم نيست. که البته براى همين هم بايد جوانان را به ميدان کشيد و بعدا به آن ميپردازم. مساله و سيعتر است. بحث بر سر جدال افق هاى اجتماعى، بحث بر سازمان دادن يک جنبش اجتماعى وسيع و توده اى براى متحقق کردن افق يا جريان اجتماعى- فکرى کمونيسم کارگرى است. اين کار تنها از حزب کمونيست کارگرى ساخته نيست. حزب کمونيست کارگرى يک حزب سياسى است که بايد مساله قدرت سياسى را حل و فصل کند و قدرت را بگيرد. اما در کنار اين و علاوه بر اين عرصه ها و زمينه هاى بشدت متنوع و مختلفى وجود دارد که حزب نميتواند بپوشاند و هرکدام جواب خاص خود را طلب ميکند. بعضى از اين عرصه ها سياسى هستند و بايد پاسخ سازمانى بگيرند، مثل ابعادى از سازمان يابى جوانان و بعضى ديگر فکرى يا فرهنگى هستند که منطق کاملا متفاوتى دارند و مستقيما در قالب حزب و سازمان سياسى نميگنجند و بالاخره بعضى از اين عرصه هاى اجتماعى مستقيما به دولت و سازمان دولتى متکى هستند، مثل حکومت و اداره جامعه که در آنجا علاوه بر حزب، سازمان جوانان کمونيست، انواع تشکل و کانونهاى فکرى، هنرى و غيره پاى شوراها و ارگانهاى حاکميت مردم به ميان ميايند. ميخواهم بگويم ابتدا بايد تصويرى عمومى تر و بزرگ تر از آنچه که ميخواهيم انجام بدهيم داشته باشيم تا بعد جاى هر کدام از اجزاى اين تصوير و نقش شان در دوره کنونى يا در مبارزه سياسى را بهتر تشخيص بدهيم.

يک واقعيت را بايد مبنا قرار داد. اين واقعيت نقطه شروع برنامه يک دنياى بهتر هم هست کمونيسم کارگرى قبل از هرچيز به اميد و اعتقاد انسانهاى بيشمار و نسلهاى پى در پى به اينکه يک آينده بهتر، يک جهان بهتر، بدست خود انسان، ضرورى و ميسر است، تعلق دارد. اما اين وجه اشتراک همه سنت ها يا گرايشهاى اجتماعى و توده اى است. سنت هاى اجتماعى در واقع تصويرى از يک دنياى بهتر براى انسان را بدست ميدهند. اما تحزب همه اين تصوير نيست. حزب و سياست در بسيارى از اين سنت ها به يک رکن تبديل ميشود زيرا براى ايجاد هر تغيير پايدارى در جامعه شما در مقابل دولت، که نماينده و نگهبان وضع موجود است قرار ميگيريد. مثال ساده آن ايران است که حتى براى آزادى بيان، که تنها يک جزء از دنياى بهتر است در مقابل دولت و قدرت دولتى قرار ميگيريد. اگر بخواهيم اين آزادى تضمين شده باشد و اگر نخواهيم که هر هروز صبح مجددا از نو براى اين حق مبارزه کنيم. بايد اين به قانون جارى جامعه تبديل شود اين يعنى جمهورى اسلامى برود. در کشورهاى ديگر هم مساله بهمين شکل است. اگر معتقد باشيد که استثمار و بردگى مزدى حق انسان نيست. اگر معتقد باشيد که برابرى در برخوردارى از نعمات زندگى حق هر انسانى است، و اگر بخواهيد اين را به قانون جامعه تبديل کنيد بهمان محکمى شرايط ايران به سينه دولت برميخوريد. در نتيجه حرکت سياسى و تحزب يک رکن هر سنت اجتماعى جدى است. اما همه اين سنت نيست. سنت هاى اجتماعى، آرمانها و افق هاى اجتماعى، براى پيروزى خود احتياج به آن دارند که تصويرى وسيعتر بدست بدهند. تصويرى به وسعت انديشه انسان دوره خود و به وسعت مسائلى که در مقابل جامعه قرار گرفته است. يک جنبش اجتماعى تنها در رابطه با جواب دادن به کل اين مسائل ميتواند شکل بگيرد. در نتيجه اين سنت و اين گرايشها نتنها در باره دولت و نحوه حکومت بلکه در مورد انسان، درمورد حق انسان، در مورد رابطه انسان با جامعه، در باره زن، در باره حقوق فردى انسان، در باره هنر، در باره فرهنگ، در باره همه و همه چيز يک تصوير را ارائه ميدهد. اگر از مثال ايران بخواهم دوباره استفاده کنم، جريان اسلام سياسى، جريانى که امروز در حکومت است را در نظر بگيريد. در باره همه اينهائى که گفتم و در باره خيلى بيشتر اينها نظر دارد. کمونيسم کارگرى هم يک جنبش اجتماعى و يک سنت اجتماعى است. کمونيسم کارگرى تنها در باره چگونگى سرنگونى جمهورى اسلامى و يا درست کردن حکومت مردم نيست. در باره اينها هست اما بيشتر و مهمتر درباره دنياى آينده، دنيائى که بقول منصور حکمت اختيار را به انسان برميگرداند است. دنيائى که در آن انسان، آزادى و رفاه و خوشبختى اش مبناى همه ارزشها است. در نتيجه کمونيسم کارگرى بعنوان يک سنت اجتماعى در باره همه مسائل اجتماعى است که در مقابل بشر قرار گرفته است و در همه اين عرصه ها با سنت حاکم روبرو است. اين از سياست تا فلسفه، از هنر تا ابعاد بلند پروازى انديشه انسانى را در بر ميگيرد. اگر کمونيسم کارگرى بخواهد در تحقق دنياى بهتر پيروزى شود بايد در همه اين عرصه ها حاضر باشد و حريفان خود را شکست دهد. سياست يک جزء قضيه است، يک جزء مهم آنست اما همه قضيه نيست. بخش مهمى از اين کشمکش به بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى و حتى بعد از پيروزى حزب کمونيست کارگرى کشيده ميشود. بخش مهمى از اين کشمکش فکرى و فرهنگى است که تنها به ضرب قدرت حل و فصل نميشود. مثل ريشه کن کردن مذهب. بايد صفوف مان را براى اين رودروئى آماده کنيم. با اين مقدمه نسبتا طولانى به اين ميرسم که ما با چنين کشمکش پيچيده اى روبرو هستيم. اين مبارزه شروع شده و در ابعاد و اشکال مختلف ادامه خواهد يافت. ما احتياج به اين داريم که صفمان را براى اين مبارزه متشکل کنيم. کمونيسم کارگرى جمع توطئه گران عليه حکومت نيست. قطعا نيروى سرنگون کردن حکومت است اما يک جنبش وسيعتر است. وقتى با اين فرض به جامعه نگاه ميکنيد متوجه يک واقعيت ديگر ميشويد. جوانان جامعه نتنها نيروى فعال مهمى در جامعه هستند، که در مورد ايران باتوجه به شرايط وزنه بسيار بيشترى گرفته است، بلکه فرداى اين جامعه را ميسازند. افکار و ايده ها درست در اين دوره به چالش طلبيده ميشوند و شکل گرفته ميشوند. جوانان نتنها نيروى سياسى فعالى در جامعه هستند بلکه همچنين عرصه فکرى فعالى هستند که هر نيروى سياسى و هر جريان اجتماعى بايد متوجه آن بشود. حزب کمونيست کارگرى چتر عمومى فعاليت سياسى ماست. اما جوانان جنبش هاى فکرى، فرهنگى و سياسى را در ابعاد ديگرى تجربه ميکنند که محتاج تمرکز حواس بيشتر و تخصيص انرژى بيشتر و درگير شدن با محيط فکرى، فرهنگى و سياسى ويژه آنها است. حيلى ساده مخلوط کردن جوانان با بخش هاى ديگر جامعه در يک سازمان واحد به تنهائى کار ساز نيست. جوانان فعل و انفعال و محيط هاى خود را دارند. بايد به اين محيط ها معطوف شد. يکى مثلا دانشگاه است و ديگرى محلات مسکونى. در هر دو اين محيط ها سازمان اجتماعى و بهم تنيده شدن جوانان جدا از بقيه است. در دانشگاه که معلوم است. اما در محله هم که نگاه کنيد، بچه هاى محل يک رکن اساسى فضاى محل و آنچه در محل ميگذرد هستند. و خيلى ساده حزب کمونيست کارگرى بايد اينها را دريابد. بشکل سازمانى هم دريابد. جواب آن براى ما سازمان جوانان کمونيست بوده است.

نحوه فعاليت يک کمونيست جوان

مصاحبه با کوروش مدرسى (قسمت دوم)

مصطفى صابر: با اين تصويرى که شما از کمونيسم کارگرى به مثابه يک جنبش وسيع و همه جانبه داديد، با توجه به اشاره تان به نقش حزب و تمايز آن با سازمان جوانان کمونيست، آيا فکر نمى کنيد که سازمان جوانان کمونيست و حزب کمونيست کارگرى خيلى شبيه بهم کار ميکنند؟ آيا در جلسه علاوه بر تفاوت عرصه کار سازمان جوانان، يعنى فعاليت در بين جوانان، مخصوصا دانشگاه و محله، مشخصا به تفاوت نحوه کار سازمان جوانان کمونيست اشاره شد؟ منظورم مشخصا اينست که آيا سازمان جوانان کمونيست، همان حزب کمونيست کارگرى براى جوانهاست؟

کورش مدرسى : منظورتان را از تفاوت شيوه کار دقيقا متوجه نيستم. اگر سوال را درست فهميده باشم، از نظر من مساله تفاوت شيوه کار نيست. مساله تفاوت در محل تمرکز فعاليت و موضوع کار است. شيوه کار سازمان جوانان کمونيست از نظر مضمونى همان شيوه کار حزب کمونيست کارگرى ايران است. بحث هائى که در مورد شيوه کار کمونيستى در جلسه با دبير سازمان جوانان کمونيست داشتيم همان بحث هائى است که مثلا با کميته تشکيلات کل کشور و يا با تشکيلات خارج کشور حزب کمونيست کارگرى هم داريم. بالاخره کمونيست ها بعنوان يک نيروى اجتماعى شيوه ى فعاليت خاصى دارند. از اين سر مهم نيست جوان باشند يا نباشند و در داخل ايران فعاليت کنند يا در خارج. از نظر هدف، هدف بلاواسطه حزب کمونيست کارگرى ايران تصرف قدرت سياسى، تشکيل دولت و سازمان دهى جامعه سوسياليستى است. سازمان جوانان کمونيست بخشى از ابزار اين کار است. هدف سازمان جوانان کمونيست، همانطور که در اسناد پايه اى آن آمده است. "سازمان جوانان کمونيست سازمانى است براى متحد کردن و بسيج کردن همه جوانان مشتاق آزادى و برابرى و رفاه انسانها، به گرد پرچم کمونيستى طبقه کارگر. سازمان جوانان کمونيست سازمانى است براى به ميدان آوردن همه جوانانى که عليه استثمار و نابرابرى، عليه عقب ماندگى، مذهب، ناسيوناليسم، زن ستيزى و نژاد پرستى تلاش ميکنند و به ايجاد جامعه اى آزاد و انسانى، به ايجاد دنيايى برابر و آزاد، مرفه و مدرن، دنياى شادى و بشريتى خوشبخت، دل بسته اند." و سازمان جوانان کمونيست، سازمانى است "که براى اشاعه مارکسيسم و کمونيسم در ميان جوانان و به ميدان آوردن آنان در راه تحقق اهداف برنامه کمونيستى و پيشبرد سياست انقلابى حزب" ايجاد شده است. حزب و سازمان جوانان محيط فعاليت جدائى هم ندارند. حزب هم دانشگاهها و هم محلات مسکونى را تحت پوشش تبليغاتى و سازمانى خود قرار ميدهد. تنها تفاوت تمرکز فعاليت و موضوع کار است. سازمان جوانان قطعا با تمرکزى که روى جوانان ميکند بايد به اشکال کار متناسب با آن توجه کند. مثلا محلات را در نظر بگيريد. مبناى کار سازمان جوانان کمونيست شکل دادن به گروههاى محله اى جوانان است. در دانشگاهها شکل کار فرق ميکند. بايد تشکل هاى دانشجوئى را بوجود آورد (البته با توجه به تناسب قوا). حول اين دو ميشود انواع مختلف و اشکال مختلف فعاليت را سازمان داد. همين اشکال و شيوه ها را ممکن است تشکل هاى ديگر حزب هم با تغييراتى در پيش بگيرند. هدف اين است که جوانان را در عرصه سياسى، در عرصه فرهنگى، در عرصه هنرى و در عرصه فکرى به زير بال کمونيسم کشيد. البته نبايد همه اينها را در يک سطح گذاشت در دوره هاى متفاوت تاکيدات ميتوانند فرق کنند. در اين دوره بسيج جوانان براى خارج کردن خود و محيط زندگى و فعاليتشان از زير کنترل جمهورى اسلامى، ايفاى نقش جهت دار تر و روشن تر در جنبش سرنگونى و پيشتازى جوانان کمونيست در جنبش خلاصى فرهنگى و جانشين کردن فرهتگ منحط جمهورى اسلامى با فرهنگ انسانى، پيشرو و مدرن کمونيستى بايد مورد توجه ويژه قرار بگيرد.

مصطفى صابر: خوب است در پرتو اين بحث کمى مشخص تر به نحوه فعاليت کمونيستى و سازمان جوانان کمونيست بپردازيم. منظورتان از دخالتگرى کمونيستى چيست؟ اينکه ما با چپهاى سنتى فرق داريم، منظور چيست؟ آيا در جلسه روى موارد معينى بحث شد؟ من نمى خواهم الزاما اينجا وارد بحث هاى تئوريک و مفصلى که جريان ما در زمينه سبک کار و شيوه فعاليت داشته بشويم. بهتر است سوال را اينطور مطرح کنم: يک عضو سازمان جوانان مشغول چه کارهايى بايد باشد؟

کورش مدرسى: من هم سعى ميکنم اينجا وارد سطوح تئوريک تر بحث نشوم اگر لازم بود بعدا ميتوان به اينها برگشت. ببينيد آنچه که ما به آن شيوه کار چپ سنتى اطلاق ميکنيم خيلى ساده است. عده اى آدم چپ، معمولا جوان ها، قديم جمع ميشدند، با هر تعبيرى در باره کمونيسم حرف ميزدند اما چند مشکل داشتند. اولا کمونيسم براى اينها مجموعه اى احکام يا مواضع بود که به دنياى واقعى ربط زيادى نداشتند. موضع بودند درست مثل فتواهاى مذهبى. نميشد اين را عقايد را به زبان آدميزاد براى کسى توضيح داد. نميشد کسى را به فعاليت خاصى که دنياى بيرون را تغيير ميدهد جلب کرد. کمونيسم اينها بيش از آنکه بحثى در باره زندگى باشد در باره فکر بود. ثانيا در نتيجه جمع هاى کمونيستى اينگونه معمولا خودشان بودند و خودشان، دور و برشان کسى نبود، روابطشان نه روابط عادى و اجتماعى بلکه بيشتر شبيه فرقه هاى مذهبى بود که هرکس از يکجا و صرفا از سر عقايدش به جمعى جلب شده بود. نه موضوع کار معلومى داشتند و نه دنيا را تغيير ميدادند. حداکثر مشغول روشنگرى فکرى، آنهم به زبانى نامفهوم، از نظر ناظر بيرونى، بودند. اين جمع ها البته سياسى ميشدند. اما باز هم سياست از نظر آنها نه دخالت فعال در مبارزه، متحد کردن، جلو بردن، گسترش دادن و رهبرى، بلکه دخالت آکسيونى و در چارچوبى کاملا غير کمونيستى بود. اگر ميخواستند کمونيست بمانند تنها ميماندند و اگر ميخواستند تنها نمانند کمونيسمشان را کنار ميگذاشتند و هم رنگ محيط دور و بر ميشدند. خصلت تيپيک اين فعاليت غير اجتماعى بودن، بسته بودن، مرموز و غير قابل فهم بودن، بى تاثير بودن، و کم نفوذ بودن است که بناچار تنها شکل فعاليت رو به بيرون برايشان شلوغ کردن و آکسيون کردن ميشد. اينها شمه اى از آن تصوير است و حتما به نوع کمونيسم اينها هم مربوط است. اما بهر صورت فکر ميکنم تصويرى را از اين گونه فعاليت بدست بدهد. در مقابل ما معتقديم که، همانطور که پيشتر گفتم، کمونيسم جنبشى درباره انسان است. يک جنبش اجتماعى که نه تنها به سياست بلکه به همه گوشه و زواياى زندگى انسان مربوط است. يک فلسفه زندگى است. مذهب نيست. به زندگى و تلاش بشر براى زندگى بهتر مربوط است. ما کمونيستها معتقديم که هيچ چيز محتوم نيست. آنچه که در آينده رخ ميدهد را ما، انسانها، شکل ميدهيم. درنتيجه دنيا را ميشود تغيير داد. پرسيديد يک جوان کمونيست به چه کارى مشغول است؟ جواب ساده من اين است که دارد دنيا را تغيير ميدهد. ميداند که به تنهائى و يا با جمع قليل دوستان نميشود دنيا را عوض کرد. پس دارد محيط اطرافش را کمونيست ميکند شرايط اطرافش را به نفع کمونيسم و آرمانهاى انسانى، پيشرو و مدرن و مترقى آن تغيير ميدهد. ميداند تنها نيست. ميداند که همه انسانهائى که دارند براى ايجاد دنياى انسانى ترى براى خود و همنوعانشان تلاش ميکنند، همه کسانى که آروزى يک دنياى شاد، بدون سرکوب و مرفه و برابر را دارند بالقوه نيروى او هستند. حرکت آنها به جوان کمونيست ما و جنبش کمونيستى ما مربوط است و خيلى هم مربوط است. پس بايد درگير شد، بايد در تلاش، آرزو و مبارزه اين انسانها در گير شد، روشنگرى کرد، رهبرى کرد، مبارزه و تلاش را به پيروزى رساند، تبديل به سخنگوى راستين، عاقل و مدبر اين مبارزه شد و از دل هر مبارزه اين انسانها را متحدتر، روشن تر و با اعتماد به نفس بيشتر بيرون آورد. ميداند کجا بايد سازش کند و کجا نبايد اين کار را بکند. اينها شايد کمى سخت بنظر برسد اما چنين نيست. يک جوان کمونيست در محله را در نظر بگيريد. ميداند شرط اوليه نجات و رسيدن به شادى، خوشبختى کوتاه کردن دست جمهورى اسلامى و شرکت در امر سرنگونى آن زير پرچم کمونيست ها است. پس در همان محله بچه هاى محل را متشکل ميکند، در هرشکلى، کلوب فوتبال و تاتر و فيلم و غيره و غيره تشکيل ميدهد تا جمع کند و بتواند فضا درست کند تا بتواند يک فرهنگ انسانى را جا بياندازد. تا بتواند اتحاد و در نتيجه احساس قدرت و از آن بيشتر خود قدرت را شکل بدهد. اين زندگى روزمره در محل است. بحثم اين است که فعاليت کمونيستى در محل چيزى جز زندگى کردن و بودن و لوليدن و قاطى بودن با بچه هاى محل اما با تفکر کمونيستى نيست. تفکر کمونيستى البته با خودش متحد کردن، روشن شدن و روشن کردن و تغيير دنياى بيرون را دارد. اينها را سازمان جوانان کمونيست قطعا بشکل رهنمودهاى ساده ترى مطرح کرده و خواهد کرد. هدف من در اينجا وارد شدن به اين اشکال مشخص فعاليت نيست. دادن يک تصوير است. اگر تصوير را داشته باشيم، بنظر من، خود جوانهاى کمونيست آنقدر عاقل و دست اندرکار هستند که اکثر راههايش را پيدا کنند. بحث من اين است که فعاليت کمونيستى گوشت و پوست دارد. فقط يک اسکلت از انسانهاى سوپر عاقل نيست. اگر جائى کمونيستى هست معنايش اين است که در آنجا آدم ها جمع تر هستند، متحد تر هستند، با فرهنگ تر هستند، در مبارزه سياسى فعال تر هستند وغيره. فعاليت کمونيستى يک جمع بايد از وجنات محيط آنها بريزد. بحثم بر سر اعلاميه و اطلاعيه و شعار نيست. بحثم بر سر فضا، فرهنگ، اتحاد و روشنى جوانان در آن محل است. در جسله اى که به آن اشاره کرديد بحث از اين نظر به اين مساله مربوط شد که اگر ما بخواهيم جمعى را که نه نفوذى دارند، نه تاثيرى و فقط در تظاهرات ها ميتوانند اعلاميه بدهند و احيانا شعارى سر بدهند را بگذاريم با نام سازمان جوانان کمونيست فعاليت کنند، صرف نظر از جنبه امنيتى آن، تصويرى غلط بدست داده ايم و کار اساسى و عميق مان را فداى صدور يک اعلاميه کرده ايم. سازمان جوانان کمونيست کارش ايجاد تشکل کمونيستى جوانان با همان معنائى است که توضيح دادم. اين نوع تشکل ميتواند نه تنها امر سرنگونى جمهورى اسلامى را تسريع کند بلکه تضمين کند که بجاى جمهورى اسلامى يک نظام انسانى، مرفه و برابر، جمهورى سوسياليستى جايگزين شود. در هر حال ترجيح ميدهم در مورد اشکال مشخص تر کار دبير سازمان جوانان و يا مسئولين ديگر آن صحبت کنند.

از جوانان کمونيست شماره ٦٨

دخالت در جدالهاى فکرى جامعه

نکاتى ديگر در باره سازماندهى

ادامه مصاحبه با کوروش مدرسى (قسمت سوم)

مصطفى صابر: شما از شرکت ما در جدال هاى فکرى جامعه و بويژه در محيط دانشگاهى و محافل جوانان اشاره کرديد. اين جدال ها فکرى کدام اند، در جلسه روى چه نکاتى تاکيد شد؟ خود شما فکر ميکنيد اين جدال فکرى اکنون روى چه مسائلى گره خورده است؟ چطور بايد در اين جدال دخالت کرد؟ جايگاه اين نشريه و خوانندگانش چيست؟

کورش مدرسى: ببينيد دانشگاه در کشورهاى اختناق زده، شبيه ايران، به کانون اصلى فعل و انفعال فکرى جامعه تبديل ميشود. در کشورهائى که آزادى بيان و عقيده و مطبوعات وجود دارد انواع و اقسام کانون هاى، نهادها، انجمن ها و نشريات کار ميکنند که بخش مهمى از فعل و انفعال فکرى جامعه در قالب آنها صورت ميگيرد. دانشگاه هم يکى از اين مراکز است. اما در جامعه اى مثل ايران که اختناق در آن حاکم است، دانشگاه، بدليل تعريف آن، يعنى جائى که جوانان ميروند تا با افکار مختلف آشنا شوند، به تنها جائى تبديل ميشود که ميتوان آنرا کانون فعل و انفعال فکرى جامعه خواند. علاوه براين براى خود دانشجو، يعنى جوانى که درواقع دارد تازه دنيا را از نظر فکرى در سطح عميقترى سبک و سنگين ميکند، ايده هاى تازه و مکتب هاى فکرى جذابيت پيدا ميکنند. در چنين اوضاع و احوالى آنچه که بلحاظ فکرى در جامعه دست بالا را پيدا ميکند عميقا از دانشگاه تاثير ميپذيرد. متفکرين بيرون دانشگاه هم محيط اصلى تاثيرگذاريشان دانشگاه است و خود از آنجا مى آيند و از آن تاثير ميگيرند. در نتيجه دانشگاه علاوه بر اهميت سياسى امروز آن بلحاظ فکرى کانون مهمى است. هر جريان يا مکتب فکرى که بخواهد درجامعه تاثير بگذارد بايد دانشگاه و بحث هاى فکرى مطرح در آن را جدى بگيرد، به آن بپردازد و سعى کند که فضاى فکرى را تحت تاثير خود قرار دهد. براى حزب کمونيست کارگرى هم اين يک عرصه مهم است و بايد به آن توجه کند، در بحث ها خود را درگير کند، شبيه خود را توليد کند، يعنى مارکسيست و کمونيست کارگرى بسازد و غيره. و سازمان جوانان کمونيست بايد در اين زمينه فعال تر و جدى تر برخورد کند. بايد مسائل، مکتب ها و سوالات را بشناسد در جواب دادن به آنها و طرف بحث شدن جدى تر از امروز شرکت کند. روشن است که پاسخ دادن به کل اين مسائل تنها کار سازمان جوانان کمونيست نيست. اما سازمان جوانان کمونيست ميتواند انرژى حزب را در اين راه بکار اندازد و از آن استفاده کند. جلسه به تفصيل در اين مورد بحث کرد.در مورد جدال هاى اصلى فکرى در دانشگاه بنظر من اصلى ترين عرصه جدال ما مبارزه با ليبراليسم بطور کلى، و تبيين ليبراليستى از مارکسيسم بطور اخص است. داده اى که از مارکسيسم در جامعه ايران، در سطح عمومى، وجود داشت عميقا تحت تاثير برداشت روسى يا مائوئيستى از مارکسيسم بود. اين به اصطلاح مارکسيسم چه در عرصه فکرى و چه عملى شکست خورد. بلوک شرق فروپاشيد و بهمراه آن سوال اينکه چه شد و چرا آن سيستم شکست خورد؟ انقلاب اکتبر چه جايگاهى داشت؟ لنينيسم چيست؟ اصولا کمونيسم درست است يا نه؟ آيا سوسال دمکراسى حق نداشت؟ آيا سرمايه دارى، دوست داشته باشيم يانه، مبناى پيشرفت نيست؟ و غيره و غيره پيش کشيده شد. سقوط بلوک شرق حتما شکست آن نوع کمونيسم و آن نوع مارکسيسم در مقابل سرمايه دارى بود. در اين نبايد ترديد کرد. اما اين پيروزى، پيروزى سرمايه دارى بر هر ايده برابرى طلبانه و انسانى اعلام گرديد. حجم عظيمى از ادبيات در اين زمينه توليد شد. بقول منصور حکمت به ازا هر مارکسيست چند ده هزار مارکسيست سابق پيدا شدند که به دفاع از سرمايه دارى برخاستند. در ايران اين شکست مستقيم و بلاواسطه شکست سيستم حکومتى در مقابل مردم نبود، اما فضاى ادبيات به اصطلاح چپ قابل انتشار در ايران کاملا تحت سيطره يک تبيين ليبرال چپ از مارکسيسم قرار گرفت. بحثم در مورد افکار عمومى نيست. بحث در مورد متفکرين و انديشمندان محيط داخل ايران است. امروز وقتى از کسى که خود را کمونيست ميداند بپرسيد کمونيسم چيست؟ مجموعه آبکى ترى از سوسيال دمکراسى را تحويلتان ميدهد. بپرسيد لنينيسم چيست تبيين ميدياى فکرى غرب را تحويل ميگيريد. بپرسيد ديکتاتورى پرولتاريا چيست استالين را نشانتان ميدهند. بگوئيد انقلاب لازم است يا نه يک تفسير دست دهم متفکرين بيات شده غرب را برايتان توضيح ميدهند. پوپر در غرب از مد افتاده تازه در ايران خواننده پيدا کرده است. در بهترين حالت تبيين هاى رزا لوگزامبورگ، تروتسکى و لوکاچ را ميبيند. درکنار اين البته کمونيسم کارگرى و منصور حکمت دارد مطرح ميشود. تکليف فکرى دانشگاه وقتى روشن ميشود که از زاويه کمونيسم کارگرى، از زاويه فکرى منصور حکمت به اين جدال برويم. بنظر من ما جواب همه اين سنت هاى فکرى را داريم. و در مقابل اينها مارکس و منصور حکمت را بايد قرار بدهيم. منظور سيستم فکرى، متدولوژى و سياسى آنها است. بايد آثار منصور حکمت را وسيعا در ايران و در محيط هاى فکرى قابل دسترس کنيم. بعلاوه انجمن مارکس - حکمت( لندن)، انجمن مارکس سابق، مجموعه اى از بحث هاى خوب داشته که رساندن اينها به ايران و تبديل کردن آن ها به بحث در کانون هاى فکرى کمونيستى و بعد دنبال بحث را گرفتن ميتواند نقطه شروع خوبى باشد.

مصطفى صابر: يک نکته که گاه مطرح ميشود اينست که "کمونيسم در ايران نا شناخته است." چقدر اين واقعيت دارد؟ البته تبليغات سنگينى عليه کمونيسم جريان داشته و دارد. از بستن استالين و ديگران به ما، تا شيطانسازى که از سى ان ان تا صدا و سيما عليه ما بکار ميگيرند. مقابل اينها چه بايد کرد؟

کورش مدرسى: کمونيسم قطعا در ايران ناشناخته نيست. سابقه طولانى دارد. تبليغات سى ان ان و لشگر ضد مارکسيست و ضد کمونيست هم البته وسيع است. اما بايد به دو فاکتور مهم توجه کرد. اولا مردم ايران خودشان تجربه بدى از کمونيسم، يا سيستمى که به خودش نام کمونيستى داده، ندارند. يعنى مساله کمونيسم براى مردم ايران مثل فرضا آلمان شرقى نيست. و فاکتور مهم تر اين است که امروز در ايران اگر به کسى کمونيست بگويند بيش از هرکس با کمونيسم کارگرى تداعى ميشود. وقتى ميگويند کسى کمونيست است فکر نميکنند توده اى است يا چريک فدائى. تصوير عمومى اين است که کمونيسم کارگرى است. اين به يمن فعاليت بيست و چند ساله جريان ما مقدور شده است. و کمونيسم کارگرى يک جريان بشدت خوش نام است. يک برگ سياه در تاريخ آن وجود ندارد. بى دليل نيست کسى که ميخواهد عليه کمونيسم کارگرى تهييج و تبليغ کند ناچار ميشود به دست راستى ترين و کثيف ترين شيوه ها متوسل شود. با تکيه به هر ايده نيمه چپى نميشود عليه کمونيسم کارگرى آژيتاسيون کرد. درنتيجه مشکلات قطعا هست اما در مورد مشخص ايران بنظر من نقطه قدرت هائى وجود دارد که شايد در کشورهاى ديگر نيست. همين يکى از فاکتورهائى است که مساله قدرت گيرى کمونيسم کارگرى در ايران را مقدور کرده است. در اين رابطه از خوانندگان شما دعوت ميکنم که به بحث منصور حکمت در انجمن مارکس تحت عنوان "آيا کمونيسم در ايران ميتواند پيروز شود؟" مراجعه کنيد که به تفصيل به اين مساله پرداخته است.

مصطفى صابر: اجازه بدهيد باز کمى به مساله سازماندهى برگرديم. بنظر شما در شرايط فعلى دانشگاه فعاليت سازماندهى چگونه بايد باشد؟ ايجاد تشکل هاى وسيع و توده اى چگونه ممکن است؟ براى تامين يک رهبرى پر نفوذ و ادامه کار چه بايد کرد؟ سازمان جوان کمونيست چه نقشى ميتواند ايفاء کند؟

کورش مدرسى: وقتى از تشکل توده اى وسيع صحبت ميکنيد قاعدتا منظور تشکل سياسى و چپ است. وگر نه تشکل صنفى نه توده اى ميشود و نه امروز صورت مساله کسى است. و تشکل غير چپ هم که داريم. مثلا دفتر تحکيم وحدت. پس بحث درباره تشکل وسيع و توده اى چپ است. اما ايجاد تشکل وسيع توده اى چپ و کمونيستى تنها بستگى به داشتن چنين ايده اى ندارد. مساله مهم ديگر تناسب قوا است. براى ايجاد چنين تشکلى، براى اينکه توده اى شود بايد تناسب قواى خاصى ميان دولت و مردم برقرار شده باشد. دولت نتواند چنين تشکلى را سرکوب کند و آن تشکل هم بتواند در مقابل تعرض دولت از خود دفاع کند. اما مساله سياه و سفيد کامل هم نيست. اولا تناسب قوا مرتبا تغيير ميکند. هر مبارزه ى پيروزى اين تناسب قوا را بيشتر تغيير ميدهد و از طرف ديگر انواع تشکل هاى، نه خيلى توده اى، در پوشش هاى مختلف را ميتوان ايجاد کرد. هدف قطعا بايد درست کردن تشکل وسيع توده اى چپ باشد. اما بايد براى آن کار کرد و با برنامه پيش رفت. همانقدر که عقب ماندن از واقعيات مضرر است، جلو زدن از واقعيات هم مهلک است. اين کار رهبران و فعالين کمونيست است که شرايط ايجاد چنين تشکلى را فراهم کنند.

براى تامين رهبرى پرنفوذ هم بايد اين رهبرى را شکل داد. بايد شبکه هاى رهبران و فعالين کمونيست در دانشگاه فشرده تر شوند، هماهنگ تر عمل کنند و خودشان را رهبر مبارزه کل دانشجويان بکنند. تجربه تاکنونى به نظر من خيلى دلگرم کننده است. رهبران چپ و کمونيست در دور اخير مبارزات کاردانى و تدبير زيادى از خودشان نشان دادند. اما بايد بلحاظ فکرى روشن تر شد و بلحاظ عملى با حزب کمونيست کارگرى تماس فشرده ترى را برقرار کرد. تماس با حزب کمونيست کارگرى يکى از کانال هاى مهم هماهنگ شدن، هم خط شدن و ارتباط است. حزب کمونيست کارگرى کانالى است که ميتواند از مشهد تا سنندج و از جلفا تا بندرعباس را بهم متصل نگاه دارد. حرف من اين است. فشرده تر شويد، سياستهان را روشن تر کنيد، رهبر توده وسيع دانشجويان شويد، مواظب چپ و راست زدن باشيد و با حزب کمونيست کارگرى يا با سازمان جوانان کمونيست تماس بگيريد. اين بهترين راه پيشرفت است.

مصطفى صابر: شما در صحبت هايتان بر دو عرصه اصلى دست گذاشتيد: دانشگاه و محله. اينرا کمى توضيح دهيد. مدارس و بخصوص دبيرستانها چه؟ اما همانطور که خودتان هم پيشتر اشاره کرديد، گويا در جلسه بيشتر روى اهميت نقش محلات (علاوه بر دانشگاه) صحبت کرديد، چرا؟

کورش مدرسى: وقتى در مورد جوانان صحبت ميکند بايد توجه داشته باشيد که يکى از کانون هاى تجمع جوانان محل زندگى آنها و محلات شهر است. فضاى هر محله بى ترديد از حال و هوا و فضاى به اصطلاح "بچه هاى محل" تاثير ميگيرد. اينکه در آن محل چه اتفاقى مى افتد، چه چيز تحمل ميشود و چه چيز نميشود بستگى زيادى به اين "برو بچه هاى محل" دارد. جوانان در اين محيط با هم رفاقت هايشان شکل ميگيرد با هم در ارتباط نزديک قرار ميگيرند، تيم فوتبال و کلوب تاتر و غيره و غيره درست ميکنند و بخواهند يا نه به فضاى آن محل رنگ و بوى خودشان را ميزنند. اگر بچه هاى کمونيست محل دست بالا را پيدا کنند آن محل براى ارتجاع چه فرهنگى و چه سياسى تنگ ميشود. محله سنگرى است که در فتح آن جوانان محل نقش مهمى دارند. براى حزب کمونيست کارگرى چه از نظر سياسى و در جدال با جمهورى اسلامى و چه از نظر فکرى و جنبشى درگير شدن در اين عرصه حياتى است. بايد اشکال مختلف و متنوع سازمان يابى طبيعى در محل را بکار گرفت. بايد سعى کرد هر تجمع جوانان در محله را زير چتر عمومى سياسى، فکرى و فرهنگى کمونيستى در آورد. اين کار پيش از هرکس دست سازمان جوانان کمونيست و کمونيست هاى محل را ميبوسد. در مورد مدارس و دبيرستانها بايد يه توجه کرد که بخش مهمى از مدارس و دبيرستانها جزئى از حيات اجتماعى در محله هستند. ميدانم دبيرستانها و مدارسى هستند که فرا محله اى هستند اما همانطور که گفتم دبيرستان و مدارس جزئى از محله هستند و ميتوان در اين چارچوب به آنها پرداخت.

مصطفى صابر: در صحبت هايتان اشاره داشتيد که سازمان جوانان کمونيست در دوره هاى مختلف پيشروى و فعاليت جنبش کمونيسم کارگرى، مثلا نه فقط در دوره سرنگونى جمهورى اسلامى بلکه همچنين در دوره بناى سوسياليسم و بعد از آن نقش و جايگاه خودش را دارد. لطف کنيد اينرا قدرى بيشتر توضيح دهيد.

کورش مدرسى: در ابتدا اين صحبت ها اشاره کردم که کمونيسم يک جنبش اجتماعى است براى رهائى انسان. براى آزادى و برابرى. امر سازمان دادن يک جامعه آزاد و برابر، مرفه و مدرن و خوشبخت تازه بعد از سقوط جمهورى اسلامى شروع ميشود. چنين جامعه اى را جمعى از مصلحين اجتماعى نميتوانند ايجاد کنند. يک رکن حياتى ايجاد چنين جامعه اى درگير شدن وسيعترين توده مردم در اداره جامعه و در امر حکومت کردن است. سيستم حکومت شورائى ما هم تنها از سر به اصطلاح دمکراسى نيست. سوسياليسم را بدون دخالت مستقيم مردم در قانون گذارى و اجراى قانون نميشود پياده کرد. در نتيجه فرداى سرنگونى جمهورى اسلامى کمونيسم کارگرى و حکومت سوسياليستى محتاج به حرکت در آورد و سازمان دادن مردم در ابعاد عظيم و توده اى است. اينجا هم بنظر من جوانان نقش مهمى را برعهده خواهند داشت. براى اين کار بايد از همين امروز دست بکار شد. فتح کردن فضاى فکرى و عملى جوانان در محله تنها خاصيت سياسى در جدال عليه جمهورى اسلامى و اعلام جمهورى سوسياليستى نيست. علاوه براين فرداى انقلاب سوسياليستى، سوسياليسم به اين جوانان کمونيست احتياج شديد دارد. از اين سر هم بايد سراغ جوانان و بخصوص جوانان در محلات رفت.