-- Logo ---->

کمونیستها، انقلاب کارگری و سرنگونی جمهوری اسلامی

بیانیه کنگره چهارم حزب حکمتیست

 

پیشنهاد کننده: فاتح شیخ

حمایت کنندگان: بهرام مدرسی، جمال کمانگر، رحمت فاتحی، سلام زیجی، فواد عبداللهی، اسماعیل ویسی، رضا دانش، اعظم کم گویان

 

دو دهه بعد از شکست بلوک سرمایه­داری دولتی از بلوک بازار و پاشیدن جهان دوقطبی و پایان جنگ سرد، امروز بورژوازی جهانی درگیر یک بحران مرکب اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیک و استراتژیک است. بحرانی که مختصات و شرایط بروز آن تماما از بحرانهای دو دهه گذشته متمایز است. با تشدید تناقضات سرمایه­داری گلوبال و بهم تنیده قرن 21، بورژوازی در اداره معضلات پیچیده جامعه و جهان سردرگم مانده است. در ادامه بحرانهای ادواری، این بار بزرگترین بحران اقتصادی، زمانی بر سر بورژوازی و دولتهای آن خراب شده که در عرصه سیاست جهانی با شکافهای جدید و مصافهای دشوار، و در عرصه ایدئولوژی با افلاس نئولیبرالیسم جناح راست و اغتشاش فکری جناح چپ روبرویند. در این دوره، عروج قدرتهای اقتصادی جدید به موازات افول اقتصادی آمریکا و بن­بست استراتژی میلیتاریستی و افت قدرقدرتی آن، باعث تغییر موازنه بین­المللی و قطب بندی جهانی، خلأ هژمونی، تشدید رقابت قدرتهای بزرگ، باز شدن پروسه تقسیم مجدد جهان و سرایت بی­ثباتی و بی­نظمی به هر پنج قاره شده است. برای اردوی بورژوازی، نه برگشت به موازنه قبلى ممکن است و نه نقطه تعادل جدیدی در افق به چشم میخورد. دولتها و مراکز استراتژیک بورژوایی راه حلی به این بحران مرکب و این آشفته بازار سیاست جهان نشان نداده­اند. بر سردر "جامعه بین­المللیِ" باندرول بحران و بی­نظمی جهانی آویخته شده است.                  

در اردوی ما پرولتاریای جهان، معضل پراکندگی، ضعف تشکل توده­ای و تحزب کمونیستی، نازل بودن آگاهی طبقاتی، ناروشنی افق سوسیالیستی، نفوذ گرایشهای بورژوایی در صفوف کارگران و فشار سرکوب بویژه در کشورهای حوزه کار ارزان، اصلیترین موانع پیشروی اند. اما در این دوره، تحول مثبت و امیدبخشی جریان دارد: در پی بحران اقتصادی و در مقابله با تعرض بورژوازی و دولتهای آن به معیشت طبقه کارگر، همه جا شکاف طبقاتی بازتر، مبارزه طبقاتی آشکارتر و حرکات کارگری وسیعتر شده و بر زمینه این تحرک اجتماعی، ضرورت بازسازی سوسیالیستی جامعه در مرکز توجه و مشغله پیشروان سوسیالیست طبقه برجسته­تر گشته است. در این دوره، با عروج اعتراضات و اعتصابات بزرگ کارگری در برابر تعرضات بورژوازی، سوسیالیسم بار دیگر امکان یافته که در قامت آلترناتیو نظام کاپيتاليستى قد برافرازد و بعنوان تنها راه خروج از دور باطل بحرانهای ادواری، تنها راه رهائی بشر از کار مزدی و تقسیم طبقاتی، از نو خود را مطرح سازد. در این دوره، درخشش مجدد چهره مارکس در افق رهائی انسان به این معناست که فضا برای کاربست نقد پرولتری مارکس به سرمایه­داری معاصر و طرح مجدد انقلاب کارگری مناسبتر شده است. قرن 21 ميتواند قرن بربريت کاپيتاليستى نباشد. بشريتِ تشنه رهائی، نیازمندِ اميد به يک آينده بهتر است.                      

در این فضا و بر متن مبارزه طبقاتی جاری، کمونیستها موظفند هر جا که هستند با همه توان آگاهگری، سازمانگری و پراتیک انقلابی خود، اردوی پرولتاریا را برای نبردهای سخت این دوره سروسامان دهند، آگاه و متحد کنند و با پرچم انقلاب کارگری به میدان آورند.              

    

1- پیش­شرطهای عینی و ذهنی انقلاب کارگری

 پیش­شرطهای عینی نابودی سرمایه­داری از دیرزمان آماده بوده و امروز از همیشه آماده­ترند. گسترش مناسبات کار و سرمایه به سراسر کره زمین (globalisation) و تشدید تناقضات ناگزیر آن، تنگتر شدن سیکل بحرانهای اقتصادی، شتاب قطب­بندی طبقاتی کارگر و سرمایه­دار در همه جوامع، تبدیل بخش عظیم جمعیت جهان به کارگران مزدی و گورکنان سرمایه­داری، همگی تازه­ترین داده­های جامعه موجودند که روشنتر از همیشه بر آمادگی پیش­شرطهای عینی و اجتماعی ضرورت و امکان انقلاب کارگری گواهی میدهند. 

اما شرایط عینی بدون ترکیب با عنصر فعال تغییردهنده جامعه (شرایط ذهنی) به تنهائی برای به گور سپردن سرمایه­داری کافی نیست. گرچه تناقضات بنیادی و بحرانهای مکرر، نظام کاپيتاليستى را گام به گام به پرتگاه سقوط نزدیکتر مبکند، اما سقوطی در کار نخواهد بود مگر با دخالت نیروی تغییردهنده جامعه. نیروی اجتماعی گورکن سرمایه­داری، طبقه کارگر آگاه به موقعیت طبقاتی خود، متحد در صف مستقل خود و سازمانیافته در تشکلهای توده ای و حزبی خود است. آمادگی نیروی تغییردهنده، خودبخود صورت نمیگیرد بلکه محصول حضور فعال کمونیسم در جامعه و پراتیک نقشه­مند کمونیستها است. ایجاد حزب کمونیستی پرولتاریا، هرجا که چنین حزبی موجود نیست، سرلوحه این پراتیک است. حزب کمونیستی انقلابی، نوک پیکان حرکت پرولتاریا برای آماده ساختن شرایط ذهنی انقلاب کارگری است.   

    

2- مبانی استراتژی انقلاب کارگری  

انقلاب کارگرى امر فوری طبقه کارگر است. انقلاب کارگرى انقلابی عليه کل نظام سرمايه­دارى و قدرت طبقه سرمایه­دار است. انقلابی است سازمانیافته که حزب کمونیستی طبقه کارگر، سازمانده آن و لکوموتیو پیشبرد و به پیروزی رساندن آن است. پیروزیِ انقلاب کارگری با تصرف قدرت سیاسی توسط حزب کمونیستی صاحب نفوذ در طبقه، و با برقراری حکومت کارگری فرا میرسد. حکومت کارگرى (دیکتاتوری پرولتاریا) مقاومت استثمارگران را در هم میشکند. این پروسه بدون استفاده از قهر (force) سازمانیافته، بدون ارگانهای اقتدار توده­ای طبقه کارگر و حزب کمونیستی آن، به سرانجام نخواهد رسید. پیروزی انقلاب کارگری در گرو بسیج چنان نیرویی است که هم بتواند تحول انقلابی را به سرانجام برساند و هم بتواند در برابر مقاومت جانسختانه بورژوازی سرنگون شده از آن دفاع کند.

انقلاب کارگری یک جریان سلبی و مداوم است که تا محو استثمار کار مزدی، محو مالکیت بورژوایی بر وسایل تولید اجتماعی، محو طبقات، محو دولت، و بنیان گذاشتن جامعه کمونیستی تداوم خواهد یافت. یک رکن مهم استراتژی انقلاب کارگری دوره ما، بررسی نقادانه تجربه انقلابات کارگری گذشته، هم تجربه پیروزی آنها و هم بیش از آن تجربه شکست آنها است. از این منظر تاریخی، نقد کمونیسم بورژوایی روسیه که بر بستر شکست انقلاب کارگری اکتبر امکان عروج یافت، برای بالابردن آگاهی سوسیالیستی پیشروان طبقه کارگر در مسیر انقلاب کارگری اهمیت ویژه دارد. سنت کمونیسم کارگری و مارکسی منصور حکمت در این زمینه دستاوردهای تئوریک مهمی برای طبقه کارگر جهانی کسب کرده است. همچنین نقد کمونیسم بورژوایی معاصر بر متن دخالت کمونیستی فعال در تحولات سیاسی زنده جامعه و در پرتو دستاوردهای مارکسیستی حکمت، برای پیشبرد انقلاب کارگری در این دوره حیاتی است.   

استراتژی انقلاب کارگری اساسا از شرایط جهانی حاکم بر موقعیت طبقه کارگر منتج میشود؛ اما در هر کشوری باید با مختصات مبارزه طبقاتی جاری در آن کشور، مکان آن در تقسیم امپریالیستی جهان و ویژگی دولت بورژوایی آن منطبق گردد. طبقه کارگر ناگزیر است بدوا کار را با بورژوازی کشور خود یکسره کند.

 

3- پارامترهای جهانی موثر بر مسیر انقلاب کارگری

حزب کمونیستی پرولتاریا با دخالت در تحولات اجتماعی و سیاسی زنده جامعه بر مبناى يک دستور کار فعال و اثباتى، میکوشد اعتلای سیاسی و انقلاب کارگری را نزدیکتر کند. در جهان بهم تنیده امروز، این دخالت، بدون شناخت پارامترهای جهانی موثر بر مسیر انقلاب کارگری ممکن نیست. اصلی­ترین ابن پارامترها در این دوره عبارتند از: 1- موقعیت و قدرت جهانی طبقه کارگر 2- بحران اقتصادی و نبردهای طبقاتی پیامد آن 3- تغییر در موازنه قدرتهای بزرگ سرمایه 4- باز شدن پروسه تقسیم مجدد جهان.

1- گسترش جهانی مناسبات کار و سرمایه و درنوردیدن مرزهای کشوری، به یک طبقه کارگر جهانی شکل داده است. منشا قدرت طبقه کارگر، موقعیت آن در تولید است. با گسترش جهانی تولید، طبقه کارگر موقعیت عینی قدرتمندتری کسب کرده است. موقعیت کنونی طبقه کارگر در تولید جهانی و بهم پیوستگی فراکشوری آن، زمینه مادی همسنگری و همبستگی جهانی پرولتاریا است که هم اکنون در سطح حمایت از مبارزات کارگری کشورهای مختلف به ثمر نشسته است. هر درجه آگاهی طبقه کارگر به این موقعیت و قدرت طبقاتی- جهانی خود، به همان درجه حرکت آن در مسیر پیروزی انقلاب کارگری و دفاع از آن در برابر تعرض بورژوازی را، نیرومندتر خواهد کرد.

2- بحران اقتصادی و کاهش سودآوری سرمایه مولود این تناقض است که انباشت غول­آسای سرمایه و پیشرفت شگرف تکنولوژی موجب عاطل ماندن نیروی کار و عدم جذب آن به پروسه تولید است؛ نیروی کارِ جمعیت عظیمی که همین سرمایه غول آسا در سراسر جهان به بازار کار مزدی کشانده و با کاهش سودآوریش، به خاک سیاه بیکاری و فلاکت نشانده  است. پیامد بحران اقتصادی جاری برای طبقه کارگر، در همین دو سال، تنزل فاحش معیشت و افزایش دهها میلیونی ارتش بیکاران بوده است. تعرض وسیع بورژوازی به معیشت کارگران، مبارزه اقتصادی را بیش از هر دوره دیگر به صدر نبردهای طبقاتی همه جوامع برده است. وضع وخیم معیشتی خواه ناخواه رنگ دفاعی به مبارزات جاری طبقه کارگر زده است. این در کوتاه مدت افق انقلاب کارگری را تیره میکند. اما در همان حال نبردهای طبقاتی این دوره که اعتراضات و اعتصابات بزرگ کارگری در فرانسه، بریتانیا، آلمان، ایتالیا، یونان، اسپانیا، پرتغال، چین، جنوب آفریقا، بنگلادش و غیره طلیعه آن است، به کمونیستها و رهبران کارگری امکان میدهد تا با تمرکز نیرو بر مبارزه اقتصادی کارگران و ارتقای آن به مبارزه سیاسی علیه دولتهای حاکم و حاکمیت سرمایه، سطح آگاهی و اتحاد را در صفوف طبقه بالا برند و افق انقلاب کارگری را برایشان به افقی قابل دسترس و تحقق پذیر بدل کنند.    

3- در سالهای اخیر دو فاکتور جدید، موازنه بین­المللی و قطببندی جهانی را دستخوش تغییر جدی کرده اند: یکم، آمریکا برتری اقتصادی و سیاسی اش در راس هرم قدرتهای جهانی سرمایه را از دست داده است. و دوم، به موازات آن، قدرتهای اقتصادی جدیدی نظیر چین و هند و برزیل عروج کرده­اند. بحران اقتصادی جاری ضربه شدیدتری به اقتصاد آمریکا و صدارت جهانی آن زده است. ماحصل تاکنونی این تغییرات، سقوط سرکردگی و قدرقدرتی آمریکا، شقه شدن راس هرم قدرتهای جهانی سرمایه و دور جدیدی از رقابت و جدال بر سر بازتقسیم جهان و شکل دادن به قطببندیهای جایگزین است. مشخصا جدال چین و روسیه با آمریکا و اروپا و رقابت آلمان و فرانسه با آمریکا و بریتانیا مدارهای بزرگ این جدال آشکارند. بحران اقتصادی به این جدال پیچیده چندمحوره، ابعاد و شتاب بیشتری داده است.   

4- پروسه بازتقسیم جهان که با سقوط بلوک سرمایه­داری دولتی به جریان افتاده  بود با توجه به برتری بلامنازع آمریکا، ناگزیر زیر کنترل و اداره آن در آمد. در سالهای اخیر با تغییر موازنه به ضرر سرکردگی جهانی آمریکا، پروسه بازتقسیم جهان از سر گرفته شده است و با بروز بحران اقتصادی، به مجرای این بحران کانالیزه شده است. جنگ و بحران اقتصادی در صد سال گذشته دو کانال تقسیم مجدد جهان بین قدرتهای بزرگ بوده اند. جدال کنونی هنوز به جنگ نکشیده و از کانالهای اقتصادی و سیاسی پیش میرود. اما نقاط انفجاری در کانونهای بحران، بخصوص در خاورمیانه، میتواند هر آن به جنگ جدید منجر شود و یا جنگهای نیابتی (پروکسی) موجود را به جنگهای بزرگتر بدل کند. بعلاوه جدال بر سر بازتقسیم جهان، محدود به قدرتهای بزرگ نیست؛ دولتهای رده دوم هم برای افزایش سهم خود پا پیش گذاشته­اند و در صفوف بورژوازی شکافهای جدید ایجاد کرده­اند. در خاورمیانه، آمریکای لاتین و آفریقا، دولتهای رده دوم از لای شکاف قدرتهای بزرگ وارد این جدال شده­اند. اکنون دولتهای آمریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه، چین و آلمان (5+1) در نقش شورای کنترل بازتقسیم جهان، میکوشند جدال جاری را طوری اداره کنند تا به جنگ بزرگی که میتواند همه طرفهای جنگ را نابود کند، کشیده نشود. اما اینها خود بانیان همه شکافها و مصافهای جهان امروزند و رقابتهایشان آینده بشر را با مخاطرات بزرگ روبرو کرده است.  

در موازنه قدرتهای بزرگ نقطه تعادل جدیدی و در برآیند جدالهایشان چشم انداز ثباتی دیده نمیشود. بورژوازی با یک دوره اغتشاش روبروست که با ادامه جدالهای جاری میتواند جهان را بسوی پرتگاه جنگهای بزرگ و کوچک سوق دهد. تلاش برای ایجاد صف مستقل و متحد پرولتری در برابر همه قدرتهای بزرگ و کوچک بورژوایی و مخالفت قاطعانه و قدرتمند با جنگ افروزیهای امپریالیستی و ارتجاعی، تنها راه جلوگیری از تبدیل شدن پرولتاریا به دنباله­رو و سیاهی لشکر اردوی بورژوازی است. توان استفاده طبقه کارگر از شکافهای اردوی بورژوازی، تنها در گرو حفظ استقلال طبقاتی در همه سیاستها و تاکتیکها است.

 

4- انقلاب کارگری و تحولات سیاسی اخیر در ایران

تحولات سیاسی اخیر در ایران اساسا بازتاب بحران مرکبی است که بورژوازی جهان، ازجمله بورژوازی ایران، با آن روبرو است. تلاطم سیاسی بعد از انتخابات رئیس جمهوری، یکی از وسیعترین تکانها و تنشهای جامعه ایران در سه دهه اخیر بوده است. این تلاطم، حاصل باز شدن شکاف جدیدی بین دو جناح بورژوایی حاکم است که طی سه دهه در استثمار و سرکوب طبقه کارگر و مردم محروم، در حاکمیت سرمایه­داری و حکومت اسلامی آن شریک بوده­اند. شکاف و اختلاف دو جناح در این دوره بر سر چگونگی نجات رژیم از بحران سی ساله آن است در شرایطی که علاوه بر بحرانهای دیرین، با بحران اقتصادی جهانی هم مواجه شده است. بر سر چگونگی ادغام در بازار جهانی سرمایه و اینکه مکان ایران در تقسیم امپریالیستی جهان در حوزه نفوذ اقتصادی و سیاسی غرب باقی بماند و یا به محور روسیه و چین متمایل و منتقل گردد. و نهایتا یر سر اینکه سهم بیشتر سود حاصل از استثمار طبقه کارگر در ایران به جیب کدام بخش طبقه سرمایه­دار، کدامیک از گروهبندیهای مالی: گروهبندی مالی سپاه پاسداران، یا گروهبندی مالی رفسنجانی و شرکا برود.  

 حزب حکمتیست یک سال پیش در بیانیه "آنچه باید آموخت" (سپتامبر 2009) از زاویه منافع طبقه کارگر و انقلاب کارگری، تجربه شکست اتکای متوهمانه بخش بزرگی از مردم تشنه آزادی به جنبش سبز را جمعبندی کرد و در اختیار کمونیستها و فعالین و پیشروان کارگری گذاشت. تحولات سیاسی یک سال گذشته، صحت جمعبندی حزب حکمتیست را اثبات کرد. حزب حکمتیست در این دوره تلاش کرده تا بر صفبندی سیاسی- طبقاتی در آن رویدادها و بر کاراکتر ارتجاعی جنبش سبز نورافکن بیاندازد و روشن کند که دعوای جناح موسوی با جناح احمدی نژاد- خامنه ای نه تنها هیچ ربطی به آرمانها و آمال آزادیخواهانه کارگران و محرومان جامعه ندارد بلکه در منافات تمام و کمال با آن است، روشن کند که این دعوا نه تنها بر سر سرنگونی جمهوری اسلامی نیست، بلکه به عکس، بر سر چگونگی نجات آن است. حزب حکمتیست همچنین دنباله­روی طیف وسیع کمونیسم بورژوایی از جنبش سبز و تلاش آنها برای خاک پاشیدن به چشم کارگران و مردم آزادیخواه و تبدیل آنها به سیاهی لشکر ارتجاع سبز را افشا کرده است.

 

تحولات سیاسی اخیر در ایران، چه در ارتباط با بحران اقتصادی جهان، که بحران اقتصادی جمهوری اسلامی را عمیقتر کرده است، و چه در ارتباط با مبارزه طبقاتی داخل جامعه و بحرانهای سیاسی و فرهنگی دامنگیر جمهوری اسلامی، بار دیگر ضرورت و امکان انقلاب کارگری در جامعه ایران را در اذهان کمونیستها و پیشروان سوسیالیست طبقه کارگر برجسته کرده است. بار دیگر تجربه شد که هر تلاطم سیاسی مساوی وجود شرایط انقلابی نیست و بدون دخالت مستقل و قدرتمند طبقه کارگر به شرایط انقلابی متحول نمیشود. در جامعه ایران، جامعه­ای با سابقه انقلابهای متعدد و بزیر کشیدن دولتها، جامعه­ای با سه دهه مبارزه کارگری مداوم علیه تعرضات سرمایه و دولت آن و با حضور جنبش سیاسی کمونیسم طبقه کارگر و حزب آن، این یک امکان واقعی و یک دورنمای تحقق پذیر است که حضور صف مستقل و قدرتمند کارگری- کمونیستی در صحنه سیاسی، بتواند در تلاطمات آتی، به ایجاد شرایطی کمک کند که طبقه کارگر به نام خود و با قدرت خود از شکاف میان جناحهای رژیم در خدمت منافع خود بهره گیرد، صف خود را مستحکمتر، آگاهتر و متحدتر سازد، بسوی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تصرف قدرت سیاسی خیز بردارد و در مسیر تحقق انقلاب کارگری خود پیشروی کند.

 

5- سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی

سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هم امکانپذیر است و هم با فرض سازماندهی و رهبری آن توسط یک جنبش نیرومند کارگری- کمونیستی و حزب سیاسی انقلابی آن، میتواند مستقیما به پیروزی انقلاب کارگری منجر شود و یا پیشدرآمد انقلاب کارگری و سوسیالیستی باشد. اما این تنها جنبش کمونیسم طبقه کارگر نیست که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی است. بخشهایی از بورژوازی ایران و جهان در مقاطعی میتوانند، هم در تعقیب منافع مستقیم خود و هم برای پیشگیری از به قدرت رسیدن کمونیسم و کارگر، خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و جایگزین کردن آن با دولت بورژوایی دیگری شوند. همه نیروها و جنبشهای سیاسی طبقاتی سقوط رژیم اسلامی را بمثابه گامی برای ایجاد نظام سیاسی مطلوب خود نگاه میکنند. با توجه به این واقعیات، روند سرنگونی جمهوری اسلامی روندی پیچیده و پرمخاطره خواهد بود. خواه در مسیر رفتن رژیم اسلامی و خواه در مقطع بلافصل آن، کمونیسم و طبقه کارگر در ایران با نبردهای طبقاتی سختی مواجه خواهد شد که آماده ساختن صفوف خود برای آن از هم اکنون، ضرورت حیاتی دارد.

سروسامان دادن به اردوی پرولتاریا در ایران برای رویارویی با چنین دورنمایی و ایجاد یک صف سیاسی- طبقاتی قدرتمند کارگری و کمونیستی که توان درگیر شدن در نبردهای سخت آتی، کسب پیروزی در آنها و به سرانجام رساندن انقلاب کارگری را داشته باشد، در دستور کار فوری همه کمونیستها و در صف مقدم آنها حزب حکمتیست است.

 

کنگره چهارم حزب حکمتیست توجه همه کمونیستها و فعالین و پیشروان سوسیالیست طبقه کارگر را در این دوره به فعالیت متشکل در راستای سروسامان دادن به این عرصه­­های نبرد طبقاتی جلب میکند:

- سازماندهی مبارزات اقتصادی طبقه کارگر در دفاع از معیشت و علیه بیکاری و فلاکت روزافزونی که بربریت سرمایه­داری و دولت بورژوایی بر آنها تحمیل کرده است.

- سازمان دادن مبارزه در دفاع از آزادیهای سیاسی و مدنی، برابری زن و مرد، حقوق کودک، خلاصی فرهنگی و آزادی زندانیان سیاسی

- سازمان دادن صف مستقل و قدرتمند کارگری- کمونیستی برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به نیروی طبقه کارگر در پیشاپیش توده­های محروم و تشنه آزادی و رهایی، زیر پرچم آزادی و برابری.

کنگره چهارم حزب حکمتیست همه کمونیستها و رهبران و فعالین کارگری را فرا میخواند که به حزب خود، حزب حکمیست بپیوندند.

کنگره چهارم حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست

مهر 1389- سپتامبر 2010