-- Logo ---->

مظفر محمدی

دشمني با "داب" در پوشش سوسياليسم كاذب

مدت ها است جامعه ايران شاهد تعرض و حمله جمهوری اسلامی به جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي و در راس آن دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب  "داب" و از طرف ديگر تلاش آگاهانه و شوم بخشي از چپ سنتي عليه اين جنبش است.

تز مخالفان داب در این خلاصه شده، "داب رفت، اما  سوسياليسم پيروز شد". آخرين مطلبي كه در اين باره منتشر شده  از صلاح مازوجي از اعضای مرکزیت کومه له و يكي از هواداران آذرين – مقدم است كه همزمان بود با مطلبي از يكي از رهبران داب تحت عنوان "مغلطه ی آنها ، برنامه ی ما "‌ از امين قضايي كه در آخر اين مطلب نكات كوتاهي از آن را نقل ميكنم.

"داب شكست خورد"، "سوسياليسم عروج كرد"، دو طرف سناريويي است كه مخالفين جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي علم كرده  و به آن آويزان شده و خر خود را ميرانند. طيف آذرين- مقدم و طيف كومه له اي هاي هوادار اين توده ايست هاي جديد ايران از سركردگان اين گرايش ضد اجتماعي اند. كار و رفتاري  كه توده ايست هاي جديد از طيف هاي گوناگون و پيراموني اش با جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي و در راس آن داب كرده و ميكنند، اتفاق جديدي است كه نامي بهتر از نئو توده ايسم نميتوان بر آن نهاد. حتي اگر اينها ميگفتند داب شكست خورد و نئو توده ايسم عروج كرد، حداقل نصف حقيقت را گفته بودند.

اما هر دو طرف اين سناريو دروغ است. طرح  اين دو تز متناقض براي كسي كه هنوز خود را چپ و سوسياليست ميداند، شرم آور است. اينها ميگويند داب شكست خورد اما هنوز دشمن اصلي داب كه رژيم باشد اين را نگفته است. جمهوري اسلامي ميگويد من با اين جنبش مشكل دارم و در اين جنبش عريض و طويل روزمره  به دنبال شبكه هاي كمونيستها و ماركسيست ها است. رهبران داب را دستگير،‌ زنداني و شكنجه كرده و هنوز هم  داب دارد با اين رژيم دست و پنجه نرم ميكند. زندان ميرود و بيرون مي آيد و باز حرف ميزند و كار ميكند و سازمان ميدهد. ميشود در چشم فعالين و رهبران جنبشي حي و حاضر نگاه كرد و  شكست خورده شان ناميد و شرك نكرد!

از نظر دوست و دشمن  آزاديخواهي و برابري طلبي در ايران ديگر يك پرچم بر افراشته است. اين پرچم را زندان و شكنجه و وثيقه هاي ميلياردي نتوانسته پايين بكشد؟ چرا بايد در تفكر و انبان تئوريهاي دلبخواهي چپ سنتي اين پرچم پايين آمده باشد؟

ميگويند داب رفت  اما سوسياليسم عروج كرد. اين وجه ديگر خودفريبي محض اين گرايش و جريانات مربوط به آن است . مگر جنبشي اجتماعي و سوسياليست تر از داب در جامعه ايران تا كنون عروج كرده است! كساني كه با سربلندي و افتخار پرچم آزاديخواهي و برابري طلبي را بلند كردند، رهبراني كه چشم در چشم دشمن دوخته و به ماركسيست بودن خود افتخار ميكنند. تناسب قوای بین رادیکالیسم وارتجاع را تغییر دادند، حقیقتی که نصف مقاله صلاح مازوجی هم مجبور به اعتراف موقعیت قوی این جنبش شده و اما در پایان به نحو مالیخولیایی علاقمند است شکستش را اعلام کند؟!  حتي اگر موقعیت قوی و رادیکال اين جنبش را رهبرانش آشكارا اعلام نميكردند، آیا انسانهای مدافع حقیقت بازدر سوسياليست و برابري طلب بودنشان میتوانند شك کند؟

جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي و داب مجبور است يك بار در مقابل رژيم و در زندان و دادگاه هايش بايستد، شكنجه شود، وثيقه بپردازد و پرچم جنبش اش را برافراشته نگه دارد. و يك بار هم در دادگاه ليبراليسم چپ و نئوتوده ايسم از خود دفاع كند.

سياست به كنار اين چه شغل و اين چه وجدان وشرافتي است كه جنبشي را با آنهمه فشار وحشيانه رژيم و حملات كمرشكن سر خود را بلند نگه داشته و به پيش ميرود، تو هم بيايي تحت فشار بگذاري، نفي كني، شكست خورده قلمداد كني، در صفوفش كارشكني كني  و مجبور كني تعرض تو را هم دفع كند! چرا بايد رهبران جنبشي كه هنوز حي و حاضرند بيايند و بگويند، باباجان تو چرا حمله رژيم وادعاهای آن را  به پاي ما و اشتباهات ما مينويسي. گيريم ما اشتباهاتي هم كرده با شيم. مگر ما به شما تعهد داديم كه مبارزه كنيم و رودر روي دشمني هار و تا دندان مجهز بايستيم و اشتباه نكنيم!؟ چرا درست زماني كه تيغ دشمن بر گلوي ما است تو هم  در مقام قاضي و داور نشستي و تز شكست ما را از خودت بيرون ميدي! 

جریاناتی كه زماني از بردن اسم ما اجتناب كردند، برابري طلبي را از آخر نام ما حذف كردند، و حالا هم  به زعم خودشان با سرمايه گزاري روي "شكست" ما،  سوسياليسمشان را عروج ميدهند؟! اين چه خواب و تخيل شوم "سوسياليستي" است براي ما ؟ اين سوسياليسيم كاذب و ضد سوسياليسم است. اين تلاش شما حتي اسمش را تفرقه اندازي نميتوان نهاد. مگر ما را نميبيني؟ مگر صداهاي ما را نميشنوي؟ مگر ميشود در چشم ماها نگاه كني و ما را ببيني و هنوز هم انكار كني؟

چرا بايد اگر دو سه نفرمان را فراري داده اند اين يك مدرك و ملاك شكست ما براي تو باشد؟ مگر تو را و همه چپ و راست اپوزيسيون را سالها است فراري نداده اند! با وجود اين،‌ كسي در ميان شما هست  كه خودش را شكست خورده بنامد!؟ چرا وقتي نوبت تعرض به ما شد و وقتي كه ما هنوز ايستاده ايم و چشم در چشم دشمن دوخته و بر اهداف و آرمان ازاديخواهي و برابري طلبي به عنوان پرچم و خواستي توده اي و اجتماعي پاي ميفشاريم، شكست خورده ايم! چرا اگر من زندان بروم و شكنجه بشوم و بيرون بيايم و وثيقه بپردازم، شكست خورده ام اما تو در برج عاج  و ماليخولياي روشنفكرانه ات نشستي و چرتكه مياندازي، پيروزي! ما كه دلمان به هر صداي آزاديخواهي و برابري طلبي خوش است. چرا شما اينطور نيستيد؟ جواب به سادگي اين است كه ، چون از ما نيستيد. از جنس ما نيستيد. روشنفكران خرده بورژواي فخر فروش و فرصت طلبي هستيد كه فقط در كمين نشسته ايد تا دو نفري از جنبش ما كنده شوند و بروند و وبلاگي بزنند و با نام مستعار، شعار زنده باد سوسياليست بدهند و تو هم ان را عروج سوسياليسم خودت بنامي. اين كه نشد پيروزي تو و شكست من! چرا موجوديت كاذب و نامرئي تو از شكست يك جنبش اجتماعي كه پرچم دارد و صاحب دارد و نفوذ دارد و مايه اميد است در مي آيد و آلترناتيو ما ناميده ميشود!؟

اين ماليخولياي روشنفكر خرده بورژوايي است كه جز ذهنيت معيوب  خود،‌ واقعيت و عينيت برایش معنايي ندارد. احكام دلبخواهي اينها ربطي به جامعه و جنبش هايش ندارد. همه چيز از خودش شروع و به خودش تمام ميشود.  خودش محور دنيا است و دنيايش هم از نوك بينيش فراتر نيست.

رهبران و فعالين داب حق دارند به اين بلاهت ها بخندند و به صاحبان افاضات ضد داب بگويند، بگذاريد  كارمان را بكنيم. مگر ميشود پرچمي و جنبشي و رهبري اش را دور زد، دلبخواهانه و خودفريبانه مهر شكست بر پيشانيش زد و چيزي را كه موجوديت واقعي ندارد جاي آن نشاند. اين تلاشي آگاهانه ضد اجتماعي  و ضد كمونيستي است و براي كسي كه هنوز خود را سوسياليست مينامد تاوان سنگيني دارد! 

ظاهرا خود اين  چپ را كاريش نميشود كرد. يك روزي دوستي به من گفت كه اين گرايش جديد كه  عابد توانچه هم در يادداشتهاي زندانش آن را "اصلاحات و عليه تندروي" مينامد و از نظر ما "نئوتوده ايهاي" ايرانند، ميتواند خوره جنبشهاي اجتماعي بشود و بايد كاري كرد تا اين جنبش ها در مقابل اين خوره مصون بمانند و بايد اهداف و ماهيت اين تلاشهاي شر را بيان كرد.  اين يك واقعيت است. اين خوره امروز بخشي از كومه له را با خود برده است. اما در رابطه با جنبش آزاديخواهي وبرابري طلبي واقعيت چيز ديگري است  و آن اين است كه خود صاحبان اين جنبش بيش از هر كسي كفايت و صلاحيت دفاع از جنبش شان را داشته و عملا  همزمان با درگير بودن در جبهه دشمن، جواب مخالفان خود در اپوزيسيون و در چپ سنتي  را نيز داده اند و تلاش كرده اند اين مصونيت را ايجاد كنند. و اين كار، ‌خود نيز بهترين  گواه بر رسوايي تز، "داب شكست خورد و سوسياليسم عروج كرد"، است.

اگر كسي كه آن ناگهان بيدار گشته و با پديده اي مثل داب مواجه شده و واقعا بخواهد ماهيت و حقيقت جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي را بفهمد، و بفرض اينكه اين آدم از ما و ارزيابيهاي ما هم خوشش نمي آيد، بهتر است به دو ارزيابي از داب توجه كند. يكي ارزيابي جمهور اسلامي است و مايه اي كه حداقل در يك سال اخير براي زدن داب گذاشته و هنوز هم ادامه دارد و با صراحت ازخطر اين جنبش حرف ميزند و كمپين عظيم پليسي و بازداشت و تعقيب و اخراج  و زندان را عليه فعالين اين جنبش وسيع اجتماعي راه انداخته است. جمهوري اسلامي ميگويد با دو خطر جدي در جامعه روبرو است. يكي جنبش كارگري ود يگري جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي بخصوص در دانشگاه ها است. و مورد دوم خود فعالين داب است. چه كساني صلاحيت دارتر از فعالين و رهبران جنبشي است كه هم اكنون پرچم رهبري و هدايت اين جنبش را در دست دارند. من به كساني كه خود را چپ مينامند و به  وجدان وا نصاف معتقدند، توصيه ميكنم بروند و  مصاحبه ايران خبر با عليرضا داودي سخنگوي داب در دانشگاه اصفهان را گوش كنند و ببينند كه چگونه يكي از رهبران اين جنبش با اعتماد به نفس و درعين صميميت جريانات ديگر از قبيل ليبرال ها و حتي دانشجويان ناسيوناليست كرد را مورد خطاب قرار ميدهد كه از زدن داب از جانب رژيم خوشحال نشوند و اين شتري است كه فردا دم درب خانه آنها هم  خواهد خوابيد و آنها را به هماهنگي با فعاليت آزاديخواهانه و برابري طلبانه و ضد استبداد و اختناق داب فرا ميخواند!

در ابتداي حرفهايم گفتم كه خواندن  يكي از آخرين  افاضات ضد داب  نئوتوده ايست ها، همزمان بود با مطلبي از يكي از رهبران داب. در رابطه با اين بحث، در زير نكاتي از مطلب امين قضايي و چند جمله از يادداشتهاي زندان عابد توانچه را نقل ميكنم. اين ها باز نمونه هايي  از رهبران و فعالين داب در ميان ده ها فعال و توده وسيع سمپات و وابسته به جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي در دانشگاه ها و بيرون از آن در ميان كارگران و جوانان و زنان اند. اين جنبش و اين فعالين و رهبران آزاديخواه و برابري طلب را نه زور استبداد و نه دشمني نئوتوده اي ها ميتواند دور بزند و حذفشان كند. اين ها چه به لحاظ تعداد و كميت و چه وزن اجتماعي بيشتر از كل چپ سنتي ايران در اين دوره تاريخ مبارزات اجتماعي موثر و ماندني و كارساز بوده و هستند.

امين قضايي نوشته است:

"... شکاف ذهن و عین ، با برگزاری مراسم 13 آذر امسال و اعلام موجودیت دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در تمامی شهرهای ایران از بین رفت و جنبش مستقل دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب با نظریه و عمل یکپارچه مارکسیستی در شهرهای مهم ایران شکل گرفت. بنابراین برگزاری مراسم مستقل 13 آذر یک پیروزی کلیدی و تحمیل و تثبیت ِِ هویت سیاسی چپ در جنبش دانشجویی بود..."

 "...در شرایط کنونی که سرکوب تا حد غیر قابل تحملی تشدید گشته و اخراج ، تبعید ، تعلیق و بازداشت دانشجویان به اخبار عادی و روزمره تبدیل شده است ، دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب نه تنها واپس رانده نشده اند بلکه همچنان یگانه قطب چپ جنبش دانشجویی باقی مانده و شعار" آزادی و برابری" به خوبی منعکس کننده ی ایده ها و انگاره های سوسیالیستی است . این جریان ، تنها جریان چپ دانشجویی متعین و واقعی است که در داخل دانشگاه از عینیت برخوردار بوده  و با مانورهای کودکانه ی ِ چپ سنتی قابل حذف یا جایگزین نیست..."

عابد توانچه از زندان نوشته است :

"...کسی رو که می فهمه و می دونه چیکار می کنه رو با چی میشه خفه اش کرد؟ وثیقه ؟ پرونده ی باز ؟ اخراج از دانشگاه ؟ بی پولی؟ با چی؟  اشتباه می کنی ..."

"...می تونی بری گم و گور بشی.می تونی بری از اصلاحات و علیه تند روی بنویسی..."

***