-- Logo ---->

کومه له امروز و نئوتوده ایسم  آذرین – مقدم

حسین مرادبیگی(حمه سور)

 

بخش اول جریان آذرین – مقدم 

 

مقدمه 

نوشته حاضر دو بخش است، بخش اول آن در مورد جریان نئو توده ای آذرین – مقدم است، بخش دوم آنهم در همین رابطه در مورد رهبری کومه له امروز است. آنها را از هم تفکيک کرده ام تا هر کدام جداگانه و به اعتبار خود و در عین حال در ارتباط با همدیگر، نیز خواننده را در جریان قرار دهند. 

احتمالا اطلاع دارید که تنها سازمان سیاسی اپوزیسیون ایران که هم نوایی گروه نئو توده ای  آذرین - مقدم را با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب  همراهی کرد، رهبری کومه له امروز بود. معلوم شد که جریان نئوتوده ای آذرین – مقدم مدتهاست از امکانات کومه له امروز تغذیه میکنند. رهبری کومه له امروز همنوایی این جریان با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را تایید کرد. عکس گرفتن رهبری کومه له امروز در کنار جریان نئوتوده ای آذرین – مقدم، رویداد ساده ای نبوده و نیست، زنگ خطری است جدی برای کسانی که در کومه له امروز هنوز خود را چپ و طرفدار آزادی و برابری میدانند. آیا به این رویداد باید به عنوان یک اشتباه سیاسی زود گذر از جانب رهبری کومه له امروز نگاه کرد، یا نه، کومه له امروز به رهبری ابراهیم علیزاده تصمیم گرفته است که خود را در مسیر جریان آذرین – مقدم قرار دهد؟ در این صورت چرا؟ علت چیست؟ نوشته حاضر در بخش دوم میخواهد به اين مسئله و به زمینه های آن و خطراتی که این کار آینده کومه له امروز را تهدید میکند بپردازد. اما قبل از آن لازم میدانم به بخش اول این نوشته به پردازم به نکاتی در مورد خود جریان نئو توده ایستی آذرین – مقدم اشاره کنم، هرچند این کار مفصل تر توسط بهمن شفیق و محمد فتاحی که نقد او از این جریان در همین شماره کمونیست چاپ شده است، انجام گرفته است. من تنها برای کمک به مساله مورد نظر، کومه له امروز و خطراتی که در همسویی با این جریان رهبری کومه له امروز را تهدید ،  سعی کرده ام بطور فشرده خواننده را در مورد این جریان و خط فکری آن قرار دهم.    

 

سابقه این خط فکری

جریان نئوتوده ای آذرین – مقدم از نظر فکری در سال 1999 در دوره “برو و بیای” دوم خرداد نطفه بست. زمانی که آذرین فرصت را مناسب می یابد تا در قامت مفسر درجه چندم تزهای سران دوم خرداد، عروج دوم خرداد را تفسیر کند - مفسری که نشان میدهد افق فکری و سیاسی اش از افق فکری و سیاسی یک سرمایه دار بومی تجاوز نمیکند - پایه های این خط فکری همان موقع در فصلهای اولیه کتاب “چشم انداز و تکالیف” نوشته ایرج آذرین در میان بحثهای کشاف و بی ربط و خارج از موضوع و واقعا خسته کننده ای در مورد “دولت مارکسی” و  “پارادیم مارکسی” و “پارادیم وبری” و غیره بیان شدند. تنها کاری که “چشم انداز و تکالیف” در آن مقطع کرد این بود که جمع  120 نفره  کمونیستهایی را که بقول خودشان دور هم جمع کرده بودند در یک روز از هم پاشند و پراکنده کرد. عنوان “سوسیالیسم کارگری”برای این جریان و  همچنین در این کتاب در واقع پوششی است برای قالب کردن خط فکری لیبرال چپی که بادبان امید خود  را به “جنبش اصلاحات” بسته است، چیزی که آذرین آن را  “ سرمایه داری شدن بورژوازی اسلامی، یا تبدیل شدن جمهوری اسلامی به حکومت سرمایه داران” می نامید. در بهترین حالت اعتراضی است از موضع سرمایه دار بومی به عدم حضور بخش یا بخشایی از طبقه سرمایه دار ایران در حاکمیت جمهوری اسلامی، به عدم حمایت دولت بورژوازي اسلامی از سرمایه دار بومی و تولید داخلی که ایشان در “چشم انداز و تکالیف” تلاش می کنند با استناد به آن زیر پوشش “سوسیالیسم کارگری”، کارگران را پشت این یا آن بخش از بورژوازی ایران بکشانند. “تحولی” که گویا با آن  طبقه کارگر را در ایران “خیری” میرسد. 

 

ماحصل این “تحول” برای طبقه کارگر

طرح مطالبات و خواستهای دمکراتیک ممنوع!

بزعم آذرین که قرار بود جمهوری اسلامی به “جمهوری اسلامی سرمایه داران” تبدیل شود و نمایندگان آن بخش از بورژوازی مورد علاقه آذرین نیز به حاکمیت اسلامی قدم رنجه فرمایند، تحت عنوان “عدم حضور جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در صحنه سیاسی ایران”، از طبقه کارگر در ایران میخواهند که هیچ خواست و مطالبه دمکراتیکی را مطرح نکند چون به نفع بورژوازی! تمام میشود. می نویسند:“ مادام که یک جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر از صحنه سیاست جامعه غایب است، هرگونه شعار و مطالبه دمکراتیکی به سود بورژوازی ایران تمام خواهد شد.” (چشم انداز و تکالیف، ص 185). 

دخالت در امر سرنگونی و سرنگونی خواهی از کفر هم بالاتر میشود، چون سرنگونی جمهوری اسلامی خواستی است دمکراتیک! می نویسند: “.. تلاش برای براه اندازی یک جنبش همگانی .. حتی حول شعار سرنگونی نیز آلترناتیو کارگری در قبال جنبش اصلاحات در وضعیت موجود نیست.” (چشم انداز و تکالیف،ص 136).

 

در آخر به آلترناتیو کارگری مورد نظر چپ لیبرال نئوتوده ای برمیگردم.

دفاع و طرح شعار آزادی زندانی سیاسی و آزادی بیان و عقیده و برابری زن و مرد و لغو آپارتاید جنسی و غیره بر طبقه کارگر “حرام” میشوند چون خواستهای دمکراتیکی هستند و گویا دفاع از برابری زن و مرد و آزادی زندانیان سیاسی و لغو اعدام و آزادی های سیاسی و آزادی بیان و اندیشه وحق تشکل و اعتراض و اعتصاب و غیره از طرف طبقه کارگر و دیگر مردم آزادیخواه و برابری طلب در ایران، همه به نفع بورژوازی تمام خواهند شد. در حالیکه همه این آزادیهای سیاسی از بیان و اندیشه گرفته تا برابری زن و مرد محصول دخالت طبقه کارگر در جامعه و فشار این طبقه بر جامعه بورژوائی بوده است. هر نوع گشایشی در جامعه بدوا محصول دخالت و مبارزه طبقه کارگر بوده است، به نفع طبقه کارگر بوده است و هر نوع قید و بند و شرط و شروطی بر آزادیهای سیاسی قبل از هر چیز به ضرر طبقه کارگر و توده پائین جامعه در مقابل دولت بورژوائی تمام شده است. اینها ظاهرا جزو الفبای مارکسیسم هستند. چپ سابق اما راست شده است، نماینده و سخنگوی سرمایه دار بومی شده است، از طبقه کارگر تحت این عنوان میخواهد که برای کمک به رشد سرمایه این سرمایه داران و پا گرفتن تولید داخلی سرشان را پائین بیاندازند و مزاحم دولت بورژوایی موجود نشوند. تا شاید دولت بورژوائی موجود کمکهای دولتی خود را در اختيار این سرمایه داران و برای رشد تولید داخلی، قرار دهد. “چپ خلقی” سال 57 هم همین را در مورد “بورژوازی ملی  و مترقی” میگفت، از طبقه کارگر میخواست که فعلا از مطالبات خود چشم پوشی کند. اما این جریان نئو توده ای از طبقه کارگر میخواهد که آنقدر غیر سیاسی شود که مطلقا کاری به کار سرنوشت جامعه و دخالت در آنچه که به آینده و به رهائی خودش مربوط است، کوچکترین دخالتی نکند!

می نویسند: “ واضح است که اکثریت زنان ایران قطعا خواهان آزادی های فردی وسیع  وبی قید و شرط هستند، یا اکثر روشنفکران بنا به ماهیت خود خواهان آزادی بی قید و شرط اندیشه و بیان هستند، اما مساله این است که نه خود این گروهها و اقشار ظرفیت آن را دارند و نه چنان طبقه ای در جامعه وجود دارد که قدرت شکل دادن به مدلی از رشد سرمایه داری کلاسیک را در ایران داشته باشد”.همانجا ص 182- 183.

بزعم آذرین این خواستها خواستهای سرمایه دارانه هستند، خواستهای سوسیالیستی نیستند، طبقه سرمایه داری هم فعلا وجود ندارد، “جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر هم در میدان نیست”، آن را از مطالبه طبقه کارگر در جامعه ایران حدف میکنند. با این استدلال، مساله آزادیهای سیاسی و دفاع از برابری زن و مبارزه با آپارتاید جنسی و آزادی زندانیان سیاسی و لغو اعدام و غیره به طبقه کارگر مربوط نیست، چون سرمایه دارانه است. طبقه کارگر کارش این است که کار کند تا تولید داخلی پا میگیرد و احتمالا تا چنین طبقه سرمایه داری در داخل شکل میگیرد تا سرمایه داری ایران را وارد دوره کلاسیک خود کند! در این صورت بزعم آذرین ایران بورژوائی هم کره جنوبی میشود و کارگران در ایران هم دارای تشکلهای مستقل خود خواهند شد و آنوقت زمان طرح این خواستها نیز میرسد! تا آن روز موعود نسلهایی از طبقه کارگر زیر چرخهای سرکوب و استثمار بورژوائی در ایران از بین میروند. بورژوازی هم سرنوشت جامعه را تعیین میکند و می برد  و می دوزد. حال، بورژوازی ایران، چه اسلامی و چه غیر اسلامی، واقعا چه مشکلی با این “سوسیالیسم کارگری” دارد؟

می نویسند: “ آزادی بی قید و شرط بیان یک خواست دمکراتیک کلاسیک است، اما فراخوان چپ به دفاع از آزادی بیان در شرایط امروز ایران به چه چیزی منجر میشود وقتی هیچ روزنامه مستقل کارگری وجود ندارد، به نفع دوم خرداد تمام میشود.” همانجا، ص 189.

چپ سابق راست شده است، میخواهد همه چیز را به عقب برگرداند. این مشابه همان مخالفت “چپ خلقی” در انقلاب 57 با آزادی بی قید و شرط بیان اتحاد مبارزان کمونیست است که در مخالفت با آن میگفتند، با آزادی بی قید و شرط بیان میخواهند از آزادی نشریه میزان بازرگان دفاع کنند. گفتن اینکه هر درجه از فضای باز سیاسی در جامعه به نفع طبقه کارگر است به این جریان نئو توده ای دردی دوا نمیکند. اینها تصمیم گرفته اند که طبقه کارگر را برای بورژوازی ساکت کنند و از دخالت در هر حرکت سیاسی ای در جامعه منع کنند. به اینها باید گفت با “هیچ رورنامه مستقل کارگری وجود ندارد” شاید بتوانید چند نفر مشابه خود را فریب دهید اما نمی توانید کارگر و فعال کارگری کمونیست را فریب دهید. وجود رورنامه کارگری مستقل معیار نیست، مهمتر از آن این است که آیا  کمونیستها و کارگران کمونیست دارای حق آزادی فعالیت کمونیستی و تحزب و تشکل و اعتراض و اعتصاب هستند یا نه؟ چاپ و پخش نشریه و روزنامه کمونیستی آنها میتواند آزاد باشد یا نه ؟

می نویسند: “ آزادی زندانیان سیاسی البته اصل شریفی است، ولی چه فایده که فعال کارگری دستگیر شده در افکار عمومی زندانی سیاسی تلقی نمیشود. همانجا ص 199. پس خواست آزادی زندانیان سیاسی بیهوده است.” اینهم از  “سوسیالیسم کارگری” آذرین – مقدم. اینها تحت پوشش  “کارگر”، از کارگران میخواهند که در مقابل بورژوازی هار اسلامی که صدها هزار زندانی سیاسی را که بخش زیادی از آنها فعال و رهبر کارگری و امثال جمال چراغ ويسی ها بوده اند را اعدام کرده است و هر روز انسانهای زیادی را فقط به خاطر بیان و عقیده به زندان می اندازد که کارگر و فعال کارگری هم بخشی از آن است، از آزادی سیاسی و به این اعتبار از آزادی فعالین کارگری دستگیر شده نیز دفاع نکنند. لابد بزعم اینها حق شان است که آزاد نشوند، اصلا چرا اعتراض کرده اند؟ حالا یادشان است که مردم ایران میگفتند کارگر نفت ما رهبر سر سخت ما، میدانند که صدها نفر در خارج و داخل کشور آزادی اسانلو و محمود صالحی را همراه دیگر زندانیان سیاسی فریاد زدند. این سنت درست مثل سرمایه دار بومی در کارگاههای کوچک، کارگر و فعال کارگری را در جامعه خاکستری و بی چهره میخواهد. نئو توده ای خاصیت خود را برای بورژوازی مگر غیر از این طریق میتواند اثبات کند!

 

“حکومت سرمایه داران”

این “تز” آذرین در خط فکری این جریان نئو توده ای مکان محوری و تعیین کننده ای دارد. می نویسند: “پيشرفت عملى مشاركت بورژوازى ايران در قدرت سياسى همچنان در گرو اعمال هژمونى و مهار جنبش طبقه کارگر و جنبش های اصلى است،” یا “ بورژوازی ایران باید بدوا هژمونی خود را بر اقشار و طبقات دیگر تامین کرده باشد. ادامه میدهند، به این معنی که اقشار و طبقات دیگر عموما منافع و اهداف خود را با پشتیبانی از این یا آن حزب یا تشکل سیاسی بورژوائی دنبال کنند.” همانجا،ص171 ..

حالا ماکت کارگاه تولید داخلی این جریان را میشود از نزدیک دید! آذرین به عنوان نماینده صاحبان کارگاههای کوچک(سرمایه داری بومی)، “جنبش اصلاحات” را مطابق اتوپی خود، جنبشی برای مشارکت همه بورژوازی در قدرت اسلامی تفسیر میکند. خواهان مشارکت نمایندگان سیاسی همه اقشار بورژوا در ایران در قدرت سیاسی اسلامی سرمایه است. که در این صورت این “تحول” با شرط و شروطی برای طبقه کارگر و دیگر اقشار جامعه همراه خواهد بود  یا تمام خواهد شد.. آنهم اینکه کاری به سرنگونی و مطالبات دمکراتیک که “سوسیالیستی” هم نیستند نداشته باشند، در عوض همه یا عموما منافع و اهداف خود را با پشتیبانی از این یا آن حزب و یا تشکل سیاسی بورژوائی دنبال کنند. بزعم آذرين دوره دوره “نپ در اپوزیسیون” بود، هنوز هم ظاهرا هست، لذا از نظر آذرین برای طبقه کارگر، دوره ترجیح یک دسته از اقدامات و سیاستهای اقتصادی کاپیتالیستی بر دسته دیگری است، آنهم تحت حاکمیت خود سرمایه داری! ایشان تصمیم گرفته اند که طبقه کارگر را تسلیم این یا آن بخش از بورژازی ایران بکنند، ناچار شده اند آن را با وعده و وعید و اتوپیهای خود سرگرم کنند. میدانند که بدون این، خیلی عریان نمی توانند سم بورژوائی را به بدن طبقه کارگر در ایران تزریق کنند. لازمه تحکیم قدرت بورژوازی همراه شدن لایه های مختلف بورژوازی با دولت بورژوائی است، نه طبقه کارگر. چه تک تک در پارلمان و دولت بورژوائی به عنوان نماینده حضور داشته باشند چه نداشته باشند، آذرین تحت این عنوان که “جنبش سوسیالیستی کارگری در صحنه نیست”، شرایط انقلابی نیست،  میخواهند کارگران را میان این یا آن جناح و حزب بورژوائی تقسیم و پراکنده کنند.

در ایران مشارکت بورژوازی در قدرت قبل از هر چیز به معنی حفظ امنیت سرمایه ها و قداست مالکیت خصوصی بورژوائی از تعرض طبقه کارگر است. این بطور اتوماتیک در جمهوری اسلامی بود و هست و جمهوری اسلامی برای همین به میدان آورده شد. دست کارگر را در ایران قطع میکنند اگر ادعای مالکیت بر سرمایه و وسایل تولید بورژوائی را بکند. مساله دخالت ارگانهای مافوق دولت اسلامی سرمایه در کار سرمايه دار هاست. به هر درجه که امنیت سرمایه های بورژوازی ایران از فتوای این یا آن آخوند یا دخالت ارگانهای مافوق در جمهوری اسلامی مصون بماند به همان درجه بورژوازی ایران خود را در قدرت سیاسی شریک میداند، حال چه در دولت و مجلس اسلامی باشد یا نباشد. از نظر  بورژوازی ایران(تمام بخشهای آن)  طبقه کارگر هرچقدر بی حقوق تر و کم مزد تر بهتر، هرچقدر پراکنده تر و غیر متشکل تر بهتر. همانطور که اکنون هست و با زور سرنیزه به او تحمیل کرده اند. مساله آزادیهای سیاسی، حجاب زن و آپارتاید جنسی و زن ستیزی اسلامی نیز میتواند مساله او نباشد همانطور که اکنون هم نیست. بورژوازی ایران میتواند به اعدام و کشتار جوانان نیز اعتراضی نکند و یا بی اعتنا باشد، همانطور که اکنون هست. آذرین با دلخوشی به تحول بورژوائی که او آن را “حکومت سرمایه داران اسلامی” میخواند و در دلسوزی برای آن نزد طبقه کارگر عوام فریببی میکند، میرود  تا  “استراتژی سوسیالیستی کارگری” خود را در تقابل با هژمونی بورژوائی بر جبنش کارگری ایران تعیین کند.” همانجا،              ص 172.

 

انقلاب! 

این جریان از انقلاب نیز صحبت میکند. اینطور نیست که آن را فراموش کرده باشد. اما کدام انقلاب؟ میگویند، منظورشان از انقلاب در ایران، انقلاب اجتماعی که کلیت سرمایه داری ایران را دگرگون کند نیست، میگویند، انقلاب در ایران یعنی انقلاب سیاسی، تاکید از خودشان است، و انقلاب سیاسی یعنی همان سرنگونی. حال به چه هدف بگذریم. طرفدار دو آتشه “دولت سرمایه داران” از همین ادعا هم به سرعت عقب می نشیند. توضیح میدهند که منظورشان از انقلاب یا سرنگونی چیست؟ میگویند، “سرنگونی، همان انقلاب سیاسی، یعنی تحقق خواستهای عموما دمکراتیک در ایران”. اما اینهم مقدور نیست، پیشتر هم این را متذکر شده بودند، چون “جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در صحنه سیاست ایران نیست”. ادامه میدهند، “بورژوازی ایران انقلاب نمیخواهد! چون برای شکل دادن به حکومت اسلامی بورژوازی خود کار میکند و این بر ظرفیت انقلابی همه اقشار و طبقات جامعه تاثیر میگذارد.” همانجا ص 208،

بعضی از این جملات نقل به معنی است برای کوتاه کردن پارگرافهای طولانی اما رونوشت برابر اصل است، اگر کسی خواست میتواند به آن در ص 208 همان کتاب مراجعه کنید.

نماینده بورژوازی بومی دوباره وارد همان دور باطل خود میگردد. انقلاب در ایران یعنی انقلاب سیاسی، انقلاب سیاسی یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی، سرنگونی جمهوری اسلامی یعنی خواستهای دمکراتیک، اینهم مقدور نیست چون “جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در صحنه سیاست ایران نیست”، مهمتر و تعیین کننده تر از اینهم بزعم آذرین این است که “بورژوازی ایران خواهان انقلاب نیست،”  انقلاب مرد! دارد به حکومت بورژوا اسلامی خودش شکل میدهد. تا آنوقت طبقه کارگر باید دست روی دست بگذارد و هیچ خواست و مطالبه آزادیخواهانه و برابری طلبانه ای را در جامعه مطرح نکند، چون بیهوده است و به نفع بورژوازی تمام میشود. بزعم ایشان باید به دقت “مراقب” باشد تا “مشارکت بورژوازی ایران در قدرت سیاسی” تماما شکل بگیرد که بزعم او برابر میشد با “تحولی عمیقا اقتصادی و اجتماعی” در ایران مانند  “اصلاحات ارضی” و این بر ظرفیت انقلابی همه اقشار و طبقات در جامعه ایران تاثیر میگذاشت! و آنگاه! اقشار و طبقات دیگر عموما می بایستی منافع و اهداف خود را با پشتیبانی از این یا آن حزب و  یا تشکل سیاسی بورژوائی دنبال میکردند، یا شاید هنوز هم بایستی دنبال کنند، کاری که ایشان از سال 1999 شروع کرده اند. “تحول” ی که در آن قرار بود طبقه کارگر در ایران به خواستهای بسیار حیاتی و فوری خود - “نپ در اپوزيسیون ”- برسد!

 

“تحول”!

سخنگوی بورژوازی بومی ذوق زده از “جنبش اصلاحات”، “تحول” بورژوائی مورد نظر خود را چنین تفسیر میکنند، می نویسند: “کاپیتالیسم و بورژوازی ایران نیازمند تشکلهای واقعی کارگری میشوند. البته در همکاری با رفرمیستها.”

همانجا،ص 199 . اضافه میکنند:“ اعمال هژمونی به طبقه کارگر معضل فوری و پیش شرط شکل گیری دولت سرمایه دارها در ایران است.” همانجا، ص172. نوری در انتهای تونل، به شتابید! ایشان در ازاء سکوت کارگر در قبال بورژوازی ایران “سوت” ایجاد تشکلهای مستقل کارگری را به طبقه کارگر در ایران وعده میدهند که گویا در آن اتحادیه های کارگری به سبک کره جنوبی در ایران نیز شکل میگرفتند و گویا رفرمیست های طبقه کارگر، رهبران کارگری در رشته های تولیدی کلیدی، به سرعت بر بالای آن سوار میشدند. حال زبان رهبر سندیکای شرکت واحد را می خواستند ببرند تا نتواند نام سندیکا را بیاورد. در این دوره و با این استدلال، دعوای کاذب  و عوام فریبانه ای را تحت نام “ تقابل گرایش رادیکال سوسیالیست” با “رفرمیسم جدید” شروع میکنند. از موضع سخنگو و مدافع بورژوازی بومی نیروهایی را به نام رفرمیست تصویر میکردند، هنوز هم میکنند، و آنها را به سرمایه های خارجی از قبیل بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و غیره ربط میدادند و به جنگ آنها میرفتند. “سوسیالیست های رادیکال” که خود حداکثر خواستار حمایت بورژوازی ایران از بورژوازی بومی، از طریق واگذاری وام و حمایت های دولتی و سیاستگذاری اقتصادی به نفع بورژوازی بومی و تولیده کننده داخلی بودند به مقابله مجازی و عوام فربیانه ای در عین حال با محتوی ضد کمونیستی، با این “رفرمیسم” تصویر شده خود میرفتند. این محتوی کل جهت گیری اینها در مورد تشکل و تشکل یابی کارگران و کل دعواهای اینها با کمیته های هماهنگی و فعالین کارگری و غیره و غیره را تشکیل میدهد که فعلا از حوصله این نوشته خارج است.

 

سرکار آمدن احمدی نژاد

جریان آذرین – مقدم سرکار آمدن احمدی نژاد را طغیان سپاه و بسیج در تقابل با پروسه متعارف شدن حکومت اسلامی و لذا سد کننده این تحولات نامیدند. در “پیروزی احمدی نژاد، نشانه کدام تحولات؟” نوشته آذرین در سال 1384، می نویسند: “ واقعیت ساده این است كه منافع مادی این قشر (چه منافع مالی و چه موقعیت و قدرت گروهی و فردی آنها) با سیر تحولات ده، دوازده سال اخیر رژیم جمهوری اسلامی به مخاطره افتاده است. طغیان  قشر اوباش و جیره خوار حکومت از لحاظ عینی تنها با متوقف کردن سیر تحولات(منظور پروسه تبدیل شدن جمهوری اسلامی به “حکومت اسلامی سرمایه داران”، پرانتز از من است ) در رژیم اسلامی میتواند از منافع و موقعیت این قشر دفاع کند.” همانجا.

 نئو توده ای که بادبان امید خود را به تبدیل شدن حکومت اسلامی به “حکومت سرمایه داران” بسته است، سخت از این واقعه نگران شده است، آن را درست مثل اپوزیسیون بورژوائی ایران از راست تا چپ آن “کودتای انتخاباتی” علیه نمایندگان فعلی و آینده خود در جمهوری اسلامی، میخواند. می نویسند:

“ اطلاق لفظ “کودتای انتخاباتی” به عملکرد سپاه پاسداران و بسیج در انتخابات اخیر تا حدود زیادی درست است؛ اما تا آنجا که پیروزی احمدی نژاد را آغاز یک کودتا از جانب این جناح در حال شکلگیری تلقی کنیم، فرجام این کودتا هنوز ناروشن است.”

آذرین نگرانند که با آمدن احمدی نژاد موقعیت اقتصادی ایران تضعیف و لذا سیر تحولات ده دوازه سال اخیر جمهوری اسلامی که وی به آن امید بسته است متوقف شود، می نویسند: “ آمدن قشر اوباش .. صاحبان سرمایه را بشدت محتاط می كند، و به نوعی“اعتصاب” در سرمایه گذاری و “كم كاری” در فعالیت اقتصادی سوق می دهد. دولت احمدی نژاد و كلیت رژیم جمهوری اسلامی بیش از بورژوازی ایران زیر فشار عواقب اجتماعی و سیاسی چنین ركود اقتصادی ای قرار خواهد گرفت.”

این نمایندگان سرمایه داران بومی سرانجام به حال “حامیان” خود در حکومت اسلامی دل میسوزانند و می نویسند: “ آنچه نیازمند تحلیل است این است كه چهره ای چون رفسنجانی در این مسابقه تقلب می بازد و احمدی نژاد پیروز از آب در می آید.”همانجا. در آخر هم که به تشکیل حزب و حزب سازی رفنسجانی و کروبی سخت امید بسته اند می نویسند: “نخستین ویژگی جناح بندی درون رژیم در دوره جدید این است كه، در تمایز با گذشته، می باید با جامعیت حزبی همراه باشد. و این پروسه ای است که از همان فردای پیروزی احمدی نژاد از جانب کسانی چون کروبی و رفسنجانی هم اکنون آغاز شده است”. همانجا.

حال ارزیابی این جریان را از سرکار آمدن احمدی نژاد با تحلیلهای آن دوره کل اپوزیسیون بورژوائی ایران از راست تا چپ آن از سخنگویان ناسیونالیسم پرو غرب تا جبهه ملی چی ها و جمهوریخوهان لائیک فعلا جمهوریخواه تا راه توده و بقیه این طیف در این مورد مقایسه کنید تا بدانید حضرات نئوتوده ای مدعی “سوسیالیسم کارگری” کجای این اپوزیسیون قرار میگیرند. تمام هم و غم این جریان بالا و پائین رفتن منافع این یا آن قشر از بورژوازی ایران، به خطر افتادن ادغام اقتصاد کاپیتالیستی ایران در بازار جهانی، “برباد” رفتن جاه طلبی های حکومت اسلامی در منطقه، مثمر ثمر بودن فعالیت این یا آن رشته تولید سرمایه داری برای سرمایه داری ایران و فراخواندن کارگران به زیر بیرق این یا آن بخش از بورژوازی است. جمهوری اسلامی خودش از بالا آگاهانه سران سپاه را که به سرمایه داران بزرگ ایران تبدیل شده اند در مالکیت خصوصی و دولتی رشته های مهم و مختلف تولیدی شریک میکند تا حکومت خود را بهتر در مقابل طبقه کارگر و مردم زحمتکش ایران مسلح کند،   آذرین در حمایت از رفسنجانی و کروبی، سرکار آمدن احمدی نژاد را به زیان بورژوازی و آینده اقتصاد بورژوائی در ایران تفسیر میکند! در حالیکه کلیت جمهوری اسلامی با همه اختلافات درون خود،  در یورش به زندگی روزانه طبقه کارگر و دیگر مردم زحتمکش و تحمیل بی حقوقی مطلق سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بر مردم ایران صف بسته اند و کمر طبقه کارگر و مردم محروم را زیر بار فقر و فلاکت خرد کرده اند. این جریان ارتجاعی نگران تضعیف موقعیت اقتصادی بورژوازی ایران است. پای مارکس را هم وسط می کشد. مارکس در این نگرش به کاشف مبارزه طبقاتی تقلیل پیدا میکند، و مارکسیسم از علم رهائی طبقه کارگر به ابزار “مقاومت” طبقه کارگر در مقابل سرمایه داری و طبقه کارگر از رهاننده دیگر مردمان جامعه از یوغ سرمایه داری و بزیرکشیدن حکومت بورژوائی به طبقه ای که نباید در هیچ اعتراض دمکراتیک و سیاسی ای در جامعه شرکت کند تقلیل پیدا میکند.  تنها باید مراقب باشد و منتظر بماند تا اتوپی های ارتجاعی آذرین – مقدم در مورد مشارکت این یا آن بخش بورژوازی در حاکمیت سرمایه دارانه حکومت اسلامی کی به بار می نشیند، تا بورژوازی ایران، بورژوازی بومی و تولیدات داخلی را از طریق حمایت های مالی و سیاستهای اقتصادی دولتی مورد حمایت قرار دهد.   

جنبش ملی کرد

 در بخش تحول در اوضاع سیاسی از بیانیه سومین کنفرانس جریان آذرین – مقدم آنهم در اوت   2003 – مرداد 1382 چنین  آمده است : “  يك جنبش‏ اجتماعى عمده در صحنه ايران جنبش‏ خلق كرد است. تاريخا جنبش‏ ملى كرد چه در سطح ايران و چه در سطح منطقه يك جنبش‏ انقلابى و متحد عينى طبقه كارگر در مبارزه عليه رژيمهاى ديكتاتورى و ارتجاعى حاكم بوده است.”

این تعبیر از جنبش ملی کرد نیز  ليبرال چپي و غیر واقعی است. جنبش ملی کرد چه به عنوان یک جنبش و چه به عنوان احزاب مربوطه نه تاریخا و نه در سطح منطقه انقلابی نبوده و هیپگاه نیز متحد “عینی” طبقه کارگر نبوده است. این جنبش و احزاب مربوطه تاریخا متحد عینی طبقات دارای جامعه کردستان در دوره ای فئودالها و روسای عشایرعلیه دهقانان و زحمتکشان روستا و در دوره حاضر به عنوان جنبش بورژوازی کرد دست در دست کارفرما و سرمایه داران کرد علیه کارگران در کردستان بوده و اکنون نیز هستند. در سطح منطقه نیز همواره “متحد” عینی دولتهای ارتجاعی منطقه بوده و اکنون نیز هستند. خواست مردم کردستان برای رفع ستم ملی و مبارزه مردم کردستان علیه دولتهای دیکتاتوری مرکزی برای آزادی و رفاه اجتماعی ربطی به مطالبات این جنبش و احزاب مربوطه آن ندارد. اینکه  جنبش ملی کرد و احزاب مربوطه از شوونیسم و سرکوب دولتهای بورژوائی مرکزی علیه مردم کردستان چه در ایران و چه در منطقه و مبارزه مردم کردستان علیه آن برای رسیدن به اهداف خود، استفاده میکنند، موضوع دیگری است که من در اینجا لزومی به تکرار آن نمی بینم .

ادامه میدهند: “ استراتژى سوسياليستها در اين جنبش‏ كماكان برمبناى تعقيب خواستهاى دموكراتيك ملى كرد است  ..” همانجا. چپ لیبرال نئو توده ای همه این “مدالهای افتخار ” را به این خاطر به گردن جنبش ملی کرد و احزب مربوطه می اندازد تا رهبری کومه له امروز را با لقب، “دارای مشی سوسیالیستی” به عنوان نیروی دیگر درون جنبش ملی کرد “مفتخر” کند. و از اینطریق جائی برای اطراق خود در تنها ترمینال سیاسی موجود در اپوزیسیون ایران پیدا کند. این جریان، استراتژی “مشی سوسیالیستی” آن را هم تعیین کرده است: “تعقیب خواستهای دمکراتیک ملی کرد.” رهبری کومه له امروز هم از این عنوان ظاهرا سر از پا نمی شناسد. خودش هم همین را قد و اندازه خودش میداند. “سوسیالسیت” جنبش ملی کرد، “سوسیالیست ملی”، که استراتژی اش هم در خدمت اهداف “ملی دمکراتیک” این جنبش است البته “در ارتباط با طبقه کارگر” علیه دیکتاتوری مرکزی. وقتی ما آنها را چپ ناسیونالیست کرد می نامیم، دلخور میشوند.

 

بعد از دوم خرداد

با شکست دوم خرداد، جریان آذرین – مقدم هم به تاریخ هزیمت دوم خرداد پیوست. تفسیرهای تئوریک دست چندم آنان از مواضع دوم خرداد نیز به زباله دانی انداخته شد. رویدادهای این دوره اما ناگهان چرت این جریان نئو توده ای را پاره کرد و آن را از سوراخ خود بیرون کشید. بعد از خرداد سال 60 برای اولین بار آنهم در شرایطی که جنبش ناسیونالیسم ایرانی یاس خود را به جامعه تزریق میکرد در دانشگاه پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی، نک کوه یخ اعتراضات کارگری و توده ای علیه وضع موجود، توسط دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب برافراشته شد. این رویداد، این جریان را ابتدا گیج کرد، اما وقتی دیدند که این پرچم خود را در جامعه با کمونیسم رادیکال، با حزب حکمتیست، تداعی میکند و جامعه هم این را می بیند، مثل خوره به جان آن و به جان هر حرکت رادیکال و هر میلیتانسی ای در جامعه،  افتادند. تا پرچم چپ، کمونیسم رادیکال، را دیدند، به سرعت همراه وزارت اطلاعات و بازجوهاي جمهوری اسلامی علیه آن و علیه هر نوع رادیکالیسم و میلیتانسی ای در جامعه در مقابل جمهوری اسلامی، به حرکت درآمدند. رضا مقدم درست مثل بازجوهای جمهوری اسلامی از دانشجویان زیر شکنجه و روبرو با احکام دادگاهای جمهوری اسلامی سند میخواهد که اثبات کنند از کی مستقل بوده اند!

 افشاء شدند، رسوا شدند، به همت کسانی که از آزادی و برابری و از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در مقابل اینها و جمهوری اسلامی دفاع کردند.

این رویداد در عین حال، بدون تلفات نبود، جریان دیگری را، رهبری کومه له امروز را تحت تاثیر قرار داد و آن را به دنبال خود  کشاند که پائین تر و در بخش دوم به آن اشاره میکنم.

 

بخش دوم

چرا کومه له؟

همانطور که پیشتر گفتم جریان نئوتوده ای آذرین – مقدم در همیاری خود با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، از میان جریانات سیاسی اپوزیسیون ایران،  تنها رهبری کومه له امروز را در کنار خود یافت. رهبری کومه له امروز، همزمان با سایت “تریبون مارکسیسم” که از “تریبون جوان” از سرور کومه له لینک میشود، نوشته بدون امضائی را که در این سایت تحت عنوان “وضعیت فعلی و گامهای ضروری” که در آن به تکرار یاوه گوی های وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب پرداخته بود، در سایت رسمی خود، سایت “سازمان کردستان حزب کمونیست ایران” چاپ کرد. اما بعدا، بدون دادن هیچ توضیحی، آن را از سایت خود برداشت. معلوم شد که با آن توافق داشته است اما تحت فشار افکار عمومی ناچار آن را از سایت خود برداشته است. چرا؟ چون چند روز بعد در دو نوشته، بویژه در نوشته ای به نام مستعار “لنا”، همنوایی جریان نئو توده ایستی آذرین – مقدم با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را با همان سبک و بیان ارتجاعی این جریان، مورد تائیید قرار داد.

رهبری کومه له امروز میتوانست حرکت اخیر دانشجویان آزادیخواه  و برابری طلب را بی موقع بداند، ماجراجویی بخواند، اما چرا همیاری جریان آذرین – مقدم را با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی علیه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب نه تنها محکوم نکرد بلکه خود نیز با آنان همسو شد و آن را تایید کرد؟  یادشان رفته است که عین اینها را حزب توده در ماهها و سالهای بعد از انقلاب 57 به کومه له آن دوره میگفت. یادشان رفته است که کومه له آن دوره در سال 61 علیه توده ایها و اکثریتی ها به دلیل مشابه این، علنا اطلاعیه داد. کار اینها از نظر مضمون چه فرقی با کار توده ایها در آن سالها دارد؟ چه لزومی داشت که رهبری کومه له امروز خود را در این سطح با این جریان همسو کند؟ جواب این رهبری به آن کمونیستی که به نادرست هنوز در کردستان با رویای کومه له آن دوره خود را با رهبری کومه له امروز تداعی میکند، چیست؟  آیا رهبری کومه له امروز واقعا تصمیم  گرفته است که کپی کردستانی این جریان بشود؟

آنچه که متاسفانه رهبری کومه له امروز را این بار بدون ملاحظه به سمت همسویی با جریان آذرین – مقدم کشاند، این است که رهبری کومه له امروز نیز بنا به ماهیتی که دارد پس روی و یا پیشروی خود را در جامعه، با پیشروی و پس روی کمونیسم رادیکال می سنجد. با پیشروی و رو آمدن کمونیسم رادیکال، به سرعت جانب راست جامعه را میگیرد، اگر این کمونیسم را به هر دلیل ضعیف به بیند، پز چپ و کمونیستی به خود میگیرد. این را در حرکات دیگر هم در جامعه کردستان میشود نشان داد. این شامه قوی، بعلاوه تعلقي که رهبري کومه له امروز به اين جريان پيدا کرده است، اين رهبري را به سرعت در کنار جریان نئو توده ای آذرین – مقدم قرار داد. و این معلول ماهیتی است که کومه له جدید پیدا کرد و آن را دقیق تر باید در استیصال سیاسی و چنگ انداختن به هر وسیله ای در انطباق با مصلحت جوی های روز رهبری کومه له امروز جستجو کرد که پائین تر بطور فشرده به آن اشاره میکنم. 

بعد از جدایی ما و نماندن هژمونی کمونیسم کارگری منصور حکمت بر بالای کومه له آن دوره، رهبری کومه له جدید روی خط راست خود برگشت و راه خود را در پیش گرفت. جای کومه له آن دوره را ترمینال سیاسی ای به نام کومه له جدید گرفت تا هر از گاهی یک عده در آن اطراق کنند و بروند. انفعال طولانی سیاسی رهبری کومه له جدید و تابلوی حزب کمونیست ایران سیبلی شد و هنوز هم هست تا هرکس و هر جمعی با هدف قرار دادن آن بخشی از کومه له امروز را از آن خود کنند. در دامن کومه له جدید سازمان قومی زحمتکشان شکل گرفت. عبداله مهتدی تمام بحثهای آنتی کمونیستی خود را در بغل دست ابراهیم علیزاده و دیگر رهبران کومه له جدید نوشت، نه از ابراهیم علیزاده و نه از بقیه کم ترین اعتراضی به آن و به تعرض عبدالله مهتدی به تاریخ و سابقه حزب کمونیست ایران و به کومه له آن دوره  از کنگره دوم تا ششم آن، نشد. حزب نفرت بدون هیچ مانعی با پرچم سیاه قومی بر بالای آن در بغل دست ابراهیم علیزاده شکل گرفت، اما اعتراضی نشد. چون  آنتی کمونیسم عبدالله مهتدی در آن دوره بزعم رهبری کومه له امروز به درد “حفظ” و “انسجام” ترمینال سیاسی ای که آنها حفاظت آن را عهده دار بودند، میخورد. آن روزها از نظر این رهبری “مصلحت” تشکیلات چنین ایجاب میکرد.

وقتی ما در مقابل  سازمان زحمتکشان ایستادیم، واقعا فقط ما ایستادیم و از نام کومه له و تاریخ و سابقه کومه له آن دوره و حزب کمونیست ایران در مقابل این جریان قومی  دفاع کردیم و گفتیم اجازه نمیدهیم که آن را بالا بکشند، طرف که ابراهیم علیزاده بود و دو دستی نام کومه له را تقدیم سازمان زحمتکشان کرده بود  میگفت، نام مهم نیست،  “محتوی مهم است”! راجع به محتوی هم کلمه ای نمیگفت، به جای آن وعده پیوند مجدد با آنها را میداد! با ایستادن ما معلوم شد که فشار کمونیسم کارگری، چپ، در کومه له جدید نیز آنقدر ریشه دار بود که هنوز یک عده روی موضع چپ به راست درون خود فشار وارد میکردند. طوریکه یک عده از خود اینها به ما پیام دادند که اگر شما ها نباشید راست ها آنها را جارو خواهند کرد. در جریان انشعاب سازمان زحمتکشان از کومه له جدید  منصور حکمت و بعدها ما نیز به رهبری کومه له امروز پیشنهاد کردیم که در تقابل با این جریان ناسیونال قومی، کومه له کمونیست را اعلام کنند. کومه له کمونیست در تقابل با هر کس و هر جمعی که از موضع راست و ناسیونالیستی میخواست از آن جدا شود. رهبری کومه له امروز خود را آنقدر به کمونیسم بی ربط میدید که ترجیح داد در همان قالب فکری و سیاسی سابق خود باقی به ماند و انفعال و بی تحرکی سیاسی خود را پیشه کند. علاقه ای هم به تقابل با سازمان زحمتکشان که زیر آب سازمانش را میزد نشان نداد.

 

روی آوری رهبری کومه له امروز به جریان آذرین – مقدم

 

هنوز چندی از انشعاب سازمان زحمتکشان نگذشته بود که بخش دیگری به نام “فعاليت تحت نام کومه له” از موضع راست و ناسیونالیستی این بار هم با سیبل کردن تابلوی حزب کمونیست ایران در اصل به هدف تعرض به تاریخ و سابقه حزب کمونیست ایران و تعرض به تاریخ و سابقه کومه له آن دوره از کنگره دوم تا کنگره ششم آن، سر بلند کرد. رهبری کومه له امروز نشان داده است که جسارت دفاع صریح و روشن از تاریخ و سابقه حزب کمونیست ایران و کنگره دوم تا ششم کومه له آن دوره را ندارد، چون اگر بخواهد با جسارت از آن دفاع کند نمی تواند از منصور حکمت و کمونیسم کارگری دفاع نکند.

چنین عدم جسارتی رهبری کومه له امروز را با تفاوتهای ناچیزی هم خط با جریان، اکنون “فراکسیون فعالیت به نام کومه له”، نگاهداشت. بی ربطی رهبری کومه له امروز به کمونیسم رادیکال، مانع ایجاد کومه له کمونیست شد. رهبری کومه له امروز به جای اعلام کومه له کمونیست، برای “حفظ و انسجام” تشکیلات در مقابل جریان “فعالیت به نام کومه له” باز هم به تابلوی حزب کمونیست ایران چسبید. مصلحت سیاسی رهبری کومه له امروز چه در سطح جنبش ملی کرد و احزاب مربوطه که این رهبری خود را با آنان در یک بستر تعریف میکند و چه درون تشکیلات خود نیز دوری از این تاریخ و از این سابقه و این آدمهار ایجاب میکند. این را علنا نيز بيان کرده اند. همه ميدانند که حفظ تابلوي حزب کمونيست ايران براي ابراهيم عليزاده يعني “حفظ ” کومه له امروز، يعني “حفظ” همان پديده ازلي و ابدي، همان رويايي که بقول خودشان عيب و نقص بر نمي دارد، اما زير آن تابلو، زير لوگوي حزب کمونيست ايران. زيرا که حزب کمونيست ايران در دنياي واقعي وجود ندارد. پس بايد کاري کنند که يک جوري آن را “واقعي” نشان دهند. اينجاست که ابراهيم عليزاده در هر دوره به “تئوري” اي نياز خواهد داشت که اين سناريو را براي او قابل توجيه کند. زماني اين تئوري حزب نفرت عبدالله مهتدي بود، در اين دوره جريان نئوتوده اي آذرين - مقدم. استصیال سیاسی، به کجا بیاویزم این قباي  ژنده.. مطابق معمول رهبری کومه له امروز را به سمت جریان عمیقا ارتجاعی نئو توده ای آذرین – مقدم هول میدهد. از نظر رهبری کومه له امروز اینها جنبش ملی کرد را انقلابی میدانند، کومه له امروز را صاحب “مشی سوسیالیستی” درون جنبش ملی کرد میدانند. “تئوری” دارند، میتوانند چهره سراسری “حزب” را تامین کنند، شدیدا ضد منصور حکمت و کمونیسم کارگری و حکمتیست ها که هستند، و خاصيت “مهم تر” اينها در اين دوره که به قامت رهبري کومه له امروز ميخورد، توجيه و تزريق سم انفعال و استيصالي است که اينها بنام چپ در بدن جامعه و طبقه کارگر ميکنند. و اینها توجیهات ”مناسبی” میشوند برای روی آوری رهبری کومه له به این جریان برای “حفظ” کومه له امروز و “حفظ ” زير تابلوی حزب کمونبست ايران.

کپی برداری از تحلیلهای نئوتوده ایستی آنان درمورد اوضاع سیاسی ایران و جهان، حمله احتمالی آمریکا به ایران،  سر کار آمدن دولت احمدی نژاد، مسائل مربوط به طبقه کارگر و غیره و غیره به سرعت شروع میشود.  مصاحبه ها و نوشته هاي اينها و بویژه نوشته های صلاح مازوجی را در مورد اوضاع سیاسی و .. نگاه کنید تماما کپی برداری از تحلیلهای آذرین – مقدم است. غافل از اینکه رابطه تئوری با تشکیلات حتی اگر کسی سر خود را کلاه میگذارد به این امید که از آن استفاه ابزاری میکند، یک طرفه نیست و جاده ایست دو طرفه. همانقدر که تشکیلات از تئوری، خواه انقلابی و یا ارتجاعی، برای انسجام و پیشروی خود استفاده میکند، تئوری نیز ما به ازاء تشکیلاتی خود را در آن تشکیلات می سازد. و بازهم غافل از اینکه کومه له این دوره کومه له آن دوره، کومه له دوره کنگره دوم تا ششم کومه له نبود و نیست که هژمونی منصور حکمت و کمونیسم کارگری او محکم و استوار بر بالای آن در اهتزاز بود. کومه له امروز کومه له جدید است، در چپ ناسیونالیسم کرد خیمه زده است، راست در دالانهای آن پرسه میزند. بالاي آن هم در انفعال کامل است. از دورن آن حزب نفرت و سازمان قومی زحمتکشان بیرون زد، جریان ناسیونالیستی “فعالیت به نام کومه له” بیرون زده است. بی ربطی کومه له جدید به کمونیسم، هم سرنوشتی 17 ساله آن با جنبش ملی کرد خود علت بیرون زدن این همه قارج قومی و ناسیونالیستی بر روی آن است. میدان دادن به تئوری نئو توده ایستی بر روی این بستر، بشدت خطرناک و خواهی نخواهی جز قارچ نئوتوده ای در آن نخواهد رویاند.  جریان آذرین – مقدم خودشان چیزی نیستند، هر از گاهی به جان کمونیسم رادیکال و میلیتانسی در جامعه میافتند، رسوا میشوند و کنار زده میشوند. آنها برای مزاحمت بیشتر برای کمونیسم رادیکال و میلیتانسی در جامعه به جذب  بخشی از نیروی این ترمینال سیاسی امید بسته اند. بخشی که اگر بخواهد به آنان به پیوندد، این بار نه در پائین بلکه توسط راس رهبری کومه له امروز صورت خواهد گرفت. از استصیال سیاسی ظاهرا هر کاری بر میاید. 

 

درج اطلاعیه “دانشجویان سوسیالیست سراسر کشور ”

رهبری کومه له امروز، اطلاعیه “دانشجویان سوسیالیست سراسر کشور” را  در جهان امروز شماره 209، نشریه رسمی خود، چاپ کرده است. در این اطلاعیه آمده است که “دانشجویان سوسیالیست سراسر کشور”  ظاهرا برای شناسائی دانشجویان طرفدار احزاب و گروههای سیاسی در دانشگاه تفتیش عقاید نمیکنند، “ اما بدون تخفیف به طرد و منزوی ساختن هر حزب و گروهی که به فعالیت ضد جنبشی و فرقه ای به بهای ضربه زدن به جنبش، منافع خاصی برای خود تسهیل نمایند، خواهند پرداخت.” همانجا. این مشابه همان توجیه “سوء استفاده از اعتراض مردم کردستان برای منافع خاصی” است که حزب توده برای خوشخدمتی به ضد انقلاب اسلامی به قدرت رسیده، کومه له سالهای بعد از انقلاب 57 را با آن “ضد انقلاب ” و عامل “پالیزبان” می نامید و به خیال خود آن را افشاء میکرد.

جالب این جاست که همه احزاب و گروهها از کارگزاران و مشارکت گرفته تا احزاب و نیروهای درون اپوزیسیون بورژوائی ایران برای تاثیر گذاری حزب و جنبش خود، به اصلاح تعقیب منافع خاص خود، در محیط دانشگاه فعالیت میکنند. ظاهرا تنها کمونیسم رادیکال است که باید با توسل به این توجیهات به شیوه حزب تود ه در همیاری و همکاری با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی “طرد و منزوی و افشاء” شود. معنی زمینی این فراخوان در این اطلاعیه چیزی جز شناسائی و معرفی دانشجویان کمونیست و رادیکال در دانشگاه به حراست و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نیست. حال، به این “دانشجویان سوسیالیست سراسر کشور”تنها گفته اند، انترنتی هستید. میتوانستند بگویند نه خیر انترتنی نیستند. چه لزومی داشت که به این وضعيت سیاسی بیفتند، نئو تود ه ای از آب در بیایند و از هم اکنون اعلام کنند که با حراست و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای شناسائی دانشجویان کمونیست و رادیکال و دیگر نیروهای سرنگونی طلب همکاری و همیاری خواهند کرد؟

آیا موضع“دانشجویان سوسیالیست سراسر کشور” واقعا موضع رهبری کومه له امروز است؟ رهبری کومه له امروز واقعا تحت توجیهات نئو توده ایستی جریان آذرین – مقدم تحت عنوان  “فعالیت ضد جنبشی و فرقه ای به بهای ضربه زدن به جنبش و تعقیب منافع خاص” به طرفداران خود در دانشگاه توصیه میکند که احزاب و گروههای سرنگونی طلب را که میخواهند به خاطر نفوذ حزب و جنبش خود بر محیط دانشگاه تاثیر بگذارند، منزوی و طرد و  افشاء کنند؟ که عملا یعنی معرفی طرفداران آنها در دانشگاه به حراست و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی. اگر نیست چرا این اطلاعیه را در نشریه جهان امروز، نشریه رسمی خود، چاپ کرده است؟ هرکس که چند روز سیاست کرده باشد میداند که این فراخوان عملا یعنی تنگ کردن فضا در دانشگاه فقط به کمونسیتها و نیروهای سرنگونی طلب تحت نام “فعالیت جنبشی و فرقه ای و منافع خاص”! رهبری کومه له امروز را چی شده است؟ آیا استیصال سیاسی هر اقدام ارتجاعی را توجیه میکند؟ اگر مضمون این اطلاعیه رهنمود رهبری کومه له امروز به طرفداران خود باشد، تصور اینکه کار ما، کار کمونیستهای رادیکال و نیروهای سرنگونی طلب در جامعه  چقدر مشکل خواهد شد، از هم اکنون قابل پیش بینی است.

 

اختلاف با کمونیسم کارگری

ابراهیم علیزاده در جواب سوال مصاحبه کننده روزنامه “دیمانه”(روزنامه کردی زبان) شماره 285،  که می پرسند اختلاف کومه له امروز با احزاب کمونیست کارگری چیست؟ میگویند: “ .. بعد از جدائی(منظور جدائی ما از کومه له و حزب کمونیست ایران درسال 1991 است، پرانتز از من است) ، آنها به تدریج اختلافات واقعی خود را که پیش از جدائی تنها گوشه هایی از آن خود را نشان داده بود، علنی کردند. آنها در استراتژی خودشان تجدید نظر کردند و یکی از تزهای اصلی سوسیالیسم علمی را که مارکس گفته است، طبقه کارگر به نیروی خود آزاد میشود، (نادیده گرفته اند)، البته هر سه آنها هم امروز یک جوری فکر نمیکنند، .... و حکومت خودشان را جای حکومت طبقه کارگر میگذارند. برای نزدیک شدن به قدرت سیاسی هم، سیاستها و تاکتیکهای سکتاریستی را در پیش میگیرند که به اصول مارکسیسم مربوط نیست” روزنامه دیمانه شماره 258 ، ترجمه از کردی به فارسی. منظور ابراهیم علیزاده از یک توضیح کشاف و تاریخ سازی غیر واقعی در جواب به این سوال که من بخش مورد نظر او را به فارسی ترجمه کرده و اینجا آورده ام، بیان اختلافش با بحث حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت است. چه میشود کرد، ایشان سالهاست نظر سیاسی خود را در لفافه بیان میکنند. تصور نمکینم نه مصاحبه  کننده روزنامه “دیمانه” و نه خواننده ای که این مصاحبه ابراهیم علیزاده را خوانده باشد اظهار نظر او را در این مورد جدی بگیرد. چون زیادی کشکی است. خودشان با حزب دمکرات برنامه حاکمیت در کردستان را امضاء میکنند، اما وقتی نوبت به طبقه کارگر و حزب سیاسی او میرسد، میگویند نمیشود! جلو طبقه کارگر سبز میشوند و میگویند، شما مارکس را دارید، تئوری دارید، طبقه دارید، چه قدرت سیاسی ای! همین یک قلم کافی است تا پته عوام فریبی رهبری کومه له امروز را در مور پیروزی طبقه کارگر و ادعای “ از بین بردن موانع سر راه پیشروی سوسالیسم” را یک جا روی آب بیاندازد. خودشان با حزب دمکرات از هم اکنون برنامه حاکمیت در کردستان را امضاء میکنند، تا نوبت به طبقه کارگر میرسد، مدرس تاریخ میشوند و میگویند نمیشود! .

 

تعلیق رابطه

جریان نئو توده ای آذرین – مقدم در عکس العمل به انتقاد سیاسی بهرام رحمانی، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران از این جریان، بسیار حق به جانب و از موضع بالا و بسیار طلبکارانه طی اطلاعیه ای علنی لابد تا توبیخ یا تنبیهه بهرام رحمانی توسط رهبری کومه له امروز، تعلیق رابطه خود را با حزب کمونیست ایران اعلام کرد. رهبری کومه له امروز آنچنانکه از نوشته بهرام رحمانی پیداست به اطلاعیه جریان آذرین – مقدم احتمالا جواب داده باشد. اما از انتشار علنی آن خودداری کرده است.  این هم ادامه همان سبک و روش شرمگینانه سیاسی رهبری کومه له امروز است که سرش را لای برف کرده است متوجه نیست مردم رد میشوند و او را می بینند. وقتی میگوئیم بی حرکت افتاده اند از ما دلخور میشوند. جواب اطلاعیه علنی و از موضع طلبکارانه آذرین – مقدم را یا نمی دهند، یا اگر جواب میدهند، آنقدر جسارت سیاسی در خود سراغ ندارند که آن را علنی کنند تا در مورد آنان قضاوت کنند.

 

نتیجه گیری

در یک نگاه کلی میتوان وضعیت واقعی کومه له امروز را سنجید. به نظر میرسد که کومه له امروز به آخر خط  خود رسیده است. جریانی به نام “فراکسیون فعالیت به نام کومه له” از موضع کاملا ناسیونالیستی و راست، حال کارشان بگیرد یا نگیرد، برای کندن بخشی از نیروی کومه له امروز تمام تلاش خود را شروع کرده اند. خود رهبری اصلی کومه له امروز هم از فرط استیصال سیاسی ظاهرا راهی نیافته است جز اینکه به هر نوع رادیکالیسم و انقلابی گری ای در جامعه حمله کند. دارد این خط را در کنگره اخیر خود جا میاندازد. در یک کلام اینها هیچ ربطی به تاریخ و سابقه کومه له آن دوره و به تاریخ حزب کمونیست ایران ندارند. به آن کاملا بی ربطند. 17 سال تمام است که بی ربطی خود را به تاریخ و سابقه کومه له دوره کنگره دوم تا ششم آن و به تاریخ و دستاوردهای آن دوره حزب کمونیست ایران نشان میدهند. هر سه اینها چه جریان نئو توده ای آذرین – مقدم که رهبری کومه له امروز از سر استیصال سیاسی به آن پناه برده است، چه رهبری امروز کومه له و چه “فراکسیون  فعالیت” به نام کومه له در عالم واقع کاری جز تزریق سم انفعال و استیصال در جامعه را ندارند. هر سه اینها را باید نقد کرد و با نقد اینها ماهیت واقعی اشان را به کمونیستها و کارگر و فعال کارگری در کردستان نشان داد. لذا کمونیستهایی که در میان کارگر و زحمتکش کردستان فعالیت میکنند و به امید و آرزوی کومه له آن دوره به کومه له جدید دل بسته اند، اگر بخواهند خود را به آن تاریخ وصل کنند، راهی نیست جز اینکه به سمت ما بیایند، جز اینکه به ما وصل شوند. به ما که سرافرازانه از آن تاریخ و از آن سابقه دفاع کرده و دفاع میکنیم و روشن بین تر از آن دوره کمونیسم طبقه کارگر را جلو می بریم. ما آرزو میکردیم که کومه له امروز، کومه له کمونیست میشد و خود را در تقابل با هر کس و هرگرایش ناسیونالیست و قومی ای در آن به عنوان کومه له کمونیست، قرار میداد. اما این انتظار ظاهرا از رهبری کومه له امروز زیادی بود. 17 سال اطراق کردن در بستر جنبش ملی کرد و بی ربطی به کمونیسم و استیصال سیاسی ظاهرا توجيهي شده است که رهبري کومه له امروز با آن به هر تئوري ارتجاعي چنگ بياندازد. اين زنگ خطري است جدي، علاج واقعه را قبل از وقوع بايد کرد.