این مرده است که راه می‌رود

 

 

وقتی آذرین استراتژیست می‌شود و رضا مقدم؟

 

محمد فتاحی

 

ایرج آذرین روزهای آخیر حضور جنجالی اش در سیاست چپ را با درج دو پست در وبسایت های خود و کومله ایها آبدیت کرده است. یک اطلاعیه پلیسی و یک بیانیه سیاسی. اقدام پلیسی شان قبلا جواب گرفته است. مسئولین چند سایت اینترنتی ادعای او مبنی بر بی خبری از واقعه را تکذیب نموده و اعلام کردند که فایل اولیه آن نوشته پلیسی اول بار توسط رفقای آذرین به سایت آنها ارسال شده بوده و آنها به دلیل امنیتی بودن آن از انتشارش خود‌داری کرده‌اند. با اثبات دروغ بودن ادعای اولیه‌، می ماند پاسخ سیاسی به جهت‌گیری سیاسی و نکات اصلی در تئوری هایش.  مشی آذرین مثل همیشه نماینده لیبرالیسم چپ، و در عمل اجتماعی پاسیو، منفعل، خنثی و بی مایه است. این جوابیه به او میخواهد همین نکته را نشان دهد.

اما قبل از جواب به وی یک نکته را در مورد نقش جدید رضا مقدم بگویم به عنوان کسی که  تشخیص آنرا به خواننده این متن میسپارم. او عمدا اصرار دارد که دانشجویان دستگیر شده فعالین تشکیلاتی حزب حکمتیست بوده‌اند. برای توجیه ایفای این نقش  از مقالات و نوشته‌های کادرهای حزب فاکت می‌آورد تا به سبک مارگیرها ثابت کند که ادعای پلیسی او را تایئد  می‌کنند. ما به درست به نفوذ حکمتیست‌ها نه فقط در دانشگاهها که در محافل فکری و سیاسی کشور اشاره کرده‌ایم. ولی هر کس که قصد همکاری با وزارت اطلاعات را ندارد می‌داند که ما خیلی وقتها در مورد نفوذ لیبرال‌ها و قوم‌پرستان و ناسیونالیست‌های ترک و کرد هم اظهار نظر کرده‌ایم که همه هوادار‌ سیاست‌های آمریکا در منطقه‌اند. کسی هم این نتیجه را نگرفته که منظور ما گسترش اعضای سازمان جاسوسی آمریکا و یا تعلق تشکیلاتی کسانی به احزاب سیاسی قوم‌پرست و ناسیونالیست است، چون همه میدانند اشاره نه به وابستگی تشکیلاتی که به یک گرایش سیاسی است. عینا به همان شیوه وقتی که به درجه نفوذ حکمتیست‌ها در دانشگاه هم اشاره دادیم، معنی آن نه اعلام تعلق و رابطه تشکیلاتی فعالین چپ به حزب که درجه نفوذ گرایش حکمتیست‌ها در دانشگاهها مد نظر است.

ما بیست سال قبل در موارد متعددی به درست ادعا می‌کردیم صدها هزار کارگر و زحکمتکش در کردستان کومه‌له‌اند. بدون اینکه این ادعا اعلام تعلق تشکیلاتی کسانی به کومه‌له باشد. این را آنروز هیچ آدم حتی غیرشرافتمندی علیه کومه‌له و هیچ فعال دستیگر شده‌ای به یک اتهام پلیسی تبدیل نکرد، همچنانکه امروز هم نمیکنند. امروز هم اگر بحث از وجود یک گرایش سیاسی در میان میلیونها دانشجوی کشور است، امثال رضا مقدم و ایرج آذرین از آن پدیده به عنوان یک گرایش سیاسی در جامعه یک پرونده پلیسی مشخص برای این لیست معین یا بخشی از آن درست کرده اند تا در دادگاه علیه شان استفاده شود:

۱- میلاد معینی ۲- بهرنگ زندی ۳- حامد محمدی ۴- آرش پاکزاد  ۵- حسن معارفی ۶- انوشه آزادفر ۷- ایلناز جمشیدی  ۸- مهدی گرایلو  ۹- نادراحسنی ۱۰- سعید حبیبی۱۱- بهروز کریمی زاده ۱۲- کیوان امیری الیاسی ۱۳- نسیم سلطان بیگی ۱۴- علی سالم ۱۵- محسن غمین ۱۶- روزبه صف شکن ۱۷- روزبهان امیری ۱۸- یاسر(صدرا) پیر حیاتی ۱۹- سعید آقام علی ۲۰- علی کلائی ۲۱- امیر مهرزاد ۲۲- هادی سالاری ۲۳- فرشید فرهادی آهنگران ۲۴- امیر آقایی ۲۵- میلاد عمرانی ۲۶- یونس میرحسینی ۲۷- سروش هاشم پور ۲۸- سارا خادمی ۲۹- شوان مریخی ۳۰- رضا عرب ۳۱- پارسا کرمانجیان ۳۲- عابد توانچه ۳۳- سعید آقاخانی ۳۴- مجید اشرف نژاد ۳۵- پیمان پیران ۳۶- مرتضی خدمتلو ۳۷- بهزاد باقری ۳۸- جواد علی زاده، ۳۹- مهدی الهیاری ۴۰- نیما نحوی ٤١-بیژن صباغ ٤٢- آناهیتا حسینی ٤٣- امین قضایی ٤٤- سروش دشستستانی ٤٥- محمد پورعبدالله ٤٦- بیتا صمیمی زاد ٤٧- سروس ثابت ٤٨- عابد توانچه ٤٩- مهسا محبی ٥٠- اختای حسینی ٥١- مرتضی اصلاحچی ٥٢- علی کانتوری ٥٣- فرهاد حاجی میرزایی ٥٤-  ... 

 

 رضا مقدم اصرار دارد که الا و بالله این لیست یا حداقل بخشی از آن به شهادت ایشان و وزارت اطلاعات فعالین تشکیلاتی حزب حکمتیست هستند.

دفاع وکیل “داب” آقای رمضان حاجی مشهدی که وکالت لیستی از با شرف‌ترین آدمها در این جامعه بر عهده داشته است را با شیوه  کار رضا مقدم در بستن اتهام به آنها مقایسه کنید:

دویچه‌وله: شما علاوه بر آقای عابد توانچه وکالت دیگر دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب را پذیرفتید، یعنی فعالان دانشجویی چپ را. اتهام این دانشجویان چیست؟

رمضان حاجی مشهدی: اتهام اینها به موجب پروندهای که در شعبه‌ی دوم دادرسی امنیت انقلاب اسلامی تهران مطرح شده، اقدام علیه امنیت کشور است. ولی اتهامات دیگری هم چون ارتباطات با گروههای سیاسی خارج از کشور و احزاب غیرقانونی به‌زعم دادسرا هم به اینها زده شده است، از جمله شرکت در تظاهرات. ولی عمده‌ی اقدام موکلین من یعنی دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب، شرکت در تظاهرات ۱۳ آذر سال ۱۳۸۶ است. این تظاهراتی خودجوش و مستقل بوده که دانشجویان به استناد حقوقی که قانون اساسی ایران،اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های بین‌المللی داده، در مورد دانشگاه به صورت مسالمت‌آمیز برگزار کردند. اما قبل از برگزاری تظاهرات عده‌ای از لیدرهای آنها، چون بهروز کریمی‌زاده (بازداشت شدند)، اینها پس از ماهها بازداشت با وثیقه‌های سنگین آزاد شدند، بجز فرهاد حاجی‌میرزایی. آخرین نفرشان هم علی کانتوری بود که ایشان هم آزاد شد. بهر تقدیر ما منتظر برگزاری محاکمه‌ی عادلانه هستیم که اینها بتوانند در این محاکمه از خودشان دفاع کنند و بالاتر از آن من بعنوان وکیلشان بتوانم فرصت کافی برای مطالعه داشته باشم.

دویچه‌وله:آقای حاجی مشهدی، این دانشجویان، که شما وکالت‌شان را به عهده گرفته‌اید، چه تعداد هستند؟

رمضان حاجی مشهدی: تعداد دانشجویان بیش از ۴۰ نفر است که نزدیک به ۲۰ نفرشان به من وکالت داده‌اند و بقیه هم قرار است که به من مراجعه بکنند و پس از آن که برایشان اخطار آمد، در واقع این کار را بکنند. این دانشجویان از دانشگاههای تهران گرفته تا مشهد، بابلسر و جاهای مختلف هستند. اخیرا چند دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد و بابلسر هم به من مراجعه کردند و من وکالت‌شان را پذیرفتم که قرار است که ما پس از دعوت دادگاه در این جلسات رسیدگی شرکت بکنیم.

دویچه‌وله: دفاع شما از آنها به چه صورت خواهد بود؟

رمضان حاجی مشهدی: دفاع من اساسا این خواهد بود که موکلین من مجرم سیاسی هستند. با توجه به تصویب جرم سیاسی در جلسه‌ی قوه قضاییه، که بایستی در قوه مقننه هم این تصویب صورت بپذیرد، در آن صورت به موجب اصل ۱۶۸ قانون اساسی این موکلین باید به صورت علنی و با حضور هیات منصفه و در دادگاههای دادگستری، و نه دادگاه انقلاب، محاکمه بشوند و وکیل هم باید بتواند با فرصت کافی و خواندن پرونده از آنها دفاع بکند. موکلین من زندانیان عقیدتی هستند و داشتن عقاید سیاسی و تلاش برای اصلاح و پیشرفت امور هم نه تنها جرم نیست، بلکه دارای انگیزه‌ای شرافتمندانه است. و به همین دلیل ما از دستگاه قضایی می‌خواهیم که با انعطاف و عقلانیت به این موضوع برخورد بکند و به اینها اجازه‌ی زندگی، تحصیل و تلاش و کوشش در چارچوب کشور ایران را بدهد. من اتهامی را متوجه اینها نمی‌دانم. اینها در واقع زندانیان عقیدتی بوده‌اند و داشتن عقیده هم به موجب قانون اساسی ایران و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر آزاد است. مؤیدا این که بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز در ابتدا قول داده بودند که در واقع مارکسیست‌ها هم در بیان عقاید آزادند. با توجه به این که ادبیات مارکسیستی به موجب مصوبات شورای انقلاب فرهنگی برای تحقیق و پژوهش آزاد است، موکلین من هم، صرف نظر از گرایش‌های سیاسی‌شان، اساسا نیت‌شان شرافتمندانه است. چون برای اصلاح جامعه، برای پیشرفت و ترقی جامعه تلاش کرده‌اند.

دویچه‌وله: این دانشجویان الان در چه وضعیتی از نظر تحسیل در دانشگاه یا زندگی بسر می‌برند؟

رمضان حاجی مشهدی: بعضی از اینها مثل بهروز کریمی‌زاده که از دانشگاه متاسفانه اخراج شده  و بقیه هم یا بلاتکلیف هستند، یا بعضی‌ها هنوز مشغول تحصیل‌اند که این روزها باید امتحان‌شان را برگزار کنند. اما همه‌شان پرونده‌ی باز علیه اینها مطرح است که اینها عمدتا با وثیقه‌های سنگین آزاد شدند که باید علی‌الظاهر ما همین ماههای آینده شاهد برگزاری محاکمات اینها باشیم.

دویچه‌وله: محاکمات این دانشجویان به طور دسته‌جمعی خواهد بود یا تک تک؟

رمضان حاجی مشهدی: چون اینها در یک واقعه‌ی حقوقی دستگیر شده‌اند که همین تظاهرات بوده، باید محاکمه‌ی آنها هم توأما رسیدگی بشود. نکته‌ای را که من در مورد این موکلین باید تصریح بکنم، جریان “آزادیخواه و برابری‌طلب“ یک جریان دانشجویی مستقل، پویا و زنده و خودکفاست که بدون وابستگی‌های سیاسی به گروههای سیاسی خارج از کشور است که اساسا بر آرمان سوسیالیسم و بر آرمان آزادیخواهی و برابری‌طلبی تکیه می‌کند و در عین حال خودش را مرتبط با سایر جنبش‌‌های موجود در ایران، چون جنبش‌های کارگری، جنبش‌های زنان و جنبش سایر طبقات دموکراتیک می‌داند.

رضا مقدم برعکس دفاعیه های شرافتمندانه وکیل دانشجویان بر اتهمات وزارت اطلاعات علیه شان اتکا میکند و از این طریق در جدال بین وزارت اطلاعات و وکیل داب در کنار اولی ایستاده است.

 از این زاویه وکیل داب آیا نمیتواند علیه رضا مقدم و همکارانش به خاطر اتهاماتی که به موکلانش میزنند رسما به دادگاه شکایت و اعلام جرم کند؟

 مقدم اگر برای اثبات اتهاماتش علیه اعضای دستگیر و زندانی و شکنجه شده داب به داده‌های وزارت اطلاعات تکیه دارد، در مورد سخنگوی آنها هنوز ظاهرا چیزی از وزارت اطلاعات نشنیده است. با این حال در مقاله اخیرش راسخ‌ و قاطع‌ او را مستیقیما مامور “خارج” اعلام می‌کند؛      “سخنگویی در خارج کشور برای این تشکل دانشجویی در داخل کشور برگزیدند تا در فضای مجازی اطلاعیه دهد و مصاحبه کند...” خواننده این متن احتمالا از خود می‌پرسد مگر این آدم خود را سوسیالیست معرفی نمی‌ کند؟ و منهم متقابلا  از خواننده سوال میکنم که مگر اکثریتی ها و توده ای ‌هایی که در دوره اول انقلاب برای قتل عام کمونیست ها با اسلامیون و آیت الله صادق خلخالی همکاری کردند خود را سوسیالیست نمی‌دانستند؟ آن زمان هم از نظر اکثریت و توده بقیه ضد انقلاب بودند و برای دفاع از انقلاب میبایست از سر راه کنار زده شوند. همکاری برای دستگیری و کشتار انقلابیون چپ انقلابی از همین استدلال ساده شروع شد.

هدف اصلی این توضیحات نه پاسخ به ابهام کسی، که اساسا یک هشدار در مورد نقش پلیسی این گروه “سوسیالیست” است؛ ظرفیت های به نمایش در آمده این مدت اینها میگوید که ملاحظات امنیتی کامل در برخورد به اینها رعایت شود. اینها در حالیکه سخنگوی داب را  وابسته به خارج اعلام می‌کنند، بی‌شک در مورد هر فرد دیگری می‌توانند همینطور عمل کنند و به همین طریق رسمی یا به اسامی مستعار و یا شیوه های دیگری هر نوع اطلاعات امنیتی را در اختیار وزارت اطلاعات بگذارند. البته طرح این نکته نباید در دل کسی هراس ایجاد کند. به تجربه هم همه میدانند که عناصر صاحب چنین نقش پست همیشه جزو  بزدل ترین های زمانند.

 

در کنار رعایت مسائل امنیتی در مقابل اینها افشای خط سیاسی شان که آذرین به عنوان “سوسیالیست” نمایندگی میکند لازم است. نکات زیر به نطر میرسد مهمترین ویژگیهای اینها باشد:

 

1- ضد چپ به اسم چپ

 

تولد اجتماعی جنبش آزادیخواهی و برابری طلب، تولد یک چپ اجتماعی بعد از اعدامهای دهه شصت است. در جامعه همه متوجه حضور یک نیروی اجتماعی جدید در میدان سیاست ایران شده‌اند. در چپ ایران، این دوره همه روحیه گرفتند. از جناح چپ سازمان اکثریت گرفته تا تازه‌ترین جمع‌هایی که به خانواده چپ می‌پیوستند با مشاهده عروج یک نیروی قدرتمند چپ غرق در غرور شدند. شاعران در وصف آن شعر سرودند، ترانه‌سرایان ترانه ساختند، نویسندگان در موردشان نوشتند. در تاریخ سیاست ایران برای اولین بار نیرویی پا به عرصه اجتماعی گذاشت که فراخوان ها ی سیاسی‌اش از داخل کشور تقریبا همه احزاب سیاسی اپوزیسیون ایران از چپ و راست را به تحرک در می‌آورد.

احساس می‌شد جامعه ایران رهبری صلاحیت دار، پرچمی روشن و افقی پیروزمند یافته است.

و این درست در مقطعی بود که ناسیونالیست‌های رنگارنگ امیدوار به قدرت جنگی آمریکا بدنبال شکست نیروهای بوش در عراق به عنوان بازندگان سیاسی جبهه‌ها را ترک کرده بودند. آن روز، آن دوره بجز داب (دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب) نیرویی در مرکز سیاست ایران نمانده بود تا در مقابل سرکوبگران به قول مشهور یک “نه” بگوید.

آن روزها سوسیالیسم عقیم، خنثی و بی‌خاصیت در سیاست ایران هم بدنبال به اهتزاز درآمدن پرچم آزادی و برابری “داب” امیدی یافته بود. عکس‌العمل وسیع و سریع وزارت اطلاعات و دستگیری دهها رهبر، سازمانده و کادر این جنبش برای خنثی کردن تاثیرات آن قدرت و پرچم و برای در‌هم شکستن آن نیرو بود.

عنصر سست نه فقط در سیاست که در هر عرصه‌ای با احساس اولین تحرک نیروی رقیب و روبرو شدن با اولین نشانه های یک خطر جدی دودلی و ابهامش به نفع همراهی با رقیب تمام می‌شود.  “گفتیم که اشتباه است” ،  “گفتیم ماجراجویانه است” ، “گفتیم نمی‌شود” در حرف و بعد بلافاصله همراهی با دشمن در عمل.

ایرج آذرین پرچم این دو دلی‌های مقطع روبرو شدن با خطر و این همراهی با دشمن در مراحل بعدیست. ایشان علم پیکار با نیروی چپی در جامعه ایران را برافراشته است که فی‌البداهه زیر ضرب زندان و شکنجه است. جامعه در حرکت او صفی را می‌بیند که حقارت حمله به “داب” را درست زمانی بدست گرفته است که پروسه دادگاهی رهبران و شخصیت‌های این نیرو در جریان است. پرچم ایرج و همقطارانش نه حتی پرچم تسلیم، که پرچم جنگ علیه امید چپ جامعه به اسم چپ است. به همین دلیل “ساده” در میان خانواده چپ انقلابی از همه طرف محکوم و مترود است.

 

2- سوسیالیسم مرده

 

 آذرین و هم خطانش در کومه‌له استراتژی مقابله با “داب” را در دستور  “دانشجویان سوسیالیست” گذاشته‌اند و ظاهرا این نسخه در وبلاگ‌هایی که به اسم آنها باز شده‌اند مندرج  است.

برای کسی که به تقابل داب به عنوان پرچمدار آزادی و برابری با وزارت اطلاعات و سیستم حاکم می‌نگرد، غریب به نظر می‌آید که همزمان نیرویی در اپوزیسیون چپ نه در تقابل با رژیم اسلامی، که تولد و مسیر رشد و گسترش خود را در نبرد و مقابله با داب تعریف کند. در متن اطلاعیه پلیسی اول آمده که مقابله با داب شرط اول پیشروی “دانشجویان سوسیالیست” است. چنین نیرویی در چشم جامعه موازی با وزارت اطلاعات در مقابل چپ است. اینها خود را به عنوان جریانی تعریف کرده اند که قرار است از روی جنازه‌های داب پیشروی کنند. این پدیده حتی یک موجود نا‌میمون پلیسی نیست، بلکه در نطفه مرده است. مرده است چون انقلابیون شرافتمند وارد آن نمی‌شوند. مرده است چون پرچم مبارزه علیه وضع موجود نیست، بلکه ابزار دشمن علیه نیروی اصلی آزادی و برابریست. لانه چنین نیرویی مناسب ترین مکان برای رشد ویروسهای اطلاعاتی‌ رژیم است. وزارت اطلاعات فقط با شمشیر از رو بسته وارد عمل نمی‌شود، بلکه سازماندهی جریانات و جمع‌های موازی علیه داب و علیه چپ رادیکال هم بخشی از طرح آن است. باز کردن وبلاگ و وب‌سایت‌های اطلاعاتی زیر پوشش نوعی از چپ بخشی از طرح‌های آن است، که تا امروز هم با عناوین مختلف اقدام کرده است. وبلاگ‌های “دانشجویان سوسیالیست” با هدفی که تعریف کرده‌اند، فی‌البداهه بهترین ابزار برای وزارت اطلاعات‌اند و آنها را از باز کردن وبلاگ های ویژه دیگر بی نیاز کرده است. از این به بعد چشم و گوش اطلاعاتی ها به دنبال سلولهای احتمالا موجود “دانشجویان سوسیالیست” است تا برای پیشبرد کارشان وارد سلولهای آنها شوند.

 

3- سوسیالیسم منهای اراده

 

آذرین ضمن تحقیر دخالتگری می‌نویسد: “گسترش یک مشی سیاسی بسادگی تابعی از فعالیت فردی و سازمانی در پراکندن ایده‌ها نیست، بلکه این جنبش‌های اجتماعی هستند که ایده‌هایی را که به کارشان بیاید، حال از هر کجا گرفته باشند، تدقیق می‌کنند و گسترش می‌دهند. میزان رواج هر مشی سیاسی‌ای اساسا محصول طبیعی سیر فعالیت جنبش‌های اجتماعی است.”

با این حساب برای پا‌گرفتن و راه افتادن جنبش‌های سیاسی نه نیازی به دخالت نیروی معینی هست و نه نقشه‌ و پلاتقرمی لازم است. جنبش‌های اجتماعی خودشان مشی سیاسی مطبوع را به تشخیص از گلستان ایده ها می‌ چینند. طبق این حکم حکیمانه معلوم نیست چرا اعتراضات دانشجویان در دانشگاه کابل مشی سیاسی مارکس را بدست نمی‌گیرد. چرا جنبش کارگری قدرتمند ترکیه مشی سیاسی مناسبی برای پیروزی نمی‌بیند. و باز معلوم نیست چرا مثلا در جایی مانند مصر شورش گرسنگان قادر به اتخاذ مشی سیاسی متناسب با اعتراض خود نیست. بالاتر از اینها معلوم نیست چرا تحولات انقلابی در روسیه ١٩١٧ به قیام اکتبر و بدست گرفتن قدرت توسط طبقه کارگر می‌انجامد، اما ادامه همان انقلاب پیروزمند شکست است؟ مگر قرار نیست جنبش ها “خودشان” ایده های مفید به حال خود را به دست بگیرند؟ چرا جنبش‌های کارگری و انقلابات کارگری در بقیه کشورهای اروپایی آن دوره به قیام و کسب قدرت نیانجامیدند و در‌هم شکسته شدند؟ مگر قرار نیست جنبش‌های اجتماعی بدون نیاز به نقش اراده و دخالت و سازماندهی حزب دخالتگر انقلاب و قیام و پیروزی را در یک عملیات رمانتیک انتخابات از میان ایده های رنگارنگ به پیروزی برسانند؟

برای یک انقلابی پیگیر در مبارزه طبقاتی پاسخ ساده است. هیچ جنبش اجتماعی بدون دخالت، نقشه‌ و عمل آگاهانه  و بدون داشتن یک افق و استراتژی پیروزمند راه به جایی نمی‌برند. این حکم حتی به نفع گروه سیاسی خود آذرین نیست. چه در آنصورت باید توضیح دهد چرا ایده های این جنتلمن را از میان تمام جنبش های اجتماعی در یکدهه گذشته  دو عنصر انقلابی نچیده اند؟

البته مشی سیاسی آذرین مناسب همه آنهاست که در گوشه‌ای مشغول پخش ایده‌ها و احیانا اوراد سوسیالیستی‌اند تا زمانی برسد که جنبش‌های اجتماعی از راه برسند و آنها را توده‌ای کنند. این متد خیلی‌ها را در سیاست بازنشسته کرده و به تعطیلات فرستاده است. جامعه طبقاتی بدون جنبش‌های اجتماعی قابل تصور نیست و آن خط مشی که  جوهر دخالت فعال و انقلابی را در بطن خود ندارد، برای همیشه در عمل مرده و تی مشتری است.

توجه کنید چه حکیمانه‌تر میگوید: “اما آقایان، بر‌خلاف شما “دخالت‌گران”، ما ماتریالیست‌تر از آن هستیم که توهمی به قدرت ایده‌ها، چه ایده بطور کلی و چه ایده‌های خودمان، داشته باشیم. ایده‌های تنها وقتی نیرومند هستند که زمان‌شان فرا رسیده باشد، و آنگاه که زمان‌شان فرا رسیده باشد چنان نیرومند هستند که هیچ چیز نمی‌تواند راه‌شان را سد کند.”

به حساب ایشان انقلاب سوسیالیستی اگر امروزه در میدان نیست به این علت است که زمان ایده آن فرا نرسیده است. چه اگر فرا می‌رسید قابل سد کردن نبود. آنها که از زندگی جهنمی امروز جان شان به لب شان رسیده است را باید خبر کرد که نگران نباشند، روزی که بهار آمد، جنبشهای اجتماعی میروند ایده های مارکس را از آن پیر مرد تحویل میگیرند و انقلاب میسازند. تا آن زمان قرائت اوراد سوسیالیستی و فوت کردن ایده ها درهوا قهرمانانه ترین کاری است که از دست ما ساخته است!   خط در سیاست همین امروز عنصر کمونیست را از اتخاذ هرگونه سیاست دخالتگرانه با این انتظار احمقانه که بدون تحمل زحمت خود جنبشهای اجتماعی سراغش میایند منفعل و خنثی میکند.  تمام این احکام یک سوسیالیسم عقیم، بی‌اراده، عاری از دخالت، بدور از انقلابیگری، خنثی و کپک زده را تئوریزه می‌کنند که طبق آن کار سوسیالیست‌ها خوابیدن در باد انتظار حرکت “توده ها ” است. اما هر کمونیست و عنصر دخالتگری میداند که زمانی که جنبش‌های اجتماعی راه افتادند، کسی منتظر نسیم ایده ها نمیماند و دیگران به عنوان صحنه گردانان قبل از ما افسار تحولات را به دست گرفته اند. نقش حزب سیاسی برای روزهایی است که با تشخیص و فرض وجود همیشه در صحنه جنبش اعتراضی کارگر و یا احتمال وقوع تحولی در جامعه، نقشه به دست در محل آماده دخالت است. تز جنبشهای اجتماعی خودشان ایده پیدا میکنند و خط مشی بدست می گیرند، انقلابات خودشان پیروز می‌شوند، کارگران خودشان نقشه قیام را با استفاده از ایده های منتشر در انترنت پرینت میکنند، نه حماقت و جهالت، که حقه بازی در حق طبقه کارگر و تقلا برای تضمین شکست او در مقابل طبقه حاکمه است. آیا در دنیای سیاست کسی نسخه دیگری از لیبرالیسم چپ برای طبقه کارگر دیده است؟

 

4- تنفر از اسلحه، تنفر از نقش حزب سیاسی، تنفر از انقلابيگري

 

 خصومت تئوریسین لیبرال ما علیه اسلحه اما تماشایی تر است: همینها بودند که با افتخار سازماندهی گارد آزادی و خبر عملیاتهایش را منتشر کردند، میخواستند با ده هزار نفر کاخ های خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی را تصرف کنند و رئیس جمهور مملکت شوند و رویای تصرف قدرت سیاسی به نیروی حزب خود را داشتند و...

خواننده این سطور حالا می‌تواند ببیند حضور واحد‌های گارد آزادی و سخنرانی کادرها و رهبران حکمتیست در شهرهای کردستان آنهم بدون اجازه پیغامبر ایده ها چه کار غیرقابل قبولی و از نظر جنبش های اجتماعی چه اندازه ناوقت بوده است. و چه کفرآلودتر که حکمتیست ها رویای کسب قدرت سیاسی و سرنگونی اسلامیون را داشته اند.

کسب قدرت در تهران برای نیرویی که ده هزار نفر زن و مرد آماده جنگی برای تصرف قدرت زیرفرمان دارد، از زاویه نیروی صاحب اراده البته واقعی است. لیبرال محترم ما نمیتواند تصور کند که حکمتیست‌ها زمانی این نیروی آماده را در صفوف خود خواهند داشت که اوضاع نه فقط بحرانی، که جنبش مردمی وسیعا به میدان آمده و در آن مقطع زمینه جذب و سازماندهی ده هزار برای حکمتیست‌ها فراهم شده است.

نمیتواند تصور کند که بدور از بالا رفتن درجه جوش اعتراض اجتماعی و بدور از یک تحرک وسیع میلیونی در تهران، ده هزار زن و مرد جنگی برای شب قیام آماده شدنی نیست. مشکل او اما نه معرفتی، که سیاسی و از جوهر مخالفت او حتی با رویای سرنگونی اسلامیون به قدرت کمونیست هاست.

 آذرین می‌داند و در تاریخ بلشویک‌ها هم خوانده است، که با همین نیروی حزبی و با شمار کمتری نیروی جنگی و بدون اطلاع  و کست اجازه از “جنبش های اجتماعی” و در حالیکه شبانه “توده میلیونی” در خواب بودند،بلشویکها رفتند و مخفیانه و با  توصل به “توطئه” قدرت را گرفتند. ذکاوتی لازم ندارد تا متوجه این نکته شد که  آن وقت اگر آذرین حضور داشت، همان شب سراغ کنگره شوراها میرفت و آنها را علیه اقدام بلشویکها فرا میخواند. طبقه کارگر به حزب سیاسی، به نقشه کسب قدرت، به اسلحه و به زور سازماندهی شده برای سرنگون کردن بورژوازی مثل نان شب نیازمند است. نه فقط این، کارگر سوسیالیست‌ی که این‌ نقشه ها را حتی به عنوان رویا در سر ندارد، بره شایسته‌ای برای قربانی شدن بیش نیست. تشبیه تئوری‌های آذرین به روزا لوکزامبورگ البته توهینی به نقش و شخصیت والای اوست، ولی همه می‌دانند که نادیده گرفتن نقش حزب و نقشه کارشده برای کسب قدرت و در نتیجه نداشتن “رویای” تصرف کاخ‌ها به قدرت زور سازماندهی شده و در مقابل محول کردن آن به اعتصاب عمومی مردم، نه تنها برای انقلاب کارگری آلمان شکست بدنبال داشت، بلکه سر رهبران کمونیست را هم به باد داد.

٥- آذرین در خارج و پیمان عارف در داخل

 

آذرین سوال میکند که چگونه ممکن است مشغله محوری سه حزب کمونیست کارگری "محفل" ایرج آذرین باشد؟

خوشبختانه گروه ایشان همانطور که خود او می‌گوید، به جز یک وبسایت و نشریه چیزی ندارد. اسم او اگر این روزها بیشتر بر سر زبانهاست، باید بداند که اولا ایشان در این موقعیت ناجالب تنها نیست. پیمان عارف فعال دانشجویی لیبرال که در پخش کتبی وبلاگ و نوشته‌ها و گفته‌های وزارت اطلاعات علیه فعالین “داب” در این دوره دست محفل آذرین را از پشت بسته است، در میان چپ‌ها از ایرج آذرین چهره بمراتب مشهورتر و جنجالیتری داشته است. تفاوت برخورد به این دو چهره خوشنام تنها در این بوده که دومی بدلیل دم دست بودنش در دانشگاه، اجر کار پلیسی اش را نقدا تحویل گرفته است. جدا از کمونیست کارگریها اعتراض و افشاگریهای لیست بلندی از فعالین و شخصیت های چپ و کمونیست از طیف های مختلف را به حساب کدامین شاهکار آقا باید گذاشت که یک نمونه اعتراض شماری از آنها در همین شماره نشریه پاسخ آمده است؟

 البته خارج از ادعاهای ایرج آذرین، پرداختن به سوسیالیسم نوع او اهمیت خود را دارد. ایشان زبان گویای چپ بی‌خاصیت، عقیم، خنثی و بی‌نقش و بیکاره ای است که امروزه مثل وی وبسایت و نشریه و خط و جهت و گروه و حتی سازمان و حزب هم دارند اما نقش آنها در دنیای واقعی به همان اندازه او باخاصیت است. این مسئله موضوع دیگری برای بحث در جای دیگریست.

 

6- تنفر از منصور حکمت

 

آذرین در نقد ما اینجا و آنجا با اشارات نیشدار به منصور حکمت هم لطف کرده است. در پاسخ همان جوابیه قدیمی حکمت به ایشان در ادامه می‌آید تا خواننده بداند پاسخ به ایشان از تقریبا یک دهه قبل همین خط بوده که هست؛ آدم  کار جدی در سیاست نیست. حوصله حزب‌داری ندارد. نقشه‌ای هم برای دخالت در امری ندارد. نمونه تیپیکی از آن سیاسی کارانی که حتی به عنوان یک لیبرال عقیم و خنثی و بی‌اراده است.

اینهم جوابیه حکمت به او؛

 

"ناقهرمانان"

 

"قول بده، که اگر من توانستم قهرمان باشم، تو دستکم چون انسانى باوجدان رفتار کنى"

                                                                   جان لوکاره، خانه روسيه

 

ايرج آذرين در حزب کمونيست کارگرى ايران دو مقاله نوشت، دو “ستون آخر” کوتاه براى نشريه انترناسيونال. در دومين و آخرين اين نوشته ها در مرداد ١٣٧٢، در يادداشتى با عنوان "دوران ناقهرمانى”، از اين شکوه کرد که گويا عصر قهرمانى در صفوف چپ سر آمده است. گفت رويگردانى “جوان تحصيلکرده طبقه متوسط ايران” از  “فعاليت متشکل سياسى” از سر محاسباتى “بقالانه” است، تلاشى است براى بازيابى مکانى سزاوار و  “متناسب با ارج طبقه اش در سلسله مراتب همين جامعه”.

ايرج آذرين در مقابل اصرار داشت که “تصور وقوع انقلاب کارگرى، حتى تصور پيشروى کارگران در چهارچوب همين نظام مسلط، بدون قهرمانى هاى جمعى و فردى تنها نشانه خوشباورى احمقانه ميتواند باشد".

7 ايرج آذرين اين را گفت... و رفت.

***      

 

ادامه از صفحه  ٣٢

ايرج عزيز،

پاسخت به نامه مربوط به ختم يا محو عضويت ات در حزب منطقا نميبايست خطاب به من نوشته شود. من به حقيقت مسائلى که طرح ميکنى نزديک تر از آن بوده ام که بتوانم به نفعت شهادت بدهم يا داورى باشم که قرار است حکم به برائتت بدهد. منى که ميدانم چرا رفتى، چگونه رفتى، به چه مشغول شدى، منى که ميدانم چرا گرد هم آمده ايد، چند نفر هستيد، چکار ميتوانيد و نميتوانيد بکنيد، منى که ميدانم ظرفيت هايتان چيست، سياست هايتان کدام است، حب و بغض هايتان از کجاست، و محاسباتتان، چه “بقالانه” و چه جز آن، از چه قماش است، من قاعدتا مخاطب نامه تو نميبايست باشم. نامه تو براى پوشاندن و رنگ آميزى حقايق براى کسانى است که نامى از شما شنيده اند و بغضى از ما در دل دارند. خطاب به اصغر کريمى و من است، اما رو به آنهاست.

11 ميگويى “آموخته ام” که پشت دروغ غالبا خود فريبى نهفته است. لحن حکيمانه است، اما حقيقت چندانى در اين درس نيست. ٩٩ درصد دروغهاى جهان امروز از سر منافع روشن سياسى و اقتصادى، و توسط دستگاه هاى متخصص و حرفه اى دروغ پراکنى ساخته و پرداخته ميشود که خود حقايقى را که به قلب آن کمر بسته اند بخوبى ميشناسند. مشکل اينجاست که اين حکمت عاريه بيان حال خودت هم نيست. اشکال کار تو، اينجا، خودفريبى نيست.

حقيقت اين است که اين هم قرار است “مانيفست” تو باشد، اعتبارنامه اى براى ارائه به حزب استعفا. قرار است جايى، به نحوى، براى ثبت در پرونده، تو هم برخاسته باشى و چيزى گفته باشى. اين قرار است آن سکوت و کناره گيرى از سر “مصلحت جنبش” و نميشد و نميتوانستم ها را يکشبه جبران کند. وگرنه چرا بايد راه باز کنند و فرش پهن کنند و بالاى مجلس بنشانند؟

3 از قرار هنوز هم “دوران ناقهرمانى” است.

4 ما دوست ديرين هم بوديم. اين دوستى ارزش داشت. ميشد آن را معامله نکرد. من هنوز نميکنم. اما از نظر سياسى احترامى براى خط مشى و کار و روش و اميال و روياهايتان قائل نيستم. شخصا اميدى به آينده سياسى تان ندارم. پلاتفرم سياسى شما يک پلاتفرم راست است. اين پلاتفرم در دوران رکود و وقتى “جوان تحصيل کرده طبقه متوسط” قرار بود با محاسبات “بقالانه” سياست را به نفع جايگاه طبقاتى اش کنار بگذارد، شايد ميتوانست از اقبالى برخوردار شود، اما به سختى بتواند پلاتفرمى براى بازگشت به سياست و جذب نيرو در محيط سياسى متلاطم امروز باشد. اگر ميشد، کشتگرها و امير خسروى ها قبلا کرده بودند.

15 بنظر من شما حزب نميسازيد، به اين دليل ساده که حزب سازى ايجاب ميکند که شما “بنيانگذار”ها و “سيما”هاى گرانقدر، به راى ديگران و به اصل انتخابات براى تعيين رهبرى يک حزب احترام بگذاريد و به عضويت در يک مجمع با راى برابر با جوانترها و چه بسا تواناترها تن بدهيد. اما اگر به اين حاضر بوديد، پايان “کانون کمونيسم کارگرى“ پايان “همراهى (تان) با منصور حکمت براى ايجاد يک حزب کمونيست کارگرى ” از آب در نميامد. شما حزب نميسازيد، چون حزب سازى ايجاب ميکند تفاوتهايتان را بگوئيد، ايجاب ميکند شهامت داشته باشيد نظرات اثباتى تان را صريح و روشن ابراز کنيد، به قضاوت ديگران بسپاريد، مسئوليت عواقبش را قبول کنيد. اما اگر به اين قادر بوديد، نيازى به پناه بردن به “طرق ديگر” براى "خدمت به سوسياليسم” نمى ديديد. شما حزب نميسازيد، چون نه براى تحزب بلکه عليه آن به ميدان آمده ايد. شما حزب نميسازيد، چون اينکاره نيستيد.

6 ايرج عزيز، توجيهاتت را خواندم، انتخابت را متوجه شدم. متاسفم.


                 
نادر (م. ح)    ٢ ژوئيه ١٩٩٩

زیرنویس:

( ١) این لیست احتمالا ناکامل و ناقص است و از مجموع چند لیست موجود در سایت داب گرفته شده است.