داستان شكست نخوردگان

درباره مصاحبه سايت اشتراك با فعالين دانشجويی

 مظفر محمدی

 

اخيرا سايت اشتراك با چند تن از فعالين  دانشجويی ، از جمله، سروش دشتستانی ، عابد توانچه، مزدك طوسی  نژاد، پريسا نصرآبادی ...، مصاحبه هايی  انجام داده است. پرداختن به اين مساله نه الزاما به خاطر پاسخگويی  يا روشنگری ، بلكه از زاويه منافع جنبش های  اجتماعی   و دراينجا اعتراضات دانشجويی  اهميت دارد. مسلما پاسخ به سوالات سايت از جانب مصاحبه شوندگان هر كدام با ديگری  تفاوتهايی  دارد. اما مساله مورد نظر من در اينجا نتيجه گيری  نسبتا واحدی  است كه اكثزا  از تجربه دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب "داب" به دست می  دهند و آن داستان "شكست" است.

موضوعاتی  را كه در اين رابطه ميخواهم به آن ها بپردازم عبارتند از:

١- سايت اشتراك،  بی  طرف نيست

٢-  شرايط شكل گيری  چپ در دانشگاه ها

٣- ١٣ آذر ٨٦ نقطه عطفی  در مبارزه واعتراضات دانشجويی  چپ

٥-  آيا داب شكست خورده و فعاليت درقالب و به نام آن ممكن نيست؟

٦- جايگاه احزاب سياسی  در جنبش های  اجتماعی

 

١- سايت اشتراك بی  طرف نيست.

اينكه سايت اشتراك ، مثل هر جريان مشابه، هدف خاصی  را دنبال می  كند، امری  طبيعی  است. اما برای  مخاطبين ما آگاهی  از سمت گيری  و هدفی  كه اين سايت دنبال می  كند، مفيد است.

سوالاتی  را كه سايت اشتراك جلو روی  مصاحبه شوندگا ن می  گذارد، هدفمند و برای  اثبات چيزی  است و آنهم عبارت است از "شكست داب"، و نه الزاما  رسيدن به يك ارزيابی همه جانبه ازيك پديده معين و در اينجا مبارزات و اعتراضات دانشجويي. در طرح سوالات سايت،  شكست حركت دانشجويان در ١٣ آذر فرض گرفته شده و بقيه ماجرا گشتن به دنبال دلايل "شكست" و غيره است.

همچنين سايت مصاحبه كننده، همه  مباحث اين دوره در رابطه با بررسی  و ارزيابی  از اين حركت دانشجويی  را ناديده گرفته و گویا پس از ٢ سال تازه می  خواهد سر بحثی  را بگشايد. از نظر سايت اشتراك، تا كنون " تنها شاهد اظهار نظر از سوی  شخصيت ها، احزاب و سازمانهايی  بوديم..". یعنی اینکه از نظر سايت اشتراک اينها كفايت و صلاحيت لازم را در این زمینه ندارند و اخیرا "فعالينی"  پيدا شده اند و سايت می  خواهد حقايق جديدی  را از زبان این "فعالین" بازگو کند. بگذريم از اینکه طی اين مدت بسياری  از فعالين اين حركت با اسم و رسم خود چه در داخل و چه خارج كشور، دراين زمينه ارزيابی و ابراز نظر کرده اند.

بهررو، سرانجام مصاحبه كننده به تشكل های  دانشجويی  ديگری اشاره می  كند كه در واقع وجود خارجی  ندارند. اين  سمت گيری  و هدفی  است كه سايت اشتراك در مصاحبه هايش تعقيب كرده است.       

           

٢-  شرايط شكل گيری  چپ در دانشگاه ها

مصاحبه شوندگان ارزيابی  نسبتا واحدی  از زمينه های  رشد و گسترش چپ در دانشگاه ها دارند که عبارت است از: شرايط اقتصادی، اجتماعی معين ايران،‌ شكست جنبش دوم خرداد، عقب نشينی  و بعضا تسليم تشكلهای  راست دانشجويی  از جمله تحكيم وحدت، رشد و  گسترش كانون های  فكری  ماركسيستی  و فعاليتهای  علنی  اين محافل و شبكه های  دانشجويان چپ، نفوذ و اعتباری  كه فعالين چپ در ميان دانشجويان پيدا می  كنند و ...  .

واقعیت این است که ديد وسيع و همه جانبه حاكم بر اين شبكه های  جوانان و دانشجويان چپ، شكست قالب تنگ صنفی  و توجه به طبقات اجتماعی  و اقشار زحمتكش جامعه و ... نهايتا ابراز وجود علنی  و اجتماعی  چپ در ١٣ آذر،  ارزيابی  واقعی  و  مبتنی  بر فاكت های   روشنی  هستند، که قابل انکار نیستند. و به این خاطر جمعبندی  اين دوره از تجارب و فعاليت چپ در دانشگاه ها ازاهميت خاصی  برخوردار است. اين تجارب برای  استفاده جنبش چپ در دانشگاه ها و در ميان روشنفكران و جوانان آزاديخواه و برابری  طلب بسيار مفيد است. اين كار هنوز به اندازه لازم و كافی  انجام نشده است.

اما درادامه مصاحبه و اظهار نظرها در سایت اشتراک،‌ متاسفانه  متوجه می  شويم كه مباحث و  نقطه نظرها  دراين جهت نيست. اعلام "شكست حركت ١٣ آذر" و "داب"، از نظر من مانع جدی  در راه اين امر حياتی  و مهم، يعنی  جمعبندی  تجارب يك دهه اخيرفعاليت چپ و بروز اجتماعی  آن  در قالب دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب  است. از اين لحاظ فعالين چپ و دانشجويی  چه در داخل و چه درتبعيد با اين نقطه نظرات و مواضع مشابه و ارزيابی  "شكست طلبانه" به پای  خود تير ميزنند.

 

٣- سیزده آذر ٨٦ نقطه عطفی  در مبارزه واعتراضات دانشجويی  چپ

سیزده آذر ٨٦ و برافراشتن علنی  و قدرتمند پرچم آزادی ، برابری، نقطه اوج رشد چپ  در دانشگاه ها است. برسميت نشناختن اين نقطه عطف و يا كم رنگ كردن آن به خاطر سركوب و دستگيريها در واقع كم رنگ و كم اهميت كردن كل تاريخ رشد چپ و افق و دورنمای  اين جنبش است . بنا به ارزيابی  خود اين فعالين هم، ١٣  آذر يك آكسيون خودبخودی  و خلق الساعه نبود. نتيجه يك دوره نسبتا طولانی  (حد اقل يك دهه) تلاش چپ و رشد و گسترش اين جريان در جامعه و مشخصا در دانشگاه ها و نتيجه تلاش بيوقفه علاقمندان به ماركسيسم و جنبش برابری  طلبی  بود. بدون ١٣ آذز، هنوز چپ محافل و كانون های  فكری  و آگاهگرانه صرف، حد اكثر در محيط های  روشنفكری  و در دانشگاه ها باقی  می  ماند.  اگر قراراست ايده های  ماركسيستی  و برابری  طلبانه ابعاد اجتماعی  پيدا كند و به مطالبات و آرزوهای  توده های  كارگر و زحمتكش چفت شده و سرها را به طرف خود برگرداند، اين كار را تحرك دانشجويان در ١٣ آذر به خوبی  انجام داده است. دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب نمی  توانستند اين پرچم را بدون اعلام علنی  واجتماعی  و با اسم و رسم فعالين و رهبرانش در چنين ابعاد وسيعی   در جامعه ايران وحتی  در ابعاد بين المللی، معرفی  و نمايندگی  كنند.

 

٤- آيا داب شكست خورده و فعاليت درقالب و به نام آن ممكن نيست؟

بدوا بگويم كه مساله بر سر تعصب و يا پافشاری  بر سر يك قالب و يا نام نيست.  

داب "شكست خورد"، يعنی  چه شكست خورد؟  داب به معنای  تشكل شكست خورد؟ داب كه تشكل به معنای  كلاسيكش نبود. يك جنبش با سياست و شعار معين و يك شبكه وسيع دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب بود. اين سياست و شعار و اهداف كه سرجايشان هستند، بخشی  از فعالين از شبكه دانشجويان پراكنده شده اند و گيريم تعدادی  هم به هر دليل فعاليتشان محدود و يا حتی  تعطيل شده است. اما ده ها هزار دانشجوی  تشنه آزادی  و برابری  در دانشگاه ها هستند. چرا اينها نمی  توانند صاحب سنت وتجارب و سياست وشعار و اهداف داب شوند، اين پرچم را برافراشته  نگه داشته و فعال جنبش خود شوند!

شخصا معتقدم كه "داب" با همين نام می  تواند بماند و با روش های  ديگر و ارزيابی  درست از توازن قوا به كارش ادامه دهد. اما "داب" را صرفا يك نام يا قالب ديدن يا ناميدن، نگاهی  سطحی  به يك تحرك و مبارزه اجتماعی  راديكال و انسانی  است. مساله بر سر دفاع از آزادی، برابری  است. دانشجوی  آزاديخواه و برابری  طلب، هر قالب و تشكل و شيوه  و روش كار و تاكتيكی  را در پيش بگيرد، دانشجوی  آزاديخواه و برابری  طلب است. اين آن چيزی  است كه بايد سرسختانه و بدون ابهام حفظ كرد و از دست نداد و شكست خورده تلقی  نكرد.

در حكومت های   استبدادی  نهادها و احزاب و نشريات و غيره بارها زير فشار سركوب شكل و قالب و تاكتيك عوض كرده  اما محتوا و سنت خود را حفظ می  كننند. اين برای  "داب" هم به لحاظ قالب و نام و محتوا ميتواند صادق باشد. مساله حفظ وتداوم و گسترش سنت و تجارب و افق "داب" و پرچم آزادی، برابری است. مساله اين است كه دانشجويان چپ هر لباسی بر تن كنند، "دانشجويان آزاديخواه وبرابری  طلب" و "بچه های  داب" بمانند و بشوند. تحت هيچ فشار و مخالفتی  واز جمله سركوب، از اين سنت نبايد عقب نشست. تحت هيچ فشار و مخالفتی  نبايد در محتوای  سياسی  و اجتماعی  و انسانی  اين پرچم تخفيف داد. برای  مثال در شرايط حاضر دانشجوی  ازاديخواه و برابری  طلب  كسی  است كه دنبال جنبش سبز نمی  رود و استقلال خود را از سبزها و تحكيم وحدتی  ها حفظ می  كند. و تلاش می  كند صف خود را در مقابل اين موج ایجاد کند. ميتوان تاكتيك عوض كرد، ميتوان و بايد  توازن قوا را ديد، ميتوان مدتی  ورای  شلوغی  ها و با صبر و حوصله به كار آگاهگرانه و سازمانگرانه پرداخت. اين شيوه و روش كار را چپ دردهه اخير تجربه كرده است. بدون آن آگاهگری  ها و سازماندهی  و متحد كردن ها  "داب" بوجود نمی  آمد. اما هر چه هست پرچم آزادی، برابری  را نبايد گذاشت كه به زمين بيفتد و بی  صاحب گردد.

ارزيابی  مصاحبه شوندگان از حركت ١٣ آذر و دانشجويان ازاديخواه و برابری  طلب اين است كه اين حركت شكست خورده و ديگر فعاليت در اين قالب و به اين نام ممكن نيست. و می  گويند اما چپ در دانشگاه ها هست و كماكان فعاليت می  كند! اين ارزيابی  را كسانی  دارند كه در همين مصاحبه از جايگاه و اهميت اين حركت و زمينه ها و تاريخ رشد و پيشروی  اش و عظمت ابراز وجود علنی  اش حرف زده اند. آيا پذيرفتنی  است كه چنين جنبش و تحركی  با چنان سابقه وتاريخ رشد و گسترش و عروج علنی  و اجتماعی  و پرچم انسانی  اش يك شبه شكست خورده و تمام شده تلقی  شود؟!  اين ارزيابی  به هر دليلی  انجام شود، صرفا ناآگاهی  ازمكانيسم های  مبارزات اجتماعی  و سياسی  را منعكس می  كند و تصويری  غيرواقعی  از پيروزی  و شكست است. 

تحركات اجتماعی  و از جمله حركت دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب را بايد در متن جامعه و تاثيری  كه در تاريخ دوران خود می  گذارند و پرچم و سياست و اهدافی  كه نمايندگی  می  كنند شناخت وجايگاهش را بطور واقعی  ديد، نه از اين و آن ضربه پليسی  و يا كم و كسری  و ايرادات در سبك كار و غيره فعالينش. تشكل های  بورژوايی  در همين دانشگاه ها هم بارها ضربه خورده، دچار انشقاق وانشعاب شده و فعاليشان پراكنده گشته است، اما اين تشكل ها و يا جنبش ها و پرچم ها كماكان به حيات خود ادامه داده اند. يك نمونه آن دفاتر وشعبات تحكيم وحدت است. تحكيم وحدت قبل از اينكه يك تشكل باشد، يا اگر ضربه بخورد و فعالينش دستگير شوند، و يا در اين و آن حركت معين دچار شكست هم بشود، اما اساسا يك پرچم و يك سياست است. اين بخشی  از جنبش اصلاحات است و  سياست راست در تحركات دانشجويی  را نمايندگی  می  كند. و اين سياست عليرغم هر افت و خيزی  در دانشگاه ها كماكان جاری  است مگر اينكه تماما توسط چپ دانشجويی  جارو گردد  كه اين صرفا در دانشگاه ها  امكان پذير نيست و در يك توازن قوای  اجتماعی  و طبقاتی  اين كار امكان پذير می  شود.

حركت ١٣ آذر برای  اولين بار و پس از چند دهه بار ديگر چپ را عملا به متن جامعه آورد. چه پرچمی  روشن تر از آزادی  و برابری  می  توانست و می  تواند تمايز سياست و خط راست و چپ، تمايز بورژوازی  و پرولتاريا و تفاوت انسانيت و توحش را اينگونه شفاف در مقابل جامعه بگيرد؟ اهميت اين كار عظيم در اين حد است و اين پاك شدنی  نيست. ايستادن زير اين پرچم و اين افق انسانی  و اين راه حل زندگی  برای  انسان، بسيار افتخار آميز است.

تفكری  كه ميگويد اين پرچم و افق از جامعه رخت بربسته و به زير خاك رفته است، صرفنظر از هر نيت و تئوری  پشت آن، شكست طلبانه و نفی  گرايانه است. تفكری  كه طبقه كارگر و مردم زحمتكش را از دستاوردهای  مبارزاتی  و انسانی  خود محروم می  كند. تفكری  كه می  خواهد پرچم آزادی، برابری  و حركت ١٣ آذر را خاك شده اعلام كند، بايد ماركسيسم، مبارزه طبقاتي، كمون پاريس و انقلاب اكتبر را دهه های قبل چال كرده باشد. اين كار نامقدس در تاريخ چپ ايران به نام حزب توده ثبت شده و در اين دوره نئوتوده ايسم آن را نمايندگی  می  كند.

فعالين چپ و دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب چه فعالين حركت ١٣ آذر و چه فعالين جديد به پرچم برافراشته شده، به تجارب حداقل يك دهه اخير فعالين ماركسيست و چپ در دانشگاه ها و به تداوم اين حركت انسانی  به شدت نيازمنداند. تخطئه اين حركت و اين پرچم به هر بهانه ای، خلع سلاح كردن و دست خالی  گذاشتن اين چپ از اين دستاوردهایش است. گويا هر بار بايد از صفر شروع كرد!

مصاحبه شوندگان همگی  به آينده چپ اميدوارند اما اين اميد را در يك بسته بندی  مايوسانه و شكست خورده تحويل اين آينده می  دهند. اين اميدی  واهی  است. در حالی  كه اميد واقعی  كه پايش روی  زمين است و در صحن دانشگاه ها وبر فراز جامعه در اهتزاز است همان پرچم آزادی، برابری است. جمع شدن زير اين پرچم واين افق انسانی آن اميد واقعی  است. اين را بايد به همه دانشجويان و روشنفكران و جوانانی  كه می  خواهند در تاريخ دوره خود اثر بگذارند، گفت و خواست كه زير اين پرچم جمع، متحد و متشكل شوند.

درعين حال اين پرچم جارابه كسی  تنگ نكرده ، كسی  كه فكر می  كند خيلی  كارگری  است يا خيلی  سوسياليست است، اگر فكرمی  كند راه بهتری  را پيدا كرده است، برود و وفاداريش را به كارگر و سوسياليسم به عمل در آورد. اما هر اعلام موضعی  و يا اعلام نامی  اگر هدفش زدن "داب" و خاك كردن اين پرچم و اين تجربه و فداكاری  انسانی  باشد، بايد در وفاداريش به كارگر و سوسياليسم شك كرد. چرا بايد خدمت به كارگر و به سوسياليسم در نفی  و تخطئه پرچم آزادی، برابری  باشد؟! صاحبان، فعالين و تلاشگران يك دهه اخير اين  حركت آزاديخواهی  و برابری  طلبانه، بايد سرفرازانه از اين پرچم دفاع كنند. "تاريخ شكست نخوردگان" را بايد يك بار ديگر از نظر گذراند.

هر گونه عقب نشينی از تجربه وسنت  مبارزاتی  دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب و از پرچم آزادی- برابری، چپ را باهر نامی  كه روی  خود بگذارد، "كارگری"، "سوسياليست" وغيره، حداقل در دانشگاه ها به محافل پراكنده و بدون افق و پرچم روشن تبديل خواهد كرد. اين يك عقبگرد و چند گام به پس است كه چپ دانشجويی  و دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب نبايد به آن تن دهند.

 

٥- جايگاه احزاب سياسی  در جنبش های  اجتماعي

مبارزات و جنبش های  اجتماعی  در تمام طول حيات بشر جاری  بوده اند. طبقه كارگر از بدو پيدايش تا كنون عليه تبعيض و استثمار و بی  حقوقی  و برای  بهبودی  در شرايط كار و زندگی  اش مبارزه كرده است. اما تاكنون هيچ مبارزه و تحرك طبقاتی  و اجتماعی  بدون حزب سياسی  نتوانسته است طبقه كارگر را از شر سرمايه داری  و استثمار نجات بدهد. اين اتفاق در يك دوره تاريخی  و به يمن وجود حزب بلشويك رخ داد. از زمان شكست انقلاب اكتبر به بعد و تا كنون طبقه كارگر حزب سياسی  خود را نداشته است و در نتيجه كار مزدی  در همه جوامع سرمايه داری  به وجود نكبت بارش ادامه داده است. اين در حالی  است كه در تمام اين دهه ها طبقه كارگر از هيچ فداكاری  و مبارزه و اعتراض و اعتصابی  فروگذار نكرده است. اعتصاب معدنچيان انگليس، فلزكاران آلمان، كارگران شركت نفت ايران،‌ كارگران و زحمتكشان فرانسه، و صدها و هزاران تحرك و اعتراض بزرگ و كوچك طبقه كارگرو مردم زحمتكش در سراسر جهان هنوز تغييری  در شرايط كار و زندگی  اين طبقه بوجود نياورده و روز بروز به مشقات و بی  حقوقی  و بيكاری  و اخراج  و ساعات كار طولانی  و فقر و فلاكت طبقه ما اضافه می  شود. چرا؟

جرياناتی  كه فكر می  كنند طبقه كارگر صرفا با تشكل های  توده ای  اش می  تواند خود را رها كند، دوستان كارگران نيستند. وجود تشكل های  توده ای  كارگری  و مبارزات متشكل و متحد شان در سنديكاها و حتی  شوراهای  دوران قيام بهمن ٥٧ ايران  و تا كنون را همه شاهديم. اما با وجود متشكل شدن كارگران در اتحاديه های  چند ميليونی هم، با فرض امکانپذیری آن، اما هنوز كارگر، كارگر است و سرمايه دار، سرمايه دار. در عوض، طبقه بورژوازی  كاملا مجهز به احزاب، سنت، و تاریخ خود است و دارای دولتهای  منتج از احزاب بورژوایی شان. طبقه كارگر حزب سياسی  طبقاتی  خود، حزب  كمونيستی  اش را می  خواهد. بدون اين حزب هيچ چشم انداز اميدبخشی  حتی  برای  بهبودی  در شرايط كار وزندگی  طبقه كارگر در شرايط بحران های  سرمايه داری  و تهاجم مكرر به شرايط كار و زندگی  اين طبقه، وجودندارد تا چه رسد به رهايی  طبقه كارگر از بردگی  مزدی. 

كسی  كه اين بديهيات اثبات شده و ابژكتيو را نمی  پذيرد، نه مبارزه طبقاتی  را فهميده است و نه اميد و توقعی  به رهايی  طبقه كارگر دارد. اين جريانات، حداقل رفاهياتی  دردولت های  رفاه بورژوازی  كه آنهم دورانش به پايان رسيده است،  نهايت افق و آرزويشان را تشكيل میدهد. اين ها سنت كار اتحاديه ها و احزاب سوسيال دمكرات و ليبرال دمكرات و چپ پوپوليست و از اين قبيل است. از نظر اين جريانات، حزب كمونيستی  كارگری  لازم نيست، انقلاب كارگری لازم نيست، خشونت است و الی  آخر!  

اين چنين تفكر وجرياناتی  طبيعی  است از حضور حزب سياسی  كمونيستی  در مبارزات اجتماعی  درايران نگران باشد. اين چنين تفكر و جرياناتی  با نگرانی  و اعتراض می  گويند حزب حكمتيست در كانون های  فكری  و مبارزات دانشجويی  دردانشگاه دخيل بوده است.  اين اعتراض كسی  نيست كه خلا حزب كمونيستی  كارگری  نگرانش می  كند، اين اعتراض چپی  است كه به  كمونيسم نياز ندارد. اگر آزادی، برابری  با كمونيسم تداعی  شود، آن را نمی  خواهد و از استدلال و تشريح و توضيح اندر باب "شكست" آن هم خسته نمی  شود. 

اگر حكمتيست هايی  پيدا شدند و توانستند مبارزات دانشجويی  را تحت تاثير قرار دهند، هدايت و رهبريش كنند و پرچم آزادی، برابری  را در وسط جامعه برافرازند، جای  خوشحالی  هر كارگر و كمونيست وانسان آزاديخواه و برابری  طلبی است. گویا بايد از تحركات تشكلهای  قومی  وتحكيم وحدتی  و ليبرال و ناسيوناليست، به وجد آمد ولی  از تلاش كمونيستی  و آزاديخواهانه و برابری  طلبانه نگران شد و آن را تخطئه کرد!

اگر سياست كمونيستی  و حكمتيستی  ما بر اين تحركات اثر گذاشته، خوب كار ما همين است! ما ميخواهيم بر مبارزات و تحركات اجتماعی   تاثير بگذاريم و به اين مبارزات سمت و سو، پرچم وافق و سياست بدهيم. اين را ديگر نمی  شود پنهان كرد. نمی  شود گفت من ميگويم ولی  شما گوش نكنيد. ما ميخواهيم طبقه كارگر و مردم آزاديخواه و برابری  طلب از سياست و افق كمونيستی  ما متاثر شوند. حول آن متحد و متشكل شوند و حزبشان را بسازند. ما نمی  گوييم سياست درست اين است و افق و اهداف كمونيستی  اين است و بنا براين برويد حول آن سنديكا بسازيد يا حزب  دمكرات يا ليبرال و سوسيال دمكرات يا حزب توده بسازيد. ما ميخواهيم حزب كمونيست كارگری  حكمتيست همه جا ريشه بدواند و كميته های  كمونيستی  اش در همه كارخانه و كارگاه و دانشگاه و محلات تشكيل شوند. در جامعه پيرامون خود نفوذ كنند، اعتراض و مبارزه طبقه كارگر و اقشار زحمتكش را هدايت و رهبری  كنند و پايه های  يك انقلاب كارگری  و كمونيستی  را بگذارند و مستحكم كنند.

اين پاسخ ما به نئوتوده ايست هايی  است كه  می  گويند احزاب سياسی  نبايد در جنبش های  اجتماعی  دخالت كنند. گفتند حزب حكمتيست مسبب شكست حركت ١٣ آذر و داب بود. گفتند به رژيم بهانه و مدرك داديد. انگار وزارت اطلاعات برای  سركوب چپ منتظر مدرك بوده، يا برای  نگه داری  اسالو و ديگر فعالين و رهبران كارگری  در زندان مدرك لازم دارد، يا برای  به گلوله بستن كارگران خاتون آباد مدرك داشت.  اينها جوابشان را  بارها ازما و ديگر مدافعين جنبش ازاديخواهی  وبرابری  طلبی  گرفته اند.

مصاحبه شوندگان سايت اشتراك، خواه متاثر از جريان فوق وخواه مستقل از آن، در ارزيابی  خود می  گويند، "داب" شكست خورد و بخشا  دخالت حزب را مسبب اين شكست از نظر خود می  دانند. اگر از ادبيات به عاريت گرفته و لحن عقب مانده و غير سياسی  امثال عابد توانچه،  نسبت به حزب حكمتيست بگذريم،  از جمله به اين اشاره می  شود كه  در اين حركت اشتباه شد،  سبك كار غلط بود. مخفی  كاری  نبود، همه چيز علنی  بود و ...

فعالين حركت دانشجويی  ودانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب  می  توانند بنشينند و كارشناسانه بگويند كجای  كار درست بود و كجا غلط و اشتباه كجا بود. حتما دهها ايراد می  توان پيدا كرد. اما از اين ارزيابی  و بررسی  خطا و  غيره چه نتيجه ای  می  توان گرفت؟

يك نتيجه اين است كه از اشتباهات  بياموزيم و مبارزه و جنبش آزاديخواهی  و برابری  طلبی  را آگاهانه تر و مستحكم تر به پيش ببريم.

 نتيجه ديگراين است كه "شكست خورده ايم" و بنابراين بر يك جنبش عظيم اجتماعی  خط بطلان كشيده شود. كسی  كه كار قدرتمندترين حضور و ابراز وجود علنی  و اجتماعی  چپ را تمام شده می  داند، ناچار به خلق چپ قدرتمند تخيلی  در ذهن خود است تا نشان بدهد که "مايوس نشده و هنوزاميدوار" است. ادعای "داب شكست خورد"، "اما چپ قوی  است"!! سفسطه ای بیش برای رها كردن چپ در يك بی  افقی  و پراكندگی  كشنده، نیست.   اين اشتباه مهلكی  است كه فعالين مبارزات دانشجويی  چه در محل و چه در تبعيد نبايد مرتكب شوند. "داستان شكست" را از سركوب و دستگيريها نتیجه گرفتن، اشتباه محض است. چرا  دستگيری  و زندان و شكنجه فعالين يك حركت و جنبش، مترادف با شكست آن است!

تا هم اكنون هم جمهوری  اسلامی  فكر نمی  كند توانسته باشد پرچم آزادي، برابری  و دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب را شكست داده باشد. شيپور شكست را نئوتوده ای  ها  زدند و اكنون می  بينيم متاسفانه بخشی  از فعالين دانشجويی  هم هر كدام به دلايل خود حركت ١٣ آذر و داب را شكست خورده تلقی  می  كنند. اين ارزيابی  غيرواقعی  از رابطه شكست و پيروزی  است. "داب" به مثابه پرچمی  مستقل و متمايز و انسانی  مهر خود را بر تحولات اين دوره جنبشهای  طبقاتی  و اجتماعی  در ايران زده است. اين مهر پاك شدنی  نيست. اين دستاورد را نميتوان به زور باز پس گرفت. آزادی  ، برابری   صرفا يك شعار نيست، بلكه خواست و آرزوی  ميليونی  كارگران و زحمتكشان و جوانان و روشنفكران انقلابی  است، اين را نميتوان با چند دستگيری  از صحنه جامعه زدود.  اين را خود رژيم هم باور ندارد!

 تسليم فضای  شكست طلبانه نئوتوده ايستی  شدن، به معنای  تسليم دودستی، اين دستاورد به دشمن است. در مقابل اين موج ارتجاعی  بايد ايستاد.

دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب و فعالين حركت ١٣ آذر صرفنظر از وابستگی  سياسی  و يا تاثير گرفتن هر تعداد و بخش آن از حزب معين، اشكال مبارزه، تاكتيك ها، شيوه های  كار و نحوه رهبری  و هدايت حركت شان را خود تعيين كرده اند. منتسب كردن اين حركت به حزب معين از طرف رژيم برای  زدن آن، دور از انتظار و عجيب نيست. ومخالفين اين تحرك كه نسخه شكست آن را به همان دلايل می  پيچند، خواه ناخواه به اين سياست كمك می  كنند. اما فعالين دانشجويی  چپ  بايد يقه خود را از اين دام برهانند. بايد جنبش آزاديخواهی  و برابری  طلبی  را چسپيد. بايد تحرك دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب را ارج نهاد. بايد سنت و تجارب اين مبارزه عظيم اجتماعی  را به دست گرفت و پرچم و افقش را بر افراشته نگه داشت.

جنبش آزادی، برابری   دردانشگاه ها و در ميان جوانان و روشنفكران چپ، جنبش ما است. اين جنبش متعلق به طبقه كارگر و همه انسان های  تشنه آزادی  و برابری  است.  اين يكی  از سنگرهای  طبقه كارگر، جوانان و زنان برابری  طلب و  همه زحمتكشان جامعه است. عقب نشينی  از آن و خاتمه يافته تلقی  كردن آن هدف رژيم است. نبايد به اين دام افتاد. بايد با تمام توان از دستاوردهای  خود كه به قيمت آسانی  به دست نيامده اند، دفاع كرد.

 دانشجويان آزاديخواه و برابری  طلب بويژه در اين دوره اين شانس را دارند كه در مقابل استبداد و سركوب بدوا در دانشگاه ها و همزمان ايجاد صف مستقل در برابر جريان راست و سبزها در همان محيط  و همانطوری  كه در سنت داب وجود داشته، در مقابل ناسيوليست ها و قوم پرست ها و اسلامی  ها، بايستند. چپ آزاديخواه و برابری  طلب از چنين قدرت و موقعيتی  برخوردار است كه می  تواند بار ديگر دانشگاه ها را به تصرف خود در آورده و فضای  انسانی، آزاديخواهانه و برابری  طلبانه را در آن جاری  كند.

 

از: کمونیست 160، نوامبر 2009