به کارگران نیشکر هفت تپه

حسین مرادبیگی

 

نوشته ای را که ملاحظه میکنید چند روز بعدا از صدور بیانیه سندیکای کارگران نیشکر خطاب به کارگران نیشکر و در همین رابطه نوشته بودم. متاسفانه امروز 14 آبان خبردار شدم که جهموری اسلامی دوتن از اعضای هیئت مدیره این سندیکا را روانه زندان کرده است، کاری که جمهوری اسلامی 30 سال است با آن و با اعدام و سرکوب و خفقان همراه آن خود را سرپا نگاهداشته است. لازم دیدم ضمن اظهار تاسف خود در این مورد و محکومیت توحش اسلامی در حق طبقه کارگر در ایران، خاطر نشان کنم که این رویداد دلیل زنده دیگری است بر بیهوده بودن قانون طلبی سندیکالیستی و توهم به قانون و رعایت قانون از جانب جمهوری اسلامی. سرمایه داری ایران رفرمیسم و لذا سندیکا و اتحادیه مستقل کارگران را بر نمی تابد.  یا باید آزادی تشکل را از قبل کسب کرد و آن را قانونا رسمیت داد، یا کارگران تشکلهای مستقل خود  را مانند هر خواست و هر مطالبه دیگر خود باید به زور و با توسل به ابراز قدرت جمعی و مستقل خود به جمهوری اسلامی و کارفرمایان تحمیل کنند. این آن تنها شقی است که جمهوری اسلامی برای طبقه کارگر در ایران باقی گذاشته است.    

با این مقدمه به اصل نوشته بازگردیم:

در تاریخ 1 آبان ماه 1388 بیانیه کوتاهی از طرف سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه انتشار یافت که در آن از محاکمه و محکومیت هیات مدیره این سندیکا توسط یکی از دادگاههای جمهوری اسلامی خبر داده بود. واضح است این اقدام ضد کارگری جمهوری اسلامی قویا محکوم است. اینکه این دولت، کارگر را به خاطر ایجاد سندیکا و یا دیگر مطالبات خود و یا شرکت در مراسمهای اول ماه مه به حبس و زندان و شلاق محکوم میکند، خبر از بی حقوقی مطلق طبقه کارگر در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی میدهد.

اما بیانیه به اعلام این خبر محدود نشده است، آنچه در این بیانیه مایه تاسف است تبری جویی بی مورد کارگر از سیاست و تاکید بی مورد کارگر بر قانون طلبی بویژه جمله پایانی این بیانیه که با آن بیانیه را پایان داده اند. نوشته اند: " كارگران اين شركت يك صدا اعلام ميدارند که ما فرزندان ايران برانيم تا چرخهاي اقتصاد  اين خاك پر گهر را همه با ياري هم  بچرخانيم".

یکی از سایتهایی که به نوبه خود این بیانیه را چاپ کرده بود، احتمالا برای آبرو داری، بند پایانی این بیانیه را از آن حذف کرده بود. بیانیه را در آخر این نوشته ملاحظه خواهید کرد.

نیازی به گفتن نیست که طبقه کارگر و حاشیه نشینان زحمتکش شهرها در ایران زیر بیشترین فشار فقر و فلاکت موجود و تحمیل شده از جانب حکومت بورژوا اسلامی قرار دارند. خود این وضعیت گویاترین سند بر پوچ بودن هر نوع توهم به خرافه و جعلیات ناسیونالیستی در مورد "خاک پرگهر" و خرافه بودن نه تنها اخلاق و مذهب که قانون جامعه بورژوایی است که در پس آن تنها منافع طبقه سرمایه دار پنهان شده است.

بیانیه کارگران نیشکر میتوانست با اعتراض به جمهوری اسلامی و اینکه چرا کارگری را که فقط خواهان حق تشکل و حقوق معوقه خودش است به حبس و زندان محکوم میکنند تمام شود و حتی از دیگر کارگران  نیز بخواهد که نسبت به این بیعدالتی آشکار در حق کارگر در ایران اعتراض کنند. به جای این اما متاسفانه از زبان کارگر رو به خود کارگر، قانون طلبی و توهم به کارفرما و دولت و خرافه ناسیونالیستی را  بعنوان نوعی از آگاهی سیاسی بخورد آنان میدهند. آنهم در شرایطی که این کارگران با هجوم دولت و کارفرما و قوانین ضد کارگری آنان برای درهم شکستن آخرین مقاومتشان، روبرو هستند. این در بهترین حالت دوستی خاله خرسه در حق کارگران نیشکر و هر کارگر دیگری است!

رهبر سندیکالیست اینها را ظاهرا به هدف جلب رضایت دولت و کارفرما و بویژه نجات از حبس و زندانی که در انتظار هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر است، بیان کرده است که توهم و بی ثمر بودن آن را با زندانی کردن دو تن از اعضای هیئت مدیره این سندیکا، شاهدیم. ادامه اخراج و بیکار سازیها و ازدیاد فشارهای بیشتر به کارگران نیشکر از جانب دولت و کارفرما، دره عمیق بین منافع کارفرما و دولت بورژوایی حامی آنان از یکطرف و منافع کارگران از طرفی دیگر خود را هر لحظه به کارگر یادآور میشود.

این بیانیه شاید فرصتی داده است که با هم، هرچند بسیار فشرده و مختصر، نگاهی به آنچه که قرار بود جزو داده های کارگر در ایران بوده و بایستی باشد و همچنین نگاهی مجدد به بحث شورا یا سندیکا، بیندازیم. باشد که به باز کردن مجدد این بحث ها در میان کارگران بویژه با آنچه که در جامعه نیز در جریان است، کمک کند.

بیائید با هم از گردش چرخ اقتصاد شروع کنیم.

گردش چرخ اقتصاد

آیا غیر از طبقه کارگر کس یا کسان دیگری چرخهای اقتصاد این "خاک پر گهر" را چرخانده و میچرخانند تا این روزها شریکی برای آنان پیدا شده باشد؟ اشاره سربسته بیانیه به این "شرکاء"، ظاهرا باید کارفرما و سرمایه دار صاحب کارخانه باشند که گویا آنها هم بعنوان صاحبان ابزار تولید و سرمایه بخشی از چرخ تولید را میگردانند! لذا از آنان دعوت میشود که به یاری طبقه کارگر بیایند و دست در دست هم! چرخ اقتصاد این "خاک پرگهر" را بگردانند!

بعد از گذشت حدود صد سال از چرخاندن اقتصاد بورژوائی در ایران اینهم وضع طبقه کارگر است که می بینیم. کارگر که نسل اندر نسل است چرخهای اقتصاد این "خاک پرگهر" را میچرخاند هنوز باید خود را به آب و آتش بزند تا بعد از چند ماه گرسنگی کشیدن، تازه بخشی از دسترنج خود را از جیب سرمایه داران و دولتشان، جمهوری اسلامی، بیرون بکشد.

این توهم پراکنی نسبت به سرمایه داران و جمهوری اسلامی، از زبان کارگرانی بیان میشود که در این  دو سه سال اخیر پرچمدار اعتراض طبقه کارگر علیه سرمایه داران و جمهوری اسلامی بوده اند و در عین حال زیر فشار دائم کارفرما و این دولت نیز قرار داشته و هم اکنون نیز قرار دارند. درست وقتی که کارگر بیشتر از هر زمانی به گسترش آگاهی طبقاتی خود، به گسترش وحدت درونی و ایجاد صف مستقل خود و بیرون کشیدن خود از زیر نفود افکار و تحرکات سیاسی طبقه بورژوا در ایران نیاز دارد، چرا باید این توهمات را درون کارگران رواج داد؟ ظاهرا و متاسفانه وضع مشقت بار این بخش از کارگران رنج کشیده، محیط مناسبی را برای رواج چنین توهماتی از هر سو آماده کرده است.    

این توهمات با تجربه خود کارگران نیشکر نیز خوانایی ندارد. درگیری مداوم و چند ساله کارگران نیشکر بر سر جزئی ترین خواستهای خود با سرمایه داران و دولت حامی شان، یورش مداوم  جمهوری اسلامی به این کارگران، ضرب و شتم آنان، تهدید و دستگیری و زندانی کردن رهبران آنان به اتهاماتی واهی و دهها توطئه دیگر دولت و صاحبان کشت و صنعت نیشکر علیه این کارگران، هر نوع توهم درج شده در این بیانیه و یا مشابه این بیانیه را که بعضا نسبت به سرمایه داران و دولت و قانونشان بیان میکنند، دود کرد ه و به هوا برده است. تهدیدات کارفرما در مورد تعطیل کردن کشت و صنعت نیشکر که دارند آخرین مرحله آن را اجرا میکنند ، بیکاری و اخراج که همه کارگران نیشکر را هم اکنون بطور جدی تهدید میکند، آن وضعیتی است که کارگران نیشکر در آن قرار دارند. علاوه بر اینها جمهوری اسلامی ظاهرا دارد بازداشت و زندانی کردن هر کارگر و هر رهبر کارگری را که به خود جرات بدهد برای متشکل کردن کارگران در تشکل مستقل خود تلاش کند، یا روز اول ماه مه ها را جشن بگیرند، نیز به داستان حال و آینده آنان تبدیل میکند!

جریمه سیاسی ای که جمهوری اسلامی از رهبران و فعالین کارگری در محل نیز میگیرد، درست عکس این توهم پراکنی را در میان کارگران ثابت میکند. این دولت به رهبران و فعالین کارگری در محل ثابت کرده است که خارج از تشکل های ضد کارگری خودش، چه کار "قانونی" بکنند، چه کار غیر قانونی بکنند، چه فعالیت سندیکایی بکنند، جریمه سیاسی آن یکی است. وضعیت اسالو و مددی و اکنون خود  هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر و زندانی کردن و شلاق زدن کارگر به خاطر شرکت در مراسم اول ماه مه و دهها نمونه از دستگیری کارگران در حال اعتراض، همین را به کارگر ثابت میکند. پس رواج این قانون طلبی سندیکالیستی و توهم به خرافه ناسیونالیستی در میان کارگران برای چیست؟      

عقبگردی که این روزها جنبش سبز به یاری بورژوازی و بخش اعظم چپ بورژوا به این جامعه تحمیل کرده است، ظاهرا لاقیدی نسبت به پخش هر نوع توهم و جعلیات بورژوائی را در میان کارگران قابل توجیه کرده است.  

کارگران میهن ندارند

کارگران نباید این جمله مشهور مارکس در مانیفست کمونیست را که کارگران میهن ندارند را از یاد ببرند. طبقه کارگر در ایران یکی از گردانهای طبقه کارگر جهانی است و این را بورژوازی خود با بازار جهانی و از بین بردن مرزها در استثمار طبقه کارگر هر روز به کارگران در سراسر جهان یادآور میشود. درست است که طبقه کارگر باید کار بورواژی و دولت او را در هر کشور یکسره کند، اما کارگران میهن ندارند بیانگر انترناسیونالیسم پرلتری و اعلام تعلق آنان به بخشی از طبقه کارگر جهانی است.  

در کدام "خاک پرگهر" بورژوازی گلی به سر کارگر زده است تا در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی که کمر کارگر را زیر فقر و فلاکت خم کرده اند، بزنند؟ 

در همه "خاکهای پرگهر"، سرمایه داران و دولتهایشان به کارگران، "این فرزندان این یا آن خاک"، بعنوان ابزار کار نگاه میکنند و بدون اختلاف سن و جنس، زن یا مرد، پیر یا جوان و کودک از آنان استفاده میکنند. کارگر در جامعه بورژوائی صرفا یک کالا است و سرمایه داران و دولت حاکمه به کارگر بعنوان یک کالا نگاه میکنند. کالائی که مثل هر کالای دیگری دستخوش کلیه شرایط  و حوادث مربوط به رقابت و نوسانات بازار است. اگر در بازار خریدار داشت به فروش میرسد و اگر خریدار نداشت، دور ریخته میشود. و کارگر از بابت به فروش نرفتن، کالا، نیروی کار خود، باید گرسنگی بکشد و در دامن فقر و اعتیاد و تن فروشی و دهها مصائب دیگر رها شود. در این "خاک پرگهر" به کارگر حتی بعنوان شهروند نگاه نمیکنند که باید در فروش نیروی کار خود آنقدر سهیم باشد که بتواند بخشی از شرایط کار خود را خود به دولت و سرمایه داران تحمیل کند، باید از قبل به شرایط پییش نهادی آنان گردن نهد. و اینها نه نکاتی تازه که قرار بود داده های طبقاتی کارگر در ایران و هر جای دیگری باشد. بورژوازی دهها سال است با ناسیونالیسم و با تبلیغات دروغین و دهها شیوه از ریاکاری خود میکوشد این واقعیت را از چشم کارگر پنهان کند. اوضاع طوری شده است که باید و ضروریست همه اینها دوباره به کارگر یادآوری کرد.      

در این یا آن "خاک پرگهر"، فقر و بی چیزی کارگر بسیار سریعتر از قطر بسته های اسکناس و انباشت سرمایه سرمایه داران رشد میکند. و این را کارگر هر روز با چشم خود می بیند و با تمام وجودش آن را لمس   میکند. از یکطرف انباشت گسترده سرمایه های آنها و کاخهایی که بنا میکنند و از طرفی دیگر صف وسیع گرسنگان و پا برهنه های حاشیه شهری و کارگرانی که دستمزدهایشان کفاف یک هفته زندگی مناسب را نمیکند. فقر کارگر و دستمزد ناچیز کارگری که تازه بیکار نباشد و شاغل باشد، در رابطه با تورم و گرانی سرسام آور معیشت روزانه کارگر، جائی که خط فقر چهار برابر دستمزد ماهانه کارگر است، بیانگر این وضعیت است. با هر درجه از گسترش فقر، کارگر را مجبور میکنند که توقع خود را از جامعه و این "خاک پرگهر" پائین بیاورد و با فقر بیشتر و گرسنگی بیشتر دست و پنجه نرم کند. سرمایه داری، گرسنگی و گرسنگی دادن به طبقه کارگر و دیگر توده زحمتکش آنهم در جامعه وفور امروزی را به جزئی از زندگی آنان تبدیل کرده است. بیش از 1 میلیارد انسان از گرسنگی و بی غذائی رنج می برند، انسانهایی که در این یا آن "خاک پرگهر" با چرخاندن چرخهای اقتصاد بهای مایحتاج روزانه خود را با عرق و خون پدران و مادران خود از قبل پرداخت کرده اند!  

سرمایه داران و جمهوری اسلامی از پرداخت ماهها حقوق معوقه کارگر طفره میروند. تازه وقتی هم که کارگر آنهم بعد از چند ماه اگر دستمزد معوقه اش را پرداخت کردند، در اولین قدم با صاحب خانه اش، اگر رحم کرده باشد و اثاث کارگر و فرزندان او را بیرون نریخته باشد، رو برو میشود که کرایه پرداخت نشده چند ماه را از او میخواهد. با بقال سرکوچه که بدیهیش را میخواهد، با ربا خوار و حتی گروگیر محله نیز روبرو میشود که هرکدام سهم خود را از او میخواهند. پرداخت قبوض آب و برق و تلفن که امروزه جزو لوازم زندگی است به جای خود. ظرف چند  روز چیزی دست کارگر باقی نمی ماند که خرج خود و فرزندانش کند. و دولت و سرمایه داران این "خاک پرگهر" بی تفاوت از کنار همه این مشکلات کارگر، "این فرزندان ایران"، میگذرند. این وضع را می بینند اما کماکان از پرداخت حقوق معوقه کارگر در ماههای بعد نیز خود داری میکنند. و اگر کارگر به این قلدری صرف اعتراض کرد، جمهوری اسلامی با نیروهای انتظامی و نظامی و لباس شخصی خود در دفاع از سرمایه داران فورا حاضر میشود. برای کتک زدن کارگری که چند ماه است حقوق معوقه خود را دریافت نکرده است دیوار کارخانه را خراب میکنند. همین دیروز به صف کارگران لوله در اهواز یورش بردند و حدود 50 نفر را دستگیر کردند، چرا که حق و حقوق ناچیز خود را از سرمایه داران  و دولت شان میخواهند.

طبقه کارگر تنها به نیروی خود آزاد میشود

طبقه کارگر تنها به نیروی خود آزاد میشود، نه شاه، نه قهرمان و نه آسمان این طبقه را آزاد نخواهد کرد، ناجی ای جز طبقه کارگر در کار نیست. قرار نیست طبقه کارگر تا ابد برده مزدی طبقه سرمایه دار و دولت های حامی شان باقی بماند. تمام تلاش طبقه کارگر هم در مبارزه خود، برای کوتاه کردن دست دولت و سرمایه داران از حیات سیاسی و اقتصادی خویش و برپائی حکومت کارگری است. واضح است که کارگر تا آنوقت نمی تواند دست روی دست بگذارد و نگذاشته است. هر ذره از خواست و مطالبه کارگر اگر متحقق شده است تنها نتیجه مبارزه و فداکاری خود کارگران و ابراز قدرت مستقل آنان در برابر دولت و سرمایه داران بوده است، نه  "لطف و مرحمت" دولت و سرمایه داران و دولتهایشان. کارگری که حق خود را میخواهد نیازی به تظاهر به قانون طلبی سندیکالیستی ندارد.

نه تنها جمهوری اسلامی که هیچ دولت بورژوائی دیگری هم کارگر قانون طلبی را که از پیش اعلام میکند دست به هیج عمل مستقیمی نخواهد زد جدی نمیگیرند و برایش شانه بالا می اندازند. طبقه کارگر چرخهای اقتصاد جامعه را میگرداند، تمام نیازهای جامعه را تولید میکند و تمام ثروت جامعه حاصل دسترنج و نیروی کار اوست. طبقه کارگر باید و از این موضع از دولت و از جامعه طلب کار باشد و از این موضع طلبکار است.  کارگر اگر علنی و "قانونی" مطالبات خود را برای بیرون کشیدن بخشی از دسترنج خود از جیب دولت و سرمایه داران جلو می برد منظور این نیست که کاسه از آش داغ تر به خرافه قانون بورژوایی چسبیده است، میداند که مطالبه و مبارزه خود را در چهارچوب تناسب قوای معینی دارد جلو می برد. وگرنه اگر دست او باشد و یا فردا تناسب قوا اجازه دهد هم دولت بورژوائی و هم قانونش را به زباله دانی خواهد انداخت.

بورژوازی و دولتهایشان کارگران را در سطح سراسری استثمار، اخراج و بیکار و از حق تشکل و اعتراض محروم میکنند، سندیکالیست میخواهد و راه حلش این است که کارگران را در مقابل دولت و سرمایه داران در همان صنف های مجزا و پراکنده، تازه اگر اجازه بدهند، نگاهداشته و خرد خرد و جزء کند. در حالیکه نپرداختن حقوق معوقه و اخراج و بیکار سازی، لااقل حدود 400 تا 500 هزار کارگر نساجی های سابق و دهها واحد تولیدی "غیر سود ده" دیگر را نیز شامل میشود که دولت و سرمایه داران دست به تعطیل آن زده و میزنند. خواستهای مشترکی که متیواند نیروی عظیمی از طبقه کارگر را پشت خود بسیج و متحد کند. این را ول کرده اند، کارگر را به صنف تقلیل میدهند و کاسه دولت طلبی را جلو دولت و سرمایه داران گرفته اند.

کارگران برای ایجاد تشکل خود، مجمع عمومی یا سندیکا، احتیاجی به اجازه و تایید دولت ندارند، احتیاجی به زدن درب دولت و توسل به قانون طلبی سندیکالیستی ندارند. ایجاد این تشکلها کار خود کارگران است. آنها تنها به حمایت همه کارگران از تشکل خود نیاز دارند. رهبر و فعال کارگری  در محل که جای حمایت مستقل کارگران را با قانون طلبی عوض میکند دارد حود را از حمایت و ابراز وجود مستقل کارگران محروم و لذا خود را در مقابل دولت و کارفرما و "قانون" آنان نیز بی حفاظ میکند.

واضح است فقر و بیکاری و سایه اخراج بر سر کارگر، کارگر را محافظه کار میکند، بهمین دلیل هم بورژوازی ارتش ذخیره ای از بیکاران را پشت دروازه کار، نگاهداشته است. اما آیا کارگران یک بار هم شده است که  از طریق جلب رضایت دولت و کارفرمایان بتوانند با آنان مبارزه کنند، این را که تجریه دهها ساله و بویژه چند سال اخیر، هر روز و هر ساعت، به کارگران نیشکر که تاریخی از تقابل هر روزه خود را با دولت و کارفرما پشت سر دارند، به آنان و به دیگر کارگران در ایران یاد آور میشود. سرمایه داران و دولت اگر قرار باشد قدمی عقب بروند فقط در مقابل کارگری عقب می نشینند که با ابراز قدرت مستقل خود و از موضع طبکار از دولت و از جامعه حق خود را میخواهد، نه در مقابل کارگری که برای گرفتن حق و حقوق خود به این "امام" یا فلان ایت الله و یا تظاهر به قانون طلبی و یا به خرافه ناسیونالیستی خود را آویزان میکند.

صفوف خود را متحد کنید، بگذارید یک بار هم که شده حکومت اسلامی دنبال کارگر بیاید و مجمع عمومی یا سندیکای آنان را برسمیت بشناسد. کارگران نیشکر مجمع عمومی خودشان را که زمانی نطقه قدرتشان بود متاسفانه ول کرده اند، به جای اینکه هیئت اجرائی مجمع عمومی خود را تشکیل دهند که هر چند بار میتوانند آنان را عوض کنند، رفته اند تعدادی از رفقایشان را بدون حفاظ به نام هیئت مدیره سندیکایی که فقط روی کاغذ وجود دارد جلو جمهوری اسلامی سیبل کرده اند. خود را از عمل مسقیم و ابراز وجود همه کارگران محروم کرده اند، به جای آن دست بدامان دولت طلبی سندیکالیستی  و توهمات ناسیونالیستی در میان خود شده اند. واضح است این کار به چیزی جز تضعیف کارگران نیشکر در مقابل دولت و کارفرمایان منجر نخواهد شد. اگر کارگری فکر میکند با تشبث به قانون طلبی و توهم به خرافه ملی میتواند اتحادیه و سندیکای خود را در ایران ایجاد کرده و آن را سرپا نگاهدارد سخت در اشتباه است. تجربه یک سال گذشته خود کارگران نیشکر درست عکس این را ثابت میکند.    

جمهوری اسلامی جلو چشم کارگر نیشکر با توسل به "قانون"ش، هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر را فقط به خاطر ایجاد سندیکا، به حبس و زندان محکوم و روانه زندان کرده است. همه میدانند که این دولت اسالو و مددی را فقط به خاطر تلاش برای ایجاد سندیکای کارگران شرکت واحد در زندان نگاهداشته است، خود جمهوری اسلامی با این کار علنا به هر کارگری ثابت میکند که تشبث به "قانون" و قانون طلبی هیچ مصونیتی به کارگر نداده و نخواهد داد، با اینحال متاسفانه کارگر، سر کارگر را با قانون طلبی سندیکالیستی و خواندن توهمات ناسیونالیستی در گوشش، شیره میمالد. گفته میشود که "قانون" به کارگران پرریس در سنندج اجازه داده است که به سر کار خود بازگردند اما کارفرما علنا از بازگشت این کارگران به سر کار خودداری میکند. ظاهرا این کار بی اعتنایی به "قانون" نبوده و قابل پیگرد هم نیست!  

50  هزار کارگر را یک شبه در فلان کارخانه و یا فلان مرکز تولیدی در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی که "مهد" قانون است، از کار اخراج و بیکار میکنند ظاهرا نه مجلسی هست  و نه قانونی هست که از آنان دفاع کند. آیا کسی از سرنوشت 400 الی 500 هزار کارگر نساجی و فرزندان آنان که در چند سال گذشته توسط جمهوری اسلامی و سرمایه داران از کار اخرج و بیکار شده اند، خبر دارد؟ آیا مجلسی، قانونی بود که از آنان حمایت کند؟  سرمایه دار و صاحب کارخانه باید هر ماه حقوق کارگر را بدهند، اما از دادن آن خودداری میکنند. آیا یک بار هم شده است که قانون جمهوری اسلامی آنان را به خاطر این کار و مصائب ناشی از آن که دامن کارگران و فرزندان آنان را میگیرد، جریمه کرده باشد؟ جز اینکه بدون استثناء در خدمت سرمایه دار و علیه کارگر وارد میدان شده است.  

بحث واضح است بر سر نفی فعالیت "قانونی" کارگر نیست، بحث بر سر هدایت فعالیت غیر قانونی کارگر است. برای این، کارگر نیازی به قانون طلبی سندیکالیستی ندارد، نیازی به حاکم کردن جمهوری اسلامی بر خود  ندارد. در اینجا دیگر کارگر کمونیست و رهبر کارگری متکی به ابراز مستقل کارگران در مقابل دولت و کارفرما، از رهبر و فعال سندیکالیست راهشان خواهی نخواهی ار هم جدا میشود. اولی ها باید راه خود را بروند تا فعال سندیکالیست را نیز ناچار بدنبال خود بکشانند، نه برعکس. این را تجربه خود کارگران لااقل در سی سال اخیر به آنان نشان داده است.

کارگردر ایران نه حق اعتصاب دارد، نه آزادی تشکل و نه حق اعتراض. اما هم اعتصاب میکند، هم اعتراض میکند و به خیابان میاید و هم میتواند، اگر بخواهد، تشکل مستقل خود را بدون کسب اجازه دولت بزند و از آن برای احقاق حقوق خود نیز استفاده کند. کارگران کمونیست و کارگران طرفدار ابراز مستقل کارگران در مقابل دولت و کارفرمایان در واقع دارند این عرصه از مبارزه کارگر را سازمان داده و جلو می برند.

سندیکالیسم به جای برسمیت شناختن این واقعیت برای کارگر، کارگران را با صنف کردن و جزء جزء کردن و همچنین توهم به قانون و قانون طلبی و توهمات ناسیونالیستی، در مقابل دولت و کارفرمایان خلع سلاح میکند و نوک پیکان عمل مستقیم کارگری را هرز میکند. این واقعیت سندیکالیسم است. اگر روزی هزار بار به رنج کشیدن کارگر قسم بخورد. فعال سندیکالیست خیال میکند که از طریق جلب رضایت دولت و کارفرما میتوان با آنان مبارزه کرد. نتیجه این کار چیزی جز دست بستن کارگر در  مقابل دولت و سرمایه داران و حاکم کردن آنان بر کارگران نبوده و نخواهد بود. کارگر اگر بخواهد دولت و کارفرما را  ناچار از مذاکره و گردن گذاشن به خواست خود کند باید قدرت مستقل و متحد کارگر را در مقابل آنان قرار دهد. اگر کسی فکر میکند با قانون طلبی خود رضایت دولت و سرمایه داران را جلب میکند، یا با تبری جویی از سیاست از خود "دفع شر" میکند، سخت در اشتباه است، با این کار فقط دارد طناب را بر گرده خود و دیگر کارگران محکم تر میکند، یا تشکل مستقل کارگران را به شورای اسلامی دیگری تبدیل خواهد کرد.

در هرحال، طبقه کارگر برای رهائی و نفی شرایط بردگی مزدی خود باید دولت بورژوائی حاکم را بزیر بکشد، برای این کار، هم باید در تشکلهای توده ای خود و هم باید در حزب سیاسی خود متشکل شود. این دو لازم و ملزوم و مکمل همدیگرند. کارگران بدون تحزب کمونیستی خود در دامن فرصت طلبان و دلالان بورژوازی رها و پراکنده میشوند.  

مبارزه طبقاتی مبارزه ایست سیاسی

اینکه کارگر و رهبر کارگری حزبیت و عضویت در حزب سیاسی خود را باید قطعا از پلیس سیاسی جمهوری اسلامی و از دستگاههای اطلاعاتی او مخفی و انکار کند نه تنها ضروری که شرط ادامه کاری او بعنوان آژیتاتور علنی و رهبر مبارزات جاری کارگران است. اما این با تظاهر به غیر سیاسی بودن و عدم دخالت طبقه کارگر در سیاست به معنی آزادی سیاسی و تشکل و اعتراض و گشایش فرهنگی در جامعه و برابری زن و مرد و حقوق کودک و دهها مورد دیگر کاملا فرق دارد. از اولی باید قعطا خودداری کرد و در دومی باید قطعا شرکت کرد.

غیر سیاسی کردن کارگران در ایران، البته داستان  خود را دارد و در این نوشته  نمیگنجد. این بخشا محصول تاثیر گذاری چپ پوپولیستی قدیم بر طبقه کارگر بود. وقتی از مبارزه اقتصادی کارگر حرف میزدید، میگفتند اکونومیست، وقتی هم از انقلاب کارگری حرف میزدید، میگفتند کارگر کجا و سیاست کجا؟ میگفتند اول باید موتور کوچک را به کار انداخت تا کارگر نیز بتواند دنبال آن به حرکت در بیاید. میگفتند طبقه باید تابع سازمان سیاسی باشد. تبری جویی از سیاست بخشا هم محصول اختناق مداوم و فضای پلیسی حاکم بر طبقه کارگر و بر جامعه ایران است، خفقان و استبدادی که  خود لازمه ابقاء و بازتولید شرایط کار ارزان، کارگر خاموش در ایران است.

هر مبارزه طبقاتی مبارزه ایست سیاسی. چه خودداری دولت و طبقه بورژوا از حق و حقوق کارگر و چه مبارزه طبقه کارگر علیه سرمایه داران و دولتهایشان آنجا که صرفا اقتصادی و بر سر معیشت روزانه کارگر دور میزند. بورژوازی این را طبقاتی و لذا سیاسی می فهمد. اگر کارگر هزار بار به "قانون" او و به غیر سیاسی بودن خود قسم بخورد، بورژوازی با کارگر در این قامت برخورد میکند. به همین دلیل در ایران، جمهوری اسلامی فورا سپاه پاسداران و نیروی انتظامی و لباس شخصی خود را علیه کارگری که حقوق معوقه خود را میخواهد گسیل میکند. در کشورهای اروپائی هم از دادگاه و پلیس اسب سوار و سگهای "رام" شده برای این کار استفاده میکنند. هیچ وقت بوده است یا دیده اید که دولت علیه اعتراض هیئت مدیره صنایع و معادن ایران به دخالت دولت در کار آن حتی سرایدار دادگاه را نیز فرستاده باشد؟ اما یک بار هم نبوده است که جمهوری اسلامی با هر تجمع و اعتراض کارگران به پائین بودن دستمزدهای خود و یا برای گرفتن دیگر حق و حقوق کاری خود، به نفع کارفرما با گسیل نیروی انتظامی و پاسدار و لباس شخصی خود وارد عمل نشده باشد.  

در جامعه ایران جائی که مردم عموما، پیر و جوان، ضد دولتند، خود را به "غیر سیاسی" زدن دیگر مسخره است. حضور کارگر به صورت یک طبقه در انقلاب 57 و "کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما" این مساله را جای دیگری برد. طبقه کارگر با انقلاب 57 در جامعه و در میان انسانهای خواهان آزادی و برابری جایگاه دیگری پیدا کرده است. بعلاوه در این جامعه هر اتفاقی که میافتد به طبقه کارگر مربوط است. آزادی سیاسی، گشایش فرهنگی، برابری زن و مرد، حق کودک و خلاصه هر خواستی در جامعه به طبقه کارگر مربوط است و طبقه کارگر از آزادی سیاسی و از گشایش فرهنگی و هر درجه از برابری زن و مرد و گسترش سکولاریسم در جامعه بیشترین نفع را می برد به همین دلیل نیز مدافع پیگیر آن است. همه جا هر درجه از آزادی و رادیکالیسم در جامعه نیز به تحرک طبقه کارگر و جنبش کارگری گره خورده است و جامعه آن را از چشم کارگر می بیند. در بعضی از کشورهای آمریکای لاتین رهبر کارگری به دولت اخطار میکرد که اگر فلان فعال و رهبر کارگری را فورا از زندان آزاد نکند، دستور اعتصاب عمومی را صادر میکند. داشتند قدرت خود را در دخالت در سیاست برخ دولت میکشیدند. در ایران برای آزادی فعالین کارگری از زندان دست بدامان رهبران و اتحادیه های کارگری در خارج کشور میشوند، اما در خود ایران متاسفانه رهبر و فعال سندیکالیست کارگررا با غیر سیاسی نامیدن علنا تحقیر میکند و تاسف انگیز تر اینکه رهبران مراکز کلیدی نیز کارگران تحت یورش جمهوری اسلامی را بویژه در بخشهایی مانند کشت و صنعت نیشکر و صنایع نساجی در حال تعطیل، در مقابل دولت و کارفرما تنها گذاشته اند و به دولت در این مورد و برای زندانی کردن اسالو و یا زندانی کردن و شلاق زدن کارگر به خاطر شرکت در مراسم های اول مه ها، اعتراضی نمیکنند.

این زنگ خطری است برای کارگران کمونیست و ضرورت دخالت موثر آنان را در مبارزه و اعتراضات کارگران دو چندان میکند. 

کارگر حق و حقوق خود را میخواهد، اضافه دستمزد خود را میخواهد، بهبود شرایط کاری خودش را میخواهد، ایمنی محیط کارش را میخواهد، حقوق معوقه اش را میخواهد، آزادی تشکل  و آزادی اعتصاب و اعتراضش را میخواهد، چرا باید کارگر از اینها محروم باشد؟ این ها سیاسی است، سیاسی نیست، جمهوری اسلامی این ها را از کارگر سیاسی میگیرد، نمیگیرد، کارگر این ها را میخواهد. برای احقاق این حق و حقوق کارگر چرا باید خود را به غیر سیاسی بودن بزند؟ گیریم جمهوری اسلامی مطالبه این خواست ها را جرم اعلام کند، که کرده است. آن را ضد "ولایت فقیه" اعلام کند، کارگر مگر میتواند یک روز هم که شده از این خواستهای خود صرف نظر کند؟ مگر خمینی اعتصاب و اعتراض کارگر علیه "دولت موقت" بازرگان و سپس جمهوری اسلامی، این دو دولت برآمده از "مشیت الهی"، را جرم و قابل تعقیب اعلام نکرد. مگر با دولتی کردن اقتصاد نگفت که دیگر همه چیز دست دولت است و سرمایه دار و کارگر نداریم و خدا و پیغمبر نیز کارگراند! اما مگر طبقه کارگر با این چرندیات از خواست و از حق و حقوق خودش دست برداشت؟ فرداش دیدند هم کارگر هست و هم سرمایه دار و هم دولت مدافع سرمایه دار و تا این برقرار است و یکی مزد میدهد و دیگری مزد میگیرد و نیروی کار خودش را میفروشد، مبارزه و اعتراض طبقه کارگر نیز تعطیل ناپذیر است. رفتند و قانون کار را نوشتند و 30 سال است در ایران بر سر قانون کار بین سرمایه دار و کارگر درگیری است.

کارگر برای احقاق حقوق خود نیازی به خود فریبی ندارد، نیازی به اعلام غیر سیاسی بودن خود ندارد. سرمایه دار و دولت هم اگر از کارگر حساب می برند بخاطر وزنه ایست که این طبقه در تولید جامعه و به این اعتبار در تحولات سیاسی جامعه و در قدرت آن در بزیر کشیدن دولت سرمایه داران، دارد. در ایران هم این و هم به خاطر آنست که قدرت این طبقه را در پائین کشیدن حکومت سرمایه داری سابق دیدند. طبقه کارگر هرچقدر بیشتر در سیاست به معنی اخص کلمه دخالت کند به همان اندازه دولت و سرمایه داران از او بیشتر حساب می برند، نه برعکس. طبقه کارگر هرچقدر بیشتر امور مربوط به آزادی و به گشایش فرهنگی و امور مربوط به برابری زن و مرد و غیره را امر خود بداند و در آن دخالت کند به همان اندازه قدرت و اعتبار خود را در جامعه و در مقابل دولت و سرمایه داران بیشتر خواهد کرد. طبقه کارگر باید در همه امور مربوط به جامعه دخالت کند، واضح است تنها برای امر خود که امر جامعه است و فقط آنجا که به امر خود و گسترش آگاهی طبقاتی و جنبش کمونیستی خود و نزدیک کردنش به انقلاب سوسیالیستی خودش در سیاست و در تحولات سیاسی دخالت میکند.  کسی یا جریانی که کارگر را از دخالت در سیاست می ترساند، آگاهانه یا ناآگاهانه دارد کارگر را پشت سیاست این یا آن بخش از بورژوازی میکشاند.  

خصوصی سازی ها 

سرمایه داران و جمهوری اسلامی حال تحت نام خصوصی سازی یا هر بهانه دیگری مراکز اقتصادی "غیر سود ده" را تعطیل میکنند. و این قبل از هر چیز نشان میدهد که برای سرمایه دار سود اساس و هدف از تولید را تشکیل میدهد نه نیازهای جامعه و نه بطریق اولی آینده فرد کارگر و خانواده او. سرمایه داران و جمهوری اسلامی مراکز تولیدی "غیر سود" ده را تعطیل میکنند به همین سادگی و کارگران آن را به تدریج اخراج و بیکار میکنند. و این تاکنون سرنوشت دهها هزار کارگر نساجی و دیگر مراکز تولیدی مشابه در ایران بوده است. سرمایه داران به جای سرمایه گذاری در این مراکز تولیدی، میروند همان کالاها را با هزینه کمتری از خارج وارد بازار میکنند، آن را به فروش میرسانند و سود لازم را نیز به جیب خود میزنند. 

این در واقع به نوبه خود پایه مشکلات و شرایط بسیار مشقت باری است که کارگران این بخش از مراکز تولیدی مدتهاست با آن دست به گریبانند. این مراکز تولیدی، عمدتا نساجی ها، مدتهاست مشمول سیاست تعطیل سازی دولت و سرمایه داران شده اند. عده زیادی از کارگران این نوع مراکز تولیدی به آمار بیکاران اضافه شده اند. و کارگران دیگر بخشهای در حال تعطیل نیز مانند نیشکر و لاستیک سازی البرز و غیره و غیره در شرف اخراج و بیکاری سازی هستند. این وضعیت در واقع شرایط کاری و لذا زندگی آنان را بکی مشقت بار کرده است، محافظه کاری را در میان آنان تشدید کرده است، آنها را به چسبیدن به این مراکز تولیدی در حال تعطیلی وادار ساخته است و در عین حال موجب پیداییش دهها شاخه تحت عنوان "فعال کارگری" بدور آنان شده است که دارند این وضعیت را برای آنان تئوریزه میکنند، بدون اینکه یک بار هم که شده بگویند چرا دولت و سرمایه داران این مراکزی تولیدی "غیر سود ده" را تعطیل و کارگران آن را اخراج و بیکار میکنند!

انسان واضح است باید خودش در این شرایط قرار بگیرد تا وحشت از اخراج و بیکاری و معنی گرسنه نگاهداشتن خانواده های هزاران کارگر را که بعضا یک سال است حقوق خود را دریافت نکرده اند، لمس و درک کند. کدام سرمایه دار و کدام آخوند مفت خوری میتواند یک ساعت هم در این شرایط زندگی کند که کارگران این مراکز تولیدی در آن بسر می برند؟ این وضعیت در "این خاک پرگهر" هر کارگر و هر آدمی را محافظه کار میکند، حتی کارگر را مجبور میکند که برای مدتی تحقیر خود را نیز تحمل کند. اما راه بیرون آمدن از این وضعبت رواج توهم قانون طلبی سندیکالیستی در میان کارگران نیست، رواج خرافه ناسیونالیستی و "مصلحت صنایع ملی" در میان کارگران نیست، جلب رضایت دولت و کارفرما به خواست و به مبارزه کارگر نیست، رضايت دادن کارگر به تعهد و به مسئول بهتر شدن وضع سرمايه دار و کارخانه او نیست. هزاران کارگر نساجی این راه را رفتند، کو، کجا هستند؟ کسی از سرنوشت آنان و فرزندانشان خبر دارد؟ آیا این قرار است داستان و سرنوشت هزاران کارگر دیگر نیز بشود؟ هم اکنون 3000 کارگر نیشکر در خطر اخراج و بیکار سازیند. آنها هم قرار است به سرنوشت چند صد هزار کارگر نساجی و غیره دچار شوند؟

نباید این را اجازه داد.   

کارگر باید بعنوان کسی که آماده به کار و به فروش نیروی کار خود است در مقابل جامعه و دولت قرار گیرد. کار نیست، دولت موظف است تا پیدا شدن کار، زندگی او و فرزندانش را از طریق بیمه بیکاری مکفی تامین کند. اگر این کار را نمیکند پس چکاره است؟

این وضعیت را اساسا خود دولت به کارگران این مراکز تولیدی در حال تعطیل تحمیل کرده است. به جای اینکه برای هر فرد، زن یا مرد، آماده به کار تا پیدا شدن کار بیمه بیکاری مکفی بدهد و زندگی آنان را تامین کند، آنان در دامن بی رحم فقر و فلاکت موجود رها کرده است. دولت موظف است که تا پیدا شدن کار با دادن بیمه بیکاری مکفی زندگی هر فرد آماده به کار را تامین کند. سرمایه با میل خودش همه جا میرود و استثمار میکند، اما در این یا آن "خاک پرگهر" که دور آن را خط کشیده اند و در آن نیروی نظامی مستقر کرده اند، سهم کارگر باید کار ارزان و کارگر بی حقوق باشد؟ سهم کارگر باید بیکاری و رها شدن در دامن بی رحم فقر و فلاکت باشد؟ کارگران باید یک قرن دیگر صبر کنند تا به پای کشورهای اروپائی میرسند؟ این را طبقه کارگر در ایران نباید از این مفت خوران بیکاره که تنها کارشان لفت و لیس است قبول کند. 

برای تامین زندگی فرد آماده به کار ظاهرا پول نیست، اما برای ارتش و سپاه و بسیج و کل نیروی سرکوب جمهوری اسلامی و آخوندها و امام جمعه ها و آیت الله ها و حوزه های علمیه دهها هزار نفری و کیسه گشاد "ولی فقیه" و دهها مفت خور اسلامی دیگر تا بخواهی پول هست تا بخواهی امکان به چاپ به چاپ و لفت و لیس هست. در این "خاک پرگهر" بر همه آشکار است که زندگی گهربار مال مفت خورهایی است که دست به کار نبرده و نمی برند و فقر و نداری مال طبقه ای است که چرخهای اقتصاد آن را میگرداند. اما این دیگر قبول نیست. برای تامین زندگی هر فرد آماده به کار، پول کافی هست و کارگران آن را میخواهند و باید بخواهند. 

دولت موظف و مسئول است که زندگی هر فرد آماده به کار را تا پیدا شدن کار تامین کند. کارگران در عین حال که خواستار حقوق معوقه خود هستند باید خواست بیمه بیکاری مکفی برای هر فرد آماده به کار را خواستار شوند و نیروی متشکل خود را صرف این کار کنند. کارگر در خصوص تعطیل شدن کارخانه یا مرکز تولیدی دولت و سرمایه داران مسئول نیست. کارگر خواهان کار است، کار که نباشد دولت موظف است تا پیدا شدن کار، زندگی کارگر و فرزندان او را تامین کند.

مطالبه کار یا بیمه بیکاری مکفی و متشکل شدن کارگر برای آن و گذاشتن آن جلو دولت و جلو جامعه آن جائی است که باید کارگران و رهبران و فعالین کارگری برای آن انرژی بگذارند. این آن مطالبه ایست که کارگر شاغل و بیکار را به هم پیوند میزند.

شورا یا سندیکا    

جمهوری اسلامی به ایجاد اتحادیه و سندیکای مستقل کارگران در ایران تن در نمیدهد. این با ساختار سرمایه داری ایران و شرایط پلیسی حاکم بر طبقه کارگر و بر جامعه خوانائی ندارد. اگر کارگر دارای آزادی تشکل و آزادی اعتصاب باشد دیگر نمیتوانند درب فلان روزنامه را تخته کنند. اینهم واضح است اگر سندیکا و اتحادیه میتوانست ایجاد شود قطعا کارگران را در ایران در مقابل کارفرما و دولت در موقعیت بهتری قرار میداد. ایجاد سندیکا و اتحادیه در زمین واقعی، به پایه رفرمیسم بورژوائی در درون بورژوازی ایران و انعکاس آن در دولت آن، جمهوری اسلامی، نیاز دارد. چیزی که مدتهاست از جامعه ایران رخت بر بسته است. آنچه از ایجاد سندیکا و اتحادیه بر جای مانده است توهم است، متوهم کردن کارگران به چیزی است که اگر هم ایجاد شود نمی تواند پا بگیرد. این توهم را سالهاست حزب توده و اکثریت به کارگران در ایران تزریق میکنند و با آن کارگر را سر میداونند. در این دوره شاخه هایی از چپ بورژوا و اتحادیه چی هایی تحت نام "فعال کارگری" نیز به آنان اضافه شده اند.   

جمهوری اسلامی اسالو و مددی  را فقط به خاطر تلاش برای تشکیل سندیکای کارگران شرکت واحد در زندان نگاهمیدارد تا به کارگران نشان دهد که عملا چیزی جز نام سندیکا روی کاغذ و یا در اطلاعیه از آن باقی نمی ماند.  این را همه میدانند. جمهوری اسلامی هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر را نیز به همین دلیل به دادگاه کشانده و به حبس محکوم و روانه زندان کرده است. سندیکا یا اتحادیه مستقل کارگران، منظورم ایجاد سندیکا در محل و در میان کارگرانی با هویت واقعی است، نه سندیکا روی کاغذ، تنها با اتکاء به مجامع عمومی کارگران و ابراز وجود مستقل و جمعی کارگران میتواند خودرا به دولت و کارفرمایان تحمیل کند. تعیین یک هیئت مدیره و سیبل کردن آنان در مقابل دولت و کارفرمایان و به خانه فرستادن کارگران، عملا به چیزی جز روی کاغذ ماندن سندیکا منجر نخواهد شد. جمهوری اسلامی این هیئت مدیره را به انحاء مختلف آنقدر تحت فشار قرار میدهد که عملا از سندیکا چیزی جز روی کاغذ باقی نمی ماند. این بخش از کارگران، علیرغم فشاری که با زندان و شرایط بد زندان و فشار دادگاههای جمهوری اسلامی روی دوششان است، با این کار تنها خود را از حمایت عمومی کارگران و ابراز مستقل آنان که لازمه گسترش وحدت درونی کارگران و باز تولید مداوم آن است محروم و خود را در مقابل دولت و کارفرما عملا تضعیف و بی حافظ کرده اند. 

در عوض تشکیل مجامع عمومی ممکن و امکان پذیر است و چون حمایت و دخالت مستقیم همه کارگران را دارد میتواند خود را سرپا نگاهدارد. کارگران نیشکر مجامع عمومی پایدار و محکم خود را داشتند طوریکه مجبور نبودند رهبران و فعالین خود را سیبل جمهوری اسلامی کنند. جمهوری اسلامی هیئت مدیره فعلی را به همین وضع و شمشیر داموکلس زندان و حبس بر بالای سرشان نگاهمیدارد تا کارگران نیشکر را به امید بازگشت نمایندگان خود از زندان و به امید شکل گیری سندیکا از ابراز مستقل و عمل مستقیم خود محروم کرده و آن را به تدریج خسته و فرسوده کند و در اخراج و بیکار کردن آنان نیز موفق شود. این آن "پاداشی" است که ظاهرا این کارگران از این حکومت بورژوائی در این "خاک پرگهر" دریافت میکنند.

تابلوی سندیکا باشد یا نباشد، برای ایجاد سندیکا تلاشتان ادامه دارد یا نه، برگردید رو به مجامع عمومی خود جائی که محل ابراز قدرت مستقل تان بود و خواهد بود. آنجا که کارگران در تصمیم گیری جمعی خود شریکند. آنجا که جمهوری اسلامی نمیتواند رهبران و فعالین کارگری را سیبل کند. نمیتواند همه کارگران را یک جا دستگیر کند.

جدا کردن رهبران و فعالین کارگری از کارگران نقطه شروع ضعف صفوف کارگر در مقابل دولت و سرمایه داران و نقطه شروع ایجاد بوروکراسی جدا از کارگر و جدایی کارگران از آنان است. تقابل جمهوری اسلامی با مجمع عمومی بسیار مشکل تر از طرف شدن با چند نفر به نام هیت مدیره سندیکا است. این دولت همانطور که پیشتر گفتم با تبدیل کردن دستگیری و تهدید مداوم و کشاندن کارگر و رهبر کارگری به دادگاه و حبس و زندان میخواهد این را به داستان زندگی آنان تبدیل و بتدریج آنان را فرسوده و مستاصل کند. بویژه در واحدهای تولیدی ای که خود سرمایه دار و دولت بتدریج دارند آن بخشها را تعطیل میکنند.

و نکته آخر

تحولات سیاسی چند ماه گذشته در ایران درسها و تجارت زیادی را برای طبقه کارگر و کمونیستهای این طبقه در برداشت. این رویدادها نشان داد که در غیاب یک قطب کمونیستی قدرتمند در صحنه سیاسی چگونه جناحهای مختلف بورژوازی، چه در داخل و چه خارج جمهوری اسلامی، در پراکنده کردن طبقه کارگر و کشاندن مردم معترض زیر پرچم این یا آن جناح جمهوری اسلامی موفق میشوند. جناحهای مختلف بورژوازی  نشان دادند حتی در شرایط تشدید رقابتهای درون خود بر سر سهم بری از ارزش اضافه، نیز از دور نگاهداشتن طبقه کارگر و دیگر مردم معترض و آزادیخواه در تعرض به سرمایه و دولت بورژوائی آن، غافل نیستند.    بخشی از بورژوازی سطلنت طلب که تا دیروز میگفت سرنگونی، در این دوره گفت، "ضرورت حفظ نظام واقعگرایانه است"!  

جناح احمدی نژاد که نماد لمپنیسم و فاشیسم سیاه اسلامی است تلاش کرد تا با مستضعف پناهی فاشیستی خود توهم به این جناح را در میان بخشهایی از مردم محروم حاشیه نشین شهرها دامن بزند. و جنبش سبز موسوی هم با پرچم سبز اسلامی بر دوش توهم بخشهایی از مردم به گشایش فرهنگی و سیاسی در جنگ جناحی، توانست با کلاه برداری بزرگی افق و قالب و رنگ خود را به اعتراض این مردم علیه جمهوری  اسلام بزند، آنان را با این توهم به دنبال خود بکشاند، سرنوشت آنان را بازیچه جنگ جناحی درون جمهوری اسلامی کرده و نهایتا اعتراض این مردم را در چهارچوب این دولت مهار و حکومت اسلامی را از گرند تعرض این مردم، محفوظ بدارد.  

دیدیم چگونه بخشهایی از نسل جدید را که نسل مرعوب نشده خرداد 60 نبود و بدیهی به اسلام و آخوند نداشت، نسلی که عزم جزم کرده بود که اسلام را از جامعه ایران جارو خواهد کرد، با پرچم سبز اسلامی و  "یا حسین میرحسین" و "کروبی بت شکن" مجددا به زیر بیرق سبز اسلام و آخوند سوق دادند! دیدیم که زنان و دختران جوانی را که اساسا به خاطر نشاندادن اعتراض و تنفر خود از اسلام و قوانین اسلامی ضد زن، آرایش میکردند چگونه تشویق کردند که آرایش خود را پاک کنند، دوباره مقنعه سرشان کردند  و به نماز جمعه به "امامت" رفسنجانی فرستادند! دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب گفتند دانشگاه پادگان نیست و در آن پرچم آزادی و برابری را برافراشتند. برای اشغال مجدد  فضای آزادیخواهی دانشگاه با خرافه اسلام، ظاهرا در جنگ با اسلام!، با خرافه جهل، ظاهرا در تقابل با جهل! براه افتادند! دانشجویانی که خاتمی و سپس احمدی نژاد را سرافکنده وادار به ترک دانشگاه کردند، قرار است با سردادن "الله اکبر" و "یا حسین میرحسین" به اسقبال خاتمی بفرستند!

این عبقگرد و این بازار جهالت ظاهرا طبقه کارگر را کم داشت! تلاش کردند که طبقه کارگر را نیز دنبال جنبش سبز بکشانند!

دیدیم چگونه و مطابق معمول، چپ بورژوا درست در شرایطی که  تقابل بورژوازی و طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش تشدید میشود، این چپ نیز جانب بورژوازی را میگیرد. و سرانجام دیدیم چگونه چپ بورژوا به سهم خود به خلع سلاح کارگر در مقابل بورژوازی به بورژوازی و جمهوری اسلامی پیوست. بخشی از این  چپ بورژوا این عقبگرد را انقلاب خود می نامد و جنبش سبز و نماز جمعه را پیش درآمد انقلاب سوسیالیستی خود اعلام میکند. رفسنجانی و موسوی و کروبی را یک شبه به مقام اپوزیسیون جمهوری اسلامی ارتقاء دادند!  چپ بورژوا در کل جامعه را بی طبقه اعلام کرد! جامعه ای خالی از طبقه که گو.یا در آن نه از طبقه و طبقات  و نه از مبارزه طبقاتی، و نه از کارگر و نه از تقابل کار و سرمایه در آن خبری هست. گویا جامعه تنها دو قطبی مردم و رژیم را دارد. گویا آن  بالا رژیمی وجود دارد که از کارگر به تنگ آمده از بردگی مزدی تا زن برابری طلب و جوان سکولار تا رفسنجانی و موسوی و کروبی و صانعی در مبارزه علیه آن "همه با هم" به یکسان سهیم و شریکند!

این رویدادها تابلوی آینده ای را که در آن کمونیسم رادیکال اگر به قطب قدرتمندی در جامعه تبدیل نشود با تمام تلخی خود جلو کمونیستهای طبقه کارگر، جلو کارگران کمونیست و کل طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش و خواهان آزادی و برابری و سرنگونی جمهوری اسلامی و رهائی از استثمار و ستم سرمایه داری، گرفت. این واقعیت تلخ در دل اوضاع فعلی تلاش بسیار بیشتر و همه جانبه ای را از ما می طلبد و آن را با صدای رسای خود به ما یاد آور میشود.

طبقه کارگر دست رد به سینه دولت سرمایه داران میزند، دست رد به سینه نمانیدگان دولت سرمایه داران و اقشار مختلف سرمایه میزند، دست رد به سران جنایتکار جمهوری اسلامی و این یا آن جناح آن میزند. صف طبقه کارگر و دیگر  مردم زحمتکش و آزادیخواه خارج از صف سیاه احمدی نژاد و جنبش سیز موسوی است. طبقه کارگر تنها وقتی میتواند بخشهایی از مردم و جوانان معترض را از جنبش سبز جدا کند و رهبری مبارزه و اعتراض برحق آنان را برای گشایش فرهنگی و آزادیهای سیاسی در جامعه تامین کند که صف خود را خارج از این جنبش متحد کرده و به میدان آورده باشد.  

نه پرچم سیاه احمدی نژاد، نه پرچم سبز اسلامی موسوی، زنده باد آزادی و برابری بیانگر دست رد طبقه کارگر به کلیت جناحهای درون جمهوری اسلامی است. 

شکل دادن به این صف واحد و مستقل طبقاتی کار ما و کارگران کمونیست، کار کارگران نیشکر است که یکی از ستونهای اعتراض آزادی خواهی و برابری طلبی کارگری در چند سال اخیر بوده اند. کار کارگران ایران خودرو و همه کارگرانی است که این روزها در سخت ترین شرایط برای تحقق خواستها و مطلبات خود تلاش میکنند.  

3 نوامبر2009

 

بیانیه سنديكاي كارگران كشت و صنعت نيشكر هفت تپه


يكمين سال تاسيس سنديكاي كارگري شركت كشت و صنعت هفت تپه را در حالي جشن ميگيريم كه چندي پيش از سوي دادگاه تجديد نظر اهواز پنج تن از اعضاي هيات مديره اين سنديكا،  اقايان فريدون نيكوفر ، جليل احمدي ، علي نجاتي و رمضان عليپور به مدت شش ماه  حبس تعليقي و شش ماه حبس تعزیری و آقاي  محمد حيدري مهر نيز با چهار ماه حبس تعزیری و هشت ماه حبس تعليق روبرو شده و تمامي نام برده شدگان به مدت پنج سال از هر گونه فعاليت صنفي محروم شدند .

از اين رو  هيات مديره سنديكاي كارگران كشت و صنعت نيشكر هفت تپه  بر خود دانسته تا با انتشار بيانيه اي ضمن حمايت از نام بردگان و محكوم كردن احكام صادره در خصوص اين فعالين كارگري اعلام دارد سنديكاي كارگري شركت كشت و صنعت نيشكر هفت تپه يك تشكل كاملا صنفي بوده و بدور از هر گونه فعاليت و جهت گيري سياسي و در چهارچوب قانون، صرفا به دنبال احقاق حقوق كارگران رنج كشيده اين شركت توليدي فعاليت دارد .
كارگران اين شركت يك صدا اعلام ميدارند ما فرزندان ايران برانيم تا چرخهاي اقتصادي  اين خاك پر گهر را همه با ياري هم  بچرخانيم .
 

01/08/1388

 

از: کمونیست 160، نوامبر 2009