اوضاع سياسي ايران

كمونيسم، طبقه كارگر و دخالتگري كمونيستي

مظفر محمدي

 

 

اوضاع سياسي

بورژوازي حاكم در ايران با شرايط و بحران هايي روبرو است كه بورژوازي در شرايط متعارف با آن روبرو نيست. حتي كشورهايي كه به لحاظ قوانين و  سلطه ارتجاع مذهبي مشابه ايران هستند، با مبارزه و مقاومت و نفرت توده اي كه  عليه استبداد و تبعيض و بي حقوقي جمهوري اسلامي وجود دارد ، مواجه نيستند. چيزي كه بورژوازي حاكم در ايران از ابتداي حاكميتش با آن روبرو بوده است.

چنين ابعاد فراگير اجتماعي نفرت توده اي ونارضايتي و اعتراض را هم اكنون در كم تر كشوري در جهان ميتوان مشاهده كرد. اين پتانسيل مبارزاتي نشان از اين دارد كه توده هاي كارگر و زحمتكش و روشنفكر و توده زنان و جوانان جامعه توقعاتي دارند، تصوير و توقعي از زندگي، رفاهيات، آزادي، شادي و خوشبختي دارند كه جمهوري اسلامي با آن بيگانه است. بورژوازي و دولت هايش در ايران، هيچ كدام از اين توقعات انساني و آزاديخواهانه و مدرن و همسو با پيشرفتهاي انسان متمدن قرن بيست و يكم را نمايندگي نكرده و نمي كنند. اين نظام و اين رژيم با خواست و آرزوها و توقعات طبقه كارگر و اكثريت عظيم  زنان و جوانان و آزاديخواهان در ايران كاملا متناقض است.

                   

عليرغم تلاش اصلاح طلبان و ليبرال هاي درون و بيرون جمهوري اسلامي، حل اين تناقض با دستكاري هاي در اين و آن گوشه نظام و جايگزيني جناحي با جناح ديگر و اصلاحاتي در نظام و سيستم حاصل نمي شود. اين نظام بايد از بيخ و بن تغيير كند. نياز به تغيير را حتي بخشي از بورژوازي و خرده بورژوازي مايوس از اصلاحات پنهان نمي كنند. حتي نياز به اين تغيير و فشار از پايين بخشي از بورژوازي و جناحي از جمهوري اسلامي را ممكن است به جنگي ناخواسته بكشاند كه  اساسا براي آن به ميدان نيامده است. جنبش سبز را ممكن است هم فشار از پايين و هم مقاومت از بالا به اين جنگ بكشاند و به اصطلاح به انقلاب مخملي سوق دهد و يا جناح مقابل براي بقاي خود و ريشه كن كردن غائله اصلاحات، جنگ نهايي را عليه آن سازمان بدهد. در هر حال همه اين ها حكايت از نياز جامعه به تغيير وضع موجود دارد. انتظار اينكه يا سناريوي سياه اتفاق ميافتد و يا جمهوري اسلامي اين بحران ها را كه تا مغز استخوان دستگاه هاي حكومتي اش رسوخ كرده، از سر گذرانده و چند دهه ديگر نظام خود را سر پا نگه مي دارد، ارزيابي هايي  از سر ياس و توجيه ناتواني در امر دخالتگري كمونيستي است.‍ جمهوري اسلامي در كليت خود نمي تواند در وضعيت كنوني باقي بماند و دوام بياورد. تعيين تكليف اين وضعيت روندي پيچيده دارد.

 

اينكه نظام سرمايه داري و بورژوازي حاكم در ايران چگونه از اين بحران ها و از اين وضع در مي آيد امر كمونيسم و طبقه كارگر نيست. كمونيست ها مشاورين بورژوازي براي نشان دادن راه حل بحرانهايش نيستند. جمهوري اسلامي را اگر از تعرض طبقه كارگر و فشار جنبش هاي آزاديخواهانه مصون بماند، حتما راهي براي خود پيدا خواهد كرد و با تخفيف بحران هايش و با شل و سفت كردن استبداد سياسي و عوامفريبي و سركوب هايش به حيات خود ادامه خواهد داد. مساله براي كمونيسم و طبقه كارگر و توده هاي زن وجوان تحت تبعيض و ستم اما از سر ديگر است. از سر طبقاتي ديدن و طبقاتي عمل كردن از طرفي و دخالتگري كمونيستي و كارگري در همه تحولات سياسي و اجتماعي از طرف ديگر است. در قطبي كردن اين تحولات و در شفافيت بخشيدن به تناقضات و رابطه طبقه كارگر و مردم با بورژوازي و دولت و استبداد سياسي آن است.

 اين كار زماني ممكن است كه كمونيسم و طبقه كارگر در اشكال تحزب سياسي و اتحاد كارگري چفت شوند و مبارزه طبقاتي، معيار سنجش هر گونه تحول سياسي در جامعه گردد. بدون اين تحول در رابطه با كمونيسم و طبقه كارگر هر تلاش و تحرك و مبارزه ولو توده اي و حتي با هر اندازه دستاورد موقتي، در نهايت به جيب بورژوازي مي رود و طبقه كارگر و توده هاي زحمتكش به سياهي لشكر بخشي از بورژوازي عليه بخش ديگر در جدال جناحي و رقابتهايشان بر سر تصاحب سود و ثروت بيشتر و تداوم فلاكت مرگبار تر طبقه كارگر و زحمتكشان جامعه  تبديل ميشود.

 

رابطه دولت با طبقه كارگر و مردم زحمتكش و جوانان و زنان در ايران از هر دوطرف به شدت خصمانه و مملو از نفرت است. در اين ميان،‌ سازش، تسليم، استيصال، انتظار و توهم به بخشي از بورژوازي و رژيم وجود دارد، اما نشاني از آشتي در آن نيست. اين شرايط و وضعيت ازلي و ابدي نيست. متعارف شدن جمهوري اسلامي، سازمان دادن كار ارزان در خدمت سود دهي و رونق سرمايه، راضي كردن طبقه كارگر به سهمي ناچيز از دسترنج خود، شل كردن بندهاي استبداد و يا كوتاه كردن دست مذهب از دخالت در زندگي مردم، گشايشي در فضاي سياسي به نفع  روشنفكران ناراضي طبقه متوسط و ...،  احتمال دارد. اما اين كار مستلزم حل بحران هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اخيرا بحران حكومتي در جمهوري اسلامي است. و تحقق اين نه تنها در كوتاه مدت، بلكه در ميان مدت هم به معجزه شباهت دارد.  كمونيست ها و طبقه كارگر آگاه بايد دشمني آشتي ناپذير مردم با جمهوري اسلامي و نفرت عميق شان را براي سرنگوني اين رژيم،  سازماندهي و رهبري كنند...

 

 كمونيسم كارگري

در دوران حاضر و در جهان سرمايه داري امروز، يك بار ديگر تاكيد بر ماركسيسم و مبارزه طبقاتي حياتي شده است. اين كار دو دليل اساسي دارد:

 يكي دليل تاريخي وضعيت چپ وكمونيسم بعد از شكست انقلاب اكتبراست كه هيچ وقت كمونيسم ابزار كمونيست ها و طبقه كارگربراي سازماندهي انقلاب سوسياليستي نشد. كمونيسم در تمام طول اين دوران دنباله رو بورژوازي شد و يا در حاشيه جامعه ماند. در سنت اين كمونيسم و چپ حتي آنجا كه به نام كمونيسم سراغ كارگران رفته، كارگران را سازمان داده و مبارزه اقتصادي واعتصابات كارگري را رهبري كرده است، همه اين ها در بهترين حالت در خدمت رفرم و بهبودي در شرايط كار وزندگي كارگران و رسيدن بخشي ازحاصل استثمار كارگران به خودشان بوده و اكونوميسم، رفرميسم و سنديكاليسم در جنبش طبقه كارگر را نمايندگي كرده است.

دليل دوم، و بويژه در ايران اوضاع كنوني و موقعيت چپ و كمونيسم است. بخشي از چپ درحال حاضر به دنبال بورژوازي و جناحي از آن راه افتاده و زير پرچم آن قرار گرفته است.

 

اين اوضاع بار ديگر ماركسيست ها و كمونيستها را موظف مي كند بر اين واقعيت تاكيد كنند كه كمونيسم متعلق به طبقه كارگر است. كمونيست ها و طبقه كارگر به مبارزه اي بي اما و اگر طبقاتي در همه جوامع امروز كه طبقه سرمايه دارحاكم است نياز دارند. اين حكم ماركسيستي، كمونيست ها را موظف مي كند كه بلاواسطه سراغ طبقه كارگر بروند، به آن خودآگاهي طبقاتي بدهند،‌ متحدش كنند، حزبش را بسازند، طبقه كارگررا براي يك مبارزه بي امان طبقاتي سازمان بدهند، طبقه را براي تصرف قدرت سياسي آماده كرده و بسوي سازماندهي انقلاب سوسياليستي گام بردارند. اين الفباي كمونيسم طبقه كارگر است و اين تفاوت كمونيسم ماركس  با همه انواع كمونيسم هاي بورژوايي و خرده بورژوايي و پوپوليستي و غيره است. بدون اين افق، نه صحبتي ازكمونيسم ميتواند در ميان باشد و نه حكومت كارگري و سوسياليسم متحقق مي گردد.

 

وجه ديگر كمونيسم، دخالتگري آن است. نزديك به يك سده است كه كمونيست ها مبارزات اجتماعي اقشار زحمتكش و اعتراضات آزاديخواهانه و دفاع از حقوق انساني را به بورژوازي واگذار كرده و در اين پهنه وسيع اجتماعي غايب بوده اند. كمونيسم راه نجات طبقه كارگر و كل بشريت است. رهايي طبقه كارگر از استثمار و برقراري سوسياليسم، به معني رهايي زن از تبعيض جنسي، يعني اعاده حقوق انسان، حقوق كودك وآغاز شكوفايي انسان برابر و آزاد است. كمونيسم دخالتگر و طبقه كارگر آگاه و ناجي خود و جامعه به همه آنچه كه در جامعه مي گذرد كار دارد. اين دخالتگري كمونيستي از اومانيسم و انساندوستي تا آزاديهاي فردي و اجتماعي و مدني، آزادي بي قيد و شرط سياسي، رهايي از قيد و بندهاي مذهبي و قومي و نژادي، حفظ حرمت انسان ها، حق كودك و ... تا كسب قدرت سياسي توسط طبقه كارگر وحزبش را در بر مي گيرد.

 

با نگاهي گذرا به سه دهه روند كمونيسم در ايران مي توان به واقعياتي  پي برد كه براي كمونيست ها و طبقه كارگر تجربه اي آموزنده است. تشكيل حزب كمونيست ايران نقطه عطفي در تاريخ جنبش كمونيستي در ايران بود. اين تجربه نقطه پاياني بود بر گرايشات و جريانات چريكي، حزب توده و پوپوليسم. ناكارآمدي و غير ماركسيستي بودن اين جريانات هم در بعد اجتماعي وعملكرد خود اين جريانات و هم با عروج مجدد كمونيسم و ماركسيسم آشكار شد. و اين جريانات و شعبات كمونيسم بورژوايي و خرده بورژوايي به حاشيه جامعه رانده شدند.

 

در ادامه اين روند تشكيل حزب كمونيست كارگري ايران، كمونيسم را به مكان واقعي اجتماعي و دخالتگر ارتقا داد. در كل اين دوران كمونيسم كارگري قطب چپ ايران را تشكيل داده و چپ در ايران با اين نوع كمونيسم تداعي شده است. اما تا كنون اين جريان در ابعاد اجتماعي و در درون طبقه كارگر به حزب كارگران تبديل نشده و در سطح جنبشي با هژموني معين در مقاطعي باقي مانده است. اين هژموني جنبشي با انشقاقات درون خود و بويژه در تحولات اخير قيچي شده و بخشي از اين كمونيسم متشكل در حزب كمونيست كارگري ايران عقبگردي را انجام داده و از ماركسيسم روي برگردانده است. اين بخش بهنگام عروج جنبش سبز به دنباله رو اين جنبش و تحركات توده اي با پرچم بورژوايي تبديل  و از هرگونه عنصر طبقاتي تهي شد. اين درعين حال زنگ خطري براي كمونيسم و طبقه كارگر است.

 

دليل ناكامي كمونيسم در ايران، عليرغم عروج تاريخي آن را در يك كلام  ميتوان اينطور ديد كه كمونيسم در اين دوره نه از مكان واقعي و اجتماعي خود كه درون طبقه كارگر است، بلكه از جنبش هاي اجتماعي ديگر سر بر آورده  و در سطح  كمونيسم روشنفكران ناراضي طبقه متوسط جامعه باقي ماند. حزب كارگران به معناي واقعي خود تشكيل نشد.

اين معضل تا كنون لاينحل مانده و كمونيسم در بيرون طبقه كارگر و در بعد روشنفكري آن محدود مانده است. زماني حزب سوسيال دمكرات روسيه به رهبري لنين و بلشويك ها اين مساله را با سازماندهي حزب در ميان كارگران و ايجاد كميته هاي حزبي از كارگران ( با اين تاكيد لنين كه مطلوب اين است در هر كميته ١٠ نفره ٨ كارگر و ٢ روشنفكر باشد)، جواب دادند.  همچنين لنين بر قرار گرفتن كارگران در رهبري حزب عليرغم هر اندازه سطح سواد، تاكيد داشت.

 

بنا بر اين تجربه و بر اساس تجارب اين دوران هم،  اين معضل را نميتوان با هر اندازه غليظ كردن دوز سوسياليستي در ميان روشنفكران كمونيست و يا از طريق جدال در درون خانواده چپ غيركارگري حل كرد.

بايد كمونيسم به جايگاه اجتماعي و طبقاتي خود يعني درون طبقه كارگر بازگردد و با آن چفت شود. طبقات و اقشار غير پرولتر، بنا به غريزه طبقاتي و جايگاه اجتماعي كه در آن قرار دارند، هر اندازه در عمل و در اين و آن مبارزه و آكسيون سياسي و اجتماعي، كمونيسم را به نفع خود ببينند، در نهايت اولويت آنها حفظ جايگاه اجتماعي و طبقاتي شان است. اما طبقه كارگر هيچ منفعتي در حفظ طبقاتي بودن جامعه ندارد و بنا به موقعيت طبقاتي خود كمونيسم را تماما از آن خود و براي رهايي از بردگي مزدي و برقراري جامعه اي انساني و آزاد و برابر كه سوسياليسم و كمونيسم است،‌ مي داند. طبقه كارگر اگر به اين موقعيت طبقاتي خود آگاه باشد، جز كمونيسم و سوسياليسم انتخاب ديگري ندارد. چيزي ندارد از دست بدهد بجز زنجير بردگي كار مزدي و اسارت در جامعه طبقاتي سرمايه داري. كمونيسم براي طبقه كارگر، نفي سرمايه داري و تامين برابري است.

 

موقعيت جديد كمونيسم درايران بار ديگر پافشاري بر اصول بي بروبرگرد ماركسيستي را ضروري كرده است. يادآوري و پافشاري بر اين اصول كه در جوامع سرمايه داري امروز و از جمله ايران، مبارزه طبقاتي است، طبقات منافع متفاوت دارند و انقلاب از زاويه منفعت طبقه كارگر، انقلابي پرولتري و سوسياليستي است.

 بنا بر اين صف مستقل كارگري اساس هر سياست و تاكتيك پرولتاريا در مبارزه طبقاتي است و  جنبش هاي تمام خلقي و همگاني با اين معيار سنجيده مي شوند كه به منافع كدام طبقه خدمت ميكنند، بورژوازي يا پرولتاريا. طبقه كارگر بايد آگاه باشد كه مبارزات همگاني و عموم خلقي از نقطه نظر طبقه كارگر آگاه و حزب سياسي كمونيستي اش اگر با پرچم و سياست و رهبري كمونيسم و طبقه كارگر نباشد، به سياهي لشكر بورژوازي براي اهداف و منافع اين طبقه تبديل خواهد شد. بر اين اساس در تجربه مبارزات سياسي ولو توده اي كل اين دوره سه دهه در ايران، هر كجا اين مبارزات زير پرچم ورهبري بورژوازي قرار گرفته، بر ضد منافع طبقه كارگر بوده است.

اين را تاريخ مبارزات توده اي به كرات ثابت كرده است. انقلاب بهمن ٥٧ ايران و انقلابات مخملي اين دوران كه اساسا با شركت توده هاي ميليوني و فشار آنها انجام شده اند از نمونه هاي متاخر است كه اين حقيقت را نشان مي دهند.

 

اين خطر بالفعل در ايران و در رابطه با جنبش سبز كه جنبشي توده اي هم بود وجود داشت و در واقع اتفاق افتاد. از طرفي توده هاي متوهم مردم دنبال بورژوازي راه افتادند و در جدال جناحها به نفع اين يا آن يكي رأي دادند. متعاقبا  در بازي رقابت جناح ها سينه سپركردند، گلوله خوردند، كشته و زخمي دادند و زنداني و شكنجه شدند. اين دنباله  جريان دوم خرداد به رهبري خاتمي بود كه  به شيوه ديگر و در ابعادي ديگر اتفاق افتاد. اگر بار اول اين حركت توهم توده ها به بورژوازي و يا انتخاب بين بد و بدتر ناميده شد، اما تكرار آن ديگر حماقت محض و غير قابل توجيه است. 

در اين ماجرا بخشي از چپ به تبعيت از توده هاي متوهم، خود نيز به زير آن پرچم رفت و به شعبات ديگر كمونيسم بورژوايي پيوست. تصور كنيد اگر اين كمونيسم بخشي از طبقه كارگر را همراه خود داشت، آنوقت ما شاهد تراژدي تاريخي ايجاد شعبه كارگري جنبش بورژوايي سبز بوديم. اين كماكان هشدار و زنگ خطري جدي براي كمونيسم كارگري و طبقه كارگر آگاه است كه بايد صف مستقل وحزب كمونيستي خود را در درون خود سازمان دهد تا از كشانده شدن به زير پرچم بورژوازي با هر نام و سياستي مصون بماند.

اين واقعيت تلخ تاكيدي هزار باره بر اين اصل بي بروبرگرد و بي اما و اگر است كه طبقه كارگر به كمونيسم خود و به انقلاب كارگري نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد احتياج دارد. و اين تنها راه نجات توده هاي متوهم، اعم از روشنفكر و حقوق بگيران جامعه و كسبه جزء، جوانان و زنان و غيره  هم هست. اگر طبقه كارگر به عنوان طبقه و با سازمان توده اي و حزب سياسي خود پا به عرصه سياسي بگذارد توده هاي ميليوني را هم به دنبال خود خواهد  كشاند. و اين تنها راه تحقق آزادي و حرمت انساني و رفاه و خوشبختي ميليونها انسان غيرپرولتر هم هست.

 

 دخالتگري كمونيستي

كمونيسم كارگري در همان حال كمونيسمي دخالتگر است. و اين دخالتگري ابعاد وسيع اجتماعي دارد. از اصلاحات تا انقلاب و از سازماندهي مبارزه اقصادي كارگران براي بهبود شرايط كار و زندگي توده هاي طبقه كارگر، براي افزايش دستمزد، بيمه بيكاري، تقليل ساعات كار، تامين مسكن و ديگر رفاهيات، تا دفاع از حقوق برابر زن و مرد، دفاع از آزادي و مدنيت جامعه در مقابل  استبداد و توحش بورژوازي، مقابله با هر گونه تبعيض جنسي و تفرقه مذهبي و قومي و نژادي و غيره، ابعاد اين دخالتگري كمونيستي و كارگري را در بر مي گيرد.

همانطور كه اشاره شد دهه هاست كه رهبري اين مبارزات به بورژوازي و خرده بورژوازي واگذار شده است. گويا انساندوستي (اومانيسم)، دفاع از آزادي وحرمت انسان، حقوق زنان و كودكان، زندگي شاد جوانان،‌ مدرنيسم، مبارزه عليه اعدام و زندان و غيره، كار بورژوازي است، كار انساندوستان منفرد و حقوق بشري ها و موسسات خيريه و بنگاه هاي فريب و رياي بورژوايي است. بورژوازي رياكار، ديكتاتوري و پليس و زندان و سركوب را سازمان مي دهد و در همان حال به افراد و بنگاه هاي حقوق بشري و غيره هم اجازه مي دهد در چهارچوب قوانيني كه برايشان نوشته است نارضايتي و اعتراض بي ضرر به نظام را  ابراز كنند.

دخالتگري كمونيستي در رابطه با همه اين مطالبات و عرصه هاي مبارزه مردم در مقابل نظام سرمايه داري و استبداد سياسي آن به سياست  و تاكيتك هاي معيني نياز دارد. عرصه سياست وتاكتيك عرصه ديگر دخالتگري كمونيستي در همه ابعاد اقتصادي، سياسي، اجتماعي و مربوط به حقوق و آزاديهاي انسان است. تاكتيك هاي لنين و حزب بلشويك در انقلابات آن دوران در روسيه و تاكتيك هاي حكمت در تحولات جهاني و منطقه اي و بويژه درجنبش سرنگوني در ايران از جمله اين دخالتگري كمونيستي است. دخالتگري كه متحدين طبقه كارگر را از توهم به بورژوازي و افتادن به دام دنباله روي از آن نجات داده و در عين حال نمي گذارد طبقه كارگر در مبازه طبقاتي بي امان عليه سرمايه داري و دولت و استبداد آن تنها بماند. اين دخالتگري كمونيستي در راستاي انساندوستي ماركس و "اساس سوسياليسم انسان است" از  ديدگاه منصور حكمت است. اگر اين دخالتگري از كمونيسم گرفته شود، كمونيسم بدون دندان و در حاشيه جامعه چند دهه اخير از آن در مي آيد. از دخالتگري بدون كمونيسم و حضور طبقه كارگرهم، كمونيسم بورژوايي حاصل مي شود.

 

در همين رابطه اگر به صحنه سياسي سه دهه اخير ايران نگاه كنيم، اين دخالتگري را در عمل و در عرصه سياست و تاكتيك ميتوان چنين جمعبندي كرد.

در شرايطي كه جمهوري اسلامي از آغاز سر كار آمدنش بحران هاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي را با خود داشته و با نارضايتي مداوم و نفرت عمومي زن و مرد و جوان و كارگر و زحمتكش روبرو بوده است، منصور حكمت دخالتگري كمونيستي را در تدوين استراتژي و سياستهاي كمونيستي و كارگري به كمونيست ها ، طبقه كارگر و كل جامعه اعلام كرده است.

اين سياستها علاوه بر بعد جهاني و منطقه اي ازجمله مساله نظم نوين، بحران خليج، ١١ سپتامبر، تروريسم اسلامي و تروريسم دولتي، جنگ ايران و عراق، مساله افغانستان و غيره، در بعد ايران و رابطه دولت و طبقه كارگر و مردم، هيچ تحرك اجتماعي و هيچ نارضايتي و خواستي را از قلم نينداخته و همه اين ها را عرصه هاي مبارزه كمونيست ها وطبقه كارگردانسته است.

 در رابطه با سياست و تاكتيكهاي كمونيستي و كارگري در برخورد به شرايط و اوضاع سياسي و اجتماعي درايران و مبارزات طبقه كارگر و مردم ميتوان به ليستي بلند اشاره كرد. از جمله، سياست در رابطه با اعتصاب كارگري، مبارزه اقتصادي طبقه كارگر، جنبش سرنگوني، جنبش سلبي و اثباتي، جنبش برابري زن و مرد، خلاصي فرهنگي جوانان، سكولاريسم و عليه مذهب، حقوق اقليتهاي ملي و مذهبي، مساله كردستان، آزاديهاي فردي و اجتماعي و دفاع از حرمت انسان و شهروندان جامعه، عليه سقط جنين، عليه اعدام، براي حقوق كودك، حقوق پناهنده، و موارد متعدد ديگر مربوط به حقوق و حرمت انسان و جامعه آزاد و برابر و سالم و...

جوهر اين سياستها و تاكتيكهاي انساني و آزاديخواهانه  و برابري طلبانه براي كمونيسم  و طبقه كارگر در ايران كماكان به قوت خود باقي است.

استراتژي سوسياليستي و انقلاب پرولتري از يك راه  پرپيچ وخم مي گذرد كه به سياست وتاكتيك هاي معيني براي عبور از آن نياز است. استراتژي قطب نماي اين راه و سياستها است و بدون آن راه گم شده و به چپ و راست منحرف مي گردد. همچنين ماندن در چارچوب استراتژي بطور كلي و مدام اندر فوايد آن تبليغ كردن همان جنبش اثباتي است كه منصور حكمت آن را مضر و سم مي نامد. استراتژي سوسياليستي و انقلاب پرولتري با خواندن ورد سوسياليستي در گوش كارگران متحقق نمي شود. جنبش سلبي كماكان جوهر دخالتگري كمونيستي در شرايط كنوني ايران است. چيزهاي بدوا بايد نفي شوند. توده هاي طبقه كارگر بايد در هر قدم به جلو پيروزيهاي ولو كوچك را به دست بياورد. در هر مرحله، پيروزي مبارزات سياسي و آزاديخواهانه  جنبش هاي اجتماعي را بايد معني كرد. هيچ تحرك و جنبش و اعتراض و مبارزه براي رفاهيات و آزادي و حرمت انساني را نبايد بدون پرچم و شعار و افق و بدون معناي پيروزي باقي گذاشت. اگر اين كار انجام نشود، از اعتصابات كارگري تا اعتراضات توده اي و هر گونه حق خواهي و آزاديخواهي در بي افقي و بي سياستي و بدون دورنماي پيروزي، كوركورانه انجام مي شوند و در نتيجه نااميدي و عدم اعتماد به خود به جاي مي گذارد. اين كار كمونيست ها است كه با دخالتگري كمونيستي خود نگذارند اين اتفاق بيفتد.

 

كارگران كمونيست متشكل در كميته هاي كمونيستي و حزبي خود بايد مبارزه اقتصادي و اعتصابات كارگري را هدايت و رهبري كنند. توده طبقه كارگر در اين مبارزات بايد هر بار متحدتر از پيش بيرون بيايد و اين ممكن نيست مگر اينكه در هر مرحله از مبارزه اقتصادي و  اعتصابات كارگري پيروزي هايي ولو كوچك به دست بياورد و به نيروي خود اعتماد كند.

طبقه كارگر در همان حال كل جامعه را نمايندگي ميكند. در شرايطي كه بورژوازي در ايران با بحران لاعلاج اقتصادي، سياسي و فرهنگي روبرو بوده و هست، كارگران كمونيست و حزب كمونيستي كارگران سخنگوي درد و خواست توده هاي مردم زحمتكش است. مدافع حقوق و‌آزاديهاي سياسي و اجتماعي و حفظ حرمت انساني كل شهروندان جامعه است. سازمانده جنبش ضد آپارتايد جنسي و جنبش خلاصي فرهنگي جوانان براي كوتاه كردن دست مذهب از دخالت در زندگي انسان ها و جامعه است. سازمانده مبارزه اي بي امان عليه استبداد سياسي و عليه زندان، شكنجه و اعدام است. مدافع آزادي بيان و تشكل وتحزب  براي همه است.

 

 تاكتيك هاي كمونيستي كارگري در تحولات سياسي جاري

حزب كمونيستي كارگران، با هر اندازه نيرو و آمادگي، بدون پاسخ صريح و قاطع و بدون دخالتگري جدي در تحولات اجتماعي و دادن پرچم و افق روشن و تعريف كردن پيروزي مبارزات و اعتراضات جاري به يك حزب سياسي توده اي تبديل نمي شود. در دنياي متفاوت و غيرمتعارف امروز، در اوضاع سياسي و تحولات جاري و در رابطه با جمهوري اسلامي و بحران هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي آن و در دل يك نارضايتي عمومي، آزاديخواهي، نفرت از ارتجاع  ومذهب و دخالت آن در زندگي مردم و تبعيض جنسي و تحقير انسان و ارزوها و نيازهاي متناسب با تمدن و مدرنيسم و زياده خواهي بشر دنياي امروز و بالاخره در بحران حكومتي و جدال و كشمكش هاي جناح هاي جمهوري اسلامي...، سياست وتاكتيك هاي دخالتگرانه كمونيستي و كارگري روشن، راديكال و ميليتانت اهرم هاي قدرت كمونيسم و طبقه كارگر اند. هر درجه غفلت از اين مساله، آوانس دادن به بورژوازي و باز گذاشتن دست آن در سركوب و تحميق و كشاندن بخشهاي ناآگاه جامعه به دنبال خود وتبديل بخش عظيمي ازمردم به سياهي لشكر سياست و تاكتيكهاي ليبرالي  تحت نام اصلاحات و غيره است.    

اهرم هاي قدرت كمونيسم و طبقه كارگر در شرايط كنوني را ميتوان به شرح زير دسته بندي كرد:

- حزب قدرتمند سياسي و كمونيستي كارگران كه سازمانش را در ميان طبقه كارگر گسترانده و تحكيم كرده به  پتانسيل نظامي و سازماندهي گارد آزادي نياز دارد. 

- تقويت، گسترش و سازماندهي جنبش سلبي "نه" به جمهوري اسلامي در كليت آن در مقابل هر گونه سازش و سياستهايي كه به تداوم حاكميت بورژوايي جمهوري اسلامي، كمك ميكند.

- سازماندهي جنبش اعتراضي زنان عليه آپارتايد جنسي، براي لغو حجاب و هر گونه ضديت با حقوق برابر زن و مرد.

- سازماندهي اعتراض و جنبش جوانان براي خلاصي فرهنگي با استفاده از تجربه و الگوي جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي در دانشگاه ها. 

- ضديت بي اما و اگر با مذهب و اشاعه سكولاريسم در مقابل هر گونه دخالت مذهب در حيات جامعه مدرن و انساني.

- تقويت، تحكيم و سازماندهي  راديكاليسم و مبارزات راديكال كارگري وتوده اي موجود در كردستان به عنوان يكي از پايگاههاي  قدرت كمونيسم و طبقه كارگر.

 

تاريخ كمونيسم، تجربه و الگوي دخالتگري كمونيستي لنين و بلشويك ها را در اوايل قرن بيستم و انقلاب اكتبر دارد. لنين و بلشويك ها با شعار نان، صلح و آزادي بخش عظيمي از توده هاي زحمتكش و دهقانان و سربازان را پشت طبقه كارگر آوردند. كمونيسم و طبقه كارگر روسيه آن زمان بدون اين سياستها و تاكتيك هاي لنين و بلشويك ها  پيروزي اش حتمي نبود. در شرايط امروز ايران، زحمتكشان شهري وروستايي، زنان، جوانان و روشنفكران انقلابي، متحدين طبقه كارگر براي سرنگوني جمهوري اسلامي و اهرم هاي مبارزه كمونيسم وطبقه كارگر براي قدرتمند كردن خود و نهايتا تعيين تكليف قدرت سياسي به نفع طبقه كارگر وانقلاب سوسياليستي اند. هر گونه بي توجهي به واقعيت هاي موجود و ناديده گرفتن عمق نارضايتي و نفرت توده اي از جمهوري اسلامي، محروم كردن طبقه كارگر از متحدين خود از سويي و رها كردن توده هاي محروم و ناراضي در دامان جريانات ليبرالي و اصلاح طلب و دوستان دروغين مردم است.

 

شرط قدرتمند شدن و شانس پيروزي كمونيسم و طبقه كارگر قرار گرفتن در راس و رهبري اعتراضات و مبارزات توده اي براي سرنگوني جمهوري اسلامي است. سرنگوني جمهوري اسلامي در تمام طول سه دهه اخير از دستور مردم واز تفكر و خواستهاي روزمره شان خارج نشده است. اما در غياب كمونيسم دخالتگر و طبقه كارگر سازمان يافته در حزب سياسي كمونيستي و تشكل هاي توده ايش، دهها ميليون زن و جوان ناراضي گشايش در زندگي خود و راه دفاع از حرمت انساني شان را در اين و آن جنبش بورژوايي و ليبرالي جستجو ميكنند و فكر مي كنند بخشي از دردهايشان در اين جنبش ها و امروز در جنبش سبز درمان خواهد شد.

كمونيست ها و طبقه كارگر بايد نماينده و مدافع اين دردها شوند تا اين بخش بزرگ جامعه كه پرولتر نيستند را با خود داشته باشند. آن بخش از بورژوازي كه به نام جنبش "راه سبز" قد علم كرده است اگر امروز بتواند  توده هاي ميليوني را به اميد بهبودي در شرايط كار و زندگيشان، دور خود جمع كند و خود را نماينده و سخنگوي دردهايشان جا بزند، فردا همين نيرو را مسلح كرده و به جنگ با كمونيسم  و طبقه كارگر خواهد كشاند.

 

"حزب و قدرت سياسي" بدون "حزب و جامعه"، توهمي بيش نيست. حزب كمونيستي كه فعالين و رهبران عملي كارگران را باخود دارد، بايد همه سياست و رياكاري ها و فريب كاري هاي دشمنان مردم را خنثي كرده و نقاب دوستي دروغين مردم را از چهره شان بر داشته و اعتماد توده هاي ميليوني زنان و جوانان و مردم زحمتكش را جلب كند و به زير پرچم و سياست و رهبري كمونيستي و كارگري بياورد. اين هنر كمونيسم اين دوره و بويژه در شرايط امروز ايران و رابطه جمهوري اسلامي با مردم است.

 

كمونيسم امروز در ايران با هر اندازه سازمان حزبي و كميته هاي كمونيستي در كارخانه ها- كه بدون آن هر گونه حرف و ادعاي  تحقق استراتژي سوسياليستي و انقلاب پرولتري پوچ است- بايد همزمان كميته هاي كمونيستي در دانشگاه ها و در ميان جوانان و زنان برابري طلب و در محلات كارگري و زحمتكش نشين و حتي در ميان سربازان را سازمان دهد. گارد آزادي را به عنوان يكي از اهرم هاي قدرت كمونيسم و طبقه كارگر در ميان جوانان ميليتانت بوجود بياورد و  در راس جنبش سلبي " نه" به جمهوري اسلامي و براي آزادي و برابري قرار گيرد.

اين جوهر كمونيسم دخالتگر و سياست و تاكتيك هاي كمونيستي و كارگري در شرايط كنوني در ايران است. عدول از آن كمونيسم كارگري را به جرياني در حاشيه تحولات سياسي جامعه تبديل كرده و طبقه كارگر را از دخالت در سياست توسط حزب خود محروم مي كند.

 

كمونيسم را بلا واسطه به درون طبقه كارگر بردن با  شركت كمونيست ها و طبقه كارگر در جدال هاي سياسي و اجتماعي امروز در ايران، يك دوقطبي نيست. يكي اصل و ديگري فرع نيست. با هم چفت اند. يكي بدون ديگري نمي شود. حزب سياسي كمونيستي كه سازمان و كميته هاي كمونيستي اش در مراكز كليدي و صنعتي و در كارخانه و فابريك ها تا محلات كارگري مستقر شده است و با قرار گرفتن در راس جنبش سلبي "نه" به جمهوري اسلامي- كه جنبشي نه الزاما پرولتري بلكه توده اي است و بخشا تا به آخر در كنار پرولتاريا براي انقلاب سوسياليستي نمي ماند- ميتواند جمهوري اسلامي را سرنگون كند. اگر كمونيسم و طبقه كارگر در راس اعتراض و نارضايتي توده اي عليه جمهوري اسلامي و براي سرنگوني آن قرار گيرد، بخش عظيمي از توده زحمتكش، زنان و جوانان را  براي ساختن جامعه سوسياليستي و آزاد و برابر و خوشبخت با خود خواهد داشت. سرنگوني جمهوري اسلامي به رهبري یک حزب كمونيست كارگران و با شعار آزادي، برابري، يك گام تعيين كننده در جهت تحقق استراتژي سوسياليستي و انقلاب پرولتري است.

شعار محوري توده هاي خواهان سرنگوني، جوانان آزاديخواه و زنان برابري طلب، آزادي- برابري است. توده هاي ميليوني كه امروز با شعار آزادي- برابري با حزب كمونيستي كارگران و براي سرنگوني جمهوري اسلامي مي آيند، فردا سوسياليسم كارگران و جامعه آزاد و برابر و انساني را انتخاب خواهند كرد.