چشم انداز تقسیم مجدد جهان و امکان گسترش جهانی جنگ

مصاحبه کمونیست با فاتح شیخ  رئیس دفتر سیاسی حزب حکمتیست

 

کمونیست: فاتح شیخ شما بعنوان یکی از نمایندگان شرکت کننده در کنگره دوم حزب در نشریه ویژه کنگره مقالاتی را برای بحث در کنگره نوشتید که در آن از جمله از وقوع احتمالی جنگ سوم جهانی و تقسیم مجدد جهان میان دول امپریالیستی صحبت کردید، میتوانید توضیح دهید که چرا این احتمال وجود دارد؟

 

فاتح شیخ: در توضیح احتمال جنگ سوم جهانی، اجازه دهید ابتدا اشارات اخیر سران قدرتهای بزرگ به این مساله را یادآوری کنم. اخطار بوش درباره "جنگ جهانی سوم" در روز بعد از سفر پوتین به تهران (١٧ اکتبر)، بر خلاف ظاهر لفظی آن، رو به ایران نداشت بلکه خطاب به روسیه بود. هر کس که دست و دانشی در سیاست جهان دارد، هدف این 'به در بگو تا دیوار بشنود' را به آسانی تشخیص می دهد. در جواب اخطار بوش، پوتین در نشست اتحادیه اروپا در لیسبون (۲٥ اکتبر) کشمکش روسیه و آمریکا بر سر پروژه "سپر موشکی" را به بحران موشکی کوبا تشبیه کرد که در سال ١٩٦٢  دو کشور را تا آستانه جنگ اتمی برد١. همزمان تونی بلر با تشبیه اوضاع جهان به دوره عروج فاشیسم در دهه بیست قرن گذشته، کابوس جنگ بزرگ دیگری را جلو چشم جهانیان گرفت! این اشارات و تشبیهات نه درخود مهم اند و نه علامت تیزهوشی یا قدرت تحلیلی خاصی هستند. آنچه به آنها اهمیت می دهد جایگاه گویندگانشان است. اشاره به امکان وقوع جنگ جهانی از زبان سران سه قدرت بزرگ دنیا مهم و جدی است. سران معظم البته نگفتند که آمریکا و انگلیس، مقتدرترین نمایندگان امپریالیسم معاصر، در راس یک ائتلاف جنگی گسترده سالهاست استارت چنین جنگی را زده اند! این 'نیمگفته' ها را نه در ظرفیت تحلیل بلکه بعنوان رجزخوانیهایی باید دید و سنجید که از امکان گسترش جنگهای جاری به یک جنگ جهانی خبر می دهند.

 

اظهارات بوش و پوتین و بلر را باید جدی گرفت. بیش از شصت سال پیش سران همین سه کشور، روزولت و ستالین و چرچیل، در کنفرانس یالتا بر سر تقسیم جهان بعد از جنگ دوم توافق کردند. توافقی که در تمام دوره جنگ سرد، حدود نیم قرن جهان را بصورت مناطق نفوذ دو بلوک شرق و غرب کم و بیش تثبیت کرده بود. امروز جهان در حالی بار دیگر در آستانه تقسیم مجدد قرار گرفته که اولا در کنار این سه قدرت بزرگ، مدعیان قدرتمند نوظهوری صف کشیده اند و ثانیا به رغم گذشت حدود دو دهه از "جنگ سرد" هنوز نظم آلترناتیو باثباتی جای آن را نگرفته است. این دوره برزخ "پسا جنگ سرد"، یا می بایست به نظم باثباتی زیر هژمونی آمریکا ("نظم نوین جهانی") بدل شود، که نشد، و یا به کشمکش جدی جدیدی بر سر تقسیم مجدد دنیای یالتا کشانده شود. با آشکار شدن شکست شق اول، جهان ضرورتا به سوی شق دوم خواهد رفت.

      

روندهای جدیدی که در مسیر رشد رقابتهای امپریالیستی، احتمال جنگ جهانی دیگری برای تقسیم مجدد جهان را تقویت می کنند، عبارتند از: عروج قدرتهای اقتصادی نوظهور (چین و هند و ...)، شیفت جدی تر اقتصاد جهان به زیان برتری اقتصادی آمریکا، چشم انداز بهم خوردن اتحادهای امپریالیستی موجود و شبح یک ائتلاف جهانی رقیب در برابر ائتلاف جنگی به رهبری آمریکا که بعد از جهان دوقطبی و پایان جنگ سرد، برپا کننده جنگهای "کوچک" پی در پی بوده است. هدف پروژه "نظم نوین جهانی" که استراتژی جنگی آمریکا در پی تحقق آن بود، تامین سرکردگی آمریکا بعنوان یگانه ابرقدرت دنیا و ایجاد جهان تک قطبی از راه تحمیل یک بالانس جدید میان قدرتهای امپریالیست و تنظیم مناسبات بین دولتی در یک آرایش جدید بود که در آن آمریکا سهم شیر را از انباشت حاصل از استثمار جهانی طبقه کارگر بردارد و سایر امپریالیستها را به قبول نقش و سهم درجه دوم وادارد. پابپای ناکامیهای استراتژی مپلیتاریستی آمریکا، شعار "نظم نوین جهانی" کمرنگ و کمرنگتر شد و اکنون به کلی گم و گور شده است، اما تلاش آمریکا برای حفظ موقعیت هژمونیک خود در رقابت بر سر تجدید تقسیم جهان، ازجمله از راه گسترش جنگ از سر استیصال، همچنان ادامه دارد. تهدید حمله آمریکا به ایران را در این چارچوب باید دید نه در کش و قوس 'پرونده هسته ای' و آمد و رفت آن در کریدورهای آژانس بین المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل.

 

هدف نوشته من در نشریه کنگره این بود که ضرورت درک آن شرایط اقتصادی جهان معاصر را طرح کند که بدون آن، درک استراتژی سیاسی و جنگی آمریکا و قدرتهای امپریالیستی و منطقه ای رقیبش، ممکن نیست. کدام روندهای اقتصادی در ادامه سقوط بلوک سرمایه داری دولتی و پایان جنگ سرد تقسیم مجدد جهان بین قدرتهای امپریالیستی را ضروری کرده است؟ چرا تقسیم مجدد جهان مشخصا در این مقطع برجسته شده است؟ جایگاه کشمکش جاری آمریکا و جمهوری اسلامی در این پروسه چگونه است؟ و بالاخره در صورت حمله آمریکا به ایران، چشم انداز جهانی این اوضاع چه خواهد شد؟  اشاره کرده بودم که مساله حمله آمریکا به ایران یک مولفه مشترک و مهم در تحولات اوضاع جهان و ایران هر دو است. و این انطباق تصادفی نیست؛ بلکه به موقعیت دو طرف این جدال قدرت ربط دارد: موقعیت آمریکا بعنوان بزرگترین قدرت امپریالیستی جهان که در استراتژی تحمیل خود بعنوان ابرقدرت یگانه شکست خورده، و موقعیت ژئوپولیتیک ایران و مکان ویژه جمهوری اسلامی در کشمکش جاری قدرت در منطقه و جهان. بنابراین جنگ جدیدی که در صورت حمله آمریکا به ایران آغاز شود با جنگ ١٩٩١ آمریکا علیه عراق، جنگهای یوگسلاوی، جنگ ٢٠٠١ افغانستان و جنگ ٢٠٠٣ علیه عراق (و دیگر جنگهای "کوچک" و محلی این دو دهه) تفاوتهای مهم خواهد داشت.

 

کمونیست ها در هر مقطعی تلاش می کنند تصویری واقعی از روندهای اصلی اقتصاد جهان بدست بدهند که بر اساس آن بتوان تحولات جهانی ازجمله جنگ ها را توضیح داد. لنین در پیشگفتار کتاب "امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه داری" اشاره می کند که وظیفه اصلی کتابش این بوده که "از روی مدارک" نشان دهد "منظره نهائی اقتصاد جهانی سرمایه داری از لحاظ مناسبات بین المللی آن در آغاز قرن بیستم و در آستان نخستین جنگ جهانی امپریالیستی چگونه بوده است". امروز همین سوال برای ما اینطور طرح می شود که: منظره نهائی اقتصاد جهانی سرمایه داری در آغاز قرن بیست و یکم و در آستان فاز جدیدی از جنگهای جاری امپریالیستی که امکان دارد به یک جنگ جهانی گسترش یابد چگونه است؟

 

جالب است بیاد بیاوریم که در دهه آخر قرن ١٩ و دهه اول قرن ٢٠، ترم "امپریالیسم" بعنوان تعبیر از یک فاز جدید اقتصاد سرمایه داری در محافل فکری و تئوریک باب شده و سر زبانها افتاده بود. لنین در کتاب "امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه داری"، ضمن دادن جواب روشنی به آن مساله، مبانی خط مشی کمونیستی در برخورد به جنگ امپریالیستی را برای طبقه کارگر و کمونیسم معاصر خود روشن کرد. صد سال بعد، تصادفا، در دهه آخر قرن ٢٠ و سالهای اول قرن ٢١، ترم globalization باز در ارتباط با منظره نهائی اقتصاد جهانی سرمایه داری سر زبانها افتاده است. واضح است که این شباهت تاریخی هیچگونه قرینه پردازی ذهنی ای راجع به روندهای اقتصاد جهان امروز را مجاز نمی کند. باید تحلیل مشخص امروزی داشت. قدر مسلم آن که: همانطور که مرحله "امپریالیسم" ادامه و منظره نهائی مناسبات کار و سرمایه در اوضاع جهانی جدید و با مشخصات خاص خود بود، globalization هم ادامه و منظره نهائی امپریالیسم در اوضاع جهانی امروز و با مشخصات خاص امروز است.

 

امروز بار دیگر مساله "تقسیم مجدد جهان" میان قدرتهای امپریالیستی، با همان تعبیری که لنین در کتاب "امپریالیسم ..." داده، در دستور قدرتهای امپریالیستی دنیای امروز قرار گرفته است. تقسیم مجدد جهان مثلا در زمان جنگ ایران و عراق مطرح نبود. اما چند سال بعد در مقطع سقوط بلوک شرق در دستور قرار گرفت؛ یادتان هست همانوقت خیلیها "پیروزی غرب بر شرق" را به "جنگ جهانی سوم" تشبیه کردند؟ در آن موقع برتری نظامی مطلق آمریکا و اعمال قلدری آن از یک طرف و ناآمادگی دیگر قدرتهای امپریالیستی برای ایستادگی در برابر آن از طرف دیگر، باعث شد که "تقسیم مجدد جهان" در اشکالی محدود و نسبتا کنترل شده صورت گیرد. امروز اوضاع طور دیگری است. در این هفده هجده سال، تحولات جدیدی در اقتصاد جهان، و در سیاست جهانی و استراتژیهای نظامی امپریالیستها صورت گرفته است. globalization تنها یک جنبه این تحولات است که از زاویه "منظره نهائی اقتصاد جهانی سرمایه داری" باید بررسی شود. همراه با آن و به همان اندازه ضروری، فاکتورهای دیگر ازجمله بالانس بشدت متحول قدرتهای امپریالیستی رقیب را باید بررسی کرد؛ قدرتهایی که رقابت شان در تمام قرن بیست بر سرنوشت بشر و بر جنگ و "صلح" در این گوشه و آن گوشه جهان حاکم بوده و در سالهای نخست قرن٢١ به طرز فوق العاده ای تشدید شده است.

 

مهم تر اینکه در همین سالها افسانه برتری مطلق نظامی آمریکا و به دنبال آن سرابستان "دمکراسی جهانی" و "صلح آمریکائی" (Americana Pax) بد جوری شکسته شده است. امروز یک بار دیگر بعد از مقطع سقوط بلوک شرق، مساله "تقسیم مجدد جهان" در دستور قدرتهای امپریالیستی قرار گرفته؛ با این تفاوت که آرایش نیروهای رقیب کاملا تغییر کرده است. امروز روسیه نظم "تک قطبی" جهان را قاطعانه رد می کند. امروز علاوه بر رده اول دول امپریالیست، قدرتهای جدیدی مانند چین و هند عروج کرده اند٢. ترکیه اخیرا با رویای تجدید حیات امپراتوری عثمانی پا پیش گذاشته و به شیوه متحدش آمریکا می خواهد از راه تهدید نظامی خود را سریعا در آینده سیاسی عراق و کل منطقه (با احتساب شکست استراتژی آمریکا) شریک کند. تهدیدات ترکیه شکاف جدیدی در صفوف قدرتهای بورژوا-امپریالیستی منطقه حساس خاورمیانه ایجاد کرده که هنوز ابعاد تاثیر آن بر دورنمای یک جنگ بزرگتر (جهانی) و بر پروسه جاری "تقسیم مجدد جهان"، خود را نشان نداده و به همین دلیل به روشنی درک و تحلیل نشده است (ازجمله ما هم هنوز ابعاد آن را روشن نکرده ایم).

 

مساله نفت که یک بار در سال ١٩٧٣ اقتصاد جهانی را به بحران کشاند، امروز با افزایش قیمت سرسام آور و دورنمای دوبرابر شدن آن در صورت حمله آمریکا به ایران، به یک نقطه انفجار رقابتهای امپریالیستی بدل شده و از این رهگذر خلیج فارس را به یکی از مناطق مورد نزاع در پروسه تقسیم مجدد جهان تبدیل کرده است. در مقایسه با این  نقاط بحران استراتژیکی، مسائلی نظیر کشمکش هسته ای غرب با جمهوری اسلامی، یا اختلاف روسیه و آمریکا بر سر پروژه "سپر موشکی" و یا استقلال کوسوو بسیار فرعی می نماید، گرچه انفجار بزرگ جنگی ممکن است از همین نقطه انفجارهای فرعی آغاز شود.

 

خلاصه کلام، خطوط متقاطع شکافها و رقابتها در مقیاس جهان و در مناطق بحرانی و حساس نظیر خاورمیانه و خلیج فارس، اوضاع بسیار پیچیده ای ایجاد کرده است. رویای جمهوری اسلامی بویژه اسلام "غنی شده" احمدی نژاد برای نه تنها تثبیت حاکمیت خود در ایران بلکه تبدیل شدن به یک قدرت برتر منطقه ای، بر متن این شکافها و رقابتها ممکن شده است. همه اینها ایجاب می کند که حزب ما از زاویه ترسیم چارچوب جهانی استراتژی خود برای کسب قدرت سیاسی در ایران، با تمرکز بر موقعیت ژئوپولیتیک ایران، مکان قدیم و جدید آن در تقسیم کار جهان، مکان رژیم اسلامی حاکم در کشمکش جاری قدرت در منطقه و جهان، اوضاع جهان را با دقت و موشکافی و عمق بیشتری بررسی کند. هدف از طرح این مساله در کنگره، آشنا شدن با مهمترین سوالات تئوریک و تحلیلی مرتبط با اوضاع کنونی جهان و تلاش برای پاسخدهی مشخص به آنها از این زاویه بود. روشن کردن خطوط برخورد ما به این موضوع جبرا در دستور کار دوره آتی دفتر سیاسی حزب حکمتیست خواهد بود.

 

کمونیست: با در نظر گرفتن بحثهایی که خود شما پیشنهاد کردید و بحثهایی که در کنگره دوم شد، ارزیابی عمومی شما از این کنگره چیست؟ آیا شش هفت روز وقت برای این کنگره واقعا لازم بود؟ خارج از حزب عده ای از این کنگره  بعنوان یک کنگره مخفی! نام می بردند. کنگره دوم حزب حکمتیست چقدر با این ادعا فاصله داشت؟  آیا حزب اعلام کرده بود که این کنگره مخفی است؟  

 

فاتح شیخ: اتفاقا موضوعی که در خود کنگره روشن تر شد، جواب همین سوال بود. رهبری حزب این ضرورت را از قبل تشخیص داده بود و پلنوم هشتم هم آن را تایید کرده بود. صحبت یکی از رفقای نماینده در کنگره خیلی جالب و گویا بود که در روال بحثها گفت: تعجب می کنم چطور قبلا می توانستیم کنگره دو روزه بگیریم! این صحبت ممکن است قدری احساسی و شوخی وار به نظر برسد ولی بازتاب این واقعیت بود که با مسائل مهم و حساسی که جلو روی حزب ما قرار گرفته است، ایجاد سطح مناسب و قابل فونکسیون کردنی از همفکری و همنظری در میان طیف وسیع کادرها و فعالین حزب حقیقتا بیشتر از شش هفت روز وقت لازم داشت. عملا هم به بسیاری از مسائل که در نشریه طرح شده بود و یا برای آنها سمینار در نظر گرفته شده بود نرسیدیم. این کنگره در واقع کنگره ای بود که رهبری حزب برای همنظر کردن کادرها و فعالین حزب بر اساس خط متمایز فکری و سیاسی حکمتیستی خود برگزار کرد و برای چنین هدفی، اختصاص چنین وقتی نه فقط لازم و نه حتی اپتیمم بلکه می مینم بود.

 

ضمنا کنگره به دلایل روشنی که علنا اعلام کردیم دربسته بود. نظیر عرف جلسات دربسته ای که گاهی در مجامع عمومی جهانی و کشوری، پارلمانها، دادگاهها و غیره برگزار می شود. کنگره دوم به این معنی مخفی نبود چون از پروسه انتخابات تا اسامی نمایندگان تا مباحثی که در هفت شماره نشریه کنگره منتشر شد همه جنبه هایی از موجودیت کنگره بودند که قبل از برگزاری کنگره در دسترس عموم قرار گرفته بود. بعد از کنگره هم اکثر مباحث بطور اوریجینال (طبعا با ادیت امنیتی و غیره) از تلویزیون پرتو پخش شده است. جنجال بخشی از اذهان "چپ" بر سر این موضوع نشانه بسته بودن سیستم تفکر این موجودیت غیراجتماعی است که اتفاقا تمایز ما از آن، یک نقطه قوت جدی در حیات سیاسی و فکری حزب ماست. شخصا امیدوارم این تمایز روز به روز بیشتر شود. حقیقتا بسیار بیشتر از این یک خانه تکانی کامل از این نوع ذهنیت برای ما لازم است.           

 

کمونیست: با بحثهایی که در کنگره شد از جمله بحث اوضاع سیاسی، خطر حمله نظامی آمریکا به  ایران و اقدامات و وظایف حزب در چنین شرایطی، یا بحث وضعیت جنبش طبقه کارگر، گارد آزادی و کمیته های کمونیستی و غیره، بطور ویژه تر شما اهمیت کنگره را در چه می بینید و اگر بخواهید تصویر دقیقی از آن بدهید روی چه نکات مهمی انگشت میگذارید؟ بعلاوه خطاب این کنگره، فراخوان این کنگره، یک بار دیگر رو به کجا و به چه کسانی است؟ 

 

فاتح شیخ: به نظر من مهمترین بحث کنگره همان بحث اوضاع سیاسی، خطر جنگ و وظایف و اقدامات حزب در مقابله با آن بود که به درست هم  محور اکثر بحثهای دیگر شد. بطور مثال بحث سیاست ما در جنبش کارگری یا بعبارت دقیق تر سیاست ما در مبارزات اقتصادی جاری طبقه کارگر و ربط آن به دخالت سیاسی طبقه در تحولات جامعه، درست است که یک جزء هویت ماست اما نه این و نه هیچ بحث هویتی و استراتژیک دیگری را نمیشود منتزع و مجزا از تحولات سیاسی و بخصوص دورنمای یک جنگ احتمالی بررسی کرد و به نتایج عملی راهگشایی رساند. این شیوه ما نیست. ممکن است شیوه فرقه های بیربط به جامعه و درویش مسلکانی باشد که به جای پاسخدهی به مسائل واقعی کارشان اورادخوانی ایدئولوژیک است. بطور مشخص تر مبحث گارد آزادی و کمیته های کمونیستی در عین اینکه درخود مباحث مستقلی بودند اما ترسیم خطوط فعالیت آتی آنها بدون توجه به دورنمای جنگ و پیامدهایش غیرممکن بود.

 

خطاب این کنگره در پیامهائی که به کارگران، به مردم و به فعالین کمونیست داده ایم به روشنی بیان شده است که فشرده آن فراخوان به متحد شدن، خود سازمان دادن، آماده شدن برای روزهای سخت و حساس، مقتدر شدن و اعمال قدرت کردن در مقابله با فشارهای سرکوبگرانه رژیم به بهانه اوضاع جنگی، مقابله با فلاکت از راه طرح و پیگیری خواستها و توقعات معیشتی بالا اعم از افزایش دستمزد، بیمه بیکاری همگانی و غیره،  کسب آمادگی لازم برای خارج کردن کنترل زندگی توده مردم از چنگ رژیم و دارودسته های ارتجاعی و بالاخره تشدید تلاش برای سرنگونی هرچه سریعتر رژیم اسلامی هم بعنوان یک گام ضروری و فوری بسوی تحقق آزادی و برابری و هم بعنوان تنها راه ممکن اجتناب از جنگ و یا پایان دادن سریع به آن در صورت وقوع جنگ.    

 

کمونیست: با تشکر

 

فاتح شیخ: متقابلا

(fateh_sh@yahoo.com)

_____________________________________________________________

 

١- در آن مقطع در پاسخ به استقرار پایگاههای موشکی آمریکا در مرز ترکیه – شوروی، دولت شوروی با هدف تاسیس پایگاه موشکی در کوبا یک کشتی حامل موشک به کوبا اعزام کرده بود و این رویاروئی تا مرز احتمال بروز یک جنگ اتمی میان آمریکا و شوروی جلو رفت (اکتبر ١٩٦٢). شوروی در برابر اخطار شدیداللحن کندی رئیس جمهور وقت آمریکا ناچار به عقب نشینی شد و بحران فرو نشست.

 

٢ –آخرین آمارهای IMF (تا ماه اکتبر ۲٠٠٧) در ارتباط با اقتصاد جهان و تقسیم اقتصادی ناموزون جهان در کتاب اینترنتی زیر در سایت IMF قابل دسترسی است: 

World Economic Outlook – October 2007 – Globalization and Inequality