فاتح
شیخ
fateh_sh@yahoo.com
عراق:
"مردگان بی
هویت!"
قربانیان
تحمیل هویت
قومی و مذهبی
در
عراق هر روز
دهها انسان در
گورهایی دفن
میشوند که بر
خاکشان اتیکت مقوائی:
"مجهول
الهویه" با یک شماره
سریال نشانده
اند! این
گورها آلترناتیو
علنی گورهای مخفی
رژیم بعث اند؛
آنجا مردگانی
خوابیده اند
که هویت واقعی
شان مشخص
نیست، در عین حال
که قربانی
هویتهای
غیرواقعی اند.
انسان قربانی
از نظر
قاتلانش، یک شخص
نبوده و فرقی
ندارد که اسمش
نسرین یا
جمیله یا ایاد،
آزاد، فلاح،
عزیز و غیره
بوده باشد.
چون "سنی"
بوده! چون
"شیعه" بوده!
چون "زن فرودست
بیحقوق" بوده
و "ناموس" کسی
بوده! چون
"کرد" بوده! چون
"ترکمان"
بوده! چون
"عرب" بوده! او
را کشته اند.
"مجهول
الهویه" انسانی
است که باندهای
قومی، مذهبی،
میلیشیا
مافیائی، رنگ
هویت قومی یا
مذهبی به چهره
اش پاشیده اند،
بر حسب آن رنگ برچسب
"دشمن"،
"بیگانه"،
"بی ناموس" و ... به
پیشانی اش زده
اند، در اوج
قساوت جانش را
گرفته اند و
جنازه اش را هم
مثله کرده اند
تا بازشناسی
نشود. پدیده
"مردگان بی
هویت" اخیرا
در میدیای عراق
و کشورهای
عرب، همچون افشاگر
تکاندهنده
توحش فرقه ای
درعراق،
بازتاب وسیعی
یافته است. "مردگان
بی هویت"
قربانیان جنگ
و اشغال
دولتهای
آمریکا، انگلیس
و پروژه "نظم
نوین"شان،
قربانیان
دارودسته های
اسلامی و ناسیونالیست
و قومپرست به
قدرت رسیده در
پناه جنگ و
اشغال،
قربانیان جان
تازه گرفتن
راه و رسم و
قوانین کپک
زده شریعه و
عشیره،
قربانیان سناریو
سیاه توحشی هستند
که این ملقمه
ضدمردمی بر
سرنوشت مردم
عراق تحمیل کرده
اند.
روز
چهارشنبه دهم
مه، بیانیه ای
با امضای رئیس
جمهوری عراق با
اشاره به
اینکه تنها ظرف
یک ماه گذشته
و تنها در
بغداد، کشتارهای
فرقه ای حدود ١١٠٠
قربانی گرفته
است، این
کشتارها را محکوم
کرده و خواهان
توقف آن شده
است! گذشته از
اینکه رقم
ذکرشده تنها
نوک کوه یخ
کشتارهاست (زیرا
قطعا زنانی که
هر روز سلاخی
ناموسی
میشوند را در
بر ندارد)،
نفس صدور این
بیانیه یک
تناقض درخود است؛
چراکه صادر
کننده آن یک
مقام "ثالث"
نیست، امنستی
انترناسیونال
نیست، هیومن
رایتز واچداگ
نیست،
کمیسیون دفاع
از حقوق بشر
سازمان ملل
نیست، فلان ان
جی او نیست. این
بیانیه از راس
ائتلاف قومی و
مذهبی حاکم بر
عراق صادر شده
که در موقعیت مسئول
و جوابگوی وضعیت
فاجعه بار جاری
است نه در
موقعیت شاکی
از آن. آنچه ناخواسته
در این بیانیه
اعلام میشود،
اعتراف ضمنی به
این واقعیت
است که ساختار
سرهمبندی شده
موسوم به
"دولت عراق" از
پس کوه
تناقضات ذاتی
خود بر نیامده
است. اعتراف به
اینکه آنچه سه
سال پس از
سقوط رژیم
بعث، گویا با
"اتمام"
پروسه
استقرار
"دمکراسی در
عراق" و شش ماه
پس از
"انتخابات" دسشامبر
در صددند به
مردم عراق
تحمیل کنند جز
کنفدراسیونی سکتی-
مذهبی و شوینیستی
– قومی نیست که
از آتش بس های
شکننده گذشته
و به مرحله جنگ
داخلی و کشتار
نامحدود فرقه ای
رسیده است.
این
اعتراف را
باید جدی
گرفت. وضعیت
سیاسی عراق، از
دید ناظران
ابژکتیو از
مدتها پیش با بی
ثباتی پایدار
در بالا و
گسترش
اعراضات در پائین
توصیف شده
است، مدتهاست
که "جنگ
داخلی"
دارودسته های
حاکم بعنوان
یک واقعیت
جاری در عراق مشاهده
میشود. اعتراف
ولو ضمنی رئیس
ائتلاف حاکم
بر عراق به
این واقعیت،
فراخوانی به
مردم برای
جلوتر رفتن،
برای تقویت و
گسترش
ابزارهای
سیاسی و نظامی
خود در جهت دست
بردن به قدرت
و خاتمه دادن
به اشغال و به
تاخت و تاز و
جنگ و جدال
مذهبی و قومی
و فرقه ای در
آن جامعه و
جایگزینی آن
با یک نظام
سکولار و مردمی
متکی به نیروی
متحد و
سازمانیافته
خود مردم است.
هیچیک
از جریانات و
جنبش ها و
احزاب و
باندهای
بازیگر در
صحنه خونین
حاکم بر عراق
در موقعیتی
نیستند که
بتوانند بر
تناقضات
موجود
غلبه کنند و
بورژوازی را
در یک ساختار
سیاسی منسجم
متحد کنند.
دو
جریان حزبی
ناسیونالیسم
کرد که
مقتدرترین
نیروهای
موجود سیاست
امروز عراق
هستند، علاوه
بر تناقضات میان
خود که هر روز
از زیر روکش
اتحادشان
بیرون میزند،
به دلائل
تاریخی و
سیاسی روشن در
موقعیتی
نیستند که به
اتحاد سیاسی
طبقه حاکم عراق
در قالب یک
دولت باثبات
کمک کنند.
برعکس، واقعیت
اینست که کل
پروسه تاریخی
جدالهای
تاکنونی شان با
حکومتهای
مرکزی و با
ناسیونالیسم
قومی فاشیستی
عرب، آنها و
قلمرو سلطه
سیاسی و نظامی
شان یعنی
کردستان را در
موقعیت فاصله
گرفتن
روزافزون از
بقیه عراق
قرار داده
است. بخصوص
جدائی دوفاکتوی
کردستان از
سال ١٩٩١ به این
سو از بقیه
عراق، ظرف سه
سال بعد از
سقوط صدام هم،
برخلاف ادعای
رهبری دو حزب
ناسیونالیست کرد،
نه در جهت
"اتحاد داوطلبانه"
با بغداد،
بلکه با شتاب
بسیار بیشتری
در جهت
واگرائی و
فاصله گرفتن
بیشتر
اقتصادی و
سیاسی و
فرهنگی از
مرکز و بقیه
بخشهای عراق
جلو رفته است.
جریانات
ناسیونالیسم
عرب هم که از
بعثی های شکست
خورده، تا
طیفی از
ائتلاف موسوم
به "سنی"، تا
ائتلاف زیر
رهبری علاوی
را در بر
میگیرد در
شرایط کنونی شانسی
برای رفتن به
راس قدرت
بورژوائی
عراق و متحد
کردن بقیه زیر
هژمونی خود
ندارند. جریانات
اسلامی که با
حمایت رژیم
اسلامی از
شانس بیشتری
در این زمینه
برخورداند
نیز با موانع
بسیاری در
درون و بیرون
خود روبرو
هستند که
بخصوص در چند
ماه اخیر نشان
داد که آنها
هم قادر به
یکسره کردن
قدرت نخواهند
بود. بعلاوه
چه جریانات
ناسیونالیست
قومی عرب و چه
جریانات اسلامی
فقط با برپائی
یک حمام خون
به وسعت عراق میتوانند
بر حریفان و
رقیبان خود پیروز
شوند و این در
حال حاضر در
مقدرت هیچک از
آنها نیست.
دلیل سازشهای
تاکنونی شان
هم چیزی جز
این نبوده
است. اکنون
باز شدن
شکافهای این
ائتلافها و
آتش بس ها به جائی
رسیده که پل
زدن بر آنها
نه دشوار بلکه
محال است.
بالانس موجود
بیشتر حاصل
فشار امریکاست
که قدرت برتر
عراق است
وسفارتخانه
اش در بغداد
از قلمرو دولت
واتیکان به
مراتب وسیعتر
و با اتکاء به
نیروی نظامی
اشغالگرش
دهها بار قوی
تر است. خروج
عراق از وضعیت
تراژیک و ویرانگر
کنونی در گرو
پایان دادن به
اشغال و پائین
کشیدن این
ملقمه
ضدمردمی از
قدرت است.
تنها
طبقه ای که به
خاطر موقعیتش
در اقتصاد و
در جامعه قادر
است این جامعه
از هم گسخته
را مجددا به هم
ببافد و در یک
ساختار سیاسی
و مدنی
سکولار، پیشرو
و مردمی متحد
کند، طبقه
کارگر است.
"کنگره آزادی
عراق" پروژه
طبقه کارگر
برای آزادسازی
عراق از اشغال
و از جنگ فرقه
ای است. این یک
پروژه
واقعبینانه
است و تا
همینجا نشان
داده است که
میتواند از
حمایت روزافزون
کارگران و
مردم در داخل
عراق و در سطح
جهانی برخوردار
شود و به نیرویی
تعیین کننده
در مبارزه
طبقاتی و جدال
قدرت جاری بدل
گردد. انسانها
و نیروهای
آزادیخواهی
که بطور جدی
خواهان خروج
عراق از وضعیت
اشغال و از
حمام خون فرقه
ای کنونی
هستند، راهی
واقعی تر و
کارسازتر از
این در پیش رو
ندارند که با
تمام توان
"کنگره آزادی
عراق" و حزب
کمونیست
کارگری عراق
را تقویت
کنند.