کورش مدرسي سازمان و سبک کار کمونيستي بخش اول کميته هاي کمونيستي طرح بحث (۲) گفتيم آنچه که فعل و انفعال اجتماعي و سياسي حزب را ممکن ميکند متمرکز و انتگره کردن فونکسيون رهبري اجتماعي ، بعلاوه رهبري، سازماندهي و لجستيک حزبي در يک موجوديت واحد تشکيلاتي است. ادغام رهبران اجتماعي و توده اي و سازمان دهندگان درجه يک حزبي و توده اي در يک نهاد واحد که من به آن نام "کميته کمونيستي" را دادم. تمرکز در امر رهبري و سازمان دهي در بعد اجتماعي و حزبي است که به کميته معني ميدهد. کميته کمونيستي با اتکا به اين مشخصات است که ميتواند در کارخانه، در محله، در شهر و در مدرسه و دانشگاه چنين نقش محوري را بازي کند. ماتريال انجام اين نقش را دارد، و اساسا فلسفه و شاخص پس رفت و پيشرفت آن ايفاي چنين نقشي است. به عکس حوزه که تجمع اعضا و مسائل ناشي از آن نقطه شروع آن است، تمرکز اين کميته ها از نياز به ايجاد تمرکز در مبارزه، در رهبري و در سازمان دهي حزبي و اجتماعي اين مبارزه ناشي ميشود. اعضاي کميته البته اعضاي ساده حزب نيستند. کادرهائي هستند که تنها دلشان نميخواهد اين کار را انجام دهند و "رهبر شوند" کساني هستند که نشان داده اند که ميتوانند چنين نقش هائي را بازي کنند. اين کادرها يا رهبر توده اي و اجتماعي هستند يا سازمان دهنده گان تراز اول توده اي يا سازمان دهنده گان تراز اول حزبي، يا مسئولين نظامي درجه يک و يا، بسته به نقش هر کميته خاص، متخصصين ديگري هستند که به کميته امکان ايفاي نقش سياسي، مبارزاتي، فکري، عملي و سازماندهي اجتماعي و حزبي را تواماً ميدهد. . اينها کساني هستند که متحد و با هم اين فعل و انفعال را سازمان ميدهند. بدون انتگره کردن رهبران اجتماعي و سازمان دهندگان توده اي و اجتماعي با رهبران و سازماندهندگان و متخصصين سازماني حزبي در يک نهاد امر رهبري اجتماعي به يک ادا در آوردن و هنرپيشگي سياسي و تشکيلاتي و امر تمرکز سازماني به ناچار به يک سازمان مريخي و غير اجتماعي منجر ميشود. ما نيازمند سازماني هستيم که پايه تمرکز آن نوع جديدي از تمرکز باشد که به تمام بحث هاي سبک کاري و سازماني کمونيسم خودمان، کمونيسم منصور حکمت، چفت شود. تمرکزي که مشخصه اصلي آن بعد اجتماعي آن است. تمرکزي که جامعه و حزب را در هم ادغام و در خود يکي کند. تمرکزي که بتواند فعل و انفعال اجتماعي و توده اي و همچنين فعل و انفعال سازماني حزب را با هم مقدور کند و واقعاً تمرکز در تحزب در يک محل يا جغرافيا را بوجود آورد. شکل سازمان چپ راديکال غير اجتماعي در دوره اختناق "خوب" کار ميکند، جلسه ميگيرند، بحث ميکنند، اعلاميه ميدهند و مخفي هستند. اين نوع سازمان ها، سازمان کساني است که حتي دوست، همسايه يا همکار شان هم نميداند که سوسياليست يا کمونيست اند و به اين عنوان نقشي در جامعه ندارند. هميشه مقهور آخوند و ناسيوناليست و فاشيست محل هستند. با باز شدن جامعه و کاهش اختناق، آنجا که ديگر فضاي اجتماعي تعيين کننده ميشود، و سياست ميتواند در ابعاد اجتماعي به جلو صحنه بيايد،اين چپ ضعيف ميشود و ناتواني و حاشيه اي بودن آن کاملا برجسته ميشود. به کل چپ ها و کمونيست هاي سنتي نگاه کنيد: وقتي اختناق هست رشد ميکنند و وقتي که فضا باز ميشود به محافل کوچک بي تاثير کاهش پيدا ميکنند. يک دليل اين دگرديسي معکوس همين تصوير سازماني – غير اجتماعي از حزب و تحزب است. اين داستان زندگي حاشيه اي و بي تاثير و منفعل چپ راديکال در اروپا و غرب است. اما کم توجهي يا کنار گذاشتن بعد سازماني و حزبيّت سياسي هم سر از دنباله روي ديگري در مي آورد. اگر فقط از سر بعد اجتماعي حرکت کنيد به انحلال حزب، به سنديکاليسم و يا به آنارکو سنديکاليسم ميرسيد. در اين حالت تحزب سياسي را در جنبش هاي ديگر حل ميکنيد. مرکز تحزب سياسي قدرت سياسي است. اين گرايش با کنار گذاشتن مبارزه سياسي براي تصرف قدرت سياسي، نقش خود را به يک گروه فشار در چارچوب قدرت سياسي بورژوازي کاهش ميدهد. در عرصه مبارزه و اعتراض اقتصادي کارگران سنديکاليست ميشود، در جنبش رهائي زن فمينيست، در امر پناهندگان به فعال کار خيريه و ... تبديل ميشود. اين تحزبي است تنها متکي به شبکه هاي جنبشي و مبارزاتي، تحزب بدون حزب است. شيوه فعاليت جرياناتي است که اساسا محدود به ايفاي نقش گروه فشار بر بورژوازي هستند و نه آلترناتيو آن در گرفتن قدرت سياسي اينها تنها متخصص سازمان هاي به اصطلاح کمپيني هستند. اين نوع سازمانها، آنجا هم که توده اي و واقعاً اجتماعي و متکي به آژيتاتورها و رهبران توده اي و اجتماعي هستند. فاقد مکانيسمي براي متحد کردن مبارزه در ابعاد سياسي و جنبشي، براي افق دادن، براي رهبري کردن و براي سازمان دادن حرکت براي تصرف قدرت سياسي و سازمان دادن آلترناتيو جامعه، براي انقلاب سوسياليستي هستند. همانطور که اشاره شد، اگر فقط از سر حزب و سازمان حزب بگيريد به هسته هاي غير اجتماعي و ايدئولوژيک چپ سنتي ميرسيد. تمرکز هاي سازماني، بي نفوذ، کساني که مستقل از درجه تسلط شان بر مارکسيسم يا نقش اجتماعي ندارند و يا اگر چنين نقشي را دارند اين نقش شان را در خارج از اين تمرکز سازماني شان رفع و رجوع ميکنند. در نتيجه سازمان همچنان در حاشيه جامعه باقي ميماند. اين نوع سازمان نميتواند انقلابات و اتفاقات اجتماعي و توده اي را سازمان دهد. اين سازمان ميتواند اعلاميه پخش کند، خبرنگاري کند، تبليغات کند، اما نميتواند در ابعاد اجتماعي مردم را به حرکت در بياورد و از ايفاي نقش جنبشي و اجتماعي قاصر ميماند. اينجا ميخواهم بر بـُـعد جنبشي تاکيد کنم چون ما ميخواهيم جامعه را به زير سلطه اجتماعي جنبش خودمان، جنبش کمونيستي، بکشيم. ما داوطلب هاي سرويس دادن به جنبش هاي ديگر يا سازمان مصلحين اجتماعي يا سازمان خدمات اجتماعي نيستيم. ما علاقه اي به انقلاب توده اي براي جنبش هاي ديگر نداريم. اما اگر سازماني با مشخصات اجتماعي، حزبي و جنبشي فوق الذکر نداشته باشيم فاقد امکان و افق سازمان دادن انقلاب خودمان ميشويم و به دنباله رو اوضاع و هورا کش براي سازمانها و جنبش هاي ديگر تبديل ميشويم. به کل چپ غير اجتماعي نگاه کنيد. اين سرنوشت شان است. خودشان روي پاي خودشان قادر به انجام کاري نيستند از ايفاي نقش اجتماعي هم قاصر اند. در مقابل اين تصوير ما تصوير تحزب سياسي – اجتماعي را داريم که شروع آن به بحث هاي کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست در نقد سبک کار پوپوليستي، بحث اصول و سبک کار حوزه هاي حزبي خسرو داور و همچنين بحث هاي سبک کاري منصور حکمت بر ميگردد. کميته کمونيستي جمع هائي هستند که وظيفه آنها رهبري اجتماعي – توده اي و سازماندهي حزبي و توده اي، تضمين آن است که سياست کمونيستي حزب در منطقه يا محدوده عمل اين کميته تسلط پيدا کند. اين در حقيقت تمرکز کادر ها است. کار اين تمرکز سازمان دادن مبارزه اجتماعي به زير سياست ها و شعار ها و اهداف و تاکتيک هاي حزب است. بايد اين تمرکز با تقسيم کار در ميان خود بتواند رهبري اجتماعي، رهبري سياسي و توده اي، رهبري سازماني و تدارکاتي و امنيتي و نظامي فعاليت حزب و همچنين تفوق فکري کمونيسم ما بر ساير جريانات فکري و جنبشي در محل را تامين و تضمين کند. اين کميته ها بايد ابزارهاي لازم براي ايفاي چنين نقشي را بسازند. خود به آژيتاتور ها و رهبران اجتماعي تبديل شوند و/ يا رهبران و آژيتاتورهاي اجتماعي موجود را به خود جذب کنند، خود در امر سازمان دهي و تدارکات و امنيت و نظامي حزبي و اجتماعي متخصص شوند و/ يا اين سازمان دهندگان و متخصصين را به خود جذب کنند. اين کميته ها مجبورند که تناقض يا رقابت ميان اهميت نويسنده و آژيتاتور خوب، با رهبر اجتماعي توانا، تناقض و رقابت ميان سازمان دهندگان توانا (که غالبا نه نويسنده خوبي هستند و نه آژيتاتور قوي) با نقش رهبران اجتماعي را حل کنند. کار اين کميته ها بدون همکاري و بازو در بازو اين دو خاصيت پيش نميرود. يک حزب کمونيستي اجتماعي همان قدر به يک رهبر و آژيتاتور اجتماعي نياز دارد که به يک متخصص سازماني خوب. اين کميته ها از نظر حزبي مسئول و رهبر فعاليت حزب در محيط عمل خود هستند. شاخص موفقيت آنها هم نه تعداد اعلاميه هاي پخش شده و نه تعداد خبر هاي مخابره شده، بلکه شاخص ابژکتيو موفقيت اين کميته ها اين است که چقدر اين نقش رهبري متحد کننده حزبي و اجتماعي را ايفا کرده اند و چقدر حزب را به جريان سياسي، اجتماعي و فکري و عملي هژمونيک در محدوده عمل خود تبديل کرده اند. البته کميته ها براي اين کار به ايجاد سازمان متناسب، پخش اعلاميه، عضو گيري، خبرنگاري و غيره هم احتياج پيدا ميکنند. شاخص نهائي اين است که اين کميته ها چقدر توانسته اند مبارزه را متحد کنند، چقدر توانسته اند مبارزه را متشکل کنند، چقدر توانسته اند اين مبارزه را حول سياست هاي حزب رهبري کنند و در اين راستا چقدر حزب را بسازند. اينها همه ابعاد يک پديده واحد است. به اعتقاد من قدم بعدي در تئوري سازماني ما و در ساختن حزب تشويق ايجاد کميته هاي کمونيستي است. سازمان اعضا، که به جاي خود مهم است، زير مجموعه کميته کمونيستي و تابع آن است. سازمان اعضا ارگانيسم غير مستقلي است که روي پاي خود معني ندارد، نميتواند زندگي کند و نبايد نقطه شروع توجه سازماني ما باشد. سازمان پايه حزب، به نظر من، آن واحد پايه اي است که فعاليت و حيات حزب را در محدوده عمل خود انجام ميدهد و جنس و نوعش مثل خود حزب است. کميته کمونيستي نميتواند در محيط فعاليت خود نه رهبر اجتماعي را با خود داشته باشد و نه سازمانده تواناي اجتماعي و حزبي و تنها ترکيبي از "بچه هاي خوب" ايدئولوژيک باشد. اين با هدف و فلسفه وجودي کميته متناقض است. کميته کمونيستي ترکيبي از کساني است که با هم کار رهبري و سازمان دهي اجتماعي و حزبي را انجام ميدهند. کارهائي که از تک نفري ساخته نيست، هيچ تک نفري همه اين خاصيت ها را ندارد. عدم تفکيک اين دو نوع فعاليت اجتماعي و حزبي و ادغام درست آنها در يک سازمان درست حزبي براي خود ما مشکل درست کرده است. بطور اخص حزب ما رهبراني را دارد که در ابعاد اجتماعي ميتوانند هزار نفر هزار نفر براي حزب عضو بگيرند، رهبراني را داريم که ميتوانند جامعه و توده مردم را به امر خود به حرکت در آورند. اما از همين ها ميخواهيم که هم سازمان دهندگان تواناي حزبي و هم نويسندگان برجسته باشند. از طرف ديگر از سازمان دهندگان برجسته حزبي و از نويسندگان تواناي مان ميخواهيم که نقش رهبر اجتماعي را ايفا کنند. هر دو به بن بست ميرسند و سازمان حزبي ما نه نقش رهبري اجتماعي را درست بازي ميکند و نه اصولا سازمان درستي را ايجاد ميکند. کساني که مردم را در ابعاد توده اي به حزب و به سياست هاي حزب جلب ميکنند معمولا و الزاماً همان کساني نيستند که ميتوانند سازمان درست کنند، جلب شده ها را جذب کنند، سازمان بدهند، رشد و آموزش بدهند و چپ و راست شان کنند، تدارکات حزب را تامين کنند، نشريه را بدست ديگران برسانند، واحد ها و عمليات نظامي سازمان دهند و هدايت کنند، و يا متخصصين سازماندهي و مديريت شبکه ها و سازمان هاي حزبي و غير حزبي، متخصصين امنيت و غيره که جمعا به اصطلاح رهبران ساکت (quiet leaders) هستند، باشند. – ادامه دارد
|