رابطه مبارزه  قانوني-علني و مبارزه مخفي در سازماندهي توده

(قسمت دوم)

محمود قزويني

 

در شماره قبل نشريه سازمانده کمونيست به يکي از عارضه هاي رايج در ميان بخشي از فعالين و کانونهاي راديکال در کار علني پرداختم. نوشتم برخي از فعالين راديکال جنبش زنان، دانشجويان و يا کودکان و....مرز فعاليت قانوني و مخفي را به درست تشخيص نميدهند و خود و تشکل خود را دچار مخاطره ميسازند. همچنين نوشتم که عارضه اصلي از آنجا سرچشمه ميگيرد که بخشي از فعالين راديکال جنبش هاي اجتماعي ناخودآگاه تحت تاثير سنت هاي جريانات غير اجتماعي قرار دارند که کار و فعاليت اجتماعي به خودي خود برايشان ارزش و معنا ندارد. حاکم بودن مشي غير اجتماعي که مبارزه ضد رژيمي را هويت خود قرار داده بود در دوره اي در ايران، تاثيرات خود را بر فعاليت اجتماعي بخشي از فعالين جريانات اجتماعي باقي گذاشته است. امر اجتماعي نزد اين فعالين، در سايه فعاليت ضد رژيمي قرار ميگيرد و فعاليت علني و قانوني را مختل ميسازد. اگر کمي از فعالين اجتماعي دور شويم و به احزاب و سازمانهاي سياسي نگاه کنيم، خواهيم ديد که برخي از اين جريانات کاملا با کار اجتماعي بيگانه اند و يا بيگانه بوده اند و فلسفه وجودي آنها و شيوه کارشان در تناقض با فعاليت اجتماعي قرار دارد. در شکل افراطي آن ميتوان از جريانات فدائي و سنت چريکي نام برد.

در فلسفه فدائي، يکطرف چريک فدائي بود و يکطرف ديگر شاه. چريک با اسلحه اش حکومت شاه را ميزد. در اين بين تشکل کارگري و آگاهي سياسي و اجتماعي کارگر، آگاهي کمونيستي کارگر و...، زن و حقوق زن در جامعه، حقوق کودک و تلاش براي توجه جامعه به حقوق کودک و...بي معنا بود. چريک پليس شاه را ميزد و مردم" آگاه" ميشدند. اين شکل افراطي  سياسي گري خرده بورژوازي با همه بحثهاي اش مانند تئوري بقاء و محاصره روستا به شهر و يا شهر به روستا و...بود که بعدا در مقابل انقلاب مردم رنگ باخت و جارو شد و الان چنين مباحثي براي همه مضحک جلوه ميکند و کسي آنها را پيش نميکشد. اما از اين شکل افراطي سياسي گري فدائي و مجاهد که بگذريم،  جريانات چپ راديکال که مخالف خط مشي چريکي بودند و يا آن  را کنار نهاده بودند و به فعاليت سياسي روي آورده بودند، نسبت به فعاليت اجتماعي  که در دوران غير انقلابي، فعاليتي قانوني و علني است، بي تفاوت بوده اند.  براي همين طرحهاي عجيب و غريب براي فعاليت ارائه ميدادند که عموما محدود به فعاليت و به کار انداختن موتور فعالين خود ميشد و نه فعاليت اجتماعي. 

آخرين بارقه هاي چنين نوع فعاليتي در جريانات باقيمانده چپ سنتي به خوبي مشهود است. طرحهاي عجيب و غريب حزب کمونيست کارگري مانند انجمن آزادي برابري و انجمن جوانان آزاديخواه و...از اين دست بوده اند که ذره اي به کار و فعاليت اجتماعي ربط نداشتند. البته نمونه چنين انجمنهايي از نرم فعاليت چپ راديکال بسيار عقب تر و غير اجتماعي تر است و اساسا واقعي نبود. تلاش چپ سنتي براي فعاليت اجتماعي واقعي است، اما به دليل حاکم بودن سنت غير اجتماعي بر آن از هدف خود دور ميشود. اما نمونه هاي انجمن هاي آزادي برابري و جوانان آزاديخواه اساسا فعاليتي واقعي نبوده است. بلکه اعلام وجود به شيوه چپ سنتي بوده است.

اين چند مثال را زدم تا رد پاي سنت کار غير اجتماعي را نشان دهم. مسلما فعالين اجتماعي که تحت تاثير سنت غير اجتماعي قرار دارند فاصله زيادي با شکل افراطي سنت چپ سنتي دارند اما با همه اينها تاثيرات سنت غير اجتماعي بر کارشان تاثير مخرب ميگذارد و حتي کار و فعاليت و خود آنها را ايزوله ميسازد. در شماره قبل به عارضه قرار گرفتن امر اجتماعي زير سايه فعاليت ضد رژيمي پرداختم و نوشتم اين عارضه در جنبش کارگري کمتر به چشم ميخورد و خودسازمانيابي طبقه کارگر به آموزش فعالين کارگري در فعاليت قانوني علني نقش زيادي دارد و عدم وجود يک جنبش کارگري قوي با تشکل هاي قوام يافته به بيماري چپ سنتي در فعاليت اجتماعي دامن ميزند. در اين بخش به رابطه کار مخفي و کمونيستي و فعاليت قانوني  و علني و به مضرات و خطرات قاطي کردن اين دو ميپردازم. و اينکه چگونه برخي از فعالين راديکال و کمونيست با راديکاليسم صوري در کار اجتماعي، عدم کارائي اجتماعي خود را ميپوشانند.  

رابطه کار کمونيستي و حزبي و کار علني و قانوني

  واضح است که کار کمونيستي و تشکل کمونيستي و حزبي در ايران مخفي است. عضويت در تشکل کمونيستي و کار و فعاليت کمونيستي با مجازات شديد مواجه ميشود. براي همين براي فعالين اجتماعي کمونيست جدايي عرصه فعاليت کمونيستي و حزبي با فعاليت قانوني و علني بسيار مهم است. به درجه اي که فعال اجتماعي کمونيست، اين دو عرصه را با هم قاطي کند و يا مرز اين دو را در شرايط مختلف درست تشخيص ندهد، فعاليت اجتماعي خود و خود را به مخاطره مياندارد. اگر ما در شرايط علني فعاليت ميکرديم، چنين مشکلي نميتوانست از اين زاويه بروز کند. فعال کمونيستي که به کار و فعاليت علني ميپردازد بايد بتواند کاملا عرصه کار علني را از فعاليت کمونيستي و حزبي خود دور نگه دارد. افشاء شدن کار و فعاليت کمونيستي و يا هويت کمونيستي فرد براي رژيم، ضربه زيادي به کار اجتماعي ميزند.

رژيم جمهوري اسلامي نسبت به ارتباط با سازمانهاي سياسي کمونيستي حساسيت زيادي نشان ميدهد. براي همين فعالي که به فعاليت قانوني و علني ميپردازد بايد در اين مورد فوق العاده حساس باشد. هر فعال چپ و کمونيست ميداند که چگونه تحت اختناق ترين شرايط به فعاليت کمونيستي بپردازد و ارتباط خود را با توده هاي وسيع مردم گسترش دهد. در اين مورد در شماره هاي آينده نشريه بيشتر خواهم نوشت. در باره اينکه چگونه فعالين کمونيست به سرعت در شرايط اختناق دهه ٦۰ هم همديگر را پيدا ميکردند و محافل مختلف کمونيستي و چپ شکل و قوام ميگرفت.

امروز فعاليت کمونيستي و حزبي در ايران مخفي است و هر فعال کمونيستي بايد اين را در نظر داشته باشد. اما فعاليت اجتماعي و توده اي هميشه علني بوده است و امروز اين سطح علني فعاليت گسترش بيشتري هم يافته است.

فعاليت علني و قانوني کانونها و نشريات چپ

کانونها و نشريات علني چپ يک پديده در ايران امروز است. واقعيت اين است که اين سياست هميشگي جمهوري اسلامي بوده است، که نسبت به افراد و شخصيتهاي مستقل چپ حساسيت کمتري نشان ميداده است. حتي در سال ٦۰ جرم فرد با سابقه ارتباط با سازمانهاي سياسي متشکل سنجيده ميشد. اگر کسي ثابت ميکرد که در مقطعي بسيار زودتر ارتباط خود را با سازمان مربوطه اش قطع کرده است، از جرم کمتري نسبت به کسي که داراي ارتباط و فعاليت طولاني تري داشته بود برخوردار بود. رژيم نسبت به فعاليت متشکل کمونيستي و ارتباط با احزاب سياسي سرنگوني طلب حساسيت زيادي دارد که آن را با مجازاتهاي سخت پاسخ ميدهد.  

برخي از شخصيتهاي چپ در ايران با استفاده از اين موقعيت، با گفتن چند بد و بيراه به احزاب سياسي اپوزيسيون دامنه فعاليت گسترده تري هم براي خود مييابند. مسلما هيچ فعال سياسي و اجتماعي نبايد به چنين اپورتونيستي در غلطيد. اما استفاده از اين موقعيت که به عنوان فرد مستقل به فعاليت اجتماعي مانند انتشار نشريه و روزنامه و سخنراني و .... پرداخت از اهميت زيادي برخوردار است. مانند بقيه موارد فعاليت قانوني و علني، نبايد فعاليت سمت و سوي ضد رژيمي پيدا کند. کانونهاي ادبي و فرهنگي چپ ميتوانند فرهنگ و ادب و سياست دنيا و تاريخ آنها را منعکس کنند. به تحليل اجتماعي مسائل و معضلات اجتماعي بپردازند و...حتي نقد سرمايه داري و معضلات آن تا آنجا که مستقيما به رژيم نپردازد، زياد حساسيت برانگيز نيست. اين کانونها و نشريات ميتوانند با مقايسه وضعيت زنان و کلا حقوق بشر در عربستان و کويت و.. با کشورهاي اروپايي حرفهاي زيادي را غير مستقيم در باره مسئله زن و کودک و کارگر در ايران بزنند. فعاليت در اين عرصه مانند همه عرصه هاي ديگر اجتماعي بايد علني و قانوني و باز باشد.

پوشاندن عدم  کارائي در کار اجتماعي با راديکاليسم صوري در کار علني و قانوني

پوشاندن عدم کارائي در فعاليت اجتماعي با برجسته کردن  راديکاليسم صوري با نوشتن مقالات و روي آوري به تبليغ و ترويج رايکال- چپ يک عارض ديگر است که فعالين چپ و کمونيست از آن رنج ميبرند. کار اجتماعي را بايد از رهبران کارگري شرکت واحد و برخي از شخصيتها و کانونهاي زنان ياد گرفت. آنها الگوهاي خوبي براي فعاليت علني بدست داده اند. اما متاسفانه رهبران چپ جنبش کارگري و فعالين چپ در عرصه ديگر فعاليتهاي اجتماعي بندرت چنين الگوئي بدست دادند.

هدف فعاليت علني و قانوني براي يک فعاليت کمونيست مانند همه فعالين اجتماعي ديگر، پيشبرد امر اجتماعي است که خود را وقف آن کرده است. براي يک فعال کمونيست هم پيشبرد امر اجتماعي که براي آن فعاليت ميکند و يا تشکل و نهادي زده است شاخص موفقيت آن فعاليت است. برخي از فعالين چپ و کمونيست عدم پيشروي در عرصه فعاليت خود را با شعارها و نوشته هاي راديکال پر ميکنند و يا با شعارها و نوشته هاي راديکال مانع توده اي شدن کار و نهاد خود ميشوند. تفاوت رهبران راديکال با رفرميست ها در فعاليت علني با شعارهاي راديکالي که فعاليت قانوني و علني را با مشکل مواجه ميسازد نيست. تفاوت يک رهبر کارگري راديکال و کمونيست با يک رهبر رفرميست در اين نيست که رهبر راديکال و کمونيست آتشي مزاج تر در حرکت و مبارزه جاري کارگري و فعاليت علني و قانوني عمل ميکند، بلکه اين در ديدگاه و افق شان به کل حرکت طبقه  و به فونکسيون هائي که عمل و دخالت توده ها را به فعل در مياورد بر ميگردد.

بگذاريد با يک مثال ديگر اين مسئله را روشنتر سازم. مثلا به همان مثال قانون ازدواج کودکان و نهادي براي لغو آن برگرديم. فعال کمونيست و راديکال که براي کودکان و يا حتي فقط براي لغو قانون ازدواج کودکان نهادي داير کرده است، نبايد يقه خود را با دادن شعارها و نوشته هاي راديکال بر عليه ازدواج کودکان خلاص کند و فکر کند براي تفاوتش با رفرميست ها بايد اين طور عمل کند. فعال راديکال هم بايد مانند رفرميست به فعاليت قانوني و اجتماعي بپردازد. مسئله اش در کار و فعاليت قانوني نه تبليغ و ترويج راديکال و چپ بلکه جمع آوري نيرو براي تغيير قانون مزبور، تلاش براي نجات هر چه تعداد بيشتري از کودکان از اين قانون و فرهنگ. روشنگري در سطح هر چه گسترده تر در باره عواقب روحي و جسمي اين قانون براي کودکان و عوارض آن در کل زندگي شان، فراهم کردن امکانات مالي و ....براي نجات کودکان در صورت ضروري و....

در خيلي از موارد اينطور است که يک فعال چپ و کمونيست تفاوت خود را با ديگران با نشان دادن پايه هاي ستم بر کودکان و يا ستم جنسي و ...بيان ميکند. يعني تفاوت يک کمونيست با رفرميست بر سر چگونه تبليغ و ترويج کردن مسئله بيان ميشود. در حالي که رفرميست ها با توده هاي وسيع تماس ميگيرند و امر اجتماعي را بنا بر مصلحت و روش خود پيش ميبرند، فعالين راديکال و کمونيست بيشتر تمايل به تبليغ و ترويج راديکال نشان ميدهند که خود دو باره مانع فعاليت قانوني آنها ميشود. اگر هدف از کار و فعاليت اجتماعي تحت تاثير قرار دادن و متشکل کردن تعداد هر چه بيشتري از مردم بر سر يک موضوع مشخص است. بايد ملاک و معيار را هم اين قرار داد. يک رهبر و فعال کارگري نه با حرفهاي راديکالي که ميزند و يا مقاله تحليلي راديکالي که مينويسد، بلکه با متحد و متشکل کردن وسيع کارگران، گسترش اعتبار و اتوريته خود، به راه انداختن و به پيروزي رساندن يک اعتراض و اعتصاب و هوشياري به تمام جوانب کار و فعاليت و زندگي کارگران قضاوت ميشود. يک فعال حقوق زن و دانشجو و کودک هم همينطور. رفرميست ها عموما به مرض تبليغ و ترويج گرفتار نيستند، بلکه عموما متحد کننده هستند و به امر اجتماعي خود ميپردازند. اين عارضه ميان فعالين چپ وجود دارد.

اگر فعال اجتماعي چنين اهدافي را در دستور خود قرار داده است، بايد به فعاليت اجتماعي بر سر آن بپردازد. بايد براي آن نيرو جمع کند. تشکل و نهاد راديکال بايد بتواند صدها و هزاران انسان را براي امر خود به خود نزديک کند و آنها را براي امر پيش روي بسيج سازد.

ادامه دارد