گفتگو با مجيد حسينى در باره بحران

کومه له و تحرک ناسيوناليسم کرد در شکلى ديگر

اسماعيل ويسى؛ کو مه له "سازمان کردستان حزب کمونيست ايران" دچار بحران عميقى از لحاظ سياسى و تشکيلاتى در واقع دچار "بحران هويتى" شده است. بنظر شما زمينه هاى مادى، سياسى و اجتماعى اين بحران چه ميباشد؟

مجيد حسينى: بحران درکومه له و بروز هر چند وقت يکبار آن در اشکال مختلفى پديده جديدى در اين سازمان نيست. از مقطع جدايى ما از کومه له و حزب کمونيست ايران در سال ٩١، بحران هويتى در کومه له به يک مشخصه پايدار اين جريان تبديل شده است. منصور حکمت در جلسه انجمن مارکس بطور روشن و در عين حال حال با مسئوليت کامل زمينه هاى اين بحران، راه برون رفت از آن و عاقبت ادامه اين وضعيت در کومه له را بررسى کرد. به تمام کسانيکه به سرنوشت کومه له علاقه دارند توصيه ميکنم به اين نوارها گوش دهند. در راستاى صحت تزها و پيش بينى هاى منصور حکمت کل کومه له با گرايش چپ و ناسيوناليست آن تغيرات قابل توجهى به نسبت آندوره کرده است.

پايه هاى بحران دائمى کومه له، در موقعيت جنبش ناسيوناليستى به اضافه احزاب و جريانات ناسيوناليستى منطقه، در رشد کمونيسم حکمتيستى در کردستان و پاسيفيسم و بى عملى کومه له بعنوان جريانى حامل تناقض ريشه دارد. اينجا بيشتر بر روى اين فاکتور آخرى، يعنى خود کومه له و تغيرات چند سال اخير در آن، مکث خواهم کرد.

ناسيوناليسم درون کومه له بخصوص در سطح رهبرى و در ميان طيف قابل توجهى ازکادرهاى آن، در ارودگا، در کشورهاى اروپايى در مقايسه با دوران کودتاى مشترک باند زحمتکشان مهتدى و جلال طالبانى جلو آمده و قوى تر شده است. همين وضعيت در ميان هواداران آنها در شهر و روستاهاى کردستان صادق نيست. بدنه تشکيلات کومه له در شهرها و آنهايى که با ذهنيت گذشته به اين تشکيلات نگاه مى کنند و يا به آن مى پيوندند چپ تر از رهبرى آنند. فضاى ارتجاعى فدراليسم خواهى و فشار ناسيوناليستى يکى از عوامل تقويت ناسيوناليسم درون کومه له است. عامل مهم ديگر محدود نگرى رهبرى کومه له، کرنش چپ آن در مقابل ناسيوناليسم کرد در منطقه، دوگانگى و تناقض در سياست و پراتيک آن و کنار آمدن چپ کومه له با گرايش ناسيوناليستى درون خود است براى حفظ تشکيلات بهر قيمتى.

نامه ٧ نفره اعضاى کومه له تعرض ناسيوناليسم درون کومه له است به چپ آن. اين نامه قبل از اينکه پرچمى براى انشعاب و ايجاد جريانى جداگانه در اين دوره و در ابتداى حرکت آن باشد، براه انداختن تعرضى سياسى و تبليغى عليه کومه له و وجه و تصوير چپ آن در منطقه است. ناسيوناليسم کرد تحمل کومه له اى را که در اين منطقه که با هر زبان و التقاطى از آزادى و برابرى و سوسياليسم صحبت کند، ندارد و به تسخير و تسليم کامل آن چشم دوخته است. منبع نيرو و ريشه نامه ٧ نفره از اين جا مايه مى گيرد. جهت حرکتشان عقب مانده و رو به گذشته هاى سپرى شده است. اين نامه تناسب قواى جديد بين چپ و ناسيوناليسم درون کومه له، پيشروى و تعرض مجدد ناسيوناليسم به چپ آن را به همه نشان مى دهد. در همان حال اين نامه از زاويه راست ناسيوناليستى از طرف فعالين ناسيوناليست و متفکران آنها مورد حمله قرار گرفته و در برخورد به آن به تحقير کار کمونيستى و غير محلى پرداخته اند.

اسماعيل ويسى: اشاره به دست بالا پيدا کردن گرايش ناسيوناليستى بعد از جدايى گرايش کمونيسم کارگرى کرديد. انشعاب باند "مهتدى- ايلخانى زاده" نقطه اوج آن بود. بعد از آن نيز ازلحاظ سياسى و عملى اين گرايش همچنان در ارگانهاى رهبرى "کومه له" به فعاليت خود ادامه داده است و اخيرا هم ٧ نفر از کادرهاى سطح بالاى کو مه له، طى بيانيه اى خواستار فعاليت صرفا تحت نام "کو مه له" شده اند. بنظر شما طرح و نتايج سياسى- عملى اين بيانيه از چه زاويه اى ميباشد؟ و چه همسويى با باند "مهدتى- ايلخانى زاده" دارند؟ آيا ممکن است با هم متحد شوند؟

مجيد حسينى: نامه ٧ نفره تحرک ناسيوناليسم است در کومه له گواه اوضاع خطيرى در اين سازمان و موقعيت ضعيف تر شده چپ آن است. تعدادى از امضا کنندگان نامه از جمله مدعيان قبلى فعاليت چپ در کومه له بودند و امروز به اينجا رسيده اند. ناسيوناليسم در کومه له دارد خود را جمع و جور ميکند، تعرض سازمان مى دهد، حرکتى ادامه دار در مقابل چپ در شکل سازمان و يا بى سازمان بوجود مى آورد. اگر رهبرى کومه له بتواند به نوعى مشکل اين تعداد را حل و فصل کند و اين دوره را از سر بگذراند، باز هم سر چشمه اصلى چنين رويدادهايى در کومه له سرجايش باقى است. اين وضعيت در کومه له محدود به حرکت اين جمع هفت نفره و نامه آنها نيست تا با رفع آن بر طرف شود. سر انجام اين جماعت بهر جايى برسد تعادل بين گرايشات چپ و ناسيوناليسم در کومه له به جاى تعين کننده اى رسيده است. اين يکى از مخاطراتى است که دارد کومه له و سرنوشت آن را رقم مى زند. چپى که اين را نبيند، اين را جدى نگيرد، برايش چاره انديشى نکند، بطور صريح و روشن به نقد و مرزبندى با آن نپردازد بازنده است. امکان اينکه اين عده در ادامه کشمکش با رهبرى کومه له از آن جدا شوند و به باند زحمتکشان مهتدى ملحق شوند، هست. اين اتفاقات به ما مى گويد که عرصه تحرک و ميدان مانور گرايش چپ کومه له از اين وقايع تا واقعه بعدى محدود تر و محدود تر مى گردد و اين سيرى است ادامه دار. نامه ٧ نفره خطر جدى بالا سر کومه له است به آن دليل که رهبرى آن بشدت آغشته به ناسيوناليسم است. رهبرى کومه له با سياستهاى التقاتى و بى عملى خود روزانه دارد پايه خود را از ريشه مى زند و دست و بال ناسيوناليسم را در اين تشکيلات بازتر ميکند. کميته مرکزى کومه له در عکس العمل به نامه اين هفت نفر در اطلاعيه ١٣ آبان خود مصوبات تشکيلاتى و قطعنامه کنگره نهم و برگزارى رفراندوم انجام گرفته را به جاى جواب سياسى جلو مردم مى گذارد. اين تعداد مانند رهبرى کومه له همين مصوبات را بياد دارند و با اين وجود تعرض ناسيوناليستى خود را شروع کرده اند. اين مسئله جواب مناسب و تعرض سياسى متقابل ميخواهد. قايم شدن در پناه قرار و مصوبات تشکيلاتى جواب نيست، بالا بردن پرچم سفيد است. رهبرى کومه له چند بار ديگر مى خواهد تعرض ناسيوناليستى درون کومه له را به روى خود نياورد، بر روى آن پرده بکشد تا تشکيلات خود "حفظ" کند؟ آيا اينگونه روشها در برخورد به کودتاى مهتدى و تاخت و تاز گرايش ناسيوناليست درون کومه له مفيد واقع شده است تا امروز در تقابل با نامه هفت نفره راه به جايى ببرد؟ اصلا چرا از سال ٩١ به اين طرف هميشه راست و جريان ناسيوناليستى درون کومه له حمله به چپ آنرا سازمان داده است؟ چرا يک بار خلاف اين جريان از طرف رهبرى کومه له عليه گرايش ناسيوناليست آن اتفاق نيفتاده است؟ کنار آمدن رهبرى کومه له با ناسيوناليسم يک مشکل است و پس زدن بدنه چپ کومه له توسط رهبرى آن مشکل ديگرى است در اين سازمان. ١٣ سال تمام است رهبرى اين جريان سياست و روش هاى گرايش ناسيوناليست دورن کومه له و کرنش خود به جريانات ناسيوناليستى را توجيه مى کند. در مقطع دستگيرى و زندانى کردن چند نفر از اعضا کومه له توسط جلال طالبانى و خطر تحويل دادن آنها به ايران، در جريان کودتاى مهتدى و جلال طالبانى و بخاطر سکوت کومه له در مقابل جنايات جريانات ناسيوناليستى، نيروى چپ بدنه اين سازمان به تحرک افتاد و زبان به اعتراض گشود اما رهبرى کومه له در مقابلش ايستاد و ساکتش کرد. از اين سر هم چپ در اين تشکيلات ضعيف شده است و جسارت ناسيوناليستها بيشتر شده است.

در طول تمام برزخها و مقاطع حساسى که دچار کومه له شده است، ما حکمتيستها مسئولانه دخالت کرده ايم و به حضور يک کومه له کمونيست علاقه مند بوده ايم. ولى در همه اين دوران حمله به ما از طرف رهبرى کومه له يک پاى ثابت سياست آنها بوده است. رهبرى اين جريان هر گز معنى مهم سياسى و اجتماعى اين سياست و پيام ما را درک نکرد. چون اين رهبرى مماشات با ناسيونايسم را بر استفاده از قدرت و امکانات ما بنفع خود را ترجيح داد. در همه اين مقاطع به ما حمله کردند و نه به طرف مقابل. يکى از راه هاى اصلى پيشروى ناسيوناليسم در کومه له از کانال حمله به ما و زير سوال بردن سابقه کومه له و حزب کمونيست ايران و در متدادش حمله به ما ميگذرد.

امروز هم وقتيکه ماهيت جريان را ٧ نفره را بر ملا کرديم محمد نبوى درايت سياسى به خرج داد و گفت به شما چه مربوط است و خودمان مسئله راحل خواهيم کرد!! جواب محمد نبوى و اطلاعيه کميته مرکزى کومه له، افت چپ درون کومه له و سازشى در حد تسليم به جريان ناسيوناليستى را با خود حمل مى کند. اين رهبرى و اين دوست ما کارى به اين گرايش ارتجاعى و ضد مردمى در پناه خود ندارد و مسئله را محفلى و خانوادگى اعلام ميکند و سياست ناسيوناليستى آنرا پنهان ميکند. جريان فراتر از اينها است به بقا و موجوديت کومه له بمثابه جريان چپ ربط دارد. اين سپر انداختن رسمى رهبرى کومه له در مقابل جنبش ناسيوناليستى است و پيش کشيدن قرار و مصوبات و "رفيق خودمان اند" که بحثى را مطرح کرده اند بيان اين افت و محمل آن است.

اسماعيل ويسى: همانطوريکه اشاره کردى، مبانى سياسى و نتايج عملى اين بيانيه از ديدگاهى ناسيوناليستى است. اما بيان کرده اند چون حزب کمونيست ايران، صرفا "تابلويى" است، فقط تحت عنوان "کو مه له" فعاليت کنند. اولا مشخص نيست کدام کومه له؟ و آيا تشکلى تحت عنوان حزب کمونيست ايران صرفا تابلوئى است؟

مجيد حسينى: يکى از تناقضات کومه له جديد حفظ نام و قالب خالى حزب کمونيست ايران است. ما در کنار منصور حکمت سياست گذار و پراتيسين آن بوديم و با رفتن ما از آن تابلوى به جا مانده حزب سابق نمى شود. اين قواره خالى نمى تواند کومه له را که نقش و جايگاهى بيشترى در مقايسه با آن دارد سازمان کردستانى خود کند و در سايه خود قرارش دهد. صرفه نظر از درستى و نا درستى هر نظرى اين مسئله تناقض واقعى بوجود آورده است و جواب واقع بينانه مى خواهد. رهبرى کومه له به اين دلخوش بود که بتواند حزب کمونيست ايران را تبديل به سرپناه طيفى از فعالين سياسى کند که از "ارابه" حزب کمونيست کارگرى ايران -حکمتيست در تند پيچهاى مختلف سياسى پرت شده باشند. اين "دورنما" حاصل نشد و ناکامى در آن و حتى تعدادى که به اين سر پناه روى آورده اند معضل کومه له را بيشتر کرده است. تازه با جدايى ما حکمتيستها، حزب کمونيست کارگرى ايران براى اين طيف از چپ ها جذابيت بيشترى به نسبت حزب کمونيست ايران دارد و کومه له باز هم بد شانسى آورده و رقيب پيدا کرده است. گرايش ناسيوناليسم در کومه له و خارج از آن همه اينها را مى بيند و بر داشتن نام حزب کمونيست ايران بهانه اى است براى تصرف کومه له. اما اگر رهبرى کومه له درايت سياسى از خود نشان ندهد، کومه له کمونيست را در تعرض به ناسيوناليسم کرد به جاى حزب کمونيست ايران قرار ندهد، اين تناقض به جاى خود مى ماند و ممکن است ديگران اين کار را بکنند. حزب کمونيست ايران سرمنشا هيپگونه فعاليت و اثرى در جامعه نيست، موضع کشمکش بين ناسيوناليست و چپ کومه له است و آن گرايشى از اين مسئله بيشترين نيرو را مى گيرد که بر طبق نقشه و برنامه او حتى با رفراندوم نام اين حزب را بر دارد.

من فکر مى کنم وجود حزب کمونيست ايران حتى بدون وجود نامه اين ٧ نفر به نفع چپ و کمونيست درون کومه له جديد نيست به شرطى که چپ آن برنامه و نقشه خود را بريزد. رهبرى کومه له با حمله به گذشته حزب کمونيست ايران، با دفاع نکردن از سياستهاى آن، با حمله به شخصيتها و سياست گذارانش و در عين حال با اصرار بر حفظ قالب اين تشکيلات تناقضات حل نشدنى براى خود بوجود آورده است. نمى دانم چرا رهبرى کومه له فکر مى کند در چهار چوب کومه له کمونيست نمى تواند فعاليت کمونيستى بکند؟ چرا جنبه تشکيلاتى آن جلو چشمش است و فراتر از اين چهار چوب به جامعه و به صف آرايى احزاب و توطئه گرى باند زحمتکشان در دزدى نام کومه له توجه ندارد؟ اعلام کومه له کمونيست در شرايط امروز جامعه کردستان تعرضى است به قلب ناسيوناليسم. تشخيص اين جنبه طبقاتى مسئله به قطبى تر شدن چپ و ناسيوناليسم در جامعه کردستان کمک مى کند و کومه له را بيشتر مورد توجه مردم قرار مى دهد. بى حاصلى راه و روش تشکيلات داران سمج و بى تحرک کومه له بارها اثبات شده است. راه حفظ هر تشکيلاتى تعرض سياسى و موضع شفاف است. اين راه که رهبرى کومه له در آن قرار دارد کومه له کوچکتر و کوچکتر مى کند و در ادامه فرصتها از دست ميرود و ناسيوناليسم آن را جرى تر ميکند.

اسماعيل ويسى: رهبرى کومه له، صرفا به صادر کردن اطلاعيه اى اکتفاکرده است و بنوعى چشمان خود را بر اين واقعيت "بحران سياسى" که دچارش شده اند، بسته اند و سکوت اختيار کرده اند. اما، عملا عده اى از کادرهايشان به دخالت سياسى و راه حل "حزب کمونيست کارگرى- حکمتيست که با صراحت خواهان تشکيل "کومه له اى مارکسيست و کمونيست" در کردستان شده اند، که آنها را از اين بحران سياسى و هويتى نجات خواهد داد. بجاى نقد گرايش ناسيوناليستى که بجان سازمانشان افتاده است، به ما "حکميتستها" حمله ميکنند. بنظر شما در هر دو مورد چه سکوت رهبرى کومه له و حمله به ما به چه دليلى است؟

مجيد حسينى: آنهايى که در کومه له خود را کمونيست و چپ ميدانند و به ما حمله ميکنند دارند به ناسيوناليسم آوانس مى دهند و وجه مشترک خود را نشان آنها مى دهد. کمونيسم در کردستان و نيروى کوتاه نيامده در مقابل ناسيوناليسم کرد با ما تداعى مى شود و نه با کومه له. آيا رهبرى کومه له سياست درستى در اين رابطه دارد؟ متاسفانه نه و خطر صرفا بد گفتن ما نيست، دادن ذهنيتى غير واقعى از فعاليت گذشته ما در حزب کمونيست ايران و شکل دادن به چپى بشدت آلوده به ناسيوناليسم کرد در کومه له است. تاسف اينجا است که بخش قابل توجهى از کسانى که در کومه له خود چپ و کمونيست مى دانند به گذشته فعاليت خود در حزب کمونيست ايران و کومه له افتخار نمى کنند و سمپاتى چندانى به آن ندارند. اين سياست رهبرى کومه له پايه اصلى توليد و باز توليد ناسيوناليسم در درون صف چپ کومه له است. سياستهاى کومه له چپ آن را سرخورده نموده و ناسيوناليسم آن را مدعى بار آورده است. حمله امروز کومه له فعلى به ما ديرينه است و تاريخش به سال ٩١ بر مى گردد.

اما معيار سياست ما در برخورد به کومه له و هر جريان ديگرى بد و بيراه گفتن آنها به ما نيست. ما وجود کومه له کمونيست در کردستان و دفاع کجدار و مريض آن از سوسياليسم را به نفع مى دانيم. متلاشى شدن کومه له ميدان تاخت و تاز ناسيوناليسم را باز مى گذارد فضا را راست تر مى کند.

نامه اين ٧ نفر، پلاتفرم آنها، ترکيب آنها، موقعيت چپ در جامعه، دفاع ما حکمتيستها از چپ درون کومه له، به رهبرى کومه له امکان تعرض به ناسيوناليسم را داده است. آيا رهبرى کومه له محدود نگرى را کنار ميگذارد و از اين فرصت براى تعرضى جدى به راست بهره بردارى مى کند؟ اميد چندانى نيست و اميدوارم من اشتباه کنم.

١٤ دسامبر ٢٠٠٤