ما در راه ساختن یک حزب کمونیستی، سیاسی و توده ای هستیم!

 

بخشی از گفتگوتلویزیون پرتو با کورش مدرسی به مناسبت دومین سالگرد تشکیل حزب حکمتیست

 

 تلویزیون پرتو: کورش مدرسی اجازه بدهید از اینجا شروع کنم. دو سال میگذرد اگر شما خودتان به این تصویر نگاه کنید حزب حکمتیست میخواست کجای صحنه سیاسی ایران را اشغال کند؟

 

کورش مدرسی: وقتی که ما حزب را تاسیس کردیم، هدف ما یک هدف خیلی قدیمی بود که در جامعه ایران جایش خالی بود. این هدف را داشتیم که خلائی را پر کنیم که همه در جامعه ایران و هم در جامعه جهانی سالهای سال بود جایش خالی بود و هنوز هم به یک معنی هست. آنهم ایجاد یک حزب کمونیستی، یک حزب سیاسی و یک حزب اجتماعی و یک حزب توده ای که بتواند قدرت سیاسی را در ایران به نفع مردم، به نفع برابری، به نفع شادی و رفاه و تعالی انسانی یکسره کند و یک بار برای همیشه به این محنتی که به زندگی همه مردم تحمیل میشود خاتمه بدهد. این هدف ما بود. جریانات چپ در تاریخ کم نبوده اند، جریاناتی که میخواستند دنیای بهتری بیاورند، آرزوی برابری داشتند و وعده آزادی میدادند. منتهی جریان ما جریانی بود که تلاش کرد و هنوز هم تلاش میکند که این واقعیت را روی زمین سفت جامعه به یک نیرو تبدیل کند. نیروئی که مردم آنرا ببینند، بتوانند به آن بپیوندند و هر کسی که خودش را در آرمانهای این حزب شریک میداند بتواند به این حزب بپیوندد، بازویش را در بازوی آدمهای دیگری که در این حزب هستند حلقه کند و بتواند نیروئی بشود به شکست ناپذیری نیروی طبقه کارگر و آنرا به صحنه سیاست ایران بیاورد.

 

تلویزیون پرتو: اجازه بدهید در مقام لیدر حزب حکمتیست از شما سوالی کنم. کدام جنبه های معین از این حزب هست که شما با افتخار از آن اسم میبرید و چه جاهائی از آن عصبانی هستید؟

 

کورش مدرسی: راستش من به بودن با این حزب افتخار میکنم. این حزب مطلقا حزب یک نفره نیست. هرکسی که نگاه کند اینرا میبیند. صفی از کمونیستها، صفی از فعالین و رهبران کمونیستی در این حزب هستند و اگر چیزی در این حزب ممکن شده وجود این صف و وجود این طیف وسیع از کمونیستهایی است که در این حزب متشکل شده اند. کمونیستهایی که امروز ردشان را میبینید. از تهران تا بندرعباس، مشهد، اصفهان، شیراز، تبریز، سنندج، از این سرتا آن سر ایران و خارج کشور، در کردستان همه جا حضورشان را میشود احساس کرد، اثر فعالیتشان را میشود احساس کرد. ما همیشه این عادتمان بوده که از خودمان بپرسیم که مستقل از اینکه ما چقدر از خودمان ممنون هستیم و یا از خودمان راضی یا ناراضی هستیم، باید یک لحظه فکر کنیم اگر ما نباشیم زندگی مردم سهل تر میشود یا سخت تر؟ آیا بودن یا نبودن ما در زندگی روزمره آن مردم تاثیری میگذارد یا نه؟ به نظر من بودن یا نبودن حزب حکمتیست در زندگی مردم نه در ابعادی که ما دوست داریم اما قابل مشاهده است که تاثیر میگذارد. نبودن ما فضای کردستان را تغییر میدهد، بنودن ما فضای دانشگاه ها را تغییر میدهد، نبودن ما فضای جنبش سرنگونی طلبی را تغییر میدهد، نبودن ما ناسیونالیسم را تقویت میکند. اگر ما نباشیم قومپرستها نفس راحت تری میکشند. بسیاری از این فاکتورها را میشود دید و همه اینها جای افتخار است و همه اینها برای من حداقل افتخاری است که توانسته ام چنین نقشی را این مدت بازی کنم. منتهی ما همیشه از خودمان ناراضی هستیم. همیشه نارارضی بوده ایم و همیشه ناراضی هستیم. نه به این دلیل که خوب است آدم از خودش ناراضی باشد. به این دلیل که آن اتفاقی که باید بیفتد هنوز نیفتاده. ما هنوز تکلیف جنبش سرنگونی را در عرصه سیاست ایران تعیین نکرده ایم. هنوز مردم انتخاب کامل نکرده اند. هنوز خیلی ها ما را نمیشناسند. هنوز خیلی ها چه در درون و چه در بیرون این حزب آن اعتماد را ندارند که واقعا این کار از عهده ما بر می آید، واقعا در دوره زندگی ما میتوانیم آزاد بشویم، میتوانیم یک روزی در میدان آزادی سرود انترناسیونال را بخوانیم، میتوانیم مبشر آزادی زن، مبشر رهایی انسان، مبشر شادی و تعالی روحی، فیزیکی و معنوی کودک در جامعه ایران بشویم،

 میتوانیم واقعا متحقق کننده زندگی پربار، آزاد و بسیار غنی برای  سالمندان این جامعه بشویم؟ و آیا طبقه کارگر میتواند محمل عروج یک بشریت جدید در قرن بیست و یک بشود؟ اینها همه سوالهای جدی است. از من هم بپرسید جواب حاضر و آماده ای برای اینها ندارم. چیزی که میتوانم بگویم این است که این دنیا در دوره ما ممکن است. یکی از چیزهایی که اینرا ممکن میکند نه فقط امکانات مادی در دنیای بیرون است، اینکه ثروت آنقدر در جامعه هست که میشود چنین دنیایی را متحقق کرد، بلکه وجود یک چنین حزبی است. این حزب با هر ایرادی که ما به آن داشته باشیم تنها امید برای متحقق کردن این دنیا است و فکر میکنم عصبانیت و ناراحتی های ما هنوز بر میگردد به اینکه چرا عجله کافی نداریم؟ چرا سرعت کافی در پیشروی در این زمینه نداریم، چرا هنوز اجتماعی نیستیم، چرا هنوز تعداد اعضا این حزب به یک میلیون نرسیده. اینها اهدافی است که ما باید تعقییب کنیم وگرنه در استاندارد احزاب چپی که فرض کنیم به قول شما دو سال هم هست که متولد شده اند شاید حزب ما رد بسیار عمیق تری را از خودش در جامعه به جا گذاشته و میتواند از خودش ممنون باشد که نیست. حزب ما از خودش ناراضی است برای اینکه ما هدفمان را این نگذاشته بودیم که یک نمونه دیگر از یک حزب خوب چپ بسازیم. هدفمان را این گذاشته بودیم و هنوز هم هدفمان است که یک انقلاب سوسیالیستی را در ایران متحقق کنیم و یک تعریف جدید از سوسیالیسم، یک سوسیالیسم برابری طلب، آزادیخواه، مدرن و انسانی را متحقق کنیم و هنوز از این فاصله داریم و هنوز جنبش سرنگونی در ایران دست و پا میزند، هنوز ما نمیتوانیم صف محکمی را جلوی جنگ طلبی امریکا و جلو فضای جنگی درست کردن جمهوری اسلامی ببیندیم، هنوز جنبش ما نمیتواند تکلیف مسئله لبنان را روشن کند، هنوز جنبش ما نمیتواند روی زمین سفت طبقه کارگر را آنقدر متحد و متشکل کند که اگر به حرفش گوش نکنند و جمهوری اسلامی تسلیم نشود، کلید همه حیات اقتصادی جامعه را خاموش کند!

حزب ما هنوز از این فاصله دارد، جامعه ایران هنوز از این فاصله دارد و به هر درجه ای که جامعه ایران فاصله دارد ما هنوز باید از خودمان ناراصی باشیم و منشا عصبانیت و نارضایتی ما دقیقا همین است.

 

تلویزویون پرتو: این حزب با گارد آزادی اش، با دشمنی خیلی سرسختانه اش با ناسیونالیسم، با دشمنی اش با فدرالیسم، با تاکیدش بر اتحاد مردم روی زمین سفت و نفس تشکل و اتحاد مردم و بسیاری نکات دیگر مشخص میشود نکات اصلی که شما میخواهید به کسی که برای اولین بار با شما و حزب حکمتیست آشنا شده بگوئید و اشتیاق او را جلب کنید کدام است و از کجا میخواهید این فرد استارتش را بزند؟

 

کورش مدرسی: من حرفی را که همیشه زده ایم تکرار میکنم و آنهم این است که در دنیای بیرون چه کسی هست که فکر کند خوب نیست که آدمها برابر باشند، که خوب نیست استثمار وجود نداشته باشد، که خوب نیست شادی حق بچه ها باشد، که خوب نیست وظیفه جامعه این باشد که شادی و تعالی فیزیکی و معنوی آدمها را تامین کند، که خوب نیست آدمها حق داشته باشند به دستاوردهای نعمات زندگی چه معنوی و چه فیزیکی دسترسی پیدا کنند، که خوب نیست آدمها آزاد باشند، زن و مرد برابر باشند، آدم تعالی پیدا کند. فکر میکنم تعداد خیلی کمی هستند که اینرا قبول ندارند و دوست ندارند مردم این حق را داشته باشند. به این معنی من همان حرف قدیمی منصور حکمت را میزنم که می گفت "زیپ پوست هر آدمی را بکشید زیر آن یک برابری طلب، یک سوسیالیست می بینید."، غیر از آدمهای معدودی که به اصطلاح  تعالی شان در این است که بقیه برده باشند و بقیه را بدبخت نگه دارند. اینها یک اقلیت کوچکی در جامعه هستند. سوال من این است که چه کسی هست که اینرا نخواهد؟ و سوال من این است که آیا میخواهیم به چنین صفی بپیوندید که این امر را ممکن میکند؟ نه بطور کلی و در یک قیامت نامعلوم، در یک آینده ای که معلوم نیست کی هست، بلکه در دوره زندگی خودمان یک چنین چیزی را ممکن میکند. این حزب برای ممکن کردن این دنیای بهتر قدم به میدان گذاشته و هر کسی که این دنیا را میخواهد راهش این است که به این حزب بپیوندد. این حزب دستها را در دست هم میگذارد، این حزب حرفها را یکی میکند، این حزب مبارزه را هماهنگ میکند، این حزب جبهه ای را می سازد که با کمترین فشار، با کمترین زحمت، با بالاترین قدرت بشود این دنیا را متحقق کرد. این دنیا ممکن است برای اینکه هیچوقت ثروت در دنیا اینقدر که امروز هست نبوده و فقر هیچوقت به اندازه امروز در دنیا بیداد نمیکرده. امکانات جامعه بشری بیکران است. آن چیزی که مانع میشود این امکانات در خدمت همه بشریت قرار بگیرد این نظام کثیف و پوسیده است، که این نظام را میشود عوض کرد. خود این نظام امکانات عوض کردن خودش را فراهم کرده. امروز میشود تولید برای مصرف باشد، میشود تولید نه برای سود بلکه برای رفع نیازمندیهای انسان باشد، امروز میتواند استثمار نباشد، امروز میتواند خوشبختی از طریق گرسنگی دادن به بقیه صورت نگیرد بلکه خوشبختی از طریق خوشبخت نگه داشتن همه صورت بگیرد. اینها آرمانهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه قدیمی بشری است که امروز ممکن شده. در پرتو یک سیاست، در پرتو یک جنبش طبقاتی ممکن شده است. طبقه کارگر برای اینکه خودش را نجات بدهد مجبور است این را عملی کند. این حزب حزبی است که وعده این دنیا را میدهد و ابزار تحقق این دنیا است. مستقل از اینکه هر کس کجا قرار گرفته پیوستن به این حزب شرط کمک کردن و متحقق کردن این آرزو و این دنیای ممکن است. در نتیجه باید به این حزب پیوست!