آيا كسى هست بخواهد به فرياد مردم لبنان برسد؟

 

گفتگوى تلويزيون پرتو با كورش مدرسى

 

سوال: حملات اسرائيل لبنان را بخاك و خون كشيده است. هنوز هم نشانى از پايان اين حمله بچشم نميخورد. بحث و تفسير و واكنش حول اين جنگ دنيا را در خود فرو برده است. "فاشيسم لجام گسيخته اسرائيلى و امريكايى به بهانه اسارت دو سرباز اسرائيلى"، مفاد اصلى بيانيه حزب حكتيست در مورد اين جنگ را شكل ميدهد. مطابق همين بيانيه اهداف نظم نوينى امريكا است كه در منطقه دارد تعقيب ميگردد. بخش وسيعى از جريانات سياسى تحليلهايشان بر اساس "رويارويى دو اردوگاه  تروريستى"  استوار است. در يك نگاه به طرفين درگير، حزب الله و جمهورى اسلامى و حماس از يكطرف و اسرائيل با پشتيبانى امريكا از طرف ديگر، و سوابق كشمكش اين دو طرف راستش چنين تحليلى  بنظر زياد هم ناموجه بنظر نميرسد. چرا و چگونه است كه شما اين واقعه را طور ديگرى نگاه ميكنيد؟

 

كورش مدرسى: در نگاه به اين واقعه بايد قبل از هر تحليلى به يك فاكت دقت كرد. در تحليلهايى كه رايج است انسان، سرنوشت انسانها، اتفاقاتى كه دامن اين انسانها در منطقه را گرفته است به كنار گذاشته ميشود. اين تحليلها  تشابه زيادى به بررسى سرنوشت بعنوان نمونه نسل فك و پنگوئن در قطب شمال بر اثر تغييرات آب و هوا دارد. به همين سياق به سراغ ليستى از  "عوامل" و "مسببين" ميروند. اينجا اتفاق خيلى روشنى افتاده است. خيلى ساده مردم لبنان داشتند زندگيشان را ميكردند، امروز زندگى نميكنند. مردم جنوب لبنان داشتند صبح به سر كار  ميرفتند، امروز از چنين كارى باز مانده اند. مدرسه، بيمارستان و زندگى اى در جريان بود، امروز تعداد زيادى از همان بچه ها كشته شده اند. بدون اينكه گناهى داشته باشند. بايد در چشم اين اتفاق نگاه كرد. بايد ديد چه دارد روى ميدهد. اينكه اسرائيل چهل سال است كه منطقه را نا امن  كرده است و به ازاء هر پيشروى خود آبشخور انواع و اقسام  ارتجاع ( زمانى  ناسيوناليسم عرب و اخيرا هم اسلامى ها) شده است،  تنها سطوح تحليلى قضيه را تشكيل ميدهند. اتفاقى كه در جريان است عبارت است از اينستكه اسرائيل ـ و با حمايت مستقيم امريكا و انگليس ـ بى توجه به ابتدايى ترين ارزشهاى انسانى بخاطر منفعتهاى خود خاك منطقه را به توبره كشيده اند. حق فلسطينيها را برسميت نميشناسند. جنوب لبنان را دوباره به اشغال در مياورند. تازه مدعى هم هستند كه اين حزب الله است كه جنوب لبنان را اشغال كرده است!

 بعقيده من بحث ابدا بر سر حزب الله نيست، بحث بر سر مردم جنوب و سراسر لبنان است. بحث بر سر وضعيتى است كه اسرائيل بر سر مردم فلسطين درآورده است.  هيچ توجيه ديگرى بجز سياست از پيش تدارك ديده شده امريكا براى منطقه براى اين جنگ و اقدام اسرائيل وجود ندارد. ما از پيش نسبت به اين سياست هشدار داده بوديم. كشمكش به بهانه هسته اى عليه جمهورى اسلامى  يكى از عرصه هاى سياست نظم نوينى  امريكا است. جنوب لبنان عرصه ديگرى از همين سياست است. در ادامه همان سياست در عرصه عملى است كه  به بهانه حزب الله دارند واقعيت ديگرى را تعيين تكليف ميكنند. اين جنگ از پيش تدارك ديده شده بود. مردم لبنان قربانى چنين جنگى هستند. اين هيچ ربطى به جنگ قديمى تر فلسطينيان و يا حزب الله لبنان ندارد. اتفاقات مشابه دو سرباز اسرائيلى روزمره رخ ميدادند. اما اينكه همين اتفاق منجر به واكنش امروز ميگردد بنظر من ( البته اينرا همه و از جمله خود تحليل گران واشنگتن هم پنهانش نميكنند ) به تصميم يكجانبه اسرائيل و امريكا براى يكسره كردن اوضاع منطقه بنفع خود استوار است. به قيمت خانه خرابى مردم و بحكم حق يكجانبه امريكا و متحدينش در همه جاى دنيا هر جا منافعشان ايجاب كند  دست بهر كارى ميزنند، اين جلوى چشمان ماست. رك و راست دارند ميگويند اگر كسى در مقابل اين قدرقدرت اطاعت و همراهى بخرج ندهد  ويرانى و تباهى و نابودى و كشتار مردم بيگناه،  درست مشابه لبنان،  را بچشم خواهد ديد.

 

سوال: اجازه بدهيد يكراست برويم سراغ مخالفتهايى كه با ديدگاه شما در رابطه با جنگ مطرح هستند. گفته ميشود حملات و اقدامات تروريستى حزب الله و اسلامى ها عليه مردم اسرائيل را نديده ميگيريد. اسرائيل مدعى است كه مدتها قبل جنوب لبنان را تخليه كرده بوده است. آيا شما ظرفيتها و نقش حزب الله و جريانات اسلامى را نديده نميگيريد؟

 

كورش مدرسى: ابدا من اين مساله را نديده نميگيرم. ببينيد فلسطين در اشغال اسرائيل است. چهل سال است در اشغال است. بخشهايى از جنوب لبنان را اسرائيل تخليه نكرده است. مردم لبنان از هر تيره و طايفه اى باشند حق دارند عليه يك فاشيسم لجام گسيخته مبارزه كنند. حق دارند مقاومت بكنند. اينكه كسى پيدا نميشود مردم را سازمان بدهد، و يك جماعت جانى اسلامى پيدا شده اند كه لباس حامى مردم را بر تن كرده اند، و همين جريانات به تنها نقطه حامى مردم تبديل شده اند، اين پديده يك شرمندگى براى بشريت متمدن است. اما چيزى را هنوز در  حقانيت مردم لبنان در دفاع از حق خود تغيير نميدهد. اين تقصير ما كمونيستها و امثال ماست كه نميتوانيم پوششى براى مردم لبنان درست كنيم. تقصير ماست كه نتوانسته ايم راهى براى دفاع از زندگيشان در مقابل آن مردم و يا فلسطينيان  قرار دهيم. تاكيد ميكنم مردم فلسطين و لبنان حق دارند از خود دفاع كنند. كمونيستها و آزاديخواهان و طبقه كارگر آنجا غايبند و از دور براى آن مردم "دست تكان ميدهند". از طرف ديگر  يك عده جريان جانى و ضد انسان اسلامى پرچم دفاع از مردم را بر دوش گرفته اند. هر دو پديده هاى تلخى هستند. هر چند هم كه تلخ، اما اجازه نداريم كه عواقب آنرا بر سر مردم لبنان خالى كنيم.

دولت لبنان تا حال حتى يك گلوله عليه اسرائيل شليك نكرده است. امروز در لبنان و در منطقه براى مردم،  و در آن ميان حتى براى  زنان  سكولار و مردم غير مسلمان،  حزب الله تبديل به تنها نيرويى شده است كه با آن بتوانند از شرافت و زندگى خود دفاع كنند. اقلا يك مقاومتى را سازمان دهند. همان كارى كه حماس در فلسطين مشغول آن است. اوضاع بوجود آمده از يك طرف لجام گسيختگى بى پرواى اسرائيل و امريكا را به نمايش گذاشته است. از طرف ديگر همين اوضاع گوياى انفعال، بيخطى، نااميدى مزمن دامنگير جريانات چپ است. اين جريانات نتوانسته و نميتوانند هيچ سرپناهى براى مردم درست كنند. اين جريانات بجز شعارهاى توخالى كار ديگرى ازشان ساخته نبوده است. از آنجاييكه از دست اين جريانات كارى بجز پخش اعلاميه ساخته نبوده است، جريانات ديگرى مثل حماس و حزب الله به تنها مرجع دفاع از خانه و زندگى مردم تبديل شده اند.

 تاكيد من اينست كه ما داريم از خانه و زندگى مردم حرف ميزنيم و نه از ريش و عباى شيخ حزب الله. انتقاد مورد نظر از نوع انتقاد چپ حاشيه اى و مريخى است كه از ديدن واقعيت ساده جارى در منطقه عاجز است. اين همان چپ بيربط است كه در سى چهل سال گذشته نتوانسته كارى را براى مردم به سرانجام برساند. در اين چپ در اوضاع عراق هنوز اميدشان به اينستكه سربازان بين المللى بيايند و مردم آن كشور را نجات دهند. تا زمانيكه چپ و كمونيستها در همان عراق نتوانند سنگرى در دفاع از مردم و زندگيشان در مقابل آن جهنم بسازند؛ زمين را به ارتجاعى ترين نيروها باخته اند. بجاى ديدن اين واقعيت، پناه بردن به تحليل "تقابل قطبهاى تروريستى و ارتجاعى" چيزى بيشتر از يك پوشش كاذب براى انفعال آن چپ نيست. اين چپ و اينگونه مواضع فضاى دنياى را اشغال كرده اند. بايد اينها را بيدار كرد. بايد مردم را بيدار كرد. بايد كمونيستهاى اسرائيلى را خطاب قرار داد كه تفنگ را بسوى دولت "خودى" اسرائيل برگردانند. موضع "دو قطب ارتجاعى" تنها اتخاذ يك موضع بيطرف در اين كشمكش خانمان برانداز است و بس. اين يك موضع ظاهرا تند است ولى در واقع موضعى در خدمت اسرائيل و خدمت به حزب الله است. موضع امروز مبنى بر "جنگ دو ارتجاع" بزرگترين خدمت به حزب الله است. اين موضع، موضع امريكا است. موضع انگليس است. به اين خاطر كه انگليس به دنيا خاطر نشان ميكند كه جنگ دو طرف دارد. ميگويد كه حزب الله بايد از مرز كنار برود. در اين ميان كسى نيست كه بگويد تنها نيرويى كه همين امروز دارد در مقاب ويرانى حملات اسرائيل براى مردم جنگ زده لبنان سدى ميسازد، با كمال تاسف، يكى از كثيفترين نيروهاى دنياى امروز ما همان حزب الله است. امروز اسرائيل جنگ و خونريزى،  و در عوض حماس دارد به مردم فلسطين مهد كودك ميدهد.    

در چهار چوب جريانات مد نظر شما، سياست همه چيز هست بجز انسان. سياست همه چيز هست بجز مجرايى كه از جمله همين چپ و آزاديخواهان را موظف سازد  راه و چاره اى را در مقابل اين انسانها  قرار دهند. اين سياست همه چيز هست، جز اينكه راهى را در مقابل مردم لبنان قرار دهد كه بتوانند به زندگى معمول خود بازگردند. در مقابل كسانى كه بر اسب "دو قطب تروريستى" سوار هستند ميپرسم اگر خود شما امروز در لبنان بوديد چه ميكرديد؟ آيا واقعا حزب الله را هدف تيرهاى خود قرار ميداديد!

بنظر من انسانيست در اين ميان دارد قربانى ميشود. بنظر من قبل از  كودكان و مردم لبنان،  اين آزاديخواهان و چپ كه در دالانهاى پيچ در پيچ  تحليلهاى باصطلاح تئوريك  سرگردان هستند، خود از قربانيان اين جنگ بايد بحساب بيايند. نتيجه عملى اين اوضاع چيزى بيشتر از تداوم كشته شدن مردم بيگناه در لبنان نيست.

 

سوال: در بيانيه مسئوليت كامل اين جنگ بر گردن اسرائيل گذاشته شده است. خواهان پايان فورى حملات اسرائيل شده ايد. به اين ترتيب تعيين تكليف با اين جريانات تروريستى اسلامى چگونه انجام خواهد شد؟

كورش مدرسى: تعيين تكليف در لبنان و منطقه كار جريانات چپ است كه قبل از هر چيز توانسته باشند جلوى اسرائيل را بگيرند. در ايران بعهده جريانات چپى است كه جمهورى اسلامى را سرنگون ميسازند. چنين تعيين تكليفى در عراق هم بعهده جرياناتى است كه قبلش توانسته باشند جلوى ارتش امريكا را بگيرند. من نميدان با كدام منطقى بايد گفت. مساله امروز مردم لبنان حمله اسرائيل است. ميپرسم تروريسم چه ربطى به مساله دارد؟ تا ديروز مردم داشتند زندگى ميكردند، امروز از زندگى باز مانده اند. كسى هست بخواهد بداد مردم لبنان برسد؟

كسى ميتواند تكليف حزب الله را روشن كند كه قبلش يك آلترناتيو جلوى مردم لبنان بگذارد. راهى را در مقابل مردم بگذارد كه بجاى حزب الله زير پر و بال شما جمع شوند تا بتوانند مقاومتى را در مقابل اسرائيل سازمان دهند. مقاومت در مقابل حزب الله را كسى ميتواند سازمان دهد كه مبتكر موثرترين مبارزه در مقابل اسرائيل است. درست همانطور كه در ايران مقاومت در مقابل جريانات اسلامى و قوم پرست از دست كسانى بر ميايد كه موثرترين راه مقابله با جمهورى اسلامى را در دسترس مردم ايران قرار ميدهند. در غير اينصورت برگرداندن تفنگ، تير زدن به پاى خود است. حاصل آن تبديل شدن به يك جريان منزوى و بيراه و بيكاره است كه هيچ كارى نميتواند براى مردم به انجام برساند.

تاريخ امروز بشريت بينهايت تاسف انگيز شده است. خيل عظيم مديا و رسانه ها روزنامه نگاران دارند بزرگترين دروغهاى تاريخ را بعنوان حقيقت بخورد مردم ميدهند. بقيه هم دارند "دو اردوى تروريسم" را محكوم ميكنند! چه ميشود گفت؟ درود بر شما! يك ميليون مردم لبنان آواره شده اند، كشته ها هزاران نفر است. اين اوراد را بكار ميگيريم و به انتظار مينشينيم تا حزب الله ذوب شود و اسرائيل هم لابد زمانى  پشيمان خواهد شد!

 بنظر من اين "تحليلها" فرمول هيچ كارى نكردن است و بس. اينها فرمول راه نداشتن است. شكست حزب الله و حماس كار كسانى است كه راه موثر شكست اسرائيل را در مقابل آن جامعه قرار داده اند. موضع " هر دو محكوم است" و اهداى شعار انترناسيونال  از دور براى مردم لبنان، چيزى بيشتر از موضع "جنت مكان" نيست. دردى را هم از مردم لبنان درمان نميكند.

قبل از حمله اگر طرفدارى از حزب الله در لبنان حاشيه و در حال كوچك شدن بود، امروز همان دولت ضد حزب الله و طرفدار امريكاى لبنان دارد از جريان حزب الله حمايت ميكند. گزارش رسانه ها حكايت از رشد چشمگير حمايت از حزب الله در سراسر لبنان دارند. فاجعه از اين بزرگتر ممكن نيست. مردم را دارند بيرحمانه بمباران ميكنند. مردم چاره اى ندارند زير پوشش و سرپناهى جمع شوند. اين پوشش را بدبختانه يكى از مرتجعترين نيروهاى منطقه در دسترس مردم قرار داده است. در اين ميان يكعده هم قاضى شده اند كه اردوى ارتجاع كى هست و كى نيست، كى محكوم است و ..... روى سخن من كمونيستها و چپ ها و آزاديخواهان در ايران و عراق و لبنان و اسرائيل است. و در خود اروپا. روى سخن ما به اينهاست كه بايد جنبيد.

 

سوال: اجازه بدهيد سر از محافل ايران در بياوريم. گفته ميشود جمهورى اسلامى سالها پول و خزانه مملكت را صرف حزب الله كرد. گفته ميشود كه اين دوستان جمهورى اسلامى هستند كه الان زير بمباران و حملات اسرائيل قرار گرفته اند. از گوشمالى جمهورى اسلامى و حزب الله اظهار خوشحالى ميشود.

كورش مدرسى: بنظر من اين محدود نگرانه ترين پاسخى است كه به اين مساله ميشود داد. اين نزديك بينانه ترين عكس العمل ممكن است. اولا، در اين وسط حزب الله نيست كه شكست ميخورد. مردم لبنان است كه دارد كمركشان ميشكند. سالها حكومت جمهورى اسلامي چشم انسانيت را هم در ايران كور كرده است. سركوب جمهورى اسلامى احساسات انسانى مردم را نابود كرده است. رسانه ها تصوير كودكان اسرائيلى در حال امضاى بمبهاى در حال پرتاب بسوى كودكان لبنانى را جلوى چشمانمان قرار داده است. رژيم اسلامى چشم مردم ايران در ديدن اين تصاوير را هم كور كرده است. صورت مساله از  مردم بيگناه در فلسطين و لبنان تبديل به صورت مساله محدود به حزب الله شده است. كى گفته است كه حزب الله دارد شكست ميخورد؟ راستى اگر پولى كه دارند ميدهند  بجاى حزب الله،  صرف فيضيه قم شده بود آيا راه دورى نرفته بود؟ اين چنين موضعى بنظر من پس رفت عظيمى براى بشريت است. كسى كه اينطور ميانديشد معيارهاى انسانى را كنار گذاشته است. اين ناسيوناليسم است كه گل كرده است،  بخاطر اينكه ظاهرا آخوند لبنانى بدتر از آخوند ايرانى است! ظاهرا خرج حوزه علميه در قم زياد راه دورى نرفته است! البته كه هر دو يك مزخرف هستند چه در لبنان و چه در قم. بحث در اين وسط بر سر حزب الله نيست.

مساله من اينست اگر ما اينگونه در مورد وضعيت مردم لبنان به قضاوت بنشينيم فردا در حمله احتمالى امريكا به ايران، مردم لبنان به همينگونه رفتار خواهند كرد. از همين دريچه در مقابل بمبهايى كه فردا بر سر مردم ايران فرو خواهد آمد ـ اگر چنين اتفاقى بيافتد ـ مردم دنيا خواهند گفت :" گردنشان خرد، خود جمهورى اسلامى را سر كار آوردند، عواقبش را هم بچشند"!  پاسخ ما چه خواهد بود؟ آيا امروز در مقابل جهنم حاكم مياييم و مردم عراق را سرزنش ميكنيم؟ بنظر من اين غير انسانى ترين برخورد ممكن است. اين نتيجه استيصالى است كه جمهورى اسلامى به مردم حاكم كرده است. اين چنين محافلى فقط از نفرت انباشته شده اند و توانايى آنرا ندارند كه كوچكترين راهى را در مقابل مردم قرار دهند.

 

سوال: اينجا در عين حال يك پارادوكس هم بميان كشيده ميشود. مردم بسيارى از حملات اسرائيل بيزارند. همين مردم در اوضاع فعلى دلخوشى شان اين ميشود كه حزب الله كجا و چگونه پوزه اسرائيل را بخاك بمالد. حزب اللهى كه همين مردم خود از آن متنفرند. اين همان چيزى است كه جمهورى اسلامى هم دارد دامن ميزند. اين يك پارادوكس غمناك است، شما چه فكر ميكنيد؟

كورش مدرسى: ببينيد پارادوكس غمناك مد نظر شما را ما خود بوجود آورده ايم. منظور من، ما، كمونيستها و آزاديخواهانى است كه در اين طوفان خانمان برانداز از درست كردن يك سرپناه عاجز بوده ايم. در اين طوفان مردم سراغ يك جريان ارتجاعى رفته اند. بحث من اينستكه آيا بايد نشست و قاضى شد كه سرپناه كى خوب است و كدام يكى بد؟!  اگر كوچكترين مفرى را تاكنون  باز كرده بوديم، آنوقت شايد  مجال براى اينگونه موضعگيريها باز بود. در غير اينصورت، اين مواضع چيزى بيشتر از  نازك دلى يكعده آدم بى غم  نيست. ما دشمن سر سخت حزب الله هستيم. اينرا حزب الله بهتر از هر كسى ميداند. اما در اين ميان و همين امروز بحث بر سر مردم عراق و لبنان و فلسطين است. بحث من بر سر قربانى شدن مردم اسرائيل است كه كودكان را به امضاى بمبها ميگمارند. بمبهايى كه ساعتى بعدتر در ميان كودكان فلسطينى منفجر ميگردند.  بنظر من اين اقدام از آدم سوزى كوره هاى آشويتس جنايتكارانه تر است. چه كسى بايد فريادش در مقابل اين بلند شود؟

خيلى ساده در بمباران فرضى مردم تهران چنين عكس العملى را از شهروند فرانسوى خواهيم پذيرفت؟ همين نگرش،  سياه بر سفيد، بمباران امريكا در تهران را بپاى كشمكش دو قطب ارتجاعى خواهد گذاشت و به همين سياق " هر دو قطب تروريستى"  را محكوم خواهد نمود! ببينيد، مساله من محكوم كردن و محكوم نكردن،  نيست. اين فرمولها بنظر من پوچ است. مساله من انسانها و دفاع از حق آنهاست. كسى حق دارد سراغ "محكوم كردنها" برود كه قبلش راهى را جلوى مردم ميگذارد. اين تنها راهى است كه ميتواند بن بست مطلق جريانات آزاديخواه در چهل پنجاه سال اخير را بشكند. بايد رفت و سرپناه درست كرد. تا وقتى دست بكار درست كردن سرپناه براى مردم نشده ايم، فقط و كماكان در نقش يك " قاضى"  باقى ميمانيم. و اين "قاضى" هيچ راهى بجايى نميبرد. تصوير كسى را ميدهيم كه در حال خوردن بستنى، به قضاوت نشسته ايم  كه چرا كودك فلسطينى در زير بمباران زير پر و بال حزب الله پناه گرفته است! اين موضع لخت و بيتفاوت و انتلكتى و مديا محور دنياى امروز است كه در آن ارزش انسان پوچ است.

حرف من اينستكه  بجاى اين بايد از انسانها و بشريت دفاع كرد. اسرائيل زندگى مردم را تباه كرده است. يك ميليون نفر داشتند زندگى ميكردند، امروز زندگى نميكنند. اينجا ديگر چرته انداختن ايدئولوژيك راه و روش فرقه هاى مذهبى ميتواند باشد و بس. درست به همين دليل است كه همه جا چپ دارد به حزب الله و جريانات اسلامى ميبازد. بخاطر اينكه آنها عملا بعنوان مدافع مردم ظاهر ميشوند، عملا براى مردم كار ميكنند. دست مردم را توى دست هم قرار ميدهند. متحد ميكنند. سرپناه عاطفى و فيزيكى درست ميكنند. عقب نشينى را سازمان ميدهند. بفكر مردم هستند. در عوض  به صف آزاديخواهان و چپ نگاه كنيد!

 

سوال: بطرز دردناكى تمام دنيا ساكت نظاره گر اين جنگ گشته اند. مردم لبنان تنها مانده اند. از تظاهراتهاى بزرگ ضد جنگ، حتى در ابعاد كوچك چند ده صد نفره در هيچ كجاى اروپا و هم در ساير جاها خبرى نيست. همين هم دست امريكا و اسرائيل را هر چه بيشتر باز گذاشته است. چرا اينطور است؟

كورش مدرسى: بخاطر اينكه آزاديخواهى به موضع نامساعدى رانده شده است. اولا به اين دليل كه عده اى پيدا شده اند كه مردم را آزاديخواهى ترسانده اند. تسرى فرمولهاى عجيب و غريب تئوريك "قطبهاى تروريستى" دست و بال مردم را بسته است. ثانيا به اين خاطر كه مردم عليه جنگ عراق تظاهرات كردند و به جايى نرسيد. نتوانستند جلو دار جنگ شوند.

مساله اينستكه تظاهرات به هيچ جا نميرسد. اين چهارچوبى است كه بورژوازى از آن نميترسد. آن چيزى بورژازى را ميترساند كه قدرت شكست دادن را در خود دارد ـ طبقه كارگر. اينكه اين طبقه چرخهاى توليد را بخواباند. اينگونه اقدامات ظاهرا از دستور خارج شده است. تنها شكل مبارزه به خيابانها محدود شده است. تظاهرات و خيابان راه بجايى نميبرد. خيابان زمانى راه بجايى ميبرد كه قبلش تدارك ديگرى ديده شده باشد. طبقه كارگر غايب است. مردم نميتوانند دولتهايشان را شكست بدهند. شعار، احساسات، افق، توقع، مطالبه و چشم انداز انقلابى غايب است. كسى نيست كه از سرباز اسرائيلى بخواهد تفنگش را بسمت دولت خودى بچرخاند. كسى نيست كه همين را از سرباز فرانسوى و امريكايى مطالبه كند. براى عده اى از همين چپها راديكالترين خواست "خروج امريكا از عراق و جايگزينى سربازان ديگر بجاى آن"  است. تازه براى همين هم تنها راه انجام تظاهراتهاى خيابانى است. اين چهارچوب نه امروز  براى مردم لبنان و عراق مشكلى را حل ميكند و نه فردا در دفاع از جمهورى انقلابى در ايران راه بجايى خواهد برد.

اتفاقى كه امروز در دنيا شاهد آن هستيم اجتناب ناپذير است مگر اينكه كمونيستها بتوانند طبقه كارگر را بميدان بكشند. طبقه كارگر اين كشورها است كه ميتواند دولت هاى مربوطه و از جمله امريكا را بشكست بكشاند. همين دولتها بسادگى  تظاهراتهاى خيابانى را با سكوت از سر ميگذرانند. فردايش مردم بايد بروند سر كار و زندگى معمول خود. اگر چرخ توليد، نفت و آب و بندرها، كارخانه هاى اسلحه سازى از كار باز ايستند، آنوقت دولت امريكا بايد فكرى بحال خود كند.

 

سوال: در پايان گفتگو اجازه بدهيد جانب انصاف را رعايت كنيم. تظاهراتى  در دفاع از صلح در محل پارك دانشجو در شهر تهران  برگزار گرديد. اين اكسيونى بود در دفاع از مردم بيگناه قربانى در جنگ. فراخوان مشابهى از جانب فعالين عرصه زنان هم اكنون مطرح است. شما در مورد جهت گيرى مد نظر اين تظاهراتها و اين جوانان چه فكر ميكنيد؟

كورش مدرسى: اين اقدامات  بدرجاتى متفاوت است. در ايران جمهورى اسلامى اختناق هست و مردم نميتوانند حرفشان را روشن و رك و راست بزنند. كسى كه آنجا در حال كندن سنگرى است كه مبارزه موثرى را عليه جمهورى اسلامى به پيش ببرد، با شرايط و امكانات متفاوتى روبروست. بحث پيشتر من اساسا مربوط به جريانات و احزاب سياسى و رسانه ها و ژورناليستها بود. شخصا فكر ميكنم اين فعالين طرفدار صلح در ايران  مشغول كارهاى مهمى هستند. بنظر من از معدود سنگرهاى دفاع از انسانيت در ايران هستند. بايد از آنها حمايت كرد. دستشان را فشرد. آنجا مجبورند بگويند دفاع از صلح، منتها اگر در اروپا بودند لابد حرف كاملترى  را ميزدند. ما فرمولهاى دقيقترى در اين عرصه را گفته ايم. منتها بايد توجه داشت اعتراضات در ايران ضربدر فاكتور جمهورى اسلامى و ضربدر خود نيروهايى كه دارند آلترناتيو خويش را شكل ميدهند؛ همگى پيچيدگى هايى را بوجود مياورد. بهر صورت كار اين جوانان را بايد تحسين كرد. بايد از انسانيت دفاع كرد. بحث بر سر دفاع از ارزشهاى انسانى است. هر كس، هر دولتى كودكان را به عرصه قربانيان جنگ ميكشاند بايد محكوم شود.  جمهورى اسلامى  كودكان روى ميدانهاى مين ميفرستد. دولت اسرائيل امروز دارد كودكان لبنانى و اسرائيلى را قربانى كثيفترين جنايت شايد همه تاريخ ميكند. فاشيستها و دولت اسرائيل كودكان اسرائيلى  براى امضاى  بمبها تشويق ميكنند. حتى هيتلر كودكان را به امضاى بمبها نكشاند تا بعدا بمبها را روى مردم روسيه و فرانسه منفجر كند. در دفاع از حرمت كودكان و حرمت انسان بايد سنگر بست. كسانى كه در ايران براى بستن چنين سنگرى تلاش ميكنند، بايد دستشان را فشرد. برايشان آرزوى موفقيت كرد و در عمل هر كارى از دستمان برميايد انجام دهيم تا مبارزه آنها موثرتر واقع شود. اين جبهه اى است كه انسان نقطه شروع آنست و نه محاسبات تنگ نظرانه فرقه اى.

 

سوال: براى تكميل بحث به بيانيه حزب حكمتيست باز ميگردم. در اين بيانيه آمده است كه جنگ اسرائيل عليه مردم لبنان، جنگى عليه بشريت است. اين جنگ بايد فورا خاتمه پيدا كند. مسئوليت اين جنگ تماما بر عهده اسرائيل است. سران دولت اسرائيل بايد بعنوان جنايتكاران جنگى محاكمه شوند. ارتش اسرائيل بايد فورا جنوب لبنان و همه سرزمينهاى اشغالى ترك كند. دولت فلسطين با حقوق و اختيارات دولتى برابر با دولت اسرائيل تشكيل گردد. آيا شما نكات تكميلى داريد؟

كورش مدرسى: نكات اصلى راه چاره در دعواى فعلى همانست كه از بيانيه برشمرديد. مساله فلسطين گره گاهى در منطقه شده است كه اسلام سياسى و ناسيوناليسم عرب را متولد كرده و پرورش داده است. اين مساله تبديل به غده چركينى در منطقه شده است. امريكا و اسرائيل مسبب آن هستند. راه چاره آن بسيار ساده است: تخليه كليه مناطق اشغالى و برسميت شناختن مردم فلسطين براى تشكيل يك دولت برابر در كنار دولت اسرائيل. اين اگر بجايى برسد بنظر من تازه دست ما باز ميشود تا بتوانيم ساده تر اسلام سياسى در منطقه و كل دنيا ريشه كن كنيم.

 

 

 

اين گفتگو در برنامه روز چهارم اوت ٢٠٠٦، سيزدهم مرداد ماه ١٣٨٥ پخش گرديد. گفتگو و تنظيم متن آن توسط مصطفى اسدپور صورت گرفته است.