"نقش مهم" حککا در حرکت ۱۶ آذر

 سعید کرامت

 تحلیل رهبری حزب کمونیست کارگری ایران (حککا) از تحولات ۱۶ آذر سال ۸۶ نه تنها این تلاش را دارد که بی تاثیری آن حزب را در صحنه سیاسی ایران را پنهان کند، بلکه به شیوه ای ناشیانه سعی دارد نتیجه آن تحولات را حاصل "نقش مهم" خود و شکست دیگران جلوه دهد. حمید تقوائی و مصطفی صابر هرکدام یک مطلب در این رابطه  نوشته اند  که تناقض، اغراق و خود بزرگ بینی کاذب در مطالبشان موج میزند. البته این را نبایستی فراموش کرد که نوشته صابر بخصوص، به حدی از فقر فرهنگی رنج میبرد که رغبتی برای خواننده نمی گذارد. به این موضوعات بطور اختصار خواهم پرداخت.

حمید تقوائی  در مطلبی تحت عنوان "۱۶ آذر و موقعیت کمونیسم کارگری در جامعه" ادعا میکند که حزب حکمتیست به همراه  "طیف نسبتا وسیعی از اپوزیسیون  تلاش کردند تا مساله جنگ را به گفته خودشان به "دغدغه اصلی" جامعه تبدیل کنند. یعنی در واقع صورت مساله مردم را از سرنگونی جمهوری اسلامی و مبارزه علیه حکومت به مقابله با جنگ تغییر بدهند. و در این تلاش شکست خوردند." 

    تقوائی اضافه میکند "اعتراضات دانشجوئی  به مناسبت ۱۶ آذر تاکید دیگری بر صحت و حقانیت نظرات حزب [حککا] بود." و این درستی سیاست اینها، "صف دفاع از مدنیت در برابر جنگ را در هم ریخت."( اشاره به عبارت "صف دفاع از مدنیت" منظور حزب حکمتیست است که جنگ را یک تهدید عمده برای از بین بردن مدنیت در جامعه میداند. )

با توجه به اینک میدانم که شعور عمومی جامعه آنقدر بالا است که اهمیتی به ادعاهای ناشیانه تقوائی بدهند، راستش من حیفم می آید که کیبورد کامپیوتر را به زحمت بیندازم و به آن ادعاها که گویا حزب حکمتیست شعار " نه به جنگ" را در مقابل شعار "نه  به جمهوری اسلامی" علم کرده است، جواب بدهم.

اما در مورد "حقانیت نظرات" حککا و "در هم ریختگی صف مدافعان جامعه مدنی" جا دارد به نکاتی چند اشاره کنم.  یک مشاهده عمومی این امر را بخوبی نشان میدهد که حککا در تحولات دانشجوئی ۸۶ بی نقش بوده است.

بی نقش بود به این دلیل که شعارهای "نه به جنگ"، "دفاع از مدنیت جامعه" و "دستها از جامعه ایران کوتاه"-که شعار اصلی دانشجویان بودند- در دستگاه فکری حککا شعارهائی راست، دوخردادی، پاسیفیستی و دفاع از جمهوری اسلامی تلقی میشود.  مصطفی صابر مفصل این بحث را در مطلبی تحت عنوان "نقش 'عصا' در تئوری" توضیح داده است.

 در پوستری که دانشجوایان آزادیخواه و برابری طلب تهیه کرده اند این شعارها به شیوه بسیار برجسته ای-البته به درست- نقش بسته است. (کپی این پوستر در ابتدای این مطلب آمده است.)  اطلاعیه و فراخوانهای مکرر دانشجویان چنان روشن شعارهای ذکر شده را شکافته است که سایت "روزنه" که متعلق به حککا است هیچکدام از آن اطلاعیه ها را چاپ نکرده است. با این وجود حمید تقوائی از سمجی خودش کوتاه نیامده و مینویسد : "این نیروها ترجیح میدهند در گزارشات خبری شان ... همچنان شعار نه به جنگ را برجسته کنند." وی ادامه میدهد، " این واقعیتی است که حزب ما در شکل دهی"این  تحرکات ، " نقش مهمی داشته است". و "  نیروهای مخالف و منکر جنبش سرنگونی استعداد غریبی در ندیدن این واقعیات دارند."[1]  

"استعداد غریب در ندیدن واقعیات"،  ظاهرا بیش از هر کسی نزد حمید تقوائی یافت میشود. زیرا رویکرد، موضع گیری، شعار و دغدغه سیاسی ۱۶ آذر در تناقض با مشغله و رویکرد حککا بود است. اما با این وصف رهبری حککا باز هم آن حرکت را به "نقش مهم" خود منتسب میکنند. این "نقش مهم" چقدر مهم بود که اجازه داد تا شعارهای "نه به جنگ" و "دفاع از مدنیت" به ادبیات اصلی ۱۶ آذر تبدیل شود. اگراین حرکت سیاسی حاصل نقش اینها بود پس چرا نوشته های دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در وب سایت و یا نشریات حککا اجازه انتشار نیافتند؟ اطلاعیه و فراخوانهای دانشجویان چپ به نسبت سایر مطالبی که در نشریه جوانان کمونیست و یا سایت اینترنتی روزنه درج میشوند چه اشکالی داشتند که حتی یکی آنها در آن نشریات چاپ نشدند؟   واقعیت این است که شعارها و مطالب مطرح شده در برنامه ۱۶ آذر امسال مسائلی بودند که قبلا در جامعه مورد بحث قرار گرفته بودند و صفبندی حول آنها شکل گرفته بود. با یک مشاهده سطحی میتوان دریافت که تحولات ۱۶ آذر تنها گسستن از ناسیونالیسم و جریانات نیمه مذهبی نبود بلکه دست ردی به سینه حککا هم بود.  حمید تقوائی و مصطفی صابر تلاش دارد این واقعیت را استتار بکند؛  این تلاش ممکن است تعدادی از اعضای خارج از کشورشان را قانع کند. اما درجه غیر واقعی بودن این ادعاها(آی "شکست خوردند"، آی عقب نشستند") تاسف کسانی را بر می انگیزد که به نابرابری، ریاکاری و دروغ در جامعه معترض هستند. رهبر حککا به دردی دچار شده است که هر شکستی را برای خود پیروزی می نامند. حتی وقتی که دوسوم حزب را از دست دادند همین ادعا را کردند.

خصومت با مدنیت

خارج از آویزان کردن  مدال ایفای نقش بخود، به نظر میرسد که هم تقوائى و هم مصطفی صابر حساسسیت عجیبی به شعار "نه به جنگ"  و بحث "دفاع از مدنیت" دارند. سیاست پرو-جنگشان را در مطلبی دیگر تحت عنوان "تهدیدات آمریکا و امید اپوزیسیون-پرو جنگ: حککا بعنوان یک بررسی موردی" چند هفته پیش توضیح داده ام.  حساسیتشان به مدنیت هم  قابل درک است. رهبری حککا نمی تواند از مکانیزمهای اجتماعی و اصول معینی برای پیشبرد اهداف خودش استفاده کند.  برای اینها در درون حزب خودشان هم مدنیت معنا ندارد. به همین دلیل در جریان اختلافات سال ۲۰۰۴، قوانین و ارگانهای قانونی حزبی که خود در راس آن بودند دور زدند. در آن حزب صاحب نظری متفاوت، فوری برچسپ جنگ سردی و مکارتیست میگیرد. این فرهنگ تمرد از مدنیت، طبعا شرایط را برای پشت پا زدن به مدنیت در سطح جامعه را  به مراتب برای آنها راحتتر کرده است. رهبری حککا یک عده آنارشیست نامسئول در قبال زندگی مردم و جامعه هستند که  قادر نیستند تفاوت شرایط هرج و مرج را از شرایط انقلابی تفکیک کنند.

اما مدنیت برای یک فعال و یا یک حزب کمونیستی حکم آب برای ماهی را دارد.  در جامعه ای که مدنیتش سر جایش است؛ بالا و پایین و ساختارش معلوم است، یک کمونیست میداند کی، چطور، کجا و چگونه یخیه چه کسی را بگیرد؛ کجا و چه زمانی و چه کسانی را سازمان بدهد؛ چه موقع پیشروی کند؛ چگونه عقب نشینی کند و به چه شیوه ای مانور بدهد.  اما در یک جامعه گسیخته از هم، کمونیست مثل ماهی ای می ماند که او را از آَب گرفته باشید.

تفاوت ۱۶ آذر ۸۶ با حرکات سیاسی پیشین

این اظهار نظر کورش مدرسی که جنس  ۱۶ آذر امسال با تحرکات سیاسی قبلی متفاوت بوده است به رهبری حککا گران آمده است. در این رابطه صابر مینویسد: این "جنس متفاوت" 16 آذر امسال از نظر آقای مدرسی چیست؟ آیا قبلا جوانان بارها و بارها به جمهوری اسلامی نگفته بودند "نه"؟ لااقل از 18 تیر 78 تا کنون اینرا نگفته اند؟  در هر فرصتی (از تظاهرات های بعد از فوتبال گرفته، تا شورش های خرم آباد و آبادان، تا تظاهرات های یک ماهه خرداد  و تیر 80، تا شورش های شهرهای کردستان و آذربایجان، تا ..."

 مشکل رهبری حککا این است که هر گردی را گردو میدانند." نه" گفتن هر فرد یا جنبشی به جمهوری اسلامی خود بخود به معنای حقانیت آن فرد یا آن جنبش نیست. کما اینکه جندالله بلوچستان، مجاهد، سی آی ای و موساد هم دوست ندارند که جمهوری اسلامی یک روز هم دوام بیاورد. این "نه" گفتنها را نمیشود با "نه" دانشجویان چپ یکی دانست. درست است که در تحرکات سیاسی پیشین خیلیها به جمهوری اسلامی گفته بودند" نه".  اما مسئله این است زیر کدام پرچم و افق و آرمان آن "نه" را  گفته بودند.  در همان جنبش آذربایجان مورد اشاره صابر  جمعیت شعارهای "فارس، روس ارمنستان دشمن آذربایجان"، "فریاد، فریاد من ترکم"، "فارسی زبان سگ است"، فریاد میزدند. "نه" آن جنبش "آری" به ناشیونالیسم قومی بود.  نمی توان چنین تظاهرات قومی را  با اتفاقات ۱۶ آذر امسال از یک جنس قلمداد کرد.  صابر البته به جنبش هخا اشاره نکرده است.  در آن جنبش هم دونفر از دوستان وی شرکت کرده بودند و در انتهای صف ناسیونالیستی  یکی شعار چپ را در گوشی برای  رفیق کنار دستش پچ پچ کرده بود.  چنین حرکتهاِی  را نمیتوان بخاطر یک "پچ پچ سوسیالیستی" چپ قلمداد کرد.

دانشجویان چپ در سالهای گذشته هم عرض اندام سیاسی کرده بودند. اما در تظاهراتهای همگانی که هویت سیاسی سازمان دهندگان و پر چمداران آن بخوبی برای جامعه روشن نبوده است.  اما حرکت امسال حرکتی یگانه و فصل تازه ای در صحنه سیاسی جامعه ایران بود. زیرا اولا با یک هویت مستقل به میدان آمدند. خودشان، جامعه و رسانه های گروهی به نام "دانشجویان چپ"، و یا "دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب"از آنها نام بردند. شعارهایشان چپ و انسانی بود.  بر پوستر این حرکت اعتراضی  شعارهای "آزادی برابری"، "نه به جنگ"، "دانشگاه پادگان نیست" و "دستها از سر مردم کوتاه" نقش بسته است که هر کدام انعکاسی از آرمانهای مترقی چپ جامعه ایران است.( این پوستر برای مدتها در سایت بی بی سی نسب شده بود.) این جنبش رهبری سنجیده دارد. از ساختار اصولی بر خوردار است. به همین دلیل علیرغم دستگیری بسیاری از فعالین خوشنام، این حرکت توانست پیش  برود و توجه جامعه را بخودش جلب کند.   

یک مشکل عمده رهبری حککا این است که قدرت تشخیص و تحلیل همه جانبه پدیده های سیاسی  را ندارند. بعنوان مثال مصطفی صابر در اشاره به اعتراضات دانشجوئی ۱۸ تیر ۷۸ نوشته است: " بعنوان یک آکسیون،  18 تیر شکست نخورد. قربانی چیزی نشد. یک آکسیون معین سرنگونی طلبانه بود که به دلیل نداشتن سازمان و رهبری (و نه ابهام در اهداف) فروکش کرد.   هدفش سرنگونی و نه اصلاحات بود. بعنوان یک آکسیون،  کسی 18 تیر را شکست هم نداد. 18 تیر خود فروکش کرد."

در این پاراگراف سطحی نگری سیاسی موج میزند. زیرا جنبشی که سازمان و رهبری نداشته باشد، بطریق اولىٰ، افق سیاسی نخواهد داشت؛ راهی غیر از شکست نمیتواند در پیش بگیرد. قربانی بی رهبری و بی ساختاری میشود. چون رهبر نقش سر را برای پیکر دارد. پیکر بی سر یک موجود مرده و بی خاصیت است.  رهبری است که به هر حرکتی افق و سمت و سو میدهد. علاوه بر این، عظیم ترین ارتش دنیا بدون سازمان، و بدون رهبری نمی تواند ۲ کیلومتر با موفقیت طی بکند. نخواهد توانست یک تیم مسلح را شکست بدهد. جنبش بدون رهبری و بدون سازمان مثل جیوه میماند.  هر نیروی پیرامونی  میتواند آنرا قالب بزند. با هر نسیمی جهتش تغییر میکند. کسی لازم نیست برود شکستش دهد. خود بخود تبخیر میشود. این تبخیر شکست نیست چیست؟ واقعیت این است که جنبش ۱۸ تیر ۷۸ این سرنوشت را داشت.

 اما  جنس  اعتراض ۱۶ آذر ۸۶ جیوه ای نبود؛ پولادین بود. چنان محکم و منسجم بود که نه راست ناسیونالیست توانست آنرا به بیراه ببرد و نه چپ پوپولیست. این یکی دیگر از تفاوتهایش با حرکتهای سیاسی قبلی بود.  این جنبش  بایستی تلاش کند که  مانند میخ پولادی از هر مانعی عبور و جامعه را به سمت دلخواه سوق دهد.

  

همین درک است که  رهبری حککا را  به دنبال هخا و تحرکات قومی و حمله امریکا روانه میکند. تصور میکند هر اعتراض توده ای دارای افق چپ و سوسیالیستی است. بر منبای این نگرش است که هنوز هم اصرار دارند که  هخا، و عربده کشی های ملی در آذربایجان کردستان و خوزستان با ۱۶ آذر از یک جنس هستند. ادعا میکنند که ناسیونالیسم در جامعه وزنه ای نیست. دفتر تحکیم وحدت بی تاثیر است. "انقلاب در حال شکل گیری است"؛ "انقلاب درب را میزند"؛  و "انقلاب ما را فرامیخواند". خیلی خوب! اگر گرایشات سیاسی دیگر هیچی نیستند و انقلاب درب را میزند نمی دانم این رفقا منتظر چه چیزی هستند؟ آیا دارند استخاره میکند؟ شاید قفل درب باز نمیشود. چند سال این انقلاب بیچاره بایستی پشت در منتظر باشد؟

جریانی که مدام گذشته خودش را ستایش کند؛ خود را بی نقص و تواناتر از دیگران جلوه بدهد، نتیجه عملی اش پاسیفیسم خواهد بود. چون تصور میکند که همه چیز دارد بر وفق مراد پیش میرود و لازم نمیداند کار زیادی بکند. حککا دچار این درد شده و این برای من مهم نیست. اما مهم این است که چپ مسئول متوجه باشد که حتی اگر کمونیسم قدرت تام در دانشگاهها باشد، هنوز جنبش کمونیستی کار زیادی برای ساختن یک جنبش عظیم دارد. دانشگاه هنوز گوشه ای کوچک از یک جامعه بزرگ است. چپ حکمتیست نبایستی مرعوب بی نزاکتی رهبری حککا شود. بایستی متوجه باشد که چپ در دانشگاه یک نیروی موثر است اما تاثیر ما در جامعه وقتی ملموس خواهد شد که در هر شهری هزاران زن و مرد سازمانده و مبلغ  بتوانند به جلو صحنه بیایند با رسانه ها مصاحبه کنند؛ کتاب بنویسند؛ روزنامه منتشر کنند و جوامعه محل زیست و کار خود را به چپ چپ و راست راست کنند. تکرار این عبارت  "چپ دست بالا را دارد" و هر کس این را نگفت "شکست طلب" است، تنها  خود فریبی است. نتیجه اش هم بی عملی خواهد بود. ساختن یک جنبش نیرومند هنوز تلاش و کوشش زیادی طلب میکند.

رجعت فرهنگی

یک نکته هم در مورد نزاکت سیاسی مصطفی صابر یاد آور شوم. نامبرده  در همان مطلب "نقش 'عصا' در تئوری" یک بار دیگر عبای خلیفه  به تن کرد و ادعای" بخشش گذشته" این و آن را در آورده است و با عباراتی نظیر "حقه باز" و "شیشه خورده"  به مخالف سیاسی اش پرداخته است. اولا کسی که تفاوت یک جنبش بی رهبر و بی ساختار را با حرکت ۱۶ آذر ۸۶ را نمی داند کوچک تر از آن است که در مورد صلاحیت دیگران اظهار نظر کند. دوما،  این شیوه بیان و اظهار نظر تنها میتواند از قلم کسی جاری شود که فشار شدیدی را احساس کرده و در واکنش به آن فشار هیچ راهی غیر از رجعت به لمپنیسم جهانسومی در مقابل خود نمیبیند. عفونت کلام صابر نمایانگر رجعت او به یک فرهنگ معین است.  یک فعال سیاسی وقتی که فرهنگ لمپنیسم را در نوشته اش جاری میکند،  در درجه اول تیر به پای خود میزند.  زیرا آن عبارات لمپنانه تصویر یک انسان بی فرهنگ و عقده ای که از مهارت مراوده ساده اجتماعی بی بهره است،  را از او  در ذهن خواننده میسازد. در این حالت نوشته اش هرچند با کیفیت باشد،  خواننده بی طرف را برعلیه خودش برمی انگیزاند.  اما رهبری حککا این بدیهیات را نمی داند؛ اهانت ، اتهام، و پرچسپ ناروا به مخالفین را با رادیکالیسم اشتباه گرفته اند.  

خلاصه کنیم. حمید تقوائی  و مصطفی صابر با اظهار نظرات نخراشیده و نتراشیده، در دو نوشته مورد اشاره،  تلاش ناکامی کرده اند تا با اتهام زدن و بد و بیراه گفتن به این و آن،  بی ربطی خود را به تحولات ۱۶ آذر ۸۶ پنهان کنند. اما این تلاشها فوق العاده بیهوده است.  لازم نیست برای نشان دادن این واقعیت استدلال کرد. تنها این امر که نشریات چاپی و الکترونی حککاهیچ  پوستر و اطلاعیه ای را از دانشجویان چاپ نکردند نشان میدهد که هارت و پوتی که تقوایی و صابر راه انداخته اند بی اهمیت تر از آن است که به آنها توجه کرد.  


[1] مصطفی صابر در ارکستر دونفره حمید تقوائی همین ساز را میزند. وی می مینویسد: ایشان [کورش مدرسی]  رویشان نیامد که بگویند تلاشهای قبل از 16 آذر برای تبدیل کردن شعار "نه جنگ" به شعار اصلی 16 آذر شکست خورد. نمی خواهد بپذیرد که شعار "نه به جنگ" (بخصوص بعنوان شعار اصلی) نه فقط تحلیلا (چنانکه از جمله ما نقد کردیم و دوستان هم تدریجی عقب نشستند) بلکه بطور عینی ...  بر خلاف حرکت  16 آذر سرخ امسال بود. ... (یعنی بطور عینی زیر پای شعار "نه جنگ" میزد!)   ولی به روی مبارک نمی آورد و  میکوشد "نه جنگ" را در میان شعارهای نظیر آنکه اشاره کرده اند، و همچنین شعارهایی که اشاره نکردند ... برجسته کند.

۲۵ دسامبر ۲۰۰۷

s.keramat@gmail.com