نقل از کمونيست ١١٤

 

بن بست امريکا و گيج سري اپوزيسيون راست

 

عبدالله شريفى

 

بعد از جنگ آمريكا و اسرائيل در لبنان، توازن بشدت به ضرر سياستهاى ميليتاريستى دولت آمريكا تغيير كرد. اين بار  اذعان به ناكامى آمريكا، نه در عراق و منطقه، بلكه به دواير و دفاتر هيئت حاكمه آمريكا كشيده شده است. صف وسيعى از تئورسينها و طراحان جنگ عليه عراق، جناحهايى از هيئت حاكمه آمريكا و انگليس، از فوكويا ما و هانتينگتون گرفته تا پاول و جك استرو، از كارتر و جى گارنر تا محافل "تعقل" پنتاگون با صراحت لهجه به بن بست و ناكامى خود اعتراف كرده اند. نه تنها اين بلكه در فلسطين و لبنان  سردرگم سكان را از دست داده اند، و" نقشه راه" بى نقشه رها شده است. باتلاق عراق كم نبود كه دردسرهاى افغانستان نيز نمودارهاى تازه اى  به خود گرفته است.

حاصل اين بن بست منجر شد كه آمريكا قبل از بازگشت تاثيرات و ضربات به درون كمپ اروپا آمريكا، ترجيحا اكنون سكوت را در مقابل اروپا و ساير كمپ هاى جهانى رقيب خود برگزيند و خود را در پشت اروپا پنهان سازد.

با نگاهى به صحنه سياست در ايران حاصل اين ناكامى و بن بست و ياس درعدم توانايى آمريكا و مداخله نظامى در ايران را در قيافه اپوزيسيون راست و ناسيوناليست ايرانى به عيان ميشود ديد. فضاى افسردگى و بى افقى غريبى سراسر اين جبهه را از راست تا چپ برگرفته است. از دست رفتن اميد به سناريوى عراقيزه كردن جامعه ايران اينكه فعلا امكان دخالت نظامى آمريكا  حاشيه اى تر شده است، تلاطمى را در ميان ناسيوناليستهاى راست و بويژه جريانات فدراليست قومى ايجاد كرده است. همه دارند به همان سرعت كه در ليست فدراليست قومى اسم مي نوشتند، در اين سردرگمى مايوسانه  تلاش ميكنند قبل از شمارش تلفات و خسارت وارده در شرايط عدم بالانس خود را به پناهگاهى برسانند.

 اكنون اين جبهه كه هنوز از شكست اتحادهاى شكننده ديروز كمر راست نكرده است،  بار ديگر در مسير اتحادهاى شكننده ترى گام برميارد. فدراليست چي ها در بحران هويتى خود دنبال راه حل ميگردند، جريانات با ثبات تر ميخواهند حول خود، نيروى سردرگم جناحهاى فدراليست چى را كه اكنون مقدرات زمان كنف و ناكامشان كرده است را در خود هضم كنند. در اين ميان اشتياق به بازگشت به بازى قديمى لاس زدن جريانات معتدل فدراليست چى، با تماميت ارضى خواهان البته با دست بالا داشتن دوميها  مسيرى است كه رضا پهلوى و داريوش همايون در پيش دارند.

داريوش همايون اخيرا درنوشته اى تحت عنوان (به آشكارى يك پرچم) به روشنى دارد رهنمود  آشتى مسئله اقوام و تماميت ارضى را طرح ميكند. در كنار تلاش براى ادغام و به رسميت شناسى مشروط مسئله اقوام دارند در كنفرانسهاى متعدد از جمله كنفرانس ٣٠ سپتامبر جبهه ملى در لوس آنجلس بخت خود را در اين راه به آزمون ميگذارند.

بى ترديد در اين راستا دور جديدى از تلاش براى ضربه گيرى از متلاشى شدن ها و ياس در جبهه ناسيوناليستى شروع ميشود. انتظار ميرود كه اتحادهاى شكننده براى مقابله با اين اوضاع و شكافهاى جديدترحول ياس هاى جديد شكل بگيرند، اتحادهايى كه برمحور نااميدى و بى افقى ايجاد شود تداوم چندانى نخواهد داشت.

زمانى كه خطر حمله نظامى به ايران مسئله جدى تر و محتمل تري بود، جريانات ناسيوناليست و راست براي ايفاي نقش و رسيدن به قدرت پس از ناكامى رفراندم و تغيير ريل امريکا از رژيم چينچ بوش به جبهه فدراليستى قومى  پيوستند. يك روزه دهها جبهه ارتجاعى و سازمان قوم پرست ترك و كرد و الااهواز و بلوچ و... مثل قارچ سبز شدند. كريدورهاى موسسه آمريكن انترپرز و سناتورهاى "دمكراسى خواه" مملو از اين جريانات بود، بازار گرمى  فاشيست ترين باندهاى قومى واقعا هراسناك بود. همه اينها مسلح ميشدند و  كفش و كلاه كرده بودند كه سر كوچه و خيابان تهران و اورميه و قزوين و مشهد وكرمانشاه و... بر سر تقسيمات قومى و سهم برى خود خون راه اندازند. اين بخش اكنون، در سربالايى  دخيل بستن به سياست نظامى آمريكا گرفتار شده اند، خط داريوش همايون قرار است نقش چتر نجات نيروى اين بخش از جبهه راست را بازى كند.

اين جبهه، از جريانات فوق ارتجاعى قوم پرست  كه اميد خود را براى كاره اى شدن در سايه موشك و بمب هاى كروز و هوشمند مييابند و جرياناتى نظير خط داريوش همايون و رضا پهلوى كه دخالت آمريكا را در محاصره اقتصادى "عاقلانه و منطقى" آمريكا ميبينند تا بخش چپ اين جبهه كه  در پس راست ترين تحركات، به حركت درامد، مانند حزب كمونيست كارگرى ايران، كه پشت هر تحرك قومى با شعار "انقلاب" سنگر ميگرفتند، به ياد "هويت قومى" كادرهايش در بسيج تحركات ضد انسانى همپاى الاهواز و جبهه آذربايجان براه افتاده بودند، مانند راه كارگر و اكثريت كه كنگره فدراليسم تشكيل ميدادند. همه و همه راه حل هاى بستر ناسيوناليستى و دست راستى هستند كه با سلب اميد عدم توانايي دخالت آمريكا در ايران به نحوى در اين بحران سهيم خواهند شد.

 پس لرزه هاى  ناكامى دولت آمريكا در عراق و خاورميانه، تيره شدن افق عراقيزه شدن ايران و به حاشيه رفتن فعلى عدم دخالت نظامى آمريكا، اولين اثرات و عوارض خود را در بحرانهاى درونى اين جريانات و دور ديگر از "من نبودم ها" و لاس زدنها و  زير بغل هم گرفتنها خواهد شد.

هر چند خطر از هم پاشيدن جامعه ايران، خطر عراقيزه شدن ايرن هنوز مسئله منتفى نيست و خطر واقعى بر سر سرنوشت مردم ايران است ، اما تا اينجا  گفتگو و ديالوگي را در بين اين جريانات به صحنه آورده است، كه واقعا تماشايى است.

رژيم اسلامى از اين فرصت عليه مردم ايران استفاده ميكند. تعرض به معيشت كارگران و محرومين جامعه، تعرض به آزاديهاى مردم، اختناق و ارعاب و برپا كردن بساط قتل و زندان و سنگسار، ايجاد فضاى جنگى براى عقب راندن مردم بر اين بستر معلوم است از منظر مردم طالب آزادى و برابرى، از منظر انسانهاى كه خير هم نوع خود را ميخواهند و به شدت از تكرار سناريوى عراق و يوگسلاوى منزجرند، از منظر مردم به ستوه آمده  از حاكميت سياه رژيم اسلامى، كل اين جبهه را در مقابل خود مييابد.

بايد هر كسى كه آينده خود را در نابودى جامعه در تفرقه و جنگ در ويرانى و تباهى ميبيند، كسانى كه آينده خود را اشاعه فقر و فلاكت "متمدنانه" عليه مردم ايران ميدانند، افشا و طرد و رسوا كرد. هم جهت شدن با سياست اعمال جنايتكارانه، سهيم شدن درخود جنايات است. ما و مردم ايران، اين اتفاقات تاريخى را به دقت تعقيب كرده ايم، اين تاريخ را در اذهان ثبت كرده ايم، ما اين سياستهاى ضد مردمى و ضد اجتماعى جريانات ناسيوناليست و فدراليست چى هاى قومى را عليه مردم ايران به گردنشان مي آويزيم، و مجال آكروبات بازى رابه آنها نخواهيم داد.

قدر مسلم، اوضاع به هر طرف بچرخد، راه حل اساسى سترون كردن كل اين سناريوها، بر چيدن نظام اسلامى توسط مردم متحد و متشكل است. حل واقعى اين مسائل از عهده طبقه كاگر ايران، در راس قيام توده هاى متعرض براى تغيير بنيادي و انسانى جامعه بر مي آيد. بايد راه اين حركت را هموار كرد.

 

٤ اكتبر ٢٠٠٦