کورش
مدرسي
خيلي
ممنون آقايان،
مردم ايران
چلبي لازم
ندارند
تند
شدن سياست آمريکا
در قبال جمهوري
اسلامي و
گسترش دامنه
جنگ طلبي آن
کل اپوزسيون
راست ايران را
که در مداراتي
به دور سلطنت
طلبان ميگردند
را دوباره به
صرافت
انداخته است
که سفره دوخته
براي کمک هاي
آمريکا را
دوبار پهن
کنند و
فعالانه تر در
مسابقه سرنگوني
جمهوري اسلامي
در هماهنگي با
"جهان متمدن"
آقاي پهلوي،
که نام مستعار
دولت آمريکا
است، شرکت
کنند. اين سير
اما به سرنگوني
جمهوري اسلامي
منجر شود يا
نشود، که بعيد
است بشود، منجر به
خانه خرابي
مردم ايران و
عراقيزه شدن
اوضاع ايران
خواهد شد.
حدود ۳
سال پيش آقاي
پهلوي و اپوزيسيون
راست را همين
گرماي تنور
آمريکا
دوباره به
حرکت در آورد
و بجاي "کنگره
ملي" شان
"شوراي رهبري"
را پيش
گذاشتند که
همان موقع
جواب شان را
داديم. امروز
بعنوان پيش
درآمد پاسخ به
تحرک جديد
راست بايد از
همان پاسخ
شروع کرد.
خيلي
ممنون آقايان،
مردم ايران
چلبي لازم
ندارند
درباره
شوراي رهبري
آقاي پهلوي
هفتگي
شماره ١٥٩ - ٢٦
ارديبهشت ١٣٨٢
- ١٦ مه ٢٠٠٣
کورش
مدرسي
امکان
به قدرت رسيدن
با پشتوانه
ارتش آمريکا
تحرک تازهاي
را در صف اپوزيسيون
راست بوجود
آورده است. بوي
قدرت همه اين
اپوزيسيون را
بيرون کشيده
است، ميخواهند
شانسشان را
امتحان کنند.
روياي چلبي
شدن تک و تائي
در صفوف اين
بخش از اپوزيسيون
انداخته. شايد
بشود با همين
سناريو به
قدرت رسيد.
داستان
سر راست است:
انتظار دارند
ائتلاف اينها
را ارتش آمريکا
در تهران به
قدرت برساند.
اما اسکورت
مستقيم سلطنت
طلبان سرراست
و جمهوريخواهان
طرفدار سلطنت
به تهران توسط
ارتش آمريکا زيادي
رنگ ٢٨ مردادي
دارد، که آقاي
پهلوي ميگويد
از آن درس
گرفته است.
در نتيجه
تکان جديدي به
طرح رفراندم
دادهاند و از
بغل و بطور
ضمني پاي
رفراندم
کننده را به ميدان
ميکشند. ظاهرا
بحث در مورد
شوراي رهبري
(رهبري چه؟
بماند) است.
اما در پايه
تلاشي براي
تکرار جنگ آمريکا
عليه عراق در
ايران است.
البته اين را
خودشان مستقيم
نميگويند اما
چک کردن آن
ساده است.
آمريکا
را از سناريو
به قدرت رسيدن
راست، حذف کنيد
ته ديگ يک طرح
کودکانه باقي
ميماند که
اصلا بحث در
مورد آن را بايد
توهيني به
شعور مردم ايران
دانست.
تصور
کنيد، بدون
فاکتور آمريکا،
قرار است با
وجود جمهوري
اسلامي مردم
از ميان ليست
مثلا ١٠ يا ١٥
نوع حکومت،
حکومت مورد
نظرشان را "تيک"
بزنند (يعني
همان رفراندم
مشهور را
انجام دهند).
بعد از روشن
شدن اينکه
مردم جمهوري
اسلامي را نميخواهند
"برادران"
سپاه، "مامورين
بي نام و نشان
امام زمان" و
گله حزب الله،
اتيکت سياسي
را رعايت کنند
با ايراد
خطابه اي
شکست را بپذيرند،
قبول کنند که
مردم حکومت
خدا را رد
کردهاند، با
آرزوي موفقيت
دفتر و دستک و
حسابهاي
بانک و اسلحهشان
را تحويل ميدهند
و دنبال
کارشان ميروند!
اين
سناريو
کودکانه تر از
آن است که
بتوان قبول
کرد کسي آنرا
جدي ميگيرد.
فاکتور آمريکا
در متن مفروض
است و همه شان
هم ميدانند
اما کسي در
مورد آن بحثي
نميکند. همه ميدانند
جمهوري اسلامي
نميرود، بايد
آنرا انداخت.
اما پذيرش رسمي
اين حکم بديهي
اپوزيسيون
راست را با
مسئله جدي تري
روبرو ميکند.
ميدانند
جمهوري اسلامي
بايد بيفتد
اما نميخواهند
مردم آنرا بيندازند.
اگر مردم
جمهوري اسلامي
را ساقط کرده
باشند، بعيد ميدانم
در اردوي
سلطنت يک نفر
فکر کند که
مردم قيام
کرده براي
شاهزاده يا
شوراي اش فرش
قرمز پهن ميکنند.
اگر
هم با هر "فعل
و انفعالي" هم
پاي شوراي آقاي
پهلوي به تهران
رسيده باشد
مردم در خيابان،
مردم به قدرت
رسيده را تنها
با يک ضد
انقلاب خونين
ميتوان
دوباره به
خانه فرستاد
که از عهده جريان
راست بر نميآيد
و قطعا با
شکست روبرو ميشود.
...
قدرت مردم را
در قابليت و
نفوذ ما ضرب
کنيد، به معضل
اپوزيسيون
راست ميرسيد.
در نتيجه بايد
قدرت را از
بالاي سر مردم
بگيرند. تنها
شانس واقعي به
قدرت رسيدن
شان اين است.
اپوزيسيون
راست به نيروي
خود شانسي
ندارد. شانس اش
را بايد از کس
ديگري بگيرد و
اين کس امروز،
بعد از جنگ
عراق، آمريکا
است.
اگر
آقاي پهلوي
قبلا از آفريقاي
جنوبي و مندلا
و گاهي هم
خوان کارلس
مثال ميآورد
امروز ديگر
چلبي الگوي
آقاي پهلوي ميشود.
اما همان طور
که گفتم جرات
طرح مستقيم
آمريکا را
ندارند.
تصور
کنيد ميشد
هنوز وانمود
کرد که آمريکا
واقعاً
بدنبال سلاحهاي
کشتار جمعي به
عراق رفته
است. تصور کنيد
ميشد گفت مردم
عراق با آغوش
باز از آمريکا
استقبال
کردند. تصور
کنيد هنوز ميشد
ادعا کرد که
ما نه با
اشغال عراق
بلکه با آزاد
سازي آن روبرو
هستيم. تصور
کنيد هنوز
ژورناليست هاي
نوکر ميتوانستند
گزارش کنند که
بمبي روي مردم
ريخته نشده، شيرازه
مدنيت در عراق
از هم گسيخته
نيست. تصور کنيد
ميتوانستند
ادعا کنند که
زنان در عراق
آزاد شدهاند
و اسلام سياسي
پس زده شده.
تصور کنيد ميشد
ادعا کرد که
کودکان زير
حاکميت دارو
دسته هاي مذهبي،
قومي و عشيرهاي
شاد هستند و
به تباهي فيزيکي
و معنوي رانده
نشدهاند.
تصور کنيد ميشد
گفت آمريکا
براي مردم
عراق جز تباهي
چيزي را به
ارمغان آورده.
تصور کنيد ميشد
پنهان کرد که
بزرگترين
تظاهرات تاريخ
بشر توسط بشريت
متمدن در دنيا
و در همين غرب
عليه سياست
آمريکا انجام
شد. تصور کنيد
نفرت عمومي
مردم در دنيا
از سياست آمريکا
را ميشد سرپوش
گذاشت، ميشد
همراه با
جمهوري اسلامي
دسترسي مردم به
اطلاعات "نا مطلوب"
را نا ممکن
کرد.
آنوقت
اپوزيسيون
راست ما ناچار
از اينهمه پيچ
در پيچ زدن
نبود. مثل
جناح افراطي،
و ابله، خود
دستش را رو ميکرد،
اعلام ميکرد
که معلوم است
که جمهوري
اسلامي را بايد
انداخت. مردم
لازم نيست خود
را به زحمت بيندازند،
آمريکاي رهائي
بخش اين کار
را ميکند ما
بايد جمعي را
درست کنيم، ما
بايد پارلمان
موقت در تبعيد
براي آمريکا
بسازيم، جمعي
را آماده کنيم
که پشت سر آمريکا
قدرت را در
کنترل ما و
طبقه ما نگاه
دارد. عکسهاي
آقايان بوش و
رامسفلد بر سر
در ساختمانها
نصب ميشد.
اما اين
کار را نميشود
کرد. مردم ايران
عراق را ديدند.
مردم ايران در
مقابل چشم خود
پاشيدن شيرازه
زندگي مردم
عراق را ديدند.
مردم ايران ديدند
دنياي متمدن
عليه اين سياست
ايستاد. ...
نميشود
با پرچم آمريکا
وارد معرکه شد
بايد با دايره
و دنبک رهبري
بي دم يال
اشکمي را
اعلام کرد که
هدفش چيز ديگري
جز رهبري است.
شوراي رهبري پيشنهادي
آقاي پهلوي
ربطي به رهبري
مبارزه مردم
ندارد. از گرد
آوردن نيروهاي
سياسي مختلف
گذشته، شانس
گرد آوردن
جناحهاي
مختلف اپوزيسيون
راست، و حتي
شعب مختلف
سلطنت طلبان،
را هم ندارد.
خود چلبي و
رامسفلد هنوز
که هنوز است نتوانستهاند
چنين شورائي
را در عراق
سرهم کنند. اين
واقعي نيست. اين
يک پيشخوان يا
بقول انگليسي front است.
پيشخواني براي
جلب حمايت مادي
و سياسي و عملي
دولت آمريکا.
مقدمات بکارگيري
سياست آمريکا
در ايران را
دارند فراهم ميکنند.
آقاي
پهلوي دارد
الگوي چلبي را
دنبال ميکند.
اما دنبال
کردن الگوي
چلبي اوج لاقيدي
اينها به
سرنوشت مردم ايران
را نشان ميدهد.
آنچه در عراق
اتفاق افتاد
بازي کودکانه اي
نسبت به فاجعهاي
که اينها ميخواهند
آمريکا در ايران
بيافريند
خواهد بود.
قرار است
هزاران تن بمب
بر سر مردم ايران
ريخته شود، قرار
است بنيادهاي
مدنيت در هم
شکسته شوند،
قرار است هر
بخش و گوشه اين
کشور بدست يک
دار و دسته
قومي يا مذهبي
داده شود،
قرار است ايران
را عراقيزه
کنند تا به
قدرت برسند.
آقاي
پهلوي الگوي
چلبي را
انتخاب کرده
است اما همين
الگو دامنه
انسانيت،
دمکرات منشي و
آزادي خواهي و
به اصطلاح بيزاري
ايشان از
خشونت را هم
نشان ميدهد.
آقاي پهلوي
بعنوان رهبر
ارثي جناح
راست متوجه دو
تفاوت ايران
با عراق نيست.
در ايران مردم
فيالحال در ميدان
هستند و عليرغم
آلرژي جريان
راست نسبت به
انقلاب يک
جنبش انقلابي
در جريان است.
چپ و کمونيسم
در ايران
قدرتمند است.
از من بپذيريد
که مردم ايران
به چلبي نياز
ندارند.