جمهورى اسلامى و مخمصه حجاب

اعظم کم گويان

"... پوشيدن لباسهاى تنگ، لباسهاى نازک، لباسهاى بدن نما، مانتوهاى تنگ و کوتاه، شلوارهاى کوتاه بدون جوراب، پاهاى برهنه، مانتوهاى بدن نما، پوشيدن شلوارک ... از مصاديق بارز بدحجابى محسوب مى شوند ..."

شايد هيچکس به اندازه آيت الله ها و حجج اسلام و برادران ايمانى و انتظامى شان در ٢٦ سال گذشته معلوماتشان در مورد انواع و چگونگى "لباس و پوشش فساد آميز و غير مجاز زنان" در ايران بالا نرفته که هيچ حتى ناچارند ـ استغفرالله و نعوذبالله! ـ اسامى آنها را بر زبان هم بياورند. "بدحجابى پايمال کردن خون شهيدان است" و "فساد است" و "ارزنده ترين زينت زن حفظ حجاب است" در ٢٦ سال گذشته فقط و فقط برادران متدين و مسلمان را بيشتر و بيشتر در بحران مخمصه فرو برده است. بهمين دليل از همان روز سرکار آمدن اسلام در ايران، زنان بلافاصله به معضل و مشکل جدى رژيم اسلامى تبديل شدند. لباس و ظاهرشان ، شغل و تحصيل و ورزش آنها، رابطه زنان با مردان، حضور آنها در بيرون از خانه، و نقش زن در فرهنگ و معنويات اسلامى که به ضرب کشتار و سرکوب بر جامعه حاکم شد، همگى به معضل حل نشدنى اسلام و جمهورى اسلامى تبديل شدند.

جواب اسلام به همه جوانب اين معضل بزرگ تا مدتها "يا روسرى يا توسرى" بود که قرار بود به ضرب تيزبر و زنجير و اسيد، با پرتاب کردن زنان به گوشه خانه ها، اسلام و جمهورى آن را از شر حضور و حيات و فعاليت زنان نجات دهد. اما "يا روسرى يا توسرى" و اجراى آن توسط لشگر اوباشان قمه و زنجير بدست و اسيدپاش، بجاى حل معضل "زن در اسلام"، اتفاقا زنان را بيشتر و جدى تر به ميدان مبارزه با اين دين زن ستيز و رژيم سياسى آن کشاند. طى بيست و شش سال گذشته، زنان روزانه بخصوص در فصل گرما خيابانهاى شهرهاى ايران را به صحنه درگيرى و کشمکش با گشتهاى منکرات رژيم تبديل کردند. اين کشمکش ها و درگيريها نه تنها روسرى زنان را چند سانتى متر عقب مى برد و آرايش و رنگارنگ شدن و امروزى شدن لباسهاى آنها را برمى گرداند، بلکه به آنها جرئت و جسارت بيشترى در مقاومت عليه احکام اسلامى و مزدوران مجرى آن مى بخشيد. پوشش و ظاهر زنان به يکى از عرصه هاى نبرد آزاديخواهانه در ايران تبديل شد. پوشش زنان که قرار بود تماما اسلامى شود هرچه بيشتر ضد اسلامى شده و فقط پوسته اى از اسلام پوسيده بر آن باقى مانده است. زنان در مبارزه عليه حجاب هرگز تسليم اسلام و حکومتش نشدند.

و اکنون در آخرين پله افول رژيم اسلامى، در خندقى که جمهورى اسلامى پشت سر احمدى نژاد خود را در آن پنهان کرده و دارد عکس العملهاى آتى مردم را پيش بينى و ارزيابى مى کند، نعره هاى کريهى که از گلوى امام جمعه هاى اين شهر و آن استان عليه زنان بيرون مى آيد و بخشنامه هاى برادران نيروى انتظامى در اين يا آن استان تلاش دارند عقربه زمان را به عقب برگرداند و يک روند ديگر از توحش و بربريت را به زنان و مردم تحميل کند. اما درست همين يک ماه قبل بود که جنبش زنان آزاديخواه و جسور ضرب شست خود را در ٢٢ خرداد به همه اسلاميون از هر قماش و دسته اى نشان داد. خودآگاهى و تشکل زنان و شعارهاى آنان به اندازه کافى گويا بودند و براى جمهورى اسلامى نهيب مرگ را مى دادند. اين فقط يک چشمه کوچک از اقيانوس خروشان جنبش زنان براى رهايى از ستم، خشونت، اسلام و مردسالارى است. اين نيرو بايد وسيعتر به ميدان بيايد.

زنان مى خواهند در مقابل آپارتايد جنسى، حجاب، عفاف، الگوى فاطمه زهرا و زينب کبرى و منکرات و قوانين اسلامى، به حقوق جهانشمول و وسيعترين آزاديهاى مدنى و فردى شايسته انسان در زمان حاضر دست يابند و همه را همين الان مى خواهند. قيام مردم عليه جمهورى اسلامى، جدايى دين و دولت، درهم شکستن نهادهاى اسلامى در حاکميت، لغو قوانين ضدزن و اعلام برابرى کامل زن و مرد روزهايى را نزديک مى کند که جنبش رهايى زنان در ايران، با دستيابى به آزادى و حرمت و حقوق خود، الگوى زن مدرن، جسور و آزاده ابتداى قرن بيست و يکم را به چشمان ابله و مغزهاى کوچک و سفيه آخوندها، ملى - اسلامى ها و ساير مرتجعين فرو کنند.