از لهجه گيت تا تاريخ گيت

(در حاشيه ديالوگ متقابل حميد تقوايى و مصطفى صابر)

رحمان حسين زاده

مصطفى صابر و حميد تقوايى در ديالوگى متقابل حول "لهجه گيت" اخير حميد، بدجورى گرفتار آمده و هر دو از "تاريخ گيت" سر درآورده‌اند. به خاطر يک دستمال، قيصرى شان را سوزانده‌اند. به نفعشان بود موضوع را ادامه ندهند. ميتوانستند با سکوتشان ضرر را از نيمه جبران کنند. اما ضرورت توليد "مسخ نامه" پشت سر "مسخ نامه" با مصرف درون فرقه‌اى تعادلشان را به هم زده است. در ضميمه ٣٠ صفحه‌اى اخير نشريه سازمان جوانانشان در تلاشى ناکام، خواسته‌اند براى توجيه سخنان "هپروتى" و توجيه "تحليل جوکهاى" آشناى حميد اينبار به طور جدى پايه "تئوريک، سابقه و تاريخ سازى" کنند. در تقابل با تاريخ حرکت کمونيسم منصور حکمت و حکمتيستها در تحولات سياسى کردستان و ايران، به يک "تاريخ سازى" سراپا وارونه و عقب مانده در مقابل روند حرکت بالنده و انتقادى کمونيسم کارگرى در جنبش سياسى اعتراضى جامعه پناه برده اند. در اين تاريخ سازى فعلا جعل و تحريف به کنار، صحنه را چنان چيده‌اند، که دوستان ما بتوانند "قهرمانان" نقد و انتقاد ظاهر شوند. بسادگى ٢٣ سال به عقب برگشته‌اند. تاريخ تلاشهاى منصور حکمت و حکمتيستهاى همگام با وى را در شکل دادن به جنبش کمونيسم کارگرى اجتماعى و به نقد کشيدن همه جانبه ناسيوناليسم، زير جولکى قلم گرفته‌اند. از خود بيخود شده و "قهرمانان" نوظهور ما با شمشير چوبين به نقد "ناسيوناليسم چپ" رفته اند. به يکباره متوجه شده‌اند، نقد کمونيسم کارگرى و منصور حکمت نميبايست به "جنبه‌هاى بارز ناسيوناليسم حزب دمکراتى" محدود ميماند. افسوس و هزاران افسوس که منصور حکمت و ما حکمتيستهاى دست و پنجه نرم کرده با مصافهاى سرنوشت ساز همين تاريخ ٢٣ ساله مورد اشاره آنها وقت خودش از چنين تئوريهاى "راهگشاى قهرمانان" ميخ شده در فضاى ضد پوپوليستى ١٣٥٨ محروم مانديم.

نه دوستان! باور کنيد تاريخ سازى تان زيادى بى‌ربط، جعلى، وارونه و دلبخواهى است. باورکنيد درست مشابه اصحاف کهف بسيار دير از غار راهى شهر شديد. سکه اى که در دست داريد، رايج نيست. تاريخ مصرف آن مدتهاست به پايان رسيده است. اگر تنها يک ذره و فقط يک ذره پاى بندى به کمونيسم منصور حکمت و حقيقت راهنمايتان بود. قاعدتا عقل سليم حکم ميکرد، قبل از ديالوگ "تملق متقابل" اخيرتان يکبار ديگر، مباحث منصور حکمت در کنگره‌هاى ٥ و ٦ کومه‌له را مرور ميکرديد، به مصوبات آن کنگره‌ها رجوع ميکرديد. به ادبيات منصور حکمت از مقطع کنگره ششم کومه‌له (سال ١٩٨٨) تا سخنرانى مشهور در مورد انشعاب در کومه‌له (سال ٢٠٠١) در انجمن مارکس و انبوه ادبيات حکمتيستها در نقد سياست و افق و اتفاقا فرهنگ و هنر ناسيوناليستى مراجعه ميکرديد، تا متوجه ميشديد که هيچ جنبه‌اى از ناسيوناليسم و از جمله ديدگاههاى ناسيونال پوپوليستى مشابه ديدگاه شماى قايم شده در پشت تئورى "جنبش کردستان و انقلاب، انقلاب، و شورا شورا" در کردستان عراق از زير نقد تيز و مارکسيستى منصور حکمت و ما حکمتيستها جان سالم بدر نبرده است. و البته در اين مرور تاريخى متوجه ميشديد، منصور حکمت آب در هاون نکوبيده است. بلکه جنبش کمونيسم کارگرى قدرتمند (و بر خلاف ديدگاه شما نه جناح چپ جنبش کردستان) و نسلى از رهبران و فعالين حکمتيستى را سازمان داده است. نسلى که در سه مصاف و تندپيچ اساسى پيشاروى کمونيسم منصور حکمت شفاف و روشن و منسجم در کنار منصور حکمت ايستاده‌اند. بار اول و دوم تحت هدايت مستقيم منصور حکمت به ترتيب در سالهاى ١٩٩١ در مقابل ناسيوناليسم کرد، و ١٩٩٨ بعد در برابر ملقمه "کارگر کارگرى غير سياسى و تمکين کنندگان به اصلاحات بورژوايى" (پديده مستعفيون) و بار سوم و در شرايط سخت بدون حضور منصور حکمت در مقابل خط چپ سنتى، پوپوليستى و سکتى خود شماها در رهبرى جديد حزب کمونيست کارگرى ايران. ادبيات انتقادى و پراتيک سياسى و اجتماعى طيف وسيع حکمتيستها در اين سه دوره و در ساختن اين تاريخ ثبت شده است. توصيه ميکنم به خود فشار نياوريد. توانايى کنار زدن اين تاريخ را نداريد.

در دوران ٥ تا ٦ ساله پس از فروپاشى اردوگاه شوروى، مکتبى نوظهور عرض اندام يافت که طبق آن مى بايست به همه چيز شک کرد، گفتند هيچ حقيقتى وجود ندارد، گفتند حتى آنچه که در تاريخ اتفاق افتاده است، ممکن است طور ديگرى بوده باشد، گفتند هيچ اصل جهانشمولى وجود ندارد، هيچ حقيقت و هيچ تئورى علمى موجود نيست، گفتند همه چيز و از جمله حقيقت و تاريخ ابژکتيو و واقعى، "نسبى" است، مورد ترديد و قابل تجديد نظراند. دوستان عزيز ما در رهبرى کنونى حزب کمونيست کارگرى ايران، با حقيقتهاى تاريخى، با غيبت خود در برابر ناسيوناليسم و با ايام ناخن جويدن خود در دوره عروج مباحث و مبانى کمونيسم کارگرى، با پيگيرى رگه حکمتيسم نقد و مبارزه همه جانبه، و حتى با بخش قابل دفاع تاريخ خود با ديدگاه اين مکتب لاادرى گرى، مينگرند. اين تحريف تاريخ را نبايد اجازه داد که دوستان به اين سادگى در پس جوک و تمسخر لهجه و محل تولد، به خورد کسى بدهند. فکر ميکنند که چون منصور حکمت در ميان ما نيست ميتوانند بساط اين مکتب ضد حقيقت پسامدرنيسم را مجددا داير کنند. خيال ميکنند، فقط خيال ميکنند.

تاريخ سازى قلابى دوستان سابق ما جوابيه‌اى به ايرج فرزاد نيست، بلکه تقابلى با آن تاريخ واقعى است که منصور حکمت از جمله در رساله هاى باارزشى چون "دورنماى فعاليت حزب در کردستان"، "تفاوتهاى ما"، کتاب "بحران خليج" و "مصافهاى کمونيسم امروز" و "کمونيسم کارگرى و ملت و ناسيوناليسم" و در بسيارى مباحثات و سخنرانيهاى ديگر به آن پرداخته است.

منصور حکمت در قيد حيات نيست، اما نوشته‌ها و گفته‌هاى برا و پربارش در دسترس اند. بعلاوه حکمتيسم و حکمتيستها زنده و بسيارند. نميگذاريم تاريخ جعلى را جابيندازند. نميگذاريم تاريخ چپ سنتى و سانتر را به نام کمونيسم کارگرى رنگ آميزى کنند. نميگذاريم تعبير "تاريخ مختصرى" ديگرى را به عنوان تاريخ لنينيسم زمانه ما يعنى تاريخ حکمتيسم معرفى کنند. نميگذاريم مشابه لطماتى را که چندين دهه بر سر لنينيسم آوردند، بر سر حکمتيسم درآورند. در اين راستا تلاش حميد و مصطفى بخشى از "تاريخ سازى" وارونه و بى‌ربط است. در اين نوشته کوتاه قصد نقد کامل اين تاريخ سازى پرت را ندارم. بزودى و با تفصيل بيشتر بيگانگى روايت تاريخ مختصرى دوستان سابق را با روايت کمونيسم کارگرى مستدل ميکنم.

صرفنظر از برخورد موردى، اما تبيين و تدوين تاريخ کمونيسم کارگرى و حکمتيسم يک ضرورت است. صفوف کمونيسم کارگرى و نسل جوان آن لازمست لحظه به لحظه تاريخ جنبش خود را بدانند. فعالين و شخصيتهاى دخيل در اين تاريخ، سازندگان اين تاريخ بايد آستينها را بالا بزنند.

ايرج فرزاد شروع کرده است. اگر فعاليت متنوع و روزانه در رهبرى حزب مجالى باقى بگذارد. سهم خود را ادا ميکنم. به نوبه خود متعهد ميشوم، در انجمن مارکس - حکمت لندن و انجمن مارکس کشورهاى ديگر تاريخ شفاهى کمونيسم کارگرى را، تاريخ تلاشهاى بيوقفه برجسته‌ترين مارکسيست معاصر منصور حکمت را ارائه و سپس مکتوب کنم.

بزودى زمان و چگونگى برگزارى اين جلسات اعلام ميشود. همه علاقمندان را به شرکت در اين جلسات و به شنيدن اين تاريخ دعوت ميکنم. مصطفى صابر و حميد تقوايى هم ميتوانند اين تاريخ را بشنوند.

١٣-٢-٢٠٠٥