جشن سناریوها، جشن خودفریبی ها

و رئیس جمهور شدن جلال طالبانی

 

ایرج فرزاد

Iraj.farzad@gmail.com

 

جلال طالبانی نه در یک پروسه متعارف مراجعه به آرا عمومی که در اثر توافقات و  پچ پچ های مرموز و سازش و معامله بین چند نفر با پیشینه های مرموز تر، به عنوان رئیس جمهور موقت و شش ماهه عراق انتخاب شده است.

او رئیس جمهور دولتی است که حتی جلسات اش را در منطقه  green zone و تحت نظارت نیروهای نظامی ارتش اشغالگر آمریکا برگزار میکند. به عنوان نمایندگان شیعه و سنی، دو معاون دارد که در واقع هر دو نمایندگی بخشی از ناسیونالیسم عرب را بر عهده دارند. در مجموع یک پست کاملا نمایشی و فرمال و عروسکی و انتخابی در یک بازی بالماسکه ای. خود طالبانی حتی وعده ایجاد دولتی که در آن، حداقل، مذهب از دولت جدا باشد را نداده است. هیچ قانون اساسی مصوبی ندارد و کوچکترین تضمین قانونی و حقوقی و حتی لفظی برای اینکه شهروند کرد و عرب از نظر حق شهروندی و حقوق مدنی برابر باشند نه داده شده است و نه هیچ مصوبه قانونی را شاهدیم، به طور مبهم و از روی نسخه های پیشین در یوگوسلاوی سابق وعده فاجعه فدرالیسم قومی را به عنوان ارمغان لجن مالی حقوق مدنی مردم به صفوف فالانژهای خود داده اند.

 

جالب این است که این انتخاب جلال طالبانی به طور رسمی به جز از طرف خاتمی و محسن رضائی،  و این دومی در کنار رحیم صفوی به عنوان دوستان دیرین جلال طالبانی، تایید نشده است. جرج بوش که آگاهانه نخواست به یک موقعیت کاملا فرمایشی، و مقام نوکری بی اختیار اهمیتی بیش از نصب یک گماشته داده باشد، تلفنی و شخصی با جلال طالبانی صحبت کرده است و در آنجا نیز حتی به طور تلویحی به مقام ریاست جمهور او اشاره کرده است. مسعود بارزانی که حزب او در معاملات و بده بستانهای عشیره ای قبلی به عنوان تنها حزب حاکم بر "حریم" کردستان انتخاب شد نیز فقط تلفنی با جلال طالبانی حرف زده است. با وجود این صرف انتخاب یک عنصر ناسیونالیست کرد، مستقل از اینکه این مقام حتی وعده چه تغییراتی را داده باشد، موجب شادی و ذوق زدگی جریانات ناسیونالیست و قوم پرست کرد گردید.

 

اما سوال این است که این شادی و هلهله برای چیست و از طرف چه کسانی است و دلائل پنهان و آشکار آن در کجا ریشه دارند؟ مگر کم اتفاق افتاده است که شخص کرد زبانی در یک پست دولتی قرار گرفته باشد؟ در دوره حکومت شاه، تمامی روسای سلسله مراتب ریاست زندانها، اعم از زندان سیاسی و غیر آن، را ژنرالها و سرهنگ های کرد زبان بر عهده داشتند. مساله بنابراین به مقام و پست رسیدن محدود نیست. در مورد مقام فعلی جلال طالبانی باید فراتر از اینها، موقعیتی را که ناسیونالیسم و قوم پرستی کرد در آن قرار گرفته است، مورد توجه قرار داد.

 

مراسم ذوق و شادی تا آنجا که به سازمانها و احزاب سیاسی و غیر سیاسی ناسیونالیست و قوم پرست کرد در ایران مربوط است از جانب دو جریان بشدت آگراندیسمان شده است. یکی حزب دمکرات و دیگری سازمان زحمتکشان. و اما از طرف دیگر،  بخشهای کوچکی از مردم هم در مهاباد به شیوه و با تصورات خود شادی کرده و جشن گرفته اند.

در مورد جریانات سیاسی وضعیت روشن است. حزب دمکرات که سابقه خرده اختلافات و دل چرکینیهای زیادی با جلال طالبانی دارد  که فقط یک مورد آن پیشقراولی سپاه پاسداران برای حمله به مقر حزب دمکرات در خاک کردستان عراق است، شادی و هلهله را بخاطر "محبوبیت" طالبانی برپا نکرده است. حزب دمکرات با این شیوه تصویری از سناریو خود برای کردستان ایران و نقشه تبانیها و سازشها با جریانات راست و مذهبی و ارتجاعی در سطح سیاست ایران را بدست میدهد. بیانیه مشترک این حزب با جریان فاشیست و عظمت طلب ایرانی، حزب پان ایرانیست، و چراغ سبز دادنها به نیروهای راست اپوزیسیون بورژوائی ایران در این اواخر، گوشه ای از موضع سیاسی حزب دمکرات است که با بند و بستها و پولیتیک زدنهای جلال طالبانی چفت شده اند و کاملا سازگارند. حزب دمکرات دارد سناریو سازشها و "خیانت"ها و توطئه های فعلی و آتی خود را، در وجود مقام معظم طالبانی باز میشناسد و بنابراین آن را جشن میگیرد. این موقعیتی است که ناسیونالیسم کرد، عموما، در آن قرار گرفته است. این موقعیت و جایگاه را میخواهند جشن بگیرند و به مردم وعده بدهند که ارمغان ناسیونالیسم کرد چیزی جز دولت قومی مذهبی و دل بستن به سناریو سیاه در جامعه نیست. میخواهند مردم را به تروریسم و نفرت پراکنیها و وعده پاکسازیهای قومی و بند و بست و توطئه با جریانات فاشیست و راست و ارتجاعی عادت بدهند. جشن گرفتن جلوس جلال طالبانی بر صندلی مقام نمایشی ریاست جمهوری درست در متن اوضاع سناریو سیاه جامعه عراق، از جانب جریانات ناسیونالیست کرد ایران، اعلام سرورآمیز پیوستن به این سناریوو استقبال از لجنزار و تعفن خونین فدرالیسم قومی برای جامعه ایران نیز هست. ناسیونالیسم و قوم پرستی کرد وعده خون و پاکسازی های قومی و صحنه های انتقام جوئی و تروریسم و عملیات انتحاری باندهای مسلح مذهبی و قومی و ارتجاعی را با این جشن گرفتنها به مردم کردستان و به مردم ایران میدهد.

 

جریان دیگر سازمان زحمتکشان است، فرقه ای متعصب قوم پرست  که به عنوان سازمان و تشکیلات هیچ ریشه ای نه در چپ و نه در راست جامعه ندارد. به عنوان افراد کسانی که این فرقه را برپا کرده اند، ریشه در چپ و حتی نوعی مخالفت با ناسیونالیسم دارند، اما به عنوان جمع و تشکل و ائتلاف همان آدمهای منفرد، تماما محصول جانبی حکومت جلال طالبانی بر سلیمانیه اند و زندگیشان به شل و سفت شدن پولی که جلال طالبانی به آنها میدهد گره خورده است. شادی و ذوق اینها فقط همین است، ارباب و صاحب اختیار و بوجود آورنده اینها به مقام تشریفاتی رئیس جمهور عراق رسیده است. امیدشان این است که با تداوم لطف و مرحمت او بساط یک گرایش بشدت ارتجاعی قوم پرستانه و یک سکت اشباع شده با نفرت قومی و ملی و سرشار از کمونیسم ستیزی را سر پا نگاه دارند. یک امید و توهم عبث و بی پایه و البته سرتا پا ارتجاعی. در نتیجه هر دو این جریان با انتخاب جلال طالبانی، آگاهانه کلاه برداری و عوامفریبی میکنند. البته هر یک به سیاق و طبق محتوا و ماهیت سیاستهای خود.

 

اما شادی بخشهائی از مردم کاملا از جنس دیگر و بر بستر دیگری است. مردم سالهاست سران ناسیونالیسم کرد را میشناسند، با رگ و پوست میدانند که اینها اهل نه تنها حل مساله کرد نبوده اند، بلکه همواره از وجود ستم ملی برای بند و بستها و خودفروشیها و "ملت فروشی" ها و خیانتها استفاده کرده اند. مردم مناطق کرد نشین بویژه در عراق، داستان طولانی سازش با حکومتهای مرکزی و جنگهای خونین داخلی بین جریانات ناسیونالیست کرد را میدانند، آش بتالها و موقعیت امثال همین جلال طالبانی در مقاطع سال ١۹۶۶ و بارها و بارها پشت کردن روسای کرد به مردم کردستان را تجربه کرده اند. در عین حال هنوز یک نیروی مسئول و انقلابی و قابل اعتماد و قابل اتکا و اجتماعی را در دسترس نمی بینند، با این رهبران تحمیل شده و انحصاری ناچار شده اند کنار بیایند. این مردم زخمهای عمیقی بر روح و در مسیر تاریخی طولانی، بر زندگی خود حمل میکنند، شاهدان عینی بارها کشتار و انفال و بمبارانهای شیمیائی و کوچ اجباری و آوارگی و هزار بدبختی دیگر از جانب حکومتهای مرکزی بوده اند. میدانند که احزاب عشایری و قوم و قبیله ای ناسیونالیست کوچکترین ربطی به مبارزه برای رفع ستم ملی و حل مساله کرد نداشته و ندارند، میدانند علیرغم شرایط مساعد که بارها فراهم شده است اینها اهل تشکیل دولت مستقل در کردستان عراق و یا تامین و تضمین شرایط برقراری حق برابر شهرندی برای مردم مناطق کردنشین و به این ترتیب حل قطعی و یکباره این معضل دیرین نبوده اند، میدانند که اینها خود بار دیگر، گره دیگری بر سر راه حل مساله کر ایجاد کرده اند و این معضل را پیچیده تر کرده اند. و شادی این بخش مردم از انتخاب جلال طالبانی دقیقا از تلاقی این یاس و توهم، هردو، سرچشمه میگیرد. نقطه تلاقی یاس و استیصال از بی کفایتی سران ناسیونالیسم کرد و در همان حال توهم و باور به خرافه ناسیونالیسم. این شادی همراه با تردیدهای جدی درونی،  وجه پنهان یک بی باوری عمیق به لیاقت و کاردانی و توانائی سران ناسیونالیسم کرد است. اینها مردمی اند که هنوز در توهم نسبت به ظرفیتهای ناسیونالیسم کرد بسر میبرند و اما به این ترتیب میخواهند با دروغ گفتن به خود، با کلاه گذاشتن سر خود، این استیصال و یاس را پنهان کنند،  کماکان  به خودش دروغ میگوید و توانائیهائی به جلال طالبانی نسبت میدهد که او کلا آنها را فاقد است. جشن این بخش مردم که  بساط مسخره عوامفریبی و کلاه برداری ناسیونالیسم کرد نقش زیادی دربروز علنی آن دارد، تلاش برای پنهان کردن ماهیت واقعی احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد و نوعی تسکین  دروغین و تخدیر خود است. این مردم میدانند که درست در همان لحظه که برای جلال طالبانی جشن میگیرند، در ته قلبشان به او بی اعتماد اند، ظرفیت پشت کردن و "خیانت" به مردم کردستان را باز می یابند، و جنگهای داخلی، عامل دولتهای منطقه شدن و سال ۶۶  را در اذهانشان باز تصویر میکند. مشکل این بخش مردم، اما، این است که مذهب را قبول دارند، امام و پیشنماز و آیت الله را نالایق و منحرف میدانند، در توهمات ناسیونالیستی گرفتارند، اما سران قوم و طایفه و "ملت" را بی ظرفیت و ناتوان میدانند. با این حال این بخش کوچک از مردم در هر حال نمیخواهند با این احساس واقعی خود صادق باشند. راه رفع نگرانی این مردم مایوس و ومستاصل از  سران ناسیونالیسم کرد، کندن آنها از ناسیونالیسم و روشن شدن شان در مورد ماهیت واقعی ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم مثل مذهب یک هویت وارونه و خرافی است. مردم باید به خود و نیروی خود و راه آزادیبخش و افکار و گرایشات مترقی و انسانی باور کنند و به آن متکی شوند.

 

تکلیف احزاب و فرقه های ناسیونالیست کرد روشن است، اینها را باید مردم از سر راه خود بردارند، چرا که اینها مصمم اند با لنگر زدن به حتی عناصر سناریو سیاه، ملیت و قومیت و مذهب و ارتجاع را در تعاریف حقوقی و و اداری و سیاسی و حتی اخلاقی و فرهنگی از جامعه، وارد زندگی مردم کنند، حقوق مدنی و حق شهروندی را به تعلقات ارتجاعی و باورهای خرافی ملی و قومی و مذهبی گره بزنند و جامعه و مدنیت و رفاه و تلاش های سالیان سال بشر برای آزادی و برابری و رفاه را منکوب کنند. به این سناریو سرتا پا ارتجاع احزاب و فرقه های ناسیونالیست و قوم پرست باید محکم و قاطع و قدرتمند " نه" گفت.