منشور سرنگونى جمهورى اسلامى و مصافهاى پيشاروى حزب

گفتگو با فاتح شيخ

کمونيست: اين دور از مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى براى حزب حکمتيست چه تشابهات و تفاوتهايى با زمان مبارزه عليه دو خرداد و شکست اين جريان ارتجاعى دارد؟

فاتح شيخ: شکست دو خرداد نه فقط ضرورت سرنگونى جمهورى اسلامى بلکه امکان سرنگون کردن آن توسط خيزش و قيام مردم را برجسته تر کرد و اين را به خود توده هاى محروم جامعه هم نشان داد. اين تفاوت از نظر ما حکمتيستها خيلى مثبت است. حکمتيست ها ادامه دهنده سياستى هستند که در بروبرو دو خرداد که فضا به سرنگونى طلبى بشدت تنگ و سنگين شده بود، بر ضرورت سرنگونى جمهورى اسلامى تاکيد داشت. تعرض هيستريک پرورژيمى ها به کمونيستها و ايستادگى و استوارى ما در آن زمان را همه بياد دارند. حتى راست سرنگونى طلب هم طرفدار "اصلاح رژيم" شده بود. رضا پهلوى براى "آقاى دکتر خاتمى"! آرزوى موفقيت ميکرد و داريوش همايون از زاويه "راست ميانه"! تلاش ميکرد شرکت در مضحکه هاى انتخاباتى رژيم را "تئوريزه" کند.

شکست دو خرداد همچنين بخشهايى از آن جنبش را به اردوى سرنگونى راند. آنها البته به جنبش سرنگونى طلبى مردم نپيوستند، بنا به خاستگاه اجتماعى و سياسى شان به جناح راست اپوزيسيون، به اردوى ناسيوناليسم محافظه کار ايرانى (مرکب از سلطنتى ها و جمهوريخواهان) ملحق شدند. بعضى از اينها، امثال اکبر گنجى و محسن سازگارا، از خود بستر اصلى جناح راست، از سلطنت طلبان، هم محافظه کارتر و سنتى ترند و در زمره راست ترين شاخه هاى کنسرواتيسم تاچريستى از آب در آمده اند. راستش از نظر ايدئولوژيک چرخشى هم نکرده اند، فقط سنگر عوض کرده اند. جمهورى اسلامى و کلا اسلام سياسى، در مقياس راست و چپ دنياى امروز آنقدر در منتهااليه راست هستند که حتى "ميانه روها"، "اصلاحگرايان"، "نوانديشان" و "لوترى" هاشان هم در رديف افراطى ترين جريانات راست ترازبندى ميشوند.

درنتيجه اگر از طرفى کارگران، زنان، جوانان و مردم محروم عموما، ديگر هيچ شانسى به امکان اصلاح و تعديل رژيم نميدهند و بسيار مصمم تر از گذشته کمر به شکستن کمر رژيم بسته اند. از طرف ديگر اپوزيسيون راست که بخش گنده دوخرداديها بخصوص در خارج رژيم در آن جا گرفته، پلاتفرم سرنگونى شان حذف لايه نازک بالاى رژيم و حفظ بدنه اصلى ماشين دولتى و نيروهاى سرکوبگر آن است. بعبارت ديگر ما حکمتيستها مجددا نظير دوره دو خرداد با طيف وسيعى از اپوزيسيون راست مواجهيم که ميخواهند پيکره جمهورى اسلامى را اين بار منهاى اسمش نگهدارند. جوهر مشترک فراخوانهاى رنگارنگ رفراندم، بيانيه ٥٦٥، منشور ٨١ و نظاير آنها همين است. اين در شرايطى است که چپ اپوزيسيون بعد از درگذشت منصور حکمت و تحميل شدن جدائى به حزب او لطمه ديده است و تلاش براى جبران اين لطمه نيرو از حکمتيستها ميبرد. و باز در شرايطى که جنبش سرنگونى رهبر بالفعل ندارد و مسابقه چپ و راست اپوزيسيون در اين عرصه، در طول ساعت و دقيقه جريان دارد. با نظر به اين مولفه ها و شرايط است که حکمتيستها منشور سرنگونى جمهورى اسلامى ايران را اعلام کرده اند.

بعلاوه اين دور از مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى، تفاوت مهم ديگرى با دوره مبارزه عليه دو خرداد دارد، آنهم تحولات بعد از ١١ سپتامبر و مخصوصا بعد از حمله امريکا به عراق است. اوضاع بعد از حمله آمريکا به عراق هم جمهورى اسلامى و هم اپوزيسيون آن اعم از راست و چپ و هم رابطه غرب و بخصوص آمريکا با جمهورى اسلامى را به موقعيت جديدى برده است که حکمتيست ها با چشم باز به آن نگاه ميکنند و تحولات سياست در ايران را از اين زاويه لحظه به لحظه ميسنجند و تلاش ميکنند جواب مناسب به آن بدهند. قدر مسلم اينکه اين جنگ و تحولات حاصل از آن به جمهورى اسلامى فرجه جديدى براى تداوم عمر ننگينش داده است که تنها تشديد مبارزه مردم و اتحاد و سازمانيافتگى صف جنبش سرنگونى طلبى ميتواند آن را کوتاه کند.

بخاطر اوضاع عراق و دامنه نفوذ و امتداد حضور جمهورى اسلامى در آن کشور، آمريکا و غرب کمتر از سابق اهرم فشارى دارند که روى رژيم بگذارند. اپوزيسيون راست هم به تبع اين اوضاع در منگنه تناقضات پيچيده اى گير افتاده و بى افق شده است.

حکمتيست ها اما به رغم اين اوضاع، امکانات مساعدى دارند که در صورت استفاده اپتيموم از آن ميتوانند ابتکار رهبرى جنبش مردم براى سرنگونى جمهورى اسلامى و برچيدن آخرين خشت اين بناى پر از ارتجاع و چرک و کثافت را بدست بگيرند. يک نقطه قوت ما در اين دوره که سرنوشت سياسى ايران و عراق بشدت بهم گره خورده حضور فعالانه حزب کمونيست کارگرى عراق در صحنه سياست عراق و همبستگى و همکارى فشرده بيسابقه ميان اين حزب و حزب حکمتيست است. هر قدم پيشروى ما در عراق عليه اشغالگرى آمريکا و ارتجاع اسلامى و سناريو سياه حاصل از رقابتها و سازشهاى آنها، مستقيما به پيشروى جنبش سرنگونى در ايران و افزايش توان آن براى جلوگيرى از تکرار اين سناريو در ايران يارى خواهد رساند.

کمونيست: تحقق يک سناريوى سياه در ايران مبتنى بر دخالت نظامى آمريکا در ايران و طرح فدراليسم قومى را تا چه اندازه محتمل مى بينيد؟فاتح شيخ: اول راجع به خود امکان وقوع سناريو سياه در ايران بگويم. وقوع سناريو سياه در ايران در روند سرنگونى جمهورى اسلامى يک امکان است که به خاطر مخاطراتش براى زندگى مردم و بنيادهاى مدنيت جامعه بهيچوجه جايز نيست دست کم گرفته شود. اين يعنى اولا بهيچوجه نبايد تنها به هشدار دادن اکتفا کرد، بلکه از هم اکنون بايد نيروى مردم را براى جلوگيرى از وقوع آن آگاه و بسيج کرد و سازمان داد. هميشه تلاش براى علاج واقعه قبل از وقوع اهميت بيشترى دارد. ثانيا فاکتورهاى دخيل در تحقق آن در هر مقطع را بايد بطور کنکرت شناخت و سنجيد. امروز دخالت نظامى آمريکا با توجه به باطلاقى که در عراق براى خود آفريده چندان محتمل نيست. در عوض پلاتفرم راست براى سرنگونى رژيم که ميخواهد بدنه اصلى اش را نگاه دارد يک سرچشمه بسيار خطرناک براى متحقق شدن سناريو سياه است. نيروهاى بازمانده از جمهورى اسلامى از بسيارى جهات از خود جمهورى اسلامى در قامت يک دولت، خطرناکترند و بسيار غيرمسئولانه تر از عملکرد تاکنونى رژيم ميتوانند جامعه را به قهقرا ببرند و بنيادهاى مدنى اش را بپاشانند.

طرح فدراليسم قومى بنفسه نيرويى نيست که بتواند جامعه را از اينسو به آنسو کند اما در سايه نيروهاى بازمانده از جمهورى اسلامى و بعنوان بخشى از آنها، ارتجاع قومى و فدراليستى هم ميتواند در اين گوشه و آن گوشه تا حد يک اهرم فرعى براى تحقق سناريو سياه توان بهم بزند.

کمونيست: در يک نگاه کلى سرنگونى جمهورى اسلامى چه تفاوتهايى با انقلاب ٥٧ و سرنگونى رژيم شاه خواهد داشت؟ فاتح شيخ: تفاوتهاى پروسه سرنگونى جمهورى اسلامى با انقلاب ٥٧ و سرنگونى رژيم شاه بسيار است و به نظر من تشابه کمى بين اين دو پروسه ميتوان ديد. اولا جامعه بشدت شهرى تر و از نظر طبقاتى قطبى تر شده است. اين تغييرات اجتماعى با نظر به سهم به مراتب بالاترى که نسل جوان در جمعيت امروز ايران پيدا کرده، قابليت اشتعال و انفجار انقلابى را در جامعه در مقايسه با آخرين سالهاى حکومت شاه بشدت بالاتر برده است. نسل جوان امروز يک نيروى کليدى در تحول سياسى جامعه است. در کنار فقر و فلاکتى که به طبقه کارگر تحميل شده پتانسيل موقعيت اين طبقه براى دخالتگرى سياسى و انقلابى در تحولات آتى در نقش جلودار يک انقلاب بيوقفه به مراتب بالاتر از نقش "کارگر نفت ما" در انقلاب ٥٧ است. بخصوص با توجه به اينکه کمونيسم و حکمتيسم هم اکنون يک نيروى سياسى حاضر در صحنه مدعى قدرت و يک پاى جدال جارى بر سر قدرت است. يک تفاوت ديگر وزنه مساله زن در ضديت با ارتجاع سياسى و ايدئولوژيک حاکم، وزنه جنبش برابرى طلبى زن و مرد در جامعه امروز ايران است که به قول منصور حکمت ميتواند به انقلاب آتى ايران رنگ زنانه بزند. و در همين امتداد وجود يک جنبش ضدمذهبى و ضداسلامى قوى در جامعه که هم اکنون نه فقط جمهورى اسلامى بلکه کل بورژوازى در اپوزيسيون و همچنين کل بورژوازى جهانى را در مورد سرنوشت اين ابزار انقياد مردم بشدت نگران کرده است. در اين زمينه قضيه تماما خلاف جهتى است که در انقلاب ٥٧ شاهد بوديم: در انقلاب ٥٧ به جز اقليتى از چپ که خوشبختانه سنت ما هسته آن بود و با مذهب و جنبش اسلامى زير رهبرى خمينى و طالقانى سر سازش نداشت، بقيه "جنبش تاريخى" آن مقطع چنان غرق ضديت با رژيم شاه بود که نسبت به اسلام که در اپوزيسيون بود موضع مسامحه و گذشت فراوانى داشت. اين بار برعکس است. اين بار نظير دوره انقلاب کبير فرانسه مبارزه ضد استبدادى و مبارزه ضد مذهبى با هم عجين شده اند و اين ميتواند نيروى تحول بخش عظيمى را در مقياس اجتماعى به ميدان بياورد که نه تها سير صدساله تکامل ناقص و ناتمام مدرنيتى در ايران را در مدت کوتاهى به سرانجام برساند، بلکه بازتاب و پيامد آن دامنه اى بسيار فراتر از ايران را در بر بگيرد.

کمونيست: حزب حکمتيست با اتصال به چه گرهگاههايى و در پاسخگويى به چه نقطه عطف هايى مى تواند پرچم و رهبرى جنبش سرنگونى طلبى مردم را تامين کند؟ مردم چگونه و طى چه پروسه اى رهبرى حزب حکمتيست بر مبارزه خود براى سرنگونى جمهورى اسلامى را خواهند پذيرفت؟فاتح شيخ: نقطه قوت اصلى حزب حکمتيست اينست که سخنگوى آمال و آرزوهاى اکثريت مردم و بويژه نسل جوان و طبقه کارگر و جنبش برابرى طلبى زن و مرد است، داراى جواب روشن به همه معضلات سياسى و اجتماعى جامعه است، پرچمدار سازش ناپذير سرنگونى جمهورى اسلامى، انقلاب بيوقفه و برقرارى فورى سوسياليسم است، در يک کلام در ارتباط با همه خصلتهاى ويژه جنبش مردم براى سرنگونى جمهورى اسلامى که در جواب سوال قبلى اشاره کردم اين حزب، پيشرو و پرچمدار است. موفقيت حزب حکمتيست در تبديل شدن به رهبر جنبش سرنگونى، قبل از هر چيز در گرو پراتيک سياسى رهبرى آن و فعالين آن در مقياس جامعه است در اين جهت که سياست هاى حکمتيستى را در مقياس اجتماعى به چشم و به گوش مردم برسانند و از اين راه همه نقطه قوت هايش را به نيرو و سازمان تبديل کنند. دسترسى به چشم و گوش مردم، نيرومند کردن حزب و با اين ابزار سازمان دادن نيروى اجتماعى کارگران و مردم محروم کليد رهبرى جنبش سرنگونى جمهورى اسلامى است.