-- Logo ---->

 

 

 

 

بیانیه دفتر سیاسی حزب حکمتیست  در ارتباط با ادامه بحران اقتصادی جهان

 

فراخوان به

تعرض متحدانه برای برانداختن سرمایه داری  

آلترناتیو سوسیالیستی طبقه کارگر به بحران اقتصادی جاری

 

مقدمه

گردباد بحران همچنان اقتصاد جهان را می لرزاند. حجم سرسام آور نابودی ثروت جامعه و خانه خرابی مردم توسط بانکها، بنگاهها و دولتها در کوران همین بحران به تنهائی برای اثبات نیاز بشریت به درهم کوبیدن بربریت سرمایه داری و بنای یک دنیای بهتر به جای آن کافی است. بورژوازی برای خروج از بحران، تعرض وسیعی به معیشت طبقه کارگر و اقشار پائین جامعه سازمان داده است. جبهه های تعرض بیکارسازی انبوه، کاهش دستمزد، تشدید استثمار، سرکوب و خفقان بیشتر، محدودیت بیشتر بر مبارزه متشکل کارگران و مجموعا راندن طبقه کارگر به موقعیتی به مراتب نازلتر از امروز است. در برابر این تعرضات، سنگربندیها و تحرکات اعتراضی طبقه کارگر به ویژه در اروپا آغاز شده است. به این ترتیب بحران جاری شیپور نبردهای شدید میان دو طبقه اصلی جامعه در میدانی به وسعت کره زمین را به صدا درآورده است. سرانجام این نبردها یا سنگینتر شدن یوغ بردگی مزدی بر گرده بشریت و یا آغاز رهائی بشر از یوغ بردگی مزدی است. راه میانه ای وجود ندارد.         

         

سردرگمی استراتژیک - ایدئولوژیک همه جناحهای بورژوازی و بیثمری تلاش دولتها در کنترل دامنه بحران، نفس بقاء سلطه سرمایه در مصاف طبقه کارگر را شکننده کرده است. قدر مسلم اینکه آینده بحران و نظام بحرانزده سرمایه داری نه در تجمعات سران دولتها و مدیران اقتصادی بورژوازی، بلکه در نبردهای سرنوشت سازی تعیین می شود که هم اکنون در زمین کار و زیست کارگران برپا شده است. بحران حاضر در شرایط اجتماعی سیاسی خاصی بروز کرده است: در شرایط سرمایه داری جهانگیر قرن ٢١، بر بستر موقعیت پرقدرت طبقه کارگر در تولید همه کشورهای جهان، بر متن افول سرکردگی جهانی آمریکا و بر زمینه شکست نئولیبرالیسم و تاچریسم و ریگانیسم. مجموعه این شرایط، دریچه فرصت کم نظیری به روی طبقه کارگر گشوده است تا به موازات دفاع از معیشت و دستاوردهایش، با متحد کردن صفوف خود بتواند شکست هارترین دشمنان طبقاتی اش در جناح راست افراطی بورژوازی را به سکوی پرش یک تعرض قدرتمند برای سازمان دادن انقلاب کارگری، برچیدن اقتدار و استثمار سرمایه و برپائی جامعه سوسیالیستی بدل کند. پیروزی طبقه کارگر در این جنگ سرنوشت ساز ممکن است.      

                               

١- کاراکتر و چشم انداز بحران جاری

بحرانهای دوره ای جزء ناگزیر روند تولید سرمایه داری و محصول تناقضات ذاتی آن هستند. هر بحرانی به حکم شرایط خاص خود، علل و کاراکتر ویژه دارد، اما ویژگی بحرانها تنها در پرتو عملکرد گرایشهای عام و حرکت تضادهای بنیادی تولید سرمایه داری قابل توضیح است. تئوری مارکسیستی بحران بر اساس قانون گرایش نزولی نرخ سود، بنیاد عینی بحرانها و مکانیسم بروز و فروکش آنها را توضیح می دهد و اثبات می کند که رفع هر بحران، زمینه ساز بروز بحران بعدی است. اقتصاددانان بورژوا هرگز نتوانسته اند اهمیت این کشف بزرگ مارکس را فهم و هضم کنند. چراکه تئوری بحران مارکس صرفا تبیین علمی بروز و رفع بحرانها نیست؛ مهمتر از آن، نقد سلبی مالکیت سرمایه داری و استثمار نیروی کار از موقعیت طبقه استثمارشونده است. کشف مارکس، کشف محدودیت تاریخی و گذرا بودن ناگزیر مناسبات سرمایه داری است، کشف روند عینی حرکت نظام سرمایه داری به سوی نابودی، کشف این قانونمندی است که هر بحرانی نظام سرمایه داری را گامی به پایان عمرش نزدیکتر می کند.              

بنا به قانون گرایش نزولی نرخ سود، در روند تولید سرمایه داری، همگام با انباشت سرمایه، نسبت بخشی از سرمایه که صرف خرید وسائل تولید و مواد خام می شود (سرمایه ثابت) به بخشی که صرف خرید نیروی کار می شود (سرمایه متغیر)، مدام افزایش می یابد. و چون تنها منشا سود سرمایه استثمار نیروی کار است، افزایش نسبت بخش ثابت به بخش متغیر، باعث گرایش نرخ سود به کاهش می شود. این تضاد درونی و دائمی سرمایه، امکان بحران را مدام چون شمشیر داموکلس بر سر پروسه تولید می گیرد. با بالفعل شدن گرایش نزولی و تحقق عملی کاهش سود، شمشیر بحران فرود می آید و پروسه تولید را قطع می کند. ازآنجاکه قانون مطلق حرکت سرمایه داری کسب سود است، با توقف سودآوری سرمایه، تولید متوقف و بحران آغاز می شود.          

در پروسه تولید، عوامل خنثی کننده ای هم هستند که به سهم خود مانع بالفعل شدن گرایش نزولی نرخ سود و بروز بحران می شوند. عواملی چون: جلب نیروی کار جدید به استثمار مزدی، تشدید استثمار نیروی کار قدیم، فتح بازارهای جدید و قلمروهای جدید سرمایه گذاری، جذب تکنولوژی جدید، تشدید رقابت بخشهای سرمایه، بلع سرمایه های کوچک توسط سرمایه های بزرگ، نابودی سرمایه اضافی و غیره. با وقوع هر بحران، پیامدهای خود بحران هم به عوامل خنثی کننده اضافه می شود و با تنزل دادن معیشت طبقه کارگر، مکانیسم سودآوری مجدد سرمایه و خروج از بحران را فراهم می کند. تعرضات همه جانبه بورژوازی به طبقه کارگر از آغاز تا پایان بحران، تپش مبارزه طبقاتی را تندتر می کند. درنتیجه یا طبقه کارگر با تعرض متقابلش می تواند شکافی در اقتدار سرمایه ایجاد کند، یا بورژوازی با انداختن بار بحران بر دوش طبقه کارگر، سرمایه را ازنو سودآور می کند و تولید را از سر می گیرد. در این صورت بحران پایان می یابد تا در همان حال زمینه ساز بحران بعدی گردد.

بحران جاری از میانه سال ٢٠٠٧ با ورشکستگی بانکهای اعتبار مسکن در مرکز تراکم سرمایه مالی جهان، آمریکا و بریتانیا  آغاز شد. انفجار زلزله وار آن نیمه سپتامبر ٢٠٠٨ در والستریت روی داد؛ ظرف یک ماه به بخشهای صنعت و تجارت اقتصاد آمریکا و ظرف دو ماه به اقتصادهای بزرگ جهان و همه بازار جهانی سرایت کرد. حتی مناطق حوزه کار ارزان و تولید فوق سود هم از پیامدهای این بحران در امان نمانده اند. تلاشهای پرهزینه دولتها برای کنترل دامنه بحران تا به حال موثر نبوده است؛ برعکس، کابوس فروپاشی بیشتر اقتصاد و انهدام بیشتر صنعت، در افق ظاهر شده است. بحران حاضر با ابعاد جهانی و شتاب بیسابقه اش، بزرگترین بحران تاریخ سرمایه داری نام گرفته است. بحرانی که بنابه کاراکتر و شرایط خاص خود، بر جدالهای درون اردوی سرمایه هم تاثیرات بزرگی بجا می گذارد. پابپای تداوم نبردهای طبقاتی دو اردوی کار و سرمایه، روند رقابتهای امپریالیستی بر سر تقسیم مجدد جهان و تجدید تعریف مناسبات میان بخشهای مختلف سرمایه تشدید و تسریع می شود. به این ترتیب در چشم انداز بحران، هم برپائی جنگهای امپریالیستی و هم عروج بحران انقلابی هر دو امکانپذیرند. درحالیکه مسیر جنگ مصائب بحران را ده چندان خواهد کرد، در مقابل، مسیر بحران انقلابی در صورت دخالت فعال صف مستقل طبقه کارگر و احزاب کمونیست آن می تواند به پیروزی انقلاب سوسیالیستی طبقه کارگر در حلقه های ضعیفتر اقتدار بورژوازی تحول یابد.    

   

۲- اغتشاش ایدئولوژیک و استراتژیک در اردوی سرمایه

 

همزمانی بحران اقتصادی با بحران سیاسی و ایدئولوژیک، همه جناحهای بورژوازی را به اغتشاش فکری عمیقی کشانده است.

 

- بحران سیاسی غالب بر اردوی بورژوازی، بازتاب خلا بزرگی در آرایش و مناسبات بین المللی است که با زوال هژمونی اقتصادی و سیاسی آمریکا بر جهان ایجاد شده است. در پی شش دهه که آمریکا ابرقدرت شماره یک جهان به حساب آمده است، دنیا در سالهای اخیر شاهد بیثمر ماندن تلاش آمریکا برای تبدیل به یگانه ابرقدرت عالم، شاهد گم و گور شدن پروژه "نظم نوین جهانی"، شاهد بن بست استراتژی میلیتاریستی و شکست قلدری نظامی اش بوده است. افت موقعیت برتر آمریکا پس از دوران طولانی هژمونی اقتصادی، سیاسی و نظامی، تاثیرات جدی بر موازنه قدرتهای امپریالیست و از آنجا بر کل اوضاع جهان بجا می گذارد. پایان هژمونی جهانی آمریکا تحول مهمتری در قیاس با سقوط شوروی است. پیامدهای این تحول، تشدید جدال قدرت دولتهای بزرگ امپریالیست، حاد شدن رقابتهای ناسیونالیستی در سطوح منطقه ای و محلی، رشد استقلال عمل دولتهای متوسط و کوچک در شکاف رقابت قدرتهای بزرگ و در یک کلام باز شدن پرونده تقسیم مجدد جهان است. پروسه تجدید تقسیم جهان، که با آشکار شدن شکست استراتژی میلیتاریستی آمریکا در عراق آغاز شده بود، با وقوع بحران اقتصادی ای که اقتصاد آمریکا در مرکز آن است ناگزیر حدت بیشتری می یابد. اکنون خود بحران اقتصادی هم به یک کانال مهم تجدید تقسیم جهان بدل شده است.

- بحران ایدئولوژیک بورژوازی بازتاب شکست استراتژی تاچری ریگانی و چارچوب ایدئولوژیک آن نئولیبرالیسم است. این استراتژی طی سه دهه بر سیاست و عملکرد دولتها و جناحهای مختلف بورژوازی، بویژه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری حاکم بوده است. عروج تاچریسم و ریگانیسم حاصل بحران اقتصادی دهه هفتاد و پایان دوره نسبتا طولانی دخالت دولت در اقتصاد بود. این خط مشی، از موضع راست ترین جناح بورژوازی، حرکت سرمایه و در راس آن سرمایه مالی را از قیدوبند مقررات "دست و پاگیر" دولت رها کرد. استراتژیستها و تئوریسینهای جناح راست، گسیختن افسار بازار و کوتاه کردن دست دولت از اقتصاد را تا سطح ایدئولوژی (نئولیبرالیسم) ارتقاء دادند. یک فاز مهم پیشروی این استراتژی در جدال دو مدل اقتصاد بازار و اقتصاد دولتی، شکست سرمایه داری دولتی بلوک شرق و سقوط شوروی بود. تحولی که دنیا را باز هم بیشتر به راست چرخاند و استراتژی تاچریسم و ریگانیسم را در سطح جهان گسترش داد. هیات حاکمه آمریکا و بریتانیا در دو دهه اخیر استراتژی راست افراطی و بازتاب ایدئولوژیک آن نئولیبرالیسم را به سیاست و ایدئولوژی رسمی خود بدل کرده اند. سلطه نئوکنسرواتیوها و میلیتاریسم افسارگسیخته در آمریکا، این قله عروج سرمایه مالی جهان، اوج تفوق استراتژی و ایدئولوژی جناح راست افراطی بر سیاست و اقتصاد جهان بود. امروز شکست همین نئوکنسرواتیسم و میلیتاریسم همزمان با شکست تاچریسم و ریگانیسم در دل یک بحران بزرگ اقتصادی است که همه جناحهای بورژوازی را در بحران ایدئولوژیک فرو برده است. در حالیکه حامیان سنتی اقتصاد دولتی، در موقعیتی نیستند که در برابر آلترناتیو شکست خورده جناح راست، آلترناتیو سرمایه داری دولتی یا اقتصاد مختلط را ازنو علم کنند، یک اغتشاش استراتژیک- ایدئولوژیک بیسابقه کل اردوی بورژوازی را فرا گرفته است؛ اغتشاشی که به سهم خود موجب ناتوانی بیشتر دولتهای سرمایه و مدیران اقتصادی، در کنترل دامنه بحران شده است. 

- به این ترتیب شاخصترین ویژگی اوضاع کنونی سلطه بحران همه جانبه اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک بر اردوی بورژوازی جهانی است. این تصور که گویا تغییر سیاست آمریکا در قبال بعضی مسائل جهان و عروج اوباما بر متن آن، تحولات دوره آتی را در مسیر صلح و هارمونی و روابط برابرتری در مناسبات بین المللی سوق خواهد داد، یک توهم محض است. پیامدهای این بحران همه جانبه به ویژه آنجا که دامن هیات حاکمه آمریکا را گرفته، سریعا غبار توهم به این نوع تغییر و توهم به رسالت اوباما را کنار می زند و واقعیت نبردهای طبقاتی و رقابتهای امپریالیستی را روشنتر نشان می دهد. آسوده خیالی درباره اینکه رقابتهای امپریالیستی از کانالهای مسالمت آمیز با رعایت قواعد بازی تجارت بین الملل در شکل "جنگ تجارتی" (Trade war) پیش خواهد رفت، یک ساده لوحی پاسیفیستی بیش نیست. رد لفظی پروتکشنیسم و همزمان اعمال سیاستهای پروتکشنیستی و ناسیونالیستی توسط دولتها اثبات می کند که توهم رقابت اقتصادی مسالمت آمیز میان بخشهای مختلف بورژوازی عمر درازی ندارد. جنگهای "نیابتی" جاری که خود یک کانال فعال تقسیم مجدد جهان است، با تشدید رقابتهای ناسیونالیستی دولتهای بزرگ و کوچک سرمایه می توانند پیشدرآمد جنگهای بزرگتر باشند. تحول این جنگها و رقابتها به جنگهای امپریالیستی تمام عیار، بخصوص در صورت طولانی شدن دوره بحران، یک احتمال واقعی جدی است. بحران مرکب اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک بورژوازی بر زمینه جدالهای جاری بر سر تقسیم مجدد جهان، آینده بشریت را تیره تر و خطرناکتر کرده است.

 

٣- موقعیت کمونیسم و اردوی طبقه کارگر

 

این واقعیت که با بروز بحران جاری بلافاصله عبارت "بازگشت مارکس" زبانزد همه شد، اینکه بحران سرمایه داری با مارکس تداعی گشت، معنی دیگری ندارد جز اینکه کمونیسم مارکس همچون آلترناتیو واقعی و شناخته شده نظام سرمایه داری در اعماق اذهان عموم نقش بسته است؛ جز اینکه کمونیسم بعنوان راه نجات بشریت از بربریت سرمایه داری و بحرانهای آن، آلترناتیوی معتبر و مورد احترام جامعه است. مارکس، انقلابی و متفکر بزرگی است که با نقد بنیادهای نظام سرمایه داری، با اثبات محدودیت تاریخی و گذرا بودن این نظام، با تصویر روند عینی نابودی آن و نشان دادن ضرورت و امکانپذیری کمونیسم بعنوان راه واقعی رهائی بشر، به قله شهرت تاریخی جهانی رسیده است. کمونیسم یک جنبش واقعی برخاسته از تضاد کار و سرمایه است. بستر مادی جنبش کمونیسم، وجود و مبارزه پرولتاریای جهانی، یعنی آنتی تز طبقاتی مناسبات سرمایه داری است. مابازای اجتماعی و جنبشی "بازگشت مارکس"، مطرح شدن مجدد شبح کمونیسم دو دهه پس از هیاهوی پوچ "مرگ کمونیسم" است. 

این حقیقت که کمونیسم ضرورت حیاتی دنیای معاصر و راه نجات جامعه بشری است، هرگز اینچنین روشن و آشکار نبوده است. تناقض مهلک اینجاست که نیروی اجتماعی متحقق کننده کمونیسم، یعنی طبقه کارگر و جنبش کمونیستی آن، از پراکندگی و ناآمادگی، از بی سروسامانی فکری و سیاسی و سازمانی رنج می برد. کمونیسم پرولتری مارکس، دو دهه بعد از سقوط کمونیسم بورژوائی، هنوز بر این تناقض فایق نیامده و صفوف خود را برای مصافها و نبردهای این دوره آماده نکرده است. جنبش کمونیستی هنوز اساسا زیر سلطه فکری و عملی کمونیسم بورژوائی و پوپولیسم خرده بورژوائی است. به رغم گذشت دو دهه از سقوط مرجع جهانی کمونیسم بورژوائی، شوروی و اردوگاهش، و چرخش به راست همه شعبات کمونیسم بورژوائی منتقد آن، سنن منحط فکری و عملی این جریانات همچنان به حیات انگلی خود بر پیکر طبقه کارگر و مبارزات جاری آن ادامه می دهند.  

جریان سیاسی و فکری کمونیسم کارگری برخاسته از حضور سوسیالیسم کارگری در انقلاب ١٩٧٩ ایران و متناظر با آن سیر احیاء مارکسیسم در ایران، پیشرفتهای مهمی در زمینه نقد کمونیسم بورژوائی و پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی – خرده بورژوائی کسب کرده و گامهای ارزشمندی در عرصه تحزب کمونیستی در دو کشور ایران و عراق برداشته است. اما این موفقیتها که حاصل تلاش منصور حکمت و فعالین خط او در سه دهه گذشته بوده است؛ تاکنون قادر به کنار زدن قطعی سنن کمونیسم بورژوائی و سوسیالیسم خلقی- خرده بورژوایی از حیات فکری و مبارزاتی طبقه کارگر نشده است. نیل به این هدف حیاتی و مبرم در گرو تداوم این نقد مارکسیستی و در افتادن همه جانبه با بقایای نفوذ کمونیسم بورژوائی و پوپولیسم خرده بورژوائی در جنبش کمونیستی معاصر است. به هر درجه و هر جا کمونیسم معاصر بر این تناقض غلبه کند، این ظرفیت را دارد که نیروی اجتماعی طبقه کارگر را در صف مستقل طبقاتی و انقلابی به میدان آورد و به عامل تحقق آلترناتیو سوسیالیستی تبدیل کند. کلید اصلی، ساختن احزاب سیاسی کمونیستی پرولتری دارای نفوذ توده ای است. احزابی که قادر باشند طبقه کارگر را در نبردهای سرنوشت ساز این دوره رهبری کنند و به پیروزی برسانند.

به رغم فشار پیامدهای بحران بر پیکر طبقه ما، به گواهی شواهد زیر شرایط کنونی برای تحکیم موقعیت کمونیسم و تحزب کمونیستی در خط مقدم مبارزه طبقاتی، برای اشاعه مارکسیسم و تقویت خودآگاهی و هویت طبقاتی کارگری بسیار مساعد است:

- نفس بحران اقتصادی جاری، همچون بزرگترین بحران تاریخ سرمایه داری، بزرگترین افشاگر گندیدگی این نظام و روشنترین شاهد ضرورت براندازی فوری آن در اذهان پیشروان و فعالین کارگری است.

- خصلت طبقاتی دولت، هیچگاه به اندازه این دوره، برای وسیعترین توده های کارگر ملموس نبوده است. تلاش شتابان دولتهای سرمایه برای نجات بانکها به هزینه عمومی و در همانحال فشار فوق برنامه بر معیشت طبقه کارگر، گویاترین سند افشای افسانه دولت "ملی" (مردم) است.

- سنگربندی و تحرکات اعتراضی کارگران در برابر تعرضات بورژوازی و دولتها، موثرترین و نافذترین مدرسه اتحاد و سازمانیابی طبقاتی و مساعدترین زمینه رشد آگاهی کمونیستی و مارکسیستی در صفوف طبقه است.

- جریانات کمونیسم بورژوائی و سوسیالیسم غیرکارگری، طرفداران سرمایه داری دولتی، سوسیال دمکراسی و پوپولیسم جهان سومی، در برابر رادیکالیسم پرولتری برخاسته از نیاز مبارزه طبقاتی این دوره هرچه بیشتر حاشیه ای می شوند و بقایای نفوذ خود در میان طبقه کارگر را از دست می دهند.

- جنبش یونیونیستی و سندیکالیستی که در دو دهه اخیر حتی قادر به سنگربندی دفاعی موثر به نفع مبارزه اقتصادی کارگر نبوده و رفته رفته نفوذ خود را از دست داده اند، در این دوره ناتوانی شان در جلوگیری از تحرک رادیکال و میلیتانت طبقه کارگر و عمل مستقیم کارگران را هم نشان می دهند. روشن شدن نقش واقعی اتحادیه ها برای فعالین کارگری در مصافهای جاری، راه را برای الگوی سازمانیابی شورائی، جنبش مجمع عمومی و جنبش عمل مستقیم کارگران هموارتر می کند.    

- حضور کمونیسم مارکسی و پرولتری به روایت منصور حکمت، نقطه اتکای محکمی برای پیشروی کمونیسم معاصر است و می تواند پرچمدار احیای مارکسیسم و زبان گویای مانیفست کمونیستی قرن ٢١ باشد.

 

٤- چه باید کرد؟

استراتژی جهانی انقلاب سوسیالیستی در شرایط کنونی   

 

با جهانی شدن کامل بازار کار و سرمایه، امروز بیش از هر زمان، پیشرفت مبارزه طبقه کارگر نیازمند یک استراتژی جهانی است. تقسیم سیاسی جهان به کشورها، به قلمرو حاکمیت دولتهای بورژوایی جداگانه، ایجاب می کند که طبقه کارگر در مبارزه برای کسب قدرت سیاسی در هر کشور بدوا کار را با بورژوازی همان کشور یکسره کند. طبقه کارگر باید برنامه عمل سیاسی برای کسب قدرت و خلع ید از بورژوازی کشور خود و خط مشی تاکتیکی خود در مبارزات جاری را تدوین کند. اما هر برنامه عمل سیاسی مشخص، تنها در چارچوب استراتژی جهانی و سیاست منطقه ای منطبق با آن، قابلیت پیروزی پیدا می کند. رئوس این استراتژی را می توان در خطوط عمومی زیر بیان کرد:

- اصل اول ناظر بر استراتژی جهانی انقلاب سوسیالیستی، فراخوان به سازمان دادن تعرض برای برانداختن سرمایه داری و برپائی حکومت کارگری است. با بحران و بی بحران، این نخستین شعار و مهمترین کار پرولتاریا در سراسر جهان است. اما بحران کنونی و مقابله ناگزیر پرولتاریا با آن، مبرمیت این فراخوان را دوچندان کرده است. بدون برچیدن مناسبات سرمایه داری، بدون برچیدن سیستم تولید برای سود، بدون رهائی از استثمار کار مزدی، رهائی از مصائب تکرارشونده بحران محال است. آلترناتیو چاره ساز به بحران، سازماندهی تعرض متحدانه و قدرتمند طبقه کارگر برای نابودی مناسبات سرمایه داری است. در غیاب چنین آلترناتیوی، هرچند رفع بحران ممکن است اما اولا در گرو تنزل معیشت طبقه کارگر است و ثانیا موقت است چراکه پس از یک رونق کوتاه مدت، بار دیگر بحران دیگری گلوی طبقه کارگر را می فشارد.  

- اتحاد جهانی کارگری علیه تعرضات بورژوازی بر متن بحران جاری، سازمان دادن یک شبکه حمایتی گسترده و فعال در عرصه مبارزه اقتصادی و دفاع از معیشت و حقوق کارگران، طرح و پیگیری مطالبات سراسری نظیرحق تشکل، اعتصاب و اعتصاب حمایتی، سی ساعت کار در هفته، افزایش دستمزد پابپای افزایش تورم و متناسب با سطح زندگی مرفه، بیمه بیکاری مکفی برای همه افراد بزرگسال و ... . 

- ایجاد احزاب کمونیستی ضدسرمایه داری طبقه کارگر با دیدگاه مارکسیستی، با برنامه عمل کسب قدرت سیاسی، خلع ید و سلب مالکیت از بورژوازی، لغو کار مزدی و تحقق شعار "از هرکس به اندازه توانش، به هر کس مطابق نیازش".

- پی ریزی یک اتحاد گسترده پرولتری کمونیستی، با چشم انداز ایجاد اتحاد نوین جهانی زیر پرچم "کارگران جهان متحد شوید!" برای انقلاب سوسیالیستی قرن بیست و یکم. شکل دادن به مرکزیت و رهبری آن بر اساس تجارب تاریخی جنبش کارگری جهان و در راس آن انترناسیونال اول.

- ایجاد یک اتحاد جهانی علیه جنگ و قلدری نظامی و امپریالیستی. جنگ و قلدری امپریالیستی، امروز بیش از هر مقطع گذشته، مستقیما ضد بشریت و ضد طبقه کارگر است. طبقه کارگر تاب تحمل این جنگها را ندارد و باید علیه هر جنگ افروزی بورژوا- امپریالیستی قاطعانه بایستد و در صورت وقوع جنگ، سلاح را به روی بورژوازی کشور خود برگرداند.

 - دفاع قاطع از حقوق جهانشمول انسان در سراسر جهان: دفاع از برابری کامل زن و مرد، گسترده ترین آزادیهای سیاسی و مدنی، رفع تبعیض بر مبنای جنسیت، نژاد، مذهب، ملیت، عقیده و غیره، سکولاریسم و جدائی کامل مذهب از دولت و آموزش و پرورش، حمایت از مدرنیسم و موازین فرهنگ پیشرو در همه جوامع و ....   

- سازماندهی یک تعرض تئوریک مارکسیستی، نقد بنیادهای ایدئولوژیک سلطه سرمایه در جهان امروز، اشاعه مارکسیسم از راه کاربست امروزی نقد زیروروکننده مارکس به مبانی سرمایه داری قرن ٢١ و مصافهای طبقاتی آن.

در سیاست منطقه ای (خاورمیانه):

- حمایت از حق مردم فلسطین در داشتن دولت مستقل و متساوی الحقوق با دولت اسرائیل و دیگر دولتهای مجاور.

- تخلیه همه سرزمینهای اشغالی توسط اسرائیل. حمایت از صلح در خاورمیانه که متضمن تشکیل دولت فلسطین و خروج اسرائیل از همه مناطقی باشد که از راه جنگ، اشغال و الحاق کرده است.

- حمایت از مبارزه مردم عراق علیه اشغال آمریکا و دست اندازی جمهوری اسلامی ایران و دولتهای منطقه، حمایت از تشکیل یک دولت سکولار غیرقومی غیرمذهبی در عراق.

 

٥- بحران اقتصادی و چشم انداز انقلاب سوسیالیستی در ایران

 

موقعیت و اعتبار کمونیسم در ایران، چشم انداز پیروزی انقلاب سوسیالیستی در این کشور را روشن و قابل تحقق کرده است. علاوه بر این فاکتور پایدار و تعیین کننده، بحران اقتصاد جهانی و سهم سرمایه داری ایران از آن بویژه با سقوط قیمت نفت، فاکتور مضاعفی بر بحران اقتصادی دیرین بورژوازی ایران اضافه کرده است. این وضعیت موجب سنگین تر شدن وزنه بحران اقتصادی در مجموعه بحران همه جانبه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی رژیم حاکم شده است. رژیم اسلامی سرمایه و کل بورژوازی ایران، در ادامه سه دهه فشار شدید بر طبقه کارگر برای خروج از بحران، تنها به تحمیل فشارهای بیشتر بر توده های کارگر و زحمتکش، گسترش سرکوب و خفقان در جامعه، باز گذاشتن بیشتر دست بنگاههای دولتی و سرمایه داران خصوصی برای اخراج و بیحقوق کردن کارگران تکیه می کنند. این پاسخ کل اردوی بورژوازی به بحران اقتصادی در ایران است 

امواج بحران اقتصادی و تحولات مقارن آن در جهان و همچنین شرایط مشخص بحران در ایران، چشم انداز ثبات سیاسی در این کشور را کور کرده و امکان دستیابی رژیم حاکم به یک نقطه تعادل و نجات از تیغ مبارزه و خیزش طبقه کارگر و توده های تشنه آزادی را ناچیز کرده است. بحران جاری جهان، فاکتور استراتژیک تر و تعیین کننده تری در معادلات سیاسی ایران وارد کرده که صفبندیهای درون رژیم و صفوف اپوزیسیون را دستخوش تغییر جدی می کند. رژیمی که در طول حیاتش نتوانسته گریبان خود را از چنگ بحران اقتصادی رها کند، این بار هم نخواهد توانست. اقتصاد ایران و رژیم اسلامی آن، یکی از آسیب پذیرترین نقاط سلطه سرمایه در مصاف طبقه کارگر و ضعیف ترین حلقه های اقتدار بورژوازی جهان امروز است.    

در ایران هم مانند دیگر کشورها، پاسخ ما کمونیستها به بحران جاری، فراخوان به تعرض متحدانه برای برچیدن مناسبات سرمایه داری و برپائی یک دنیای بهتر و یک جامعه آزاد و برابر از راه انقلاب سوسیالیستی است. کمونیسم در ایران می تواند مقابله ناگزیر طبقه کارگر با بحران اقتصادی را به سکوی پرش یک تعرض سازمانیافته و قدرتمند در مسیر انقلاب کارگری بدل کند؛ تعرضی که در گام اول رژیم اسلامی را به پرتگاه سقوط براند و با تداوم بیوقفه آن به انقلاب سوسیالیستی، شکاف مهمی در اردوی سرمایه جهانی ایجاد کند. پیروزی انقلاب سوسیالیستی در ایران بر متن بحران اقتصادی جهان، امکانپذیر است. تحقق این امکان در گرو مبارزه متحد و هدفمند طبقه کارگر و حزب کمونیستی آن است. موقعیت حزب حکمتیست در جامعه به آن امکان می دهد در صف مقدم نبرد طبقاتی سرنوشت سازی قرار گیرد که شیپور آن با بحران جاری سرمایه داری به صدا در آمده است.

 

دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری- حکمتیست

اردیبهشت ١۳٨٨ –  آپریل ۲٠٠٩