-- Logo ---->

سال ۸۸ در کردستان: سال ناکامی جنبش سبز و ناسیونالیسم کرد

سلام زیجی

 

  بحران واقعی حکومت اسلامی حول "انتخابات" ریاست جمهوری  و اتفاقاتی که به دنبال داشت، بیش از هر زمانی به روند مبارزات سی ساله و خود آگاهی طبقه کارگر و آزادیخواهان آسیب رساند و به همان نسبت به نفع رژیم  و نیروهای ارتجاعی ملی گرا و بورژوا درون و بیرون حکومت تمام شد. تغییر این موقعیت به نفع طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی بنا به عوامل متعدد، که امکان بررسی آن در این مطلب ممکن نیست، با دشواری زیادی روبرو خواهد بود، اما ممکن و عملی است. این عقبگرد در اوضاع سیاسی ایران  چنانچه با یک روند بازبینی مسئولانه و آگاهانه  استوار گردد و به فروریختن  عمق توهمات و عوامفریبی ها منجر گردد، میتواند برعکس سال گذشته و دوره های پیشین به پایه ریزی محکم و سازمانیافته توده ای و در راس آن به قدرت و آگاهی و اتحاد طبقاتی کارگران برای سرنگونی انقلابی کلیت رژیم تبدیل گردد. این مهم  تلاش عظیم و "غیر متعارف"  طبقه کارگر، کمونیستها و آزادیخواهان ایران را طلب میکند.همراهی نکردن طبقه کارگر و پیشروان سوسیالیست آن و همچنین  اقلیتی از کمونیستهای ایران و پاسخ دندان شکن کمونیستها و کارگران  آزادیخواه در کردستان به کلیت رژیم و پدیده ارتجاعی سبز تنها امید و سنگر انقلابی باقی مانده در سال 88 بود. در سال گذشته جامعه کردستان  یکی از آن الگوهایی بود که کمونیستها، کارگران و آزادیخواهان آن به درجه زیادی توانستند نه تنها موجودیت خود را مستقل از بازیهای انتخاباتی و جنگ جناحهای رژیم و تلاش و فریبکاری جنبشهای ارتجاعی سبز و ناسیونالیست کرد و احزاب آن حفظ کنند و دنباله رو هیچکدام نباشند, بلکه با عدم همراهی با جنبش سبز زمینه شکست و رسوائی  پروژه های آنها را نیز ممکن کردند. سیاستهای فاشیستی قومیگرایانه و تفرقه افکنانه سالیان طولانی احزاب ناسیونالیست کرد دررابطه با عرصه های متعدد مبارزاتی در ابعاد سراسری ایران و کاشتن تخم نفرت بر علیه "غیر کردها" و کمونیستها و آزادیخواهان ایران به رابطه و هم سرنوشتی  بخشی از مردم کردستان با مبارزات سراسری در ایران به درجه ای لطمه زده است. در این دوره که خود آن احزاب بنا به منافع  خود در همراهی با جنبش بورژوائی سبز به "حمایت از حرکت سراسری" نیازمند شده بودند، بدلیل سیاستهای تاکنونی خود، که بخشی از جامعه متآثرازآن سیاستهای ضد آزادیخواهانه بوده، نتوانستند در ازا "چرخش جدید" سیاست دو دوزه بازی "سراسری شدن" مورد بهره برداری قرار دهند. سیاست قومی گری تنها به زیان همبستگی کارگران و آزادیخوان تمام نشد، به زیان همراه شدن بورژوازی کرد با "حرکت سراسری" بورژوازی ایرانی و سبز هم تمام گردید. انعکاس چنین سیاستی را میتوان در ناکامی خود احزاب بورژوازی کرد دخیل دانست. با مروری  به مهمترین رویدادهای سال گذشته  مجددأ به این بحث برمیگردیم.

 خامنه ای در سایه تدابیر امنیتی کم سابقه ای با سفر قبل از "انتخابات" خود به کردستان تلاش کرد فضای جامعه کردستان را به  نفع مضحکه انتخابات ریاست جمهوری تمام کند و ناموفق برگشت. در همین دوره همپالگی های همیشه در صحنه، ناسیونالیست اسلامیهای داخل کشوری کرد زبان و "حقوق بشر"ی و مقیم مرکز و نمایندگان مجلس سابقا؛ خاتمی چی؛، طرفدار کروبی و موسوی میشوند. در پلاتفرم اسلامی و قانون اساسی آن دو یار دیرینه خمینی جنایتکارنور کردایتی- اسلامی  کشف میکنند. بعداز شکست در همراهی با خاتمی  و خط امامی ها این دوره  یکبار دیگر تلاش کردند  از چهره مسلحانه و نقش " پیشمرگ مسلمان" بودن خود به تکنوکرات ها ی"دمکراسی و اصلاح طلب و خشونت گریزان" بورژوا کرد شکل و شمایل عوض کنند. حربه "حقوق اقلیتها"، "زبان محلی" و به ویژه سیاست اقتصادی موسوی که دست اقشارمختلف سرمایه داران را در اعمال استثمار و شراکت و سهم بری را آزادتر و "خودمختار"تر میکرد،  این حضرات بورژوا کرد را به وجد آورده بود. آنها هر چه در چنته داشتند برای جمهوری اسلامی و موسوی و کروبی جنایتکار خوشخدمتی کردند و دهها بار فراخوان دادند که مردم را به سوی سیاستهای رژیم بکشانند و شکست خوردند. هم در"انتخابات" و هم در تحولات بعدی سرشان بی کلاه ماند و مردم کردستان بعداز دوره خاتمی این دوره نیز یک بار دیگر پاسخ روشن نه به آنها دادند و منزوی تر شدند.

سال گذشته دوره ای بود که احزاب مسلح کرد اپوزیسیون  نیز بیش از پیش با هم جنبشیهای ناسیونالیست  خود در صفوف جمهوری اسلامی همنوا و متحدتر شدند. شاخه عزیزی حزب دمکرات، پژاک  و تعدادی دیگر با هم جنبشیهای خود در داخل متحد شدند و مردم کردستان را به شرکت در انتخابات فراخوان دادند. شاخه هجری در رقابت با آنها سیاست "تحریم" را در پیش گرفت و در قدم بعد "پیشمرگان مسلمان" را "عفو کردند" و به صفوف خود فراخوان دادند. حزب دمکرات کردستان (تحت رهبری خالد عزیزی) اعلام کرد خواهان سرنگونی نیستند. اعلام آمادگی برای گفتگو با رژیم کردند و در عوض کنسولگری رژیم در اربیل کردستان عراق پاسخ مناسب حالشان را داد. اما از همه کاریکاتورتر سازمان عبداڵڵه مهتدی بود که در ابتدا زیر فشار حزب دمکرات، شاخه هجری، پای انتخابات نرفت اما هنگامی که  بوی"گسترش جنبش سبز" به دماغش رسید در یک چرخش صدر صد و اپورتونیستی مردم را در حمایت از جنبش سبز به راهپیمائی فراخوان داد و  از جانب مردم پاسخ منفی قاطعی گرفت.

این جریان معلوم الحا ل دوباره به همراه چند گروه دیگر از مردم خواستند در حمایت از جنبش سبز به اعتصاب بنشینند و اینبار نیز سرشان بی کلاه ماند و کسی به اعتصاب ننشست. شکستهای پی درپی آنها را سر جایشان ننشاند و اینبار تلاش "سراسری" در دستور خود گذاشتند. البته نیازی به توضیح نیست که سیاستهای فوق ارتجاعی و تخیلات مالخولیائی حاکم بر عبدالله  مهتدی و همکارانش  نه تنها با کمونیزم و کارگر سر دشمنی دیرینه دارد که با نفس مبارزات حق طلبانه مردم آزادیخواه کردستان در تضاد عمیق سیاسی و طبقاتی قرار دارد. اینها اعلام موجودیت سازمانی شان و انشعاب از کومله را در همراهی با "عروج خاتمی" و چشم انداز  "باز گشائی فضای فرهنگی" و با عرق عمیق قومپرستی جشن گرفتند و  همان زمان فراخوان دادند که دانش آموزان کردستان سر کلاس درس به زبان کردی صحبت کنند و از گفتگو با معلمان خود به زبان فارسی پرهیزنمایند. این جریان و دیگر احزاب بورژوا کرد بعداز سرافکندگی از حمله امریکا به ایران و تکرار سناریوی عراق مجددا به "خانه میهن" بازگشتند و به بازی هم طبقه ایهای خود در صفوف رژیم وارد و امیدوار شد ند.  آقای مهتدی  بنا به خصلت دیرینه و موقعیت طبقاتی خود در این دوره نیز در همراهی با موسوی و سبز ادای رهبری خود گمارده "کردها" در آورد و در انتهای خط به صف بازندگان جنبش ضد آزادیخواهی سبز پیوست. بیانیه  به زبان"فارسی" بیرون دادند، سمینار به زبان "فارسی" گذاشتند، با سازمانهای "سراسری" رانده شده از جانب رژیم مانند سازمان اکثریت و توده بیانیه صادر کردند و در بدر به دنبال شخصیتهای" فارس " زبان و دلالان سیاسی چون نوریزاده و بخش صدای فارسی امریکا سر دوانی کردند تا همبستگی بورژوازی  و ناسیونالیسم ضد آزادیخواهی خود را با جنبش ضد آزادیخواهی و بورژوازی جناح بازنده درون خود رژیم اعلام کنند و نام و نشان و تخت و بختی را بدست بیاورند. این دوره نیز جز رسوائی و خوش خدمتی  بیشتر دستاوردی نصیب خود نکردند.

 سازمان کومله زیر مسئولیت ابراهیم علیزاده نیز، که خود را چپ معرفی میکند، هرچند در این دوره در کنار سبز و ولگردی و تلاش مذبوحانه جریانات رسمی  قومی و ناسیونالیست کرد نبود اما در خدمت ایجاد صف متمایز چپ و آزادیخواهی کاری از دستش برنیامد. کمافی السابق در بین دو صندلی نشت. ولی در هر تند پیچی که پیش آمد زبان دیپلماتیک و محترمانه اش رو به احزاب قومی به کار می افتاد  و از زاویه جناح چپ ناسیونالیسم کرد  منتقد  آنها بود که "آرمان رفع ستم ملی" را رها کرده اند.  در عوض رو به کمونیستها و صف آزادیخواه و برابری طلب  جز خصومت و نفرت و سیاست عدم کمک به "مطرح کردن آنها" و سیاستی که  برای همسایگان قومپرست مقبولیت داشته باشد در پیش نگرفت. سال گذشته برای همراهی نکردن با بازی جناحهای سیاه و سبز رژیم  و برای ایجاد صف مستقل از ارتجاع  وبرای ایجاد سنگر بندی و تقابل مستقل کمونیستی و کارگری سال مهمی بود. در این دوره سازمان ابراهیم علیزاده جز سکتاریسم کور و تضعیف چنین جبهه ای در کردستان کاری نکرد و رسالتی برای خود تعریف نکرد.  باعدم حمایت از فراخوان اعتصاب عمومی بیست و هشت مرداد صدها کمونیست و آزادیخواه کردستان، نپیوستن به آن و سانسور کردن آن، نشان داد که به  صف متمایز کمونیستی و آزادیخواهی در تحرک جاری تعلق ندارند.  نه فقط نظریه "پشت کردن به آرمان رفع ستم ملی" که ابراهیم علیزاده از این منظر "رادیکال ملی" به نیروهای ناسیونالیست منتقد است که گل کردن "مبارزه مدنی" در ادبیات آنها در این دوره و همچنین نگاه آنها به جنبش سبز که گویا تنها در" هفته اول رهبری را بر عهده داشته اند" کل سیاستهای این جریان را در یک بستر قرار داده است که بیش از پیش  همسوئی آنها را با جنبشهای بورژوائی، و اما در زرق ورق "چپ" بر ملا میکند و بررسی جامع آن نیازمند بحث مستقلی است.

بدینترتیب ما میبینیم در سالی که گذشت با عدم ورود  جامعه کردستان به جنگ جناحهای رژیم و جنبش سبز، کارگران و آزادیخواهان آن جامعه عملا دست رد به سینه سیاستهای راست و ارتجاعی جناحهای حکومتی و  احزاب ناسیونالیست زدند و آنها را  با ناکامی و شکست مواجه کردند. این اتفاق با هر کمبودی که داشته در کنار عدم همراهی  بخش اصلی طبقه کارگر و کمونیستهای آن طبقه و رهبران سوسیالیست کارگری در ایران نقطه عطف و نقطه امیدی در تحولات  سیاسی اخیر ایران به حساب میائید.

به عنوان یک جمع بندی مختصر از نظر من  در سالی که گذشت   دو فاکتور زیر مبنای شکست رژیم در مضحکه انتخابات و  در گام بعد مبنا ی درجا زدن و ناکامی جنبشهای ارتجاعی سبزاسلامی و ناسیونالیسم کرد را در کردستان فراهم کرد:

-  از سال 57 به این سو  انقلابیون و آزادیخواهان جامعه کردستان بدون توقف با جمهوری اسلامی در حال نبرد بوده  و جامعه کردستان هیچگاه مشروعیت رژیم را نپذیرفته است. از مبارزه و مقاومت مسلحانه تا کوچ  همگانی، از شورشهای شهری تا اعتصابات و اعتراضات کارگری و اول ماه مه ها تا ‌هشت مارس ها و از تجربه جنگ ‌ هشت ساله تا دوره خاتمی از "پیشمرگان مسلمان" کرد در مجلس تا تجربه دروغ تحویل گرفتن ها و از زندگی در فضای ملیتاریزه تا زیر پا گذاشتن همه شئونات اسلامی رژیم و غیره همه دال بر یک  تاریخ پر از کشمکش و زمینه ساز تنفر بسیار عمیق و توده ای از حکومت اسلامی است که به این راحتی فریب تحولات از بالا در رژیم و سیاست ضد آزادیخواهانه و مماشات جویانه احزاب کردی را نخواهند خورد. اضافه کنم که تجربه حاکمیت کردی در کردستان عراق و انشعابات و چاقو کشیدنهای احزاب قومی در کردستان ایران به بی اعتباری این جریانات در میان مردم بیش از پیش افزوده است.

  نفرت از رژیم در کردستان یک پدیده اجتماعی و همگانی میباشد. بالا بودن سطح آگاهی و هوشیاری سیاسی آزادیخواهان جامعه کردستان و عدم توهم به رژیم و جناح های آن و بالا بودن خصلت انقلابی مبارزه کارگران و زحمتکشان  محصول تلاش و مبارزه بی وقفه ما کمونیستها  درسه دهه گذشته است. در غیاب این آگاهی و نقش و حضور، احزاب بورژوازی کرد مدتها بود  که جامعه را از خصلت انقلابی تهی کرده بودند و در ازا بدست آوردن منافع حقیر خود آنرا میفروختند و راحت میتوانستند مردم را به بازیهای از نوع سال گذشته حکومت اسلامی و جناحهای بورژوازی آن وارد کنند و مردم را با شکست و سرخوردگی روبرو کنند. کاری که همین دوره نیز در صدد آن بر آمدند و ما نگذاشتیم.

- حضور گسترده و تحزب یافته کارگران و کمونیسم و آزادیخواهی در جامعه کردستان قدمتی سی ساله  دارد و در این مدت نماینده واقعی مبارزه رادیکال و بدون توهم به سرمایه داران وحکومت بوده است. نقش و حضور کمونیستهای متشکل  و حزب حکمتیست در کردستان غیر قابل انکار است. برای فراخوانها و سیاستها و حرفهای کمونیستها گوش  شنوا  وجود دارد. این سرمایه و نقطه اتکا و امید کل طبقه کارگر و جنبش کمونیستی ایران است که در کردستان هم رژیم و هم بورژوازی کرد را به چالش کشیده است. توطئه و نفرت و تحریف و ناسزاهایی  که ازهر دو سو به طرف ما کمونیستها سرازیر میشود نشانه خشم آنها از همین موقعیت وواقعیت اجتماعی جنبش ما میباشد. در کنار آن ظرفیتهای موجود اجتماعی مبارزه جویانه،  نقش و حضور اجتماعی قدرتمند  کارگران و کمونیستها و آزادیخوان در کردستان شاخص دوم ومحوری بود که در سال گذشته در کوتاه کردن دست ارتجاعی جنبش سبز رژیم اسلامی و  تحمیل شکست و ناکامی به احزاب و جنبش ناسیونالیسم کرد  نقش داشت. این روند و وقایع را باید بدرستی دید و برسمیت شناخت و برای پیشرویهای به مراتب بزرگتر و در شرایط دشوارتر خود را آماده کرد و دشواریهای موجود را کنار زد. این امر اول هر کمونیست و کارگر و آزادیخواهی است که به آینده و به پیروزی  جنبش خود امیدوار و خوشبین است.

***