رفراندم، جنگ و سرنگونى جمهورى اسلامى ايران

بيانيه حزب کمونيست کارگرى – حکمتيست

 درباره سرنگونى جمهورى اسلامى و تضمين حق مردم در تعيين نظام آينده حکومتى ايران

و

منشور سرنگونى جمهورى اسلامى

 

 

سرنگونى جمهورى اسلامى مساله محورى جامعه ايران شده است. شکست دو خرداد بار ديگر نشان داد، همانطور که ما اعلام کرده بوديم، حکومت اسلام نه قابل اصلاح است و نه حکومت اصلاح شده و "خوش خيم" اسلام مشکل جامعه و مردم ايران را حل ميکند. اما تجربه دو خرداد براى مردم ايران با هزينه بسيار گزاف انسانى همراه بود و نبايد اجازه تکرار پيدا کند. ميليونها انسان، چند نسل از  کودکان، زنان، کارگران، جوانان، و کوچک و بزرگ اين جامعه طى اين مدت ۸ سال زير سلطه حکومت اسلام به تباهى فيزيکى و معنوى کشانده شدند. امروز همه مردم اعلام ميکنند که غم، گرسنگى، خفقان، بيکارى، بى حقوقى در يک کلام جمهورى اسلامى بس است! اين رژيم بايد فورا سرنگون شود!

 

شکست دو خرداد

خاتمى و ائتلافى که او را به قدرت رساند نماينده آن بخش از جمهورى اسلامى است که خطر انقلاب عليه نظام اسلام را ديد و تلاش کرد تا مردمى که ديگر مرعوب سرکوب عريان جمهورى اسلامى نبودند را به وجود يک جناح "اصلاح طلب" در درون رژيم متقاعد کند. جناحى که قرار بود ادامه حکومت اسلام در پوشش جديد را مقدور نمايد.

 

به همراه خاتمى و ائتلاف حکومتى او آن بخش از حاميان سياسى جمهورى اسلامى که به زور، به اپوزيسيون رانده شده بودند مجددا در دفاع از اين جناح  جمهورى اسلامى و عليه تحرک انقلابى مردم براى سرنگونى نظام اسلامى به خط شدند و به ميدان آمدند. همه "درس آموزى ها" از عمق کثافت همکارى شان با جمهورى اسلامى عليه مردم و نيروهاى سياسى مخالف جمهورى  و دوره " دمکرات" شدن ايدئولوژيک اينها بعد از سقوط بلوک شرق يکسره به فراموشى سپرده شد. بهمراه حزب توده و اکثريت، همه محافل و جريانات منشعب از آنها به سنگر طرفدارى از رژيم و يک جناح آن رجعت کردند و مجددا به شيوه اى مشمئز کننده در مقابل اعتراض انقلابى مردم ايستادند و عليه جريانات چپ سرنگونى طلب لجن پراکنى کردند. بخش وسيعى از روشنفکران، نويسندگان، شعرا، و ژورناليست ها، نشريات و رسانه هاى داخلى و خارجى به اين صف پيوستند و تلاش کردند مردم را به بدنبال بخش "معتدل" رژيم بکشانند.

 

ماحصل همه اينها پيدايش دوره جديدى در تحرک اپوزيسيون طرفدار رژيم، تحت پرچم دفاع از خاتمى و موج تعرض هيستريک اين جريانات به کمونيستها و به نفس مبارزه عليه کليت رژيم اسلامى بود.

 

برخلاف تبليغات رياکارانه دو خردادى هاى خارج و داخل کشور انتخاب خاتمى شروع آزادى نبود. خاتمى و ائتلاف مدافع او، بعنوان شرکاى قديمى حاکميت خونين اسلامى در ايران، ابدا چنين هدفى را دنبال نميکردند. روند رشد حرکت اعتراضات مردم و تناقضات و تنشهاى درونى رژيم اسلامى به سرعت معادلات سياسى را تغيير داد. مردم و رژيم، هردو،  پديده خاتمى و تصورات و توهمات دو خرداد را پشت سر گذاشتند. دو خرداد شکست خورد و مضمحل شد. امروز ديگر هر اعتراضى به سرنگونى جمهورى اسلامى ميرسد. سرنگونى طلبى به بستر اصلى اعتراض مردم تبديل شده است. جمهورى اسلامى غير قابل اصلاح است؛ اين حکم ديگر يک حکم داده در مبارزه اعتراضى مردم است. اين موقعيت در کنار ناتوانى ذاتى جمهورى اسلامى در بيرون آوردن اقتصاد جامعه از بن بست کنونى اوضاع سياسى را بسمت تلاطم هاى مهم و تقابل حاد و مستقيم مبارزات اعتراضى مردم و طبقه کارگر با حکومت ارتجاعى سوق ميدهد. دو خرداد خروارى دروغ تحويل مردم داد و ۸ سال وقت و عمر مردم تلف کرد.

 

آرايش جديد اپوزيسيون راست

 

شکست دو خرداد ضرورت سرنگونى را بيش از هميشه به جلو صحنه رانده است. جنبش سرنگونى، جنبشى که جز سرنگونى کامل جمهورى اسلامى به هيچ چيز کمترى رضايت نميدهد، اما، هنوز پرچم و رهبرى خود را پيدا نکرده است. مردم رهبر و پرچم روشنى ندارند که حول آن نيروى خود را متحد کنند، به ميدان بياورند، جمهورى اسلامى را سرنگون کنند و پيروزى را از آن خود سازند.  امروز در مقابل جمهورى اسلامى دو نيروى سرنگونى طلب در جامعه، يعنى چپ و راست، تلاش ميکنند که جامعه را حول پرچم خود متحد کنند. ناروشنى مردم در معناى پيروزى جنبش سرنگونى، فرجه اى را براى اپوزيسيون راست ايران بوجود آورده است تا نوع ديگرى از مماشات با دستگاه دولتى و کنار زدن و سرکوب بعدى مردم را پيروزى بنماياند. اپوزيسيون راست سنتا در مدارهاى بزرگ يا کوچک حول جريان سلطنت طلب ميگردند. در اين طيف همه سلطنت طلب نيستند اما تمايلات دست راستى و محافظه کارانه، ناسيوناليسم افراطى و ترس از هم پاشيدن دستگاه دولتى جمهورى اسلامى توسط مردم آنها را فعلا کنار هم گذاشته است. علاوه بر طيف سنتى راست امروز بخش مهمى از دو خرداد "راديکاليزه" شده و زير پرچم عمومى "جمهورى خواهان" به اردوى اپوزيسيون راست پيوسته اند. اينها در مدار سياسى کمابيش نزديکى، گرد سلطنت طلبان ميچرخند.

 

خصلت سياسى اپوزيسيون راست اين است که از مردم بيش از جمهورى اسلامى هراس دارد. اپوزيسيون راست جمهورى اسلامى را نميخواهد، اين واقعيت است. آنها "سلطنت" يا "جمهورى” نيمه سلطنتى ميخواهند. "راديکال"ترينشان طرفدار قانون اساسى مشروطه منهاى سلطان است. اما دخالت مستقيم مردم در سياست و درهم کوبيدن دولت جمهورى اسلامى توسط مردم، چنان شرايط انقلابى اي را فراهم ميکند که اعمال "نظم و قانون" استبدادى، که لازمه توليد و بازتوليد سرمايه دارانه است، را مشکل ميکند. راست محتاج آنست که به سرعت "خاتمه انقلاب" را اعلام کند، براى تضمين بردگى مزدى مردم را از صحنه دخالت مستقيم در سياست دور نگهدارد و آنها را "سرکارشان بفرستد". انجام اينکار بدون وجود دستگاه بگير و ببند دولتى حاضر و آماده جمهورى اسلامى دشوار است. اپوزيسيون راست ميخواهد جمهورى اسلامى، با کمترين دخالت مردم سرنگون شود، دستگاه دولتى جمهورى اسلامى را براى اعمال "حکومت نظم و قانون" حتى المقدور دست نخورده تحويل بگيرد و کنار رفتن تعدادى از سران جمهورى اسلامى را، سرنگونى جمهورى اسلامى و پيروزى مردم بنماياند.

 

اپوزيسيون راست براى رسيدن به اين هدف دو سياست اصلى را در مقابل جامعه قرار داده است: رفراندم و توسل به دخالت نظامى آمريکا. اين سياستها، عليرغم ظاهر "مسالمت جويانه" اولى و "ميان بر بودن" دومى، جز تباهى براى مردم چيزى به ارمغان نخواهند آورد. اگر دو خرداد به عمر جمهورى اسلامى افزود، اين سياستها نه تنها به عمر جمهورى اسلامى و اسلام سياسى در ايران اضافه خواهد کرد بلکه بنياد هاى زندگى مدنى را در ايران خواهد پاشاند، با دادن کنترل سرنوشت و زندگى مردم به دست دار و دسته هاى مسلح مذهبى، قومى، عشيره اى و فاشيست، تباهى کامل را بر مردم ايران تحميل خواهند کرد. ايران را عراقيزه ميکنند. طرح رفراندم و دخالت نظامى آمريکا هردو، جامعه را به سراشيب اضمحلال سوق ميدهد.

 

رفراندم

 

آنچه که تحت عنوان رفراندم يا همه پرسى از مردم در مورد نظام حکومتى آينده ايران از جانب اپوزيسيون راست مطرح ميشود به هيچ عنوان تضمين کننده حق مردم در تعيين نظام آتى حکومت در ايران نيست. طرح رفراندم به عکس آنچه که ادعا ميکند منشور سازش با جمهوري اسلامى يا بخشى از آن است.

 

 طرح رفراندم  پرچم مشترک اپوزيسيون راست است. طرحيست براى شکل دادن به وسيعترين اتحاد در اپوزيسيون راست. رفراندم امروز نه تنها سازمانها و روشنفکران و دو خردادى هاى تازه جمهورى خواه شده  را با خود دارد، بلکه قرار است، با "تفسير خاصى"، بخش هائى از دوخرداد سابق درون رژيم را هم "پاى ميز مذاکره" و توافق بکشد و به آنها اهرم مقاومت بدهد. رفراندم بعلاوه طرح "مردم دست نگهداريد تا ما رژيم را به رفراندم بکشيم"، طرح "مردم شلوغ کردن لازم نيست ما داريم توافق ميکنيم" است. طرح دور کردن مردم از دخالت مستقيم در سياست و نالازم اعلام کردن سرنگونى جمهورى اسلامى توسط مردم است. اين طرح چه در قالب رفراندم با وجود جمهورى اسلامى و چه در قالب رفراندم بعد از جمهورى اسلامى در هر دو حالت طرحى براى بيرون کردن مردم از ميدان مبارزه انقلابى، سازش با بخش هائى از جمهورى اسلامى و مصون نگاه داشتن دستگاه سرکوبگر دولت و نهادهاى مذهبى از تعرض مردم است. رفراندم در هردو حالت  منجر به در ميدان ماندن جريانات اسلام سياسى در موضعى قوى و گسيختگى کامل زندگى مدنى در ايران و تعميم خشونت، قساوت و وحشيگرى قومى، مذهبى و عشيره اى بر همه جوانب زندگى مردم ميشود. 

 

رفراندم با وجود جمهورى اسلامى

 

يک "تفسير" از طرح رفراندم، برگزارى رفراندم با وجود جمهورى اسلامى زير فشار بين المللى، فشار مردم و يا ترکيبى از هردو است. تصور اينکه جمهورى اسلامى، و اسلام سياسى، که هر روز از اين تا آن سر دنيا افرادش به خود بمب ميبندند، آدمها را جلو دوربين تلويزيون سر ميبرند و ايدئولوگ هايشان علنا در همين جمهورى اسلامى به اين کارها مباهات ميکنند، حاضر ميشود خود رفراندمى را برگزار کند که ميداند در آن سرنگون ميشود، اگر شيادانه نباشد، ابلهانه است. اين "تفسير" دوخردادى هاى درون رژيم است و پرده دوم نمايش دو خرداد است. دادن اين تصور به مردم که رژيمى که دارد جلو چشم همه شلاق ميزند، سر ميبرد، سنگسار ميکند، اورانيوم غنى ميکند و پلوتونيوم ميسازد و تازه در مضحکه انتخاباتى در عراق جنوب آنرا رسما تحويلش داده اند، براى سرنگونى خود رفراندم برگزار ميکند؛ آزادى تبليغات ميدهد، شمارش آرا را درست انجام ميدهد و با اعلام شکست در انتخابات آخوندها در مراسم "تحليف" رئيس جمهور يا شاه بعدى شرکت ميکنند و بعد از اين مراسم براى شکار پروانه و مطالعه در زنجيره حيات، عازم "حوزه هاى علميه" ميشوند کلاهبردارى سياسى است. کسانى که به مردم ميگويند سپاه پاسدارن، گله حزب الله و انصارالله و آدمکشان و شکنجه گران وزارت اطلاعات همگى، بعد از "راى نياوردن" در رفراندم کنار ميروند، ريششان را ميتراشند، ادکلن ميزنند و فلسفه درس ميدهند يا مدرسه مطالعات استراتژيک تاسيس ميکنند شارلاتان هستند. اگر مردم جمهورى اسلامى را به قبول رفراندم کشيده باشند، قبل از آن بايد آن را سرنگون کرده باشند. اين نسخه از رفراندم براى باز گذاشتن امکان "سر در آوردن" جمهورى اسلامى يا جناحى از آن از صندوق "رفراندم" است. نسخه به سازش کشيدن دستگاه دولتى جمهورى اسلامى بر عليه بخش کوچکى از رهبران رژيم براى مصون نگاه داشتن دستگاه دولت جمهورى اسلامى است. اين طرح، در صورت اجرا، بخش اعظم امکانات مالى، انسانى، تسليحاتى و سياسى را همچنان در اختيار دارودسته هاى اسلامى باقى ميگذارد و امکان ميدهد که بنيادهاى زندگى مدنى دائما گروگان باجگيرى اين دارودسته هاى اسلامى باشد و کل جامعه همواره در معرض دست اندازى  آنها قرار بگيرند. ابعاد جنايات و وحشيگرى هاى دارودسته هاى اسلامى در چنان حالتى در حدى خواهد بود که حتى امروز مقتضيات حکومتى شان در ايران آنرا برايشان نامقدور کرده است. اين رفراندم نسخه معطل کردن مردم براى رسيدن اپوزيسيون راست به سازش با جمهورى اسلامى عليه خود مردم است.

 

رفراندم بدون جمهورى اسلامى

 

برداشت "راديکال" تر از طرح رفراندم، موکول کردن رفراندم به بعد از سقوط جمهورى اسلامى است. اين تفسير براى مقابله با نقد چپ از رفراندم و جذابيت شعار سرنگونى طلبانه "آزادى، برابرى" و "مرگ بر جمهورى اسلامى" و بالاخره خنثى کردن نارضايتى بخشى از اپوزيسيون ميليتانت راست از طرح رفراندم است. در اين "قرائت" گرچه شرمگينانه، سرنگونى مقدم بر رفراندم نمايانده ميشود اما در اين "استراتژى"، هدفِ فورى، سرنگونى اعلام نميشود، رفراندم اعلام ميشود! اين وارونگى اتفاقى يا سهوى نيست. تقدم رفراندم بر سرنگونى، در اين سطح، براى اپوزيسيون راست دو خاصيت مهم دارد. اولا با راندن مساله سرنگونى جمهورى اسلامى، بعنوان هدف فورى، به پسِ پرده، آن را به موضوع جانبى، قابل تفسير، قابل مذاکره، و قابل بحث اعلام ميکند. ثانيا به همين دليل اميد دارد که بخش هائى از دستگاه دولت جمهورى اسلامى را بخود جلب کند. اگر دوخرداد ميخواست اسم و دستگاه دولت جمهورى اسلامى را هردو با هم نگاه دارد، اين سياست دست از اسم شسته ميخواهد راه نجات ديگرى را در مقابل دستگاه قتل عام مذهبي- سياسى فاسد جمهورى اسلامى قرار دهد. هدف اين سياست باز گذاشتن امکان کناره گيرى تعدادى از رهبران جمهورى اسلامى براى نجات دستگاه دولت در شرايطى که خطر قيام مردم دستگاه دولت جمهورى اسلامى را تهديد کند است.

 

طرح رفراندم مطرح شده از جانب اپوزيسيون راست  در هر دو حالت خود علاوه بر اينکه حق انتخاب آزاد و آگاه نظام حکومتى آينده ايران را از مردم دريغ ميدارد، با دادن مجال ادامه زندگى، تجديد قوا و فعاليت به اسلام سياسى و دارودسته هاى تروريست جنايتکار جز سيطره آدم کشى، بمب گذارى و ناامنى بر تمام گوشه و زواياى اين جامعه و پاشاندن بنيادهاى زندگى مدنى حاصلى نخواهد داشت.  رفراندم در هر دو حالت آن، طرح دست نخورده نگاه داشتن بخشى از دستگاه جمهورى اسلامى است و بانى سيه روزى آتى مردم است.

 

طرح رفراندم به عکس تصوير "غير خشونت آميزى” که از خود ميدهند منشاء بدترين نوع خشونت در جامعه و باعث حاکميت سياه ترين و جانيتکارترين نيروهاى موجود بر زندگى و هستى مردم ميشوند. رفراندم نسخه نگاه داشتن اسلام سياسى در صحنه و تباهى جامعه است. 

 

 

دخالت نظامى آمريکا

 

دخالت نظامى آمريکا، چه بعنوان يک تهديد و چه بعنوان يک سياست در حال اجرا، بخش انتگره سياست اپوزيسيون راست و مکمل طرح رفراندم است. تهديد دخالت نظامى آمريکا براى اپوزيسيون راست ابزار اعمال فشار بر سران جمهورى اسلامى براى تن دادن به يک سازش از بالا براى تغيير رژيم با حفظ ماشين دولتى جمهورى اسلامى است. اين همان هدفى است که طرح رفراندم تعقيب ميکند. اما اين دخالت و يا تهديد تاثير معکوس دارند. اسلام سياسى بعنوان يک سنت ارتجاعى  ريشه دار است. تهديد نظامى آمريکا به عکس تصور اپوزيسيون راست، بخش هاى مختلف جمهورى اسلامى را به هم نزديک ميکند، آنرا در مقابل مردم هارتر ميکند، مردم را از ضرورت سرنگونى جمهورى اسلامى به نيروى خود دور ميکند و آنها را چشم انتظار تحقق سناريوي مورد نظر اپوزيسيون راست نگاه ميدارد و به عمر جمهورى اسلامى مى افزايد.   

 

دخالت نظامى آمريکا حتى در شکل ضربه نظامى، سياه ترين نيروهاى ارتجاع اسلامى را به جان مردم مى اندازد. هر تير و هر موشکى که آمريکا يا اسرائيل به ايران شلکيک کنند پرووکاسيونى است که تمام ارتجاع اسلامى در ايران و در منطقه را فشرده تر ميکند، در ايران تناسب قوا را به زيان مردم آزاديخواه و به نفع گله هاى حزب الله و انصارالله و دارودسته هاى باند سياهى اسلامى تغيير ميدهد و ميتواند کل منطقه را به آتش بکشد. دخالت نظامى آمريکا در ايران و سرنگونى رژيم اسلامى زير فشار نظامى آمريکا جنگى را بر مردم ايران تحميل ميکند که در نتيجه آن کل زيرساخت اقتصادى جامعه به نابودى کشيده ميشود، ايران را عرصه تاخت و تاز و حکومت نيروهاى باند سياهى قومى، عشيره اى و مذهبى و کانگسترهاى سياسى و باندها و دارودسته هاى مختلف اسلامى، که ممکن است حتى به سلاح هسته اى مسلح باشند، خواهد کرد. دخالت نظامى آمريکا چيزى جز نابودى زندگى مدنى براى يک دوره بسيار طولانى، در ايران نخواهد داشت. طبقه کارگر،  مردم آزاده و شريف و جوانان پر شورى که در آرزوى يک زندگى بهتر به مقابله با جمهورى اسلامى رفته اند قربانيان اصلى اين تعرض خواهند بود. تجربه عراق همين را نشان ميدهد. چنين دخالتى نسخه عراقيزه کردن ايران است. 

 

اگر زندگى، آينده و آزادى مردم ايران، درست مانند مورد عراق، در سياست آمريکا جائى ندارد و دولت آمريکا بالقوه ميتواند در يک ماجراجوئى نظامى، ديگر شيرازه زندگى مدنى در ايران را از هم بپاشد، اپوزيسيون راست در اوج بى مسئوليتى آماده است در اين پروژه شريک شود. فاشيست هائى که دست خدا را در آستين بوش يافته اند و براى به قدرت رسيدن خود و براى ممانعت از دخالت مستقيم مردم در قدرت سياسى آماده اند تا هستى و نيستى ميليونها انسان را در ايران به باد بدهند و مدنيت را براى چند دهه از ايران برچينند. اين مشمئز کننده و انزجارآور است. طبقه کارگر و حزب کمونيست کارگرى حکمتيست افشاى اين سياست ضد انسانى از جانب راست و روشن کردن سراب "نجات" توسط ارتش آمريکا براى مردم و طبقه کارگر را امر خود ميداند و به آنها گذشت نخواهد کرد.   

 

 

ضرورت سرنگونى جمهورى اسلامى و درهم کوبيدن کامل دستگاه دولتى و منابع مالى، تدارکاتى و تبليغاتى آن

و

منشور سرنگونى جمهورى اسلامى

 

جمهورى اسلامى به يک سنت فوق ارتجاعى اسلام سياسى متکى  است. اسلام سياسى و جمهورى اسلامى، بجز در کردستان،  به عکس رژيم سلطنتى در ايران ذوب نخواهد شد. اسلام سياسى ريشه عميقى در منطقه دوانده است و نيروى خود را از کل منطقه ميگيرد. در نتيجه دارودسته هاى اسلامى ميتوانند حتى بعد از ضربه، خود را باز سازى کنند، مناطقى را تحت کنترل خود بگيرند و جامعه را چون عراق و افغانستان به تباهى بکشند.

 

تنها يک قيام توده اى عليه کل سيستم، ارزشها و نظام جمهورى اسلامى ميتواند اين نيروى سياه را از دل جامعه و از دل منطقه ريشه کن کند. هجوم مردم به بنيادهاى ارزشى و دولتى جمهورى اسلامى و در هم کوفتن همه اين دستگاه جهل و جنايت طى ضد مذهبى ترين انقلاب تاريخ بعد از انقلاب فرانسه، ميتواند اسلام سياسى را در ابعاد ايدئولوژيک، سياسى و آرمانى به آنچنان هزيمت و فلج همه جانبه اى دچار کند که امکان تجديد قوا، جلب نيرو و بکارگيرى امکانات مالى و تسليحاتى را از آن سلب نمايد. اسلام سياسى نيمه سرنگون شده و هنوز در صحنه، از اسلام سياسى در قدرت خطرناک تر است. اسلام سياسى در "اپوزيسيون" در ايران، جز تروريسم عريان مسلح به سلاحهاى کشتار جمعى نيست. اين تروريسم، تروريست هاى قومى، عشيره اى و تمام کانگسترهاى سياسى را به ميدان ميکشد.

 

هيچ نيروئى جز نيروى مردم قيام کننده که با قدرت به تمام ارکان جمهورى اسلامى يورش برده اند و اسلام سياسى را در همه ابعاد آن به هزيمت وا داشته اند قادر به حفظ جامعه در مقابل خطر دهشتناک دو قطب تروريستى جهان ما، يعنى تروريسم دولتى آمريکا و تروريسم تا دندان مسلح اسلامى در ايران نخواهد بود.  تنها پيروزى کامل جنبش سرنگونى، قادر است نکبت جمهورى اسلامى را با حداقل خشونت، تلفات و هزينه جانى و مالى خاتمه بخشد. بايد جمهورى اسلامى همراه تمام ابزارهاى قدرتش و همراه تمام منابع مالى، تدارکاتى و تبليغاتى آن، يکجا با هم در هم کوبيده شوند. چنين امرى مستلزم تحقق منشور سرنگونى جمهورى اسلامى است که حزب کمونيست کارگرى حکمتيست آن را جداگانه منتشر ميکند. 

 

سياست حزب کمونيست کارگرى حکمتيست

 

نزديک ترين، مطمئن ترين و کم دردترين راه سرنگونى جمهورى اسلامى و تضمين منشور پيروزى جنبش سرنگونى قيام مردم عليه جمهورى اسلامى است. حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست براى سرنگونى رژيم ارتجاعى و جنايتکار اسلامى توسط قيام طبقه کارگر و توده وسيع مردم آزاديخواه ايران و تصرف قدرت سياسى تلاش ميکند. حزب ما به استقبال مبارزات رو به رشد کارگرى و اعتراضات مردمى عليه کليه ابعاد موجوديت رژيم اسلامى ميرود و با متحد کردن، سازمان دادن طبقه کارگر و مردم آزاديخواه در قالب شبکه ها و انواع مختلف سازمان هاى توده اى و بويژه با اتکا بر جنبش مجمع عمومى دامنه قدرت و اقتدار مردم در مقابل جمهورى اسلامى را گسترش ميدهد. گسترش مبارزات و اعتراضات نيروى واقعى سرنگونى رژيم و تحقق آزادى در ايران است

 

 آلترناتيو فورى و بلاواسطه حزب کمونيست کارگرى حکمتيست حکومت سوسياليستى است. اما حزب ما بر اين واقعيت واقف است که موقعيت ابژکتيو کنونى، سرنگونى جمهورى اسلامى را به موضوع انقلاب در حال شکل گيرى در ايران تبديل کرده است. درست بر همين متن است که اپوزيسيون راست امکان قرار دادن آلترناتيو سياسى خود در مقابل جامعه را يافته است. بلوغ پرولتاريا و بورژوزاى ايران در انقلاب ۵۷ و در ميدان بودن جريانات اسلامى، قومى و فاشيست تصور هرگونه "همه با هم"ى در تحولات ايران را به پديده اى ناممکن تبديل کرده است. هر طبقه، هر جنبش اجتماعى و هر حزب سياسى تلاش دارد تا خود را براى دوره بعد از جمهورى اسلامى آماده کند. سياست امروز همه احزاب ناشى از مقتضيات فرداى آنهاست.سرنگونى جمهورى اسلامى، در تمايز از انقلاب ۵۷ ايران، تازه نقطه شروع انقلاب واقعى است. جامعه بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى دستخوش عميقترين کشمکش هاى تاريخ سياسى ايران براى تعيين نظام حکومتى آينده ايران ميشود. اين اجتناب ناپذير است. تمام  تلاش ما معطوف به آن است که اين دوره با ضمانت وسيعترين آزادى ها، با تضمين دخالت مستقيم مردم در سياست، با تبديل منشور سرنگونى جمهورى اسلامى به خواست همه مردم آزاديخواه در ايران، امن ترين، آزادترين، کم خشونت ترين و کم دردترين راه را براى تضمين حق مردم در تعيين نظام آتى حکومت در ايران متحقق شود. حزب ما در تلاش است تا يک حزب سياسى قوى، توده اى و مقتدر ايجاد کند و بتواند با اتکا به نيروى مردم آزادى و امنيت در جامعه را تضمين کند. تضمين کند که انقلابى که جمهورى اسلامى را سرنگون ميکند، طبقه کارگر و مردم را در بهترين شرايط براى تعيين نظام آتى حکومت قرار دهد.

 

انقلاب ما انقلاب سوسياليستى طبقه کارگر است. انقلاب سوسياليستى مربوط به امروز جامعه است. سياست ما تلاش براى ادامه بدون انقطاع هر انقلابى به انقلاب سوسياليستى است. پيروزى جنبش سرنگونى براى ما تنها پيش درآمد بلاواسطه انقلاب سوسياليستى طبقه کارگر است. اين وظيفه ماست که تا هنگامى که حاکميت سرمايه بر زندگى مردم و جامعه خاتمه نيافته است و تا وقتى که بيانيه حقوق جهانشمول انسان بعنوان پرچم پيروزى ارزش هاى انسانى به اهتزاز در نيامده و به قانون تخطى ناپذير جامعه تبديل نشده است، با شرکت در هر جنبش انقلابى، پيروزى آن را از زاويه منفعت جنبش کمونيستى کارگرى و بشريت آزاديخواه و برابرى طلب تعريف کنيم، به پرچمدار "نه" مردم به جمهورى اسلامى تبديل شويم، اين جنبش را به ابزار قدرتمند کردن حزب و تخته پرش آن به قدرت سياسى تبديل کنيم.  

 

در همان حال، حزب ما تضمين ميکند که با به قدرت رسيدن خود نه تنها منشور پيروزى جنبش سرنگونى را بعنوان قانون اعلام خواهد کرد، بلکه بيانيه حقوق جهانشمول انسان را بعنوان مبناى کليه قوانين و مقررات کشور اعلام  و خود را به ملتزم به اجراى آن ميداند. حزب کمونيست کارگرى حکمتيست بعلاوه خود را ملتزم به اجراى کليه مطالبات برنامه خود، "يک دنياى بهتر" ميداند و به همه مردم ايران امکان انتخاب آزاد و آگاه نظام آينده حکومتى ايران را خواهد داد.

 

حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست

فوريه ۲۰۰۵

بهمن ۱۳۸۳