نقطه قوت های اعتصابات هفت تپه و فولاد اهواز

نگاه مختصری هم به کمبودها


 

محمد فتاحی

 
در یک نگاه کلی، مهمترین نکته در مورد حرکت اعتصابی این مدت این دو مرکز، تاثیر آن برفضای کل جامعه ایران است. اگر خیزش های دیماه سال گذشته تناسب قوای سیاسی در ایران را به نفع کل مردم ایران تغییر داد، اعتصاب هفت تپه و فولاد اهواز، ایستاده بر شانه های خیزش های دیماه گذشته، و در متن بحران سیاسی امروز، توازن قوای سیاسی را به نفع قطب عدالتخواهی و برابری طلبی کارگری تغییر داد. رهبران این دو مرکز اگر به شخصیت های مهم ملی در سطح کشوری تبدیل شده اند، اگر حرکت شان نماد مقاومت در برابر بی عدالتی و فقر و فساد و جهنم موجود است، و اگر صدای "آزادشان کنید" از جهارگوشه این جامعه بلند است، اینها نشان عروج یک بلوک سیاسی (رسما اعلام نشده) سرتاسری علیه بی عدالتی و فقر حاکم است. کسی که سراغ بیان روشن مطالبات این بلوک را میگیرد، کسی که در جستجوی مطالعه مانیفست شان است، باید به بیانیه ها و سخنرانی های فرزندان جوان این مردم و این طبقه در دانشگاههای سرتاسر کشور مراجعه کند. صرفنظر از چندوچون رسیدن به مطالبات مشخص اقتصادی این دو مرکز، این دستاوردهای عظیم کارگری  بطور مستقل و روی پای خود معتبر و قابل اندازه گیری و غیرقابل بازپس گیری اند. سوال این است که چنین دستاوردی چگونه ممکن شده است؟

اولین علت چنین تاثیری ناشی از ایستادگی یک دست و متحد هزاران کارگر در یک اعتصاب طولانی، تجمعات عظیم شهری، به همراه سخنرانی ها و آژیتاسیون های پرشور رهبران و سازماندهندگان و مبلغین توانای زن و مرد برای عدالت و ضد تبعیض و فقر و نداری و علیه سیستم رسما فاسد حاکم است. در جامعه ای که بیش از هفتاد درصد آن رسما به فقر و فقرمطلق کشانده شده اند، شعارها و سخنرانی های تظاهرات های بزرگ شهری این کارگران دلنوازترین سمفونی های تاریخی برای میلیون ها انسان دردمند امروز اند. سوال این است که این تحرک و اعتصاب و تظاهرات های قدرتمند شهری چگونه ممکن شد؟

 

اولین مولفه در حضور قدرتمند و سطح بالای حضور کارگران این دو مرکز در اعتصاب شان، ناشی از اتحاد وسیع بخش های مختلف طبقه در این مراکز بود که علیرغم انواع توطئه های کارفرما و دولت و ارگانهای دولتی، متحد و یکدست روی خواست های خود پافشاری کرد.

اما خود این اتحاد و همبستگی اگر بخشا ناشی از حمایت های وسیع کشوری و از طرف اقشار مختلف اجتماعی نیرو میگرفت، اساسا ناشی ازدست بردن کارگران این مراکز به مدرن ترین ابزار اتحاد و تشکل، یعنی شورای کارگری بود.

شورای کارگری به معنی مستقل آن، در دوران استبداد، برای اولین بار در تاریخ ایران، در شرایطی شکل میگیرد که هنوز دوره انقلابی جامعه آغاز نشده و هنوز سلطه رژیم سیاسی حاکم پابرجاست. شوراهای سال ١٣٥٧ محصول آن انقلاب بوده و در دوره بعداز سرنگونی شاه بودند. شاید تحت تاثیر همان تصویر چهل سال پیش، تا به امروز، بحث این بود که سازماندهی مجامع عمومی منظم که همان شوراست، به مثابه یک تشکل پایدار، فقط ویژه شرایط انقلابی است. بخشا بحث می شد که شورا ابزار حاکمیت است و تشکل کارگری برای پیشبرد مبارزه، چیز دیگری ماورای شوراست. بخشا گفته می شد مجمع عمومی کارگری یک محصول فکری و ایدئولوژیک آدمهای معین و به همین دلیل به سنت مبارزه کارگری بیربط است.

رهبران و سازماندهندگان اعتصاب در این دو مرکز، با روشن بینی کارگری، راه تازه ای رفتند و به همه سوالات و ابهامات مربوط به این مسئله پاسخ روشن دادند. این واقعه نقطه پایانی بر دنیایی از بحث بر سر چگونگی تشکیل تشکل توده ای و علنی و مستقل کارگری گذاشت.

امروز برای هیچ فعال جدی کارگری سوال این نیست که شورای کارگری چگونه شکل میگیرد. تعریف ساده و روان شده شورا و مجمع عمومی به معنی "دسته جمعی جمع می شویم، بحث و مشورت میکنیم، تصمیم میگیریم و آنرا عملی میکنیم"، امروز دم دست هر سازمانده و رهبر کارگری در این کشور است. نتیجتا برای رهبر کارگری در مراکز دیگر، مشکل نه چه باید کرد، که چگونه و چه زمانی باید کرد است.

 

رمز مقاومت و پایداری کارگران در این دو مرکز و پیشروی های شان مدیون اتکای آنها به مجامع عمومی و بحث و مشورت و تصمیم عمومی بوده است. بدون چنین مکانیسمی، که جزو داده ها و پایه اصلی تشکل شورایی است، هیچ نیرویی توان خنثی کردن توطئه ها و نقشه های متعدد دشمنان شان را نداشت.

 

در متن چنین سوخت و سازی، در این مدت دهها رهبر و سازمانده و آژیتاتور و سخنران توانا جلو آمدند. لیست بلند بالای رهبران این دو مرکز را قبلا نه کسی در دست داشت، نه خود این رهبران به ظرفیت ها و توانایی های خود واقف بودند. همیشه گفته اند که اعتصاب میدان تمرین انقلاب است. با این حال، اعتصابات بزرگی در تاریخ این کشور در تمام سالهای گذشته شکل گرفته بوده اند، اما این اولین بار است که اعتصاب کارگری رهبران و سازماندهندگان پرشمار تحویل جنبش خود میدهد  و متن اعتصاب را به میدانی برای سازماندهی اراده کارگری از طریق مجمع عمومی، تبدیل میکند.

 

اگر از مسئله تشکل و سازمان شورا و رهبران و سازماندهندگان آن بگذریم، حضور زنان سخنران و آژیتاتور و رهبر و توجه به اهمیت حضور زنان در تظاهرات ها جایگاه ممتاز دیگری به این حرکت های بزرگ دادند. کشاندن اعتصاب به مراکز شهری و دعوت از عموم شهر برای شرکت در حرکت شان، از کارهای مهم دیگرشان بوده که شوری در قلب جامعه برپا میکند.

از کارهای مهم دیگری که رهبران شورایی در دستور خود گذاشتند، مدیایی کردن تحرک و اقدامات شان برای کل جامعه بود. مردم ایران از طریق مدیای اجتماعی شانس این را داشتند همه روزه گزارش آن روز را بر صفحات کامپیوتر و تلویزیون های شان ببینند و در جریان ریز مسائل روز قرار بگیرند.

 

در مورد دستاوردهای سیاسی این دو حرکت مهم خیلی میشود گفت و نوشت. با اینهمه، این اعتصابات میتوانستند کارهای بسیار مهم دیگری هم در دستور خود بگذارند؛ صندوق اعتصاب، سازماندهی شهروندان برای جمعاوری کمک های مالی، برای سازماندهی خدمات رایگان شهروندان به کارگران و خانواده های شان، سازماندهی آشپرخانه های خیابانی، سازماندهی هیات های مراجعه به مراکز کارگری در کل کشور برای جلب حمایت و همبستگی طبقاتی در محل و  دعوت شان به تجمع در مراکز شهرهای خودشان برای حمایت از آنها، برگزاری پیکت برای جلب حمایت کارگران مراکزی که در همین دو شهر و شهرهای اطراف بودند، دعوت از تمام مردم ایران برای ارسال کمک های مالی و غذایی به خانواده های کارگری که حقوق دریافت نمیکردند، سازماندهی و مدیریت خدمات پزشکی و درمانی و بهداشتی و فرهنگی و ورزشی رایگان برای کارگران و خانواده های شان، دعوت از تشکل های مهم کارگری دنیا برای حمایت های مادی نقدی و غیر نقدی و سیاسی و معنوی. باز هم در خارج کشور، فراخوان به همه ایرانیان ساکن در کشورهای خارج و تعیین روزهای معین برای به خیابان آمدن شان در حمایت از هفت تپه شوش و فولاد اهواز. و بلاخره یک رابطه ارگانیک و سازمان یافته بین دو مرکز هفت تپه و فولاد برای هم فکری و پیش برد فعالیت های مشترک در ابعاد اجتماعی...

حضوز زنان و خانواده ها مهم بود، ولی میتوانست ده برابر این باشد. مقاومت بخشهایی از کارگران برای دعوت از همسران و خانواده هایشان، حضور محافظه کاری مردسالارانه را به عینه نشان میداد، که می بایست در سوخت و ساز درونی کارگران، از طرف رهبران و سازماندهندگان پاسخ میگرفت. هزاران نفر خانواده کارگری میتوانستند روزهایی در تجمعات و تظاهرات های شهری را تجربه کنند که هیچ وقت فراموش شدنی نمی شد. زنان خانواده ها میتوانستد بخش هایی از تقسیم کار را بدست بگیرند که برای همیشه موقعیت شان در جامعه را تغییر میداد...

یک نکته دیگر را نمیشود فراموش کرد؛ می شد در طول اعتصاب تعداد بیشتری مبلغ و آژیتاتور و سازمانده تربیت شوند. می شد هفت تپه به لیست بلندی از مبلغین و سخنرانان و سازماندهندگان خود در کلیه کارها تکیه کند. تربیت تعداد بیشتری در طول اعتصاب، اولا هزینه امنیتی بر تک تک فعالین و نمایندگان را کاهش میدهد و در صورت دستگیری تعدادی، صفوف کارگران بی رهبر و بی سازمانده نمی ماند، کمااینکه هفت تپه از این زاویه لطمه بیشتری خورد.

نکته آخر؛ حضور تعداد بیشتر کارگران آگاه به منافع طبقاتی خویش، حضور تعداد بیشتر محافل و جمع های سوسیالیست و کمونیست در صفوف کارگران، برای تقویت و امکان پیروزی هر حرکتی تعیین کننده است. چنین امری اما چیزی نیست که در فاصله زمانی چند هفته ای به آن دست یافت. این دیگر یک کار روتین یا یک وظیفه روتین یک رهبر و سازمانده کمونیست است. این همان سرمایه ای است که میشود با آن پروژه های مختلفی را پیش برد. پیشبرد موفق مجامع عمومی و سازماندهی منظم آنها به تعداد همین حلقه ها و هسته ها و جمع ها گره خوره است. کمبود حضور اینها عملا میدان را برای محافظه کاری، مردسالاری(ممانعت از حضور زنان)، سازشکاری، فریبکاری و اعتصاب شکنی و...باز میکند، که نقطه ضعف های شورا و مجامع عمومی و مبارزه و اعتراض کارگری اند.