هپکو تحرک دیگری در ادامه هفت تپه و فولاد

 ثریا شهابی  مقدمه: متنی را که میخوانید متن پیاده شده گفتگوی رادیو نینا با من است  که (۱۲ شهریور)  ۳ سپتامبر  ۲۰۱۹ ٬  تحت عنوان “هپکو تحرک دیگری در ادامه هفت تپه و فولاد” پخش شد. این متن توسط رفیق عزیزم سعید محمدی پیاده ویرایش شده است. با تشکر از رفیق سعید.  

فواد عبدللهی - کارگران کارخانهی "هپکو" روزدو شنبه چهارم شهریور ماه در سومین روز از اعتراض و اعتصاب خود در مقابل استانداری استان مرکزی در شهر اراک اقدام به تجمع اعتراضی کردند. فساد، دزدی، بیکاری، خصوصی سازی و اختلاس که در چند سال اخیر در این شرکت در جریان بوده است امروز خون کارگران این مجتمع را به جوش آورده است. اما مهمتر از همه و مشخصا پس از اعتراضات وسیع "هفت تپه" و "فولاد اهواز" به نظر میرسد شاهد اشکال و سنت تازهای از مبارزه و مقابلهی کارگران با دولت هستیم. به مصاف طلبیدن مستقیم دولت، سنتی است که هفت تپه و فولاد در مبارزات کارگری ایران آن را جا انداختند. به نظر میرسد اعتراض و اعتصاب اخیر هپکو نمونهای از ادامهی سنت اعتراضات هفت تپه و فولاد را با خودش داشته باشد. به مصاف طلبیدن دولت و مقامات در حرف ها و سخنرانی های پرشور فعالین کارگری در هپکو گویای این واقعیت است. برای موشکافی بیشتر در این مورد با ثریا شهابی به گفتگو مینشینیم.     ثریا شهابی ضمن خوشامد گویی به شما دوست داشتیم با این مقدمهی کوتاه تصویر عمومی شما از اعتراضات هپکو را هم داشته باشیم.

 ثریا شهابی  - خیلی متشکرم. همانطور که اشاره کردید هپکو یک تحرک دیگری است در ادامهی هفت تپه و فولاد. درست است که چهار سال پیش هم ما شاهد تحرک وسیعی در هپکو بودیم به خاطر همین مسائل یعنی پرداخت نشدن حقوق ها و اختلاس و دزدی و دست به دست شدن و فروش یا در واقع چوب حراج زدن به کارخانه و دادن آن به بخش خصوصی. درست است که مضمون اعتراضات همان است اما امروز در شرایطی این اعتصابات بالا گرفته است که شما میبینید که از نظر خصلت تقابلی که با دولت دارد، حرکتی در ادامهی هفت تپه و فولاد است. شما اشاره کردید که این سلسله اعتراضات کارگر صنعتی که امروز سر بلند کرده است، و در (هپکو) یکی از بزرگترین مجتمع های صنعتی است، مستقیما در مقابل دولت قرار گرفته است. در مقابل دولت و نمایندگانش در محل؛ مانند شهرداری ها، استانداری ها، وزارت خانه ها و ... و از آنها پاسخ میخواهد. اینکه برای حقوق معوقه میآید یا اینکه بحث و صحبت میکند بر سر این موضوع که "سهام را به این صورت اعلام کردید و به این صورت دست به دست کردید و پولشویی کردید و اختلاس کردید و کارخانه را به تعطیلی کشاندید........"  ثانوی است. خوب است که اشاره کنیم که هپکو یکی از بزرگترین – شاید هم بزرگترین – کارخانهی تولید ماشین آلات راه سازی در خاور میانه است. و از هزاران کارگر آن گویا حدود نُهصد نفر باقی ماندهاند. بیکار سازی های وسیع، تعطیلی یا کاهش ظرفیت تولید به زیر بیست درصد؛ امنیت شغلی، معیشت، کار، رفاه و ... بخش بزرگی از طبقهی کارگر صنعتی ایران را در مخاطره قرار داده است

    به هرحال این شرایطی است که در فولاد و هفت تپه هم وجود داشت. و ویژگیای که این حرکت دارد این است که – مستقل از اینکه برای حقوق معوقه آمده یا با دولت و کارفرما سرِ این مسئله کلنجار میرود که شما این قول ها را دادید و انجام ندادید و خصوصی سازی نکنید و دولت مسئولیت آن را بر عهده بگیرد – میگوید "اگر دولت مسئولیت آن را بر عهده بگیرد من با دولت طرف میشوم." نشان میدهد که شورای اسلامی خانهی کارگر یا واسطه های متفاوت و قرارداد سه جانبه و چند جانبه و غیره؛ همهی اینها دور انداخته شدهاند.  دولت است و طبقهی کارگر. طبقهی کارگری که به میدان آمده و  تنها معترض نیست. درست است که فقر و گرانی وحشتناکی به او تحمیل شده است و نا امنی شغلیای گریبان کارگر صنعتی را گرفته و بخش بزرگی از آنها بیکار شده اند، تنها این وجه نیست که خصلت جنبش کارگری امروز است. مهمتر از همه٬  این است که دولت را به مصاف طلبیده است.  میگوید "فلان شهردار یا استاندار بی عرضه را بیرون کنید، این شخصی که پاسخ ما را نمیدهد کنار بگذارید و چرا تولید را این طور میکنید؟ کارخانه را چرا این طور اداره میکنید؟" و مدعی است که جواب دارد. ما در هفت تپه و فولاد شاهد این مسئله بودیم. که میگویند "ما اداره میکنیم، ادارهی شورایی." ادارهی شورایی به این معنی نیست که فرضا هفت تپه یا فولاد به تنهایی در آن فاجعهای که بر سر اقتصاد ایران آمدهاست، خودشان تولید کنند و بفروشند و وارد بازار کنند. به عنوان یک الگوی اجتماعی و به عنوان یک الگوی جهان شمول برای همهی صنایع این حرف را میزند.  میگوید "ما اداره میکنیم. ادارهی شورایی." ادارهی شورایی یعنی "سلب مالکیت بر ابزار تولید." و شورای کارگری اگر بخواهد تصمیم بگیرد تولید را برای رفاه سازمان میدهد نه برای سود. برای رفع نیازهای جامعه و کارکنان نه برای لفت و لیس دستگاه حاکمیتی “ماوراء طبقاتی”. بلکه برای حاکمیت مردم کارگر و محروم و در دراستای رفع نیازهای آنها. اینکه میگویند "من میخواهم ادارهی شورایی را به قدرت خودم اعمال کنم" در بُعد سراسری یعنی "حکومت کارگری."

    درنتیجه شما امروز شاهد هستید که از هفت تپه و فولاد تا هپکو یک تحرک کارگر صنعتی در جریان است که با جواب خودش به میدان آمده است و رو در رو با طبقهی حاکم و نمایندهی آن دارد دست و پنجه نرم میکند. اینکه این احکام سنگین، خشن و وحشتناک شلاق و چهل پنجاه سال حبس را برای حامیان طبقهی کارگر صادر میکنند و این تعرضی که نشان میدهد در مقابل سازمان دهندگان، فعالین و کارگر معترض شمشیر را از رو بستهاند و علاوه بر اینکه آنها را بیکار میکنند، به گرسنگی میکشانند و به زندان میاندازند و احکام شلاق و حبس های طولانی مدت صادر میکنند و وثیقه های نجومی تعیین میکنند، فقط و فقط از ترس در برابر این جنبش است. هیچکس بهتر از خود حاکمیت نمیداند که خطری که آن را تهدید میکند نه اسرائیل است، نه آمریکا، نه عربستان، نه ترکیه؛ بلکه خطر، خطرِ طبقهی کارگری است که با این ادعا به میدان آمده است.      میخواهم بگویم که ویژگیای که این دوره از اعتراضات دارد این است که، حتی اگر مضمون مطالبه همان حقوق های معوقه باشد، با این صف بندیای که کرده است و رنگ خودش را به تمام جامعه زده است، صف طبقهی کارگری است که در راس آن کارگر صنعتی قرار دارد. و میگوید "من ادارهی شورایی میکنم و تو نمیتوانی تولید را بچرخانی. اما من پاسخ دارم." پاسخ تولید کارگری تولید برای سود نیست بلکه تولید برای رفاه است و توسط دولت خودش که دولت شورایی خودش و قدرت شوراهاست. و این یعنی کسب قدرت سیاسی توسط طبقهی کارگر.  شما اگر دنبال جلوه هایی از مادیت پیدا کردن تئوری های کمونیستی باشید در مورد آمادگی یک طبقه برای رفتن به سمت جدال های سرنوشت ساز بر سر قدرت سیاسی و بر سر اقتصاد و بر سر تولید، امروز آن را در ایران میبینید. مهم این نیست که مطالبه حقوق معوقه است یا ساعت کار. طبقهی کارگر رفاهش را میخواهد، معیشتش را میخواهد. و این را چهل سال است که از جمهوری اسلامی میخواهد. منتها تفاوت این دوره، یعنی ایرانِ پسا هفت تپه و فولاد، این است که این کارگر معترض با جوابِ خودش به میدان آمده است. و جواب این است که "تو عرضه نداری." اولا دست به دست کردن آن از بخش خصوصی به دولتی یعنی اینکه "دولت! تو مسئولی و من از تو پاسخ میخواهم، نه از فلان کارفرمای خصوصی." درنتیجه مستقیما به این اشاره میکند که "تو نمایندهی این طبقه (سرمایه دار) هستی و تو مسئول پاسخ دادن به معضلات تولید هستی و نمیتوانی تولید را سازمان بدهی." کما اینکه بورژوازی و کاپیتالیسم ایران نمیتواند تولید را بازسازی کند. اما طبقهی کارگر با اقتصاد سوسیالیستیاش و با کسب قدرت سیاسی خودش، که مالکیت سرمایه و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را لغو کند و مالکیت را به مالکیت اشتراکی جامعه تبدیل کند و تولید را نه برای سود، بلکه برای رفع نیازهای جامعه سازمان بدهد، بی تردید پاسخ دارد

    اینها جلوه هایی از این تئوری هاست که بخشا برای چپ ایران بحث ها و تحلیل هایی هستند در کتاب! منتها شما میبینید که چگونه در ایران طیفی از کارگران رادیکال-سوسیالیست هستند که این آگاهی را به درون طبقهی کارگر بردهاند و نمایندهی این آگاهی هستند. مهم نیست که در تجمعاتش صلوات هم میفرستد، یا آن شعار به صورت صد در صد یا خالص در چارچوب تئوری های این یا آن چپ سنتی نمیگنجد. مهم موقعیتی است که در آن قرار گرفته است. مهم جدالی است که در جریان است و این سر باز میکند. از جاهای دیگر سر باز میکند. باید منتظر بود و دید که از کدام واحد صنعتی بزرگ دوباره سر بر میآورد. و باید دید که هپکو این اعتراضات را به کجا میکشاند. جالب بود پیام همبستگیای که میثم آل مهدی به کارگران هپکو داده بود و گفته بود که "ما چهار سال پیش بسیار از شما آموختیم. اکنون شما باید از فولاد بیاموزید." که یکی این است که این بخش بخش کردن و واحد واحد کردن کارگران هپکو مانع اتحاد میشود و باید با آن مقابله کرد. و مانند قبل و مانند خود فولاد و هفت تپه، کل شوش و خوزستان را به تحرک در آورد. و با اتحاد و همبستگی این تفرقه و این شکاف واحدی و صنفی را دور بزند، وهمچنین با تاکید بر مجامع عمومی، اعمال قدرت از طریق مجامع عمومی و شوراهای مستقل کارگری٬ عمل کند. و این ها گویای این است که در جامعهی ایران چه اتفاقی در حال رقم خوردن است. کدام دو صف در مقابل هم هستند و چه جدال هایی دارند و فردای ایران را دارند شکل میدهند. این را مدت ها قبل بیبیسی اعلام کرد و پرسید "آیا طبقهی کارگر ایران یکی از صحنه گردان های تحولات سیاسی ایران است یا نه؟" امروز پاسخ این سوال را خود رویدادهایی که در ایران در جریان است میدهد و میگوید "بله، هست." اینکه به کجا بکشد، بالا و پایین های این مبارزه چه باشد، بحث دیگری است. اما اینکه این تقابل و این جدال اصلی ترین جدال جامعهی ایران است و اصلی ترین جدال جمهوری اسلامی است و اصلی ترین جدال مردم ایران است که چهل سال است زیر فشار فقر و خفقان لِه شدهاند یک واقعیت غیر قابل انکار است.

     درنتیجه میخواهم تاکید بکنم که اولا همهی واسطه ها کنار رفتهاند، دولت به عنوان پاسخگو و نمایندهی طبقهی حاکم در مورد تولید با کارگرهای صنعتی طرف است. کارگر صنعتی میگوید "بیا و پاسخ بده." و میداند که پاسخی ندارد. چه پاسخی دارد که بدهد؟ اقتصاد کاپیتالسیتی ایران به بن بست رسیده است. برجام به ثمر بنشیند یا نه، بازسازی واحدهای تولیدی در مقابل این کارگران بخش تولید که در همان دورانی که برجام هم بود حقوقشان پرداخت نشده بود، غیر ممکن است. با کارگر ساکت و خاموش و برده وار – که چنین فاکتوری در ایران وجود ندارد – باز هم غیر ممکن است. و طبقهی کارگری که میگوید من پاسخ دارم. داستان بر سر تولید است. شما نمیتوانید؟ خب کنار بروید؛ ما خودمان میتوانیم تولید را سازمان بدهیم. ما میتوانیم چرخ تولید را به حرکت دربیاوریم. و نیروی کارکُن جامعه، نیروی جوان تحصیلکرده و با تخصص، فقیر و غنی و ازکار افتاده و نیافتاده؛ همهی اینها را به رفاه برسانیم. و این اقتصادی را میخواهد که طبقهی کارگر امروز در هر حرکتش دارد فریاد میزند که احتیاج دارد و آن تولید برای رفع نیازهای جامعه و تولید برای رفع نیاز کارکنان و تولید برای رفاه است نه تولید برای سود

    درنتیجه امروز ما یک تقابل اصلی و تعیین کننده را در جامعهی ایران داریم و آن تقابل طبقهی کارگر است با بورژوازی و نمایندهاش در قدرت. آن چیزی که از آن با عنوان فروپاشی یاد میکنند، و پایان جمهوری اسلامی که همه دربارهی آن صحبت میکنند، حقیقتا نه این تکاپوهای ترامپ است و نه پروژه هایی مانند ققنوس و انواع و اقسام تحرکات دست راستی. بلکه آن خطرِ از پایین است که امروز خودشان یکی پس از دیگری دربارهی آن صحبت میکنند که "پایان عمر ما فرا رسیده." پایان عمرشان را کارگر – گورکن سرمایه – دارد اعلام میکند. این جدال باید به پیروزی برسد. این جدال میتواند به پیروزی برسد. این جدال تعیین کننده میتواند به نفع طبقهی کارگر، به نفع جنبش رفع استثمار، به نفع جنبش رفاه و آزادی و امنیت به پایان برسد. اگر این طیف وسیع کارگران رادیکال-سوسیالیست که وجود دارد٬ نقش و اهمیت خودشان را درک کنند. و شما میبینید که مبارزات یک روز از فولاد و یک روز از هفت تپه و روزی دیگر از هپکو بیرون میزند؛ به هرحال هپکو از تجربهی هفت تپه و فولاد میآموزد و کارخانهی بعدی از تجربهی هپکو میآموزد؛ و این متکی به شبکهای از کارگران رادیکال-سوسیالیست است که رنگ خودشان را به این حرکات میزنند. منتها هرچه سریعتر متشکل شدن در شوراهای کارگری، در شوراهای مردمی و پیوستن به حزب خودش٬ حیاتی است. بدون حزب طبقهی کارگر، بدون حزبی که ستاد رهبری کنندهی این شوراها باشد، بدون حزبی که بتواند جدال آخر را به سرانجام برساند و قدرت سیاسی را بگیرد، بدون حزبی که متشکل است و بی تردید طیف و شبکهی وسیعی از این کارگران رادیکال-سوسیالیست حول آن هستند، پیروزیاش امکان ندارد. درنتیجه این جدال سرنوشت سازی است که آیندهی ایران را شکل میدهد. آیندهی ایران دو پاسخ دارد؛ یکی پاسخ کاپیتالیستی-بورژوایی که همین منجلاب و منجلاب های بیشتر و وبدتر از این است، حتی تا فروپاشی شیرازهی جامعه. و دیگری پاسخ آنتی کاپیتالیستی طبقهی کارگر، پاسخ سوسیالیستی و حکومت شورایی و حکومت طبقهی کارگر و انقلاب کارگری است.

     این یک فاز (مرحله) از یک انقلاب کارگری است. انقلاب کارگری برای اینکه به سرانجام برسد باید با حزبش قدرت سیاسی را بگیرد. باید با حزبش در ستاد رهبری کننده در مراحل مختلف، در پیچ و خم ها و افت و خیزهای مختلف پیش برود. این حزب وجود دارد. حزب حکمتیست از این جنس است. حزب حکمتیست هرگز منافع مستقل طبقهی کارگر، هرگز منفعت جنبش آزادی و برابری و عدالتخواهی و رفع انقیاد اقتصادی را به هیچ بالا و پایین رفتن تپش های ناسیونالیستی، قومی، مذهبی و ملی تسلیم نکرده است. درنتیجه من فکر میکنم که جنبش کارگری ایران را باید در جایی که هست بررسی کرد، مستقل از تمام تجربیات دورهی جنگ، تجربهی دورهی خاتمی و تجربهی دورهی روحانی و همچنین تجربیات قبل از هفت تپه و فولاد، و روی پای خودش در ایران پسا دیماه و پسا هفت تپه و فولاد. و از این به بعد باید ببینیم که هپکو به کجا میرسد و ایرانِ پس از تکمیل آن تجربیات توسط هپکو؛ باید در این مورد صحبت کرد

     به نظر من این یک حرکت جدید است، کاراکترهای خودش را دارد، سبک کار خودش را دارد، متکی به تمام تحلیل های مارکسیستی و کمونیسم کارگری است. مکانیسم های اجتماعی تامین رهبری جنبش کارگری در مقابل چشممان در حال شکل گیری است. داده ها و دستاوردهای آن را مستقیما از جدال های روزمره و جدال های جاریِ آن در جامعهی ایران دارد به دست میدهد. من فکر میکنم از این نظر حائز یک خصلت بسیار ویژهای باشد که شاید امروز در دنیا بی نظیر باشد. شما در گوشه و کنار دنیا کمتر شاهد چنین پدیدهای هستید.       

 فواد عبدللهی - این جدال و سنتی که از هفت تپه و فولاد آغاز شده و سایر مبارزات طبقهی کارگر ایران، و مشخصا الان هپکو را تحت تاثیر قرار داده است به طور واقعی - همانطور که شما هم اشاره کردید - خیلی شعف انگیز است. و قطبی است که مشخصا کمونیست ها میتوانند از آن به عنوان یک زمینهی محکم استفاده کنند. به ویژه با عبور جامعه از هر دو جناح در خیزش های دی ماه، که جامعه به آن حکم داد. گسترش آگاهی و اتحاد و شورا و مجمع عمومی در میان طبقهی کارگر، رنگ و بوی متفاوتی به مبارزهی طبقاتی در ایران داده است. به یک تعبیر دیگری شاهد تغییر تناسب قوایِ میان دولت و طبقهی کارگر هستیم. طبقهی کارگر امروز آگاه تر، مستقل تر و با پرچم و آلترناتیو خودش و روی پای خودش وارد میدان سیاست میشود و دولت را مستقیما مورد هدف قرار داده است. به نظر من تا همینجا هم این یک پیروزی بزرگ است. در اینجا سوالی که از شما دارم این است که این سنت جدید مبارزهی طبقهی کارگر در ایران که مستقیما و بدون حائل امروز دولت را به مصاف میطلبد، نمیتواند از طرف دولت مورد سرکوب مستقیم واقع شود؟ چه پوششی میتواند مانع از سرکوب مستقیم طبقهی کارگر و فعالین آن بشود؟ با توجه به اینکه به دلیل سرکوب های جمهوری اسلامی اعتراض مستقیم علیه دولت پدیدهی جا افتادهای نبوده است و جدال برای مطالبات کارگری اساسا از کانال رابطه میان نمایندگان شورا های اسلامی، دولت و کارفرما پیش رفته است. امروز که به نظر میرسد که با عبور جامعه از هر دو جناح جمهوری اسلامی این نهاد ها هم دیگر کاملا حاشیهای شدهاند. و این جدال مستقیم کارگران با دولت است که در سطح عمومی جنس اعتراضات کارگری را شکل میدهد.   

 

    ثریا شهابی : ببینید این ها چقدر میخواهند دستگیر کنند؟ الان شما شاهد هستید که به فعال مدنی حکم ده سال پانزده سال زندان دادهاند، روزنامه نگاری که از اعتراضات کارگری حمایت کرده حکم ١٧ و ١٨ سال حبس گرفته، به یکی دیگر حکم شلاق دادهاندو .... همهی کارگران را که نمیتوانند زندان کنند. امکان این را ندارند که تمام طبقهی کارگر را زندان کنند. خودشان هم میدانند که این نجاتشان نمیدهد. میخواهند مرعوب بکنند، میخواهند وقت بخرند. ببینید تقابل مستقیم جامعه با جمهوری اسلامی بیست سال است که شروع شده است. سیر سرنگونی جمهوری اسلامی از زمان هجدهِ تیر ها و پدیدهی دوم خرداد، که شاهد تحرکی از پایین در جامعهی ایران بودیم که به آن بهانه از خودش نشان داد، شروع شده بود. به اشکال مختلف؛ با "مرگ بر جمهوری اسلامی" یا "این را نمیخواهیم" خودش را نشان میداد. الان سیر سرنگونی جمهوری اسلامی حول دو چیز به میان آمده است. اقتصاد و تولید. و دو پاسخ مطرح میشوند. این دیگر آنگونه نیست که بتوانند بگویند اصلاح بشود و رفُرم بشود. به آنها میگویند "برای اقتصاد پاسخ نداری؟ من دارم. برای تولید پاسخ نداری؟ من دارم." و این را طبقهی کارگر میگوید. جمهوری اسلامی میتواند وقت بخرد، مرعوب میکند و میتواند قربانی بگیرد؛ در این تردیدی نیست. اولین قربانیان آن قربانیان گسترش فقر و فلاکتی است که به طبقهی کارگر و مردم محروم تحمیل شده است. ما خبر خودسوزی هایی را داریم که خانواده های کارگری زیر فشار فقر میکند. در ادامهی این وضعیت این تلفات اتفاق میافتد. دستگیری ها، آزار و اذیت ها، ایجاد جو ارعاب، ایجاد شکاف و انشقاق از درون ، به جان هم انداختن، تشویق و میدان باز کردن برای دسته جات قوم پرست و مذهبی برای ایجاد شکاف در این صف – که شما تُرک هستید، شما کُرد هستید، شما عرب هستید، شما سنی مذهب هستید، شما مشکل لباس و فرهنگ داردید. و این آسان نیست

    درنتیجه میدان باز است و ابزاری که حاکمیت دارد اختناق است و به زور میخواهد دریچهی اختناق را تنگ نگه دارد، و البته نمیتواند این کار را بکند. مستند سازی کرد، پروندهی امنیتی و اخلاقی برای فعال مدافع کارگری، که یک دختر جوان است٬ درست کرد. همهی ابزار های سرکوب سنتیاش را باخت! الان از نظر وضعیت ایدئولوژیک مواظب هستند که هنگام دادن "تذکر لسانی" سر مسئلهی حجاب کتک نخورند! درنتیجه شانس حاکمیت برای وقت خریدن با فشار و رعب و وحشت گرانی و فقر بر سر طبقهی کارگر و محرومین جامعه از بین رفته است. از سوی دیگر سرمایه گذاری بر روی شکاف های بینالمللی و دیپلماسی بینالمللی و دمیدن در آتش عِرق ناسیونالیسم ملی که "حالا صبر کنید در حال مذاکره هستیم، شاید وضع بهتر بشود." بالاخره بخشی از جامعه که دستش به دهانش میرسد و تهِ خزانهاش چیزی دارد که با آن زندگی کند میتواند منتظر بماند. اما کارگری که حقوقش را ندادهاند و همهی هست و نیستش روی هواست و معلوم نیست فردا چگونه باید گذران بکند در حالی که در عرض یک سال هزینه های زندگی پنج برابر شده است، نمیتواند صبر کند. و این کارگر صنعتی متخصص است که دربارهاش حرف میزنیم نه کارگر روستاییِ تازه از روستا کنده شدهی انقلاب پنجاه و هفت. کارگری است که تجربهی انقلاب پنجاه و هفت را دارد، تجربهی شورا ها را دارد. تا این حد خطرناک است

    درنتیجه بحث "مرگ بر جمهوری اسلامی" و "مرگ بر خامنهای" و "مرگ بر ولایت فقیه" نیست، با وجود اینکه این جنبش تمام این پدیدهها را هم دربرمیگیرد. علاوه بر اینکه هم جمهوری اسلامی را به زیر میکشد و بساط روبنای مختنق اسلامی که بر جامعه حاکم شده است را بر میاندازد، میگوید که تو با تولید و اقتصاد و با مالکیتت بر وسائل تولید و حاکمیتت جامعه را به مرحلهی فروپاشی رساندهای و فاجعهای را بر سر مردم آوردهای که فردایشان معلوم نیست و نمیدانند میتوانند نانشان را تامین کنند یا نه. ولی من پاسخ دارم. درنتیجه تفاوتش با دوم خرداد این است که اینگونه شفاف به پیش آمده و پاسخ های خودش را مطرح میکند. هیچ چیز تضمین شده نیست. این جدال یک جدال سرنوشت ساز است. باید به پیروزی برسد. قدرت آن را دارد که به پیروزی برسد. برای اینکه متکی به میلیون ها کارگر صنعتی و ده ها میلیون خانوادهی کارگری و ده ها میلیون مردم محرومِ ایران است که چشم امید به این تحرک دوختهاند. مهم این نیست که آیا امروز بیانیه میدهند یا نمیدهند. ما شاهد آن بودیم در هفت تپه؛ برای آزادی دستگیر شدگان طیف وسیعی از فعالین اتحادیه های کارگری و جنبش های مترقی چگونه از این حرکت حمایت کردند. و دیدیم که چگونه رنگ خودش را به جامعه زد. یک تحرک بزرگ طبقهی گارگر صنعتی تمام جامعه را امیدوار میکند؛ کما اینکه این امید و این خوشبینی و این احساس قدرتی که "من هنوز میتوانم اعتراض کنم" به استیصال کشیده نشده است و کشیده نمیشود، این اعتماد را از تحرک طبقهی کارگر گرفته است.

     این زمینه تمام شانس طبقهی کارگر را پیش روی ما میگذارد؛ منتها از آن سو ابزارهای حاکمیت را داریم که پول دارد، اسلحه دارد، موش دوانی ها (دخالت ها) یش در منطقه را دارد، نانی که ترامپ و امثال ارتجاع جهانی با این تحریم ها در سفرهاش انداختهاند را دارد که میتواند از آن سوءاستفاده کند، دسترسیای که به باندهای قومی و ملی و مذهبی دارد – مانند احزاب کُردی را در نظر بگیرید که دارد با آنها سازش میکند تا مانع از پیوستن کردستان ایران به این تحرک شوند؛ همهی اینها ابزار حاکمیت هستند. این وظیفهی شبکهی کارگران رادیکال-سوسیالیست است که این ها را خنثی کنند. و اجازه ندهند که جمهوری اسلامی از این شانس ها فرصتی پیدا کند تا این جنبش را به شکست بکشاند. و به قدرت خودشان دست ببرند که شورا هایی هستند مستقل از مذهب، ملیت، رنگ، نژاد، جنس، توانایی، سن، گرایش جنسی یا هرچیزی که هست، شورا های اعمال قدرت مردمی، شورا های اعمال قدرت کارگری در محل کار و زندگی که تصمیم میگیرند و تصمیماتشان را اجرا میکنند. اگر امروز تصمیم این است که میرویم و پشت درب اتاق شهردار و نمیگذاریم بدون جواب برود؛ این یک نوع اعمال قدرت است و فردا روز این اعمال قدرت میتواند این باشد که "ما اجازه نمیدهیم کسی در محل از گرسنگی تلف شود یا پول دارو نداشته باشد" و روز دیگر اعمال قدرت این است که "من میروم و به فرمان روز قیام قدرت سیاسی را تصرف میکنم" یا "مسلح میشوم و از خودم دفاع میکنم."

    میخواهم بگویم که شانس طبقهی کارگر و توانایی ها و امکانات طبقهی کارگر مطلقا قابل مقایسه با طبقهی حاکم نیست. منتها پول و امکانات و ضعف هایی که میتوانند بر روی آن ها سرمایهگذاری کنند – از جمله ایجاد شکاف صنفی، واحدی؛ که ما این واحد هستیم و تو آن واحد هستی و به فلان واحد کار نداشته باش، تو کُرد، فارس، تُرک و ... هستی، به اضافهی اینکه امکانات ارتجاع جهانی که پشت دسته جات قومی و ملی و مذهبی است. همانطور که گفتم همین الان احزاب کُردی یک وسیلهی حاکمیت است برای اینکه با استفاده از آنها بتواند بین کارگری که در کردستان ایران است با کارگری که در هپکو است، در خوزستان است، در خراسان است و یا در مازندران است شکاف ایجاد کند. درنتیجه این وظیفهی طیف کارگران رادیکال-سوسیالیست است که هرچه بیشتر مانع این کار بشوند، هرچه بیشتر کارگران را متشکل کنند، مجامع عمومی منظم و پیوسته که پایهی شورا هاست را تشکیل دهند و همهی حرکت های اعتراضی را بر مجامع متکی کنند و مجامع عمومی تصمیم بگیرند

     فواد عبدللهی - اجازه بدهید به عنوان جمع بندی این سوال را از شما بپرسم که امروز چه چیزی میتواند به یک کارگر پیشرو در این کشمکش با دولت کمک بکند؟ چه جنبه ها و چه افق هایی را باید مد نظر داشته باشد یا چه چیزی را  باید به عنوان پیروزی برای خودش و جامعهاش تعریف بکند؟       

ثریا شهابی  - ببینید شما انواع و اقسام نجوا ها را در حاشیه میشنوید که به محض اینکه کسی را بازداشت میکنند و قبل از اینکه دشمن مورد تعرض قرار بگیرد شروع میکنند به سرزنش کردن قربانی. انگار که مردم خودشان باعث دستگیری خودشان هستند. یا اینکه اگر هفت تپه دو روز ساکت بماند شروع به ارزیابی میکنند و دائم از "شکست خوردن" و "پیروز شدن" حرکتشان میگویند. یک خرده بورژوای روشنفکر که در این جدال ها تسلسلی نمیبیند و دیدِ بلند مدت تری ندارد، ناآرام منتظر است هر اعتصاب کارگریای به قیام کارگری منتهی شود و یا هر نوع عقب نشینی سند تسلیم و شکست باشد. کارگر پیشرو باید با اینها مقابله بکند. تا همینجای کار هم یک پیروزی عظیم برای طبقهی کارگر ایران و طبقهی کارگر جهانی است. که در یک جغرافیای مهم و با یک جمعیت هشتاد میلیونی، طبقهی کارگرِ یکی از بزرگترین صنایع خاورمیانه دارد با حرفِ خودش حاکمیت را به جدال میکشد. و هیچ سازمان و اتحادیهی زردی هم کنارش نیست. دفاع از تشکلات موجود، از سندیکای شرکت واحد تا سندیکای هفت تپه و مجامع عمومی و شورای فولاد، و دست اندرکاران و فعالین و رهبران و سازماندهندگان و ..همهی اینها

کارگر پیشرو باید هرچه بیشتر و هرچه سریعتر خودش را متشکل کند. این شبکهای که وجود دارد باید خودش را به هر شکلی که میتواند و تحت هر نامی که میتواند متشکل کند. خودش را متشکل کند و هماهنگ کار بکند. و با این تفرقه ها مقابله بکند و این پیروزی ها را در مقابل خودشان بگذارد. شما ممکن است کارگر فرانسوی داشته باشید که امروز برای ساعت کار مبارزه بکند و وارد مناسبات این اتحادیه ها بشود و مذاکره بکند و .... و در نهایت شاید یک دستمزد اضافهای را هم بگیرد. اما هرگز این توازن قوا و این تقابل طبقاتی را در مقابل دولتِ حاکم نداشته باشد. مثلا در انگلستان؛ چه در این پیچ در پیچ برگزیت از اتحادیهی اروپا خارج شوند چه نه، کل موضوع عدالت اجتماعی فعلا به پشت پرده رفته است. عدالت اجتماعی و اقتصاد و تولید در ایران چه میشود؟ این محور تقابل امروز طبقهی کارگر ایران با حاکمیت است. و اینها را به عنوان موفقیت نشان دادن. حقوق های معوقه را باید از آنها گرفت و نه تنها این، بلکه تا آنجایی که امکان دارد باید از آنها امتیاز گرفت. تا هر چقدر که زورمان میرسد. اگر لازم باشد مثلا شهردار یک شهری را به پاسخگویی کشاندن. بالاخره خود رهبران کارگری میتوانند بهترین راه را پیدا کنند.

     اقتصاد ایران پاسخی ندارد. پاسخ اقتصاد ایران سوسیالیسم است. اما میشود چیزهایی را از گلوی اینها (حاکمیت) بیرون کشید. میشود خسارت این فقر و محرومیتی را که تحمیل کردهاند را به حد اقل رساند. منتها صد در صد این یک جدال سیاسی است و کارگر پیشرو و شبکهی کارگر رادیکال-سوسیالیست باید خودشان را متشکل و متحد کنند. واحد های صنعتی خودشان را حول مجامع عمومی و شورا ها متشکل و متحد کنند. و این ایده ها را سریعا بردن و وسیعا بردن میان هم طبقه ای هایشان. و در همین حال "پیوستن به حزب سیاسیشان." حزبی که نمایندهی این خوشبینی است، حزبی که نمایندهی این خط است، حزبی که در کنار رهبران کارگری و در هر مرحله پشت جدال هایی بوده که منافع طبقهی کارگر را به هیچ منفعتی نفروخته است. گِرد آمدن حول حزبِ خودش؛ که به نظر من حزب حکمتیست است. حزب حکمتیست حزب این رهبران است. حزب این طیف از کارگران رادیکال-سوسیالیست است. طبعا با داشتن طیف وسیعی از کارگران رادیکال-سوسیالیست در حزب سیاسیِ کمونیستیِ کارگری میتوانید کسب قدرت سیاسی را به سرعت در دستور کار قرار بدهید. میتوانید پیشروی های زیادی را تضمین کنید. چون یک ستاد فرماندهیِ مرکزی وجود دارد.       درنتیجه خلاصهی کلام این است که هیچکس بهتر از آنها (کارگران پیشرو) نمیتواند راه متشکل شدنِ خود این طیف، متحد شدنِ خود این طیف، توافق کردنشان بر سر اینکه مهمترین معضلات امروز چه ها هستند و از چه مسیری میگذرند را پیدا کند. که امروز با عقب زدن کدام تعرض و با سازمان دادن کدام تعرض از جانب خودمان، می توانیم پیشروی بکنیم. منتها همانطور که گفتم هیچ چیز تضمین شده نیست. و این جدال، جدال سرنوشت سازی است. و همانطور که شما اشاره کردید "شعف انگیز است"، نه به این معنا که خروارها خروار پول در دامان طبقهی کارگر ریخته شده است. به این معنی که طبقهی گارگر نه از سر استیصال و فغان به میدان آمده است، بلکه از سر داشتن پاسخ های روشن و به عنوان یک مدعی آمده و طبقهی حاکم را به چالش میکشد. و اینکه سوت انقلاب کارگری زده شده است. این یک فاز از انقلاب کارگری است. اینکه آیا این انقلاب کارگری به پیروزی میرسد یا نه، مراحل بعدی آن چه هستند، واحدهای بعدی که به آن میپیوندند، جامعه به چه صورت حول آن قطبی میشود؛ اینها همه سوال هایی باز هستند. منتها سیر، سیری است که آغاز شده است. شکست و پیروزی آن به ما بستگی دارد، به رهبران کارگری، به سازمان دهندگان اعتراضات کارگری و حامیانشان و دست اند کاران مبارزاتی که امروز میتوانید به روشنی نقششان را در این حرکات ببینید. مهم این نیست که چند بیانیهی مشعشع داده شده است یا نه. خود این حرکات و خوفی که در دل حاکمیت از این تحرک به وجود آمده – که یکی پس از دیگری اذعان میکنند که "داریم فرومیپاشیم" و میدانند که این خطر مرگشان را نزدیک میکند – با صدای بلند میگوید که در ایران چه اتفاقی در حال رخ دادن است

    به نظر من این افراد اهمیت خودشان را درک کردهاند. تک تک این فعالین و شخصیت ها برجسته ترین شخصیت های سیاسی ایران هستند. این چیزی است که مدیای راست و بخشا چپ حاشیهای - که هیچوقت عادت ندارد که رهبر کارگری و کمونیست جلوهی برجستهای در جامعه داشته باشد و همیشه قرار بوده  است در حاشیه لگد بخورد، قربانی بشود یا شهید بشود و یا به عنوان اهرم فشار در حاشیه ابراز وجود بکند – مانع دیده شدن آن میشوند. این طیف، خودشان و حامیانشان در زندان و بیرون از زندان، برجسته ترین شخصیت های سیاسی ایران هستند و به همین صورت باید به خودشان نگاه کنند. به عنوان رهبران یک تحرک انقلابی، سازمان دهندگان و رهبران یک انقلاب کارگری، در یک جغرافیای مهم، در یکی از کثیف ترین و پر منجلاب ترین و خطرناکترین برهه های تاریخِ حاکمیت سرمایه در ایران در حال فعالیت هستند

    درنتیجه به نظر من درک اهمیتِ خود و دانستن قدر خود و نقشی که برای خودشان قائل هستند، کلید این ماجراست. و درنتیجه متحد و متشکل شدن به این عنوان و در این قامت مهمترین قدمی است که باید برداشته شود. و پشت کردن به تمام این پارازیت ها و اراجیفی که چپ حاشیهای و راست پخش میکنند – البته راست به روشنی خطرش را اعلام میکند مثلا با پروژه هایی مانند "نامهی چهارده نفر"  برای استعفای خامنهای و آماده شدن خودشان برای تبدیل شدن به سیاستمدار آن جامعه. اینها (کارگران) باید در قامت سیاستمدارانی که برای کل جامعه پاسخ دارند فشارهای طیف راست را کنار بزند و به این پارازیت های چپ حاشیهای، که سعی میکند تا رهبر کارگری، سازمانده مبارزات کارگری و حامیانشان را به قربانیانی تبدیل بکند که گویا باید به زندان بروند یا کشته شوند و دیگران بیایند و سیاستمدار بشوند و... پشت کنند. این ها را باید دور بزنند و به عنوان سیاستمداران تحولات آیندهی ایران نقش خودشان را ایفا بکنند.