صورت مسئله در اختلافات درونی حزب کمونیست کارگری

محمد فتاحی

در مورد صورت مسئله در اختلافات درونی این دوره حزب کمونیست کارگری(حککا) موضوعات متفاوتی از طرف منتقدین درون و بیرون حزبی این جریان طرح شده است، از جمله اینکه این حزب اپوزیسیون اپوزیسیون نمی شود، لیدر این حزب هوادار یک انقلاب همگانی است، در سالهای اخیرا به راست چرخیده است و ، و بلاخره مدعی میشوند که حمید تقوایی از کمونیسم کارگری بریده است...

این یادداشت میخواهد نشان دهد صورت مسئله چیز دیگر، و مشکل از جنس دیگر است.

به ادعای اول بپردازیم که؛ گویا ریشه اصلی اختلافات درونی این حزب به دو شیوه برخورد به "جنبش سرنگونی" است. به همین دلیل مناظره بین حمید تقوایی لیدر این حزب و محمد آسنگران از منتقدین عضو رهبری، در روزهای گذشته، با عنوان "سیاست و متد کمونیستها در رابطه با جنبش سرنگونی" برگزار شد.

این ادعا واقعیت ندارد! حزب کمونیست کارگری یک جریان تمام قد ناسیونالیست پروغرب ایرانی است که در کنار جناح راست خویش در جنبش ناسیونالیستی ایران، مشغول سازماندهی همان نوع انقلابی است که کل اردوی ناسیونالیسم ایرانی و مدافعان بین المللی آن در میان کمپ های امپریالیستی، میخواهند؛ یعنی یک "انقلاب" که اسلامیت در قدرت و شرق گرایی قانونی و رسمی این رژیم را با خود ببرد. این خط امروز در چپ ایران دقیقا خط ناسیونالیستی حزب توده را نمایندگی میکند٬ اگر آن ورسیون سنتی در دشمنی عمیق با شاه، دوست نزدیک و متحد جنبش مخرب ارتجاع اسلامی بود٬  این ورسیون در دشمنی عمیق با ارتجا اسلامی، دوست نزدیک و متحد جنبش راست و  قدرت های مخرب غرب است.

 هویت ناسیونالیستی بطور درخود، یک جریان سیاسی را وارد اختلاف بر سر اهداف خویش نمی کند. نتیجتا مشکل آنجا پیش می آید که این حزب عنوان کمونیسم و کارگر و منصور حکمت را با خود یدک می کشد و با چنین پاشنه آشیلی اعضا و کادرهایش را در هر قدمی باید با اتکا به مارکس و لنین و منصور حکمت قانع کند که "پیشروی" های شان نه همسو و  پا به پای امریکا و ناتو و اسرائیل و حزب مشروطه و هواداران سلطنت، که عین تاکتیک های منصور حکمت است. مشکل رفع و رجوع تناقض سیاست و عمل این جریانی است٬ که عناوین پرطمطراق کمونیستی را هم یدک می کشد٬  با کمونیسم حکمت. این  منشا اصلی مقاومت بخشی از لایه کادری آن با این سیاست و آن پراتیک جاری است. آنچه که امروز به این تقابل رنگ دیگری زده است و آن را در درون آن حاد و بحرانی کرده است، تقابل علنی٬ پراتیکی و شفاف دو قطب کارگری و بورژوایی در تحرک سرنگونی طلبانه این دوره است، که سیمای این تناقض را عیان تر کرده است. در ادامه، به این بحث باز خواهیم گشت.

ادعای دوم؛ حککا اپوزیسیون اپوزیسیون نمی شود!

این ادعا از اولی بی پایه تر است. فرمول درست این ادعا چنین است؛ "حککا اپوزیسیون جنبش و تحرک بورژوایی نمیشود، اما در مقابل کمونیسم می ایستد".

 در تاریخ بعداز استقرار جمهوری اسلامی، کمونیسم در دو دوره متفاوت با پرچم روشنی جلو صحنه سیاست آمده است. اولی در دهه هشتاد شمسی و با رشد شتابان جریان "دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب" یا "داب"، و دومی با بالا رفتن مجدد این پرچم در دانشگاهها به دنبال خیزش دی ماه دو سال پیش است. در هر دو مقطع، حزب کمونیست کارگری تنها جریانی در اپوزیسیون است که به دلیل مواضع روشن این کمونیسمی که در جامعه عروج کرده است، به جنگ آن رفته است.

در دوره داب، که همزمان با تهدیدات نظامی امریکا بود، جنبش چپ و دانشجویی که با شعار "نه به جنگ و دانشگاه پادگان نیست"، بزرگترین  تحرک خویش را به نمایش گذاشت٬ شاهد بودیم که چگونه توسط این جریان٬ نام و اهداف و عملکردش انکار میشود.  از زمانی که داب شکل میگرفت، تا تمام دوره فعالیت آن، در حالیکه اخبار آن توسط طیف وسیعی از چپ تا راست پوشش داده می شد و به شیوه های مختلف حمایت می شد، توسط حککا تماما سانسور خبری شد و از این طریق موجودیت آن انکار می شد.

برای یک سازمان سیاسی که تمام موجودیتش در یک "خبررسانی" دل بخواهی و سازماندهی یک  سلسله مدیای متنوع خلاصه میشود، بایکوت یک جنبش که  در سطح تمام دانشگاههای اصلی ایران در جریان بوده و اکثر آنها را تسخیر کرده بود، یک سنگربندی بسیار قوی ایدئولوژیک، متحد و یکدست میخواست، که توسط حککا بسیار جدی پیش رفت.

مقطع دیگر اپوزیسیون اپوزیسیون شدن این حزب وقتی است که کمونیسم در دانشگاههای ایران در یک سال گذشته، یک بازوی قدرتمند کارگری و یک صدای پر آوازه این طبقه در کل کشور است. تظاهرات و میتینگ های متعدد در دانشگاههای مختلف کشور و سر دادن شعار شورا و "ما فرزندان کارگرانیم و در کنارشان می مانیم" و "ما همه بخشی هستم"، هر انسان آزاده ای را به وجد می اورد. یک جریان، نه حتی چپ بلکه اندکی انساندوست، امکان ندارد به بهانه یک شعار، نسبت به این پدیده زیبا، این چنین عصبانی ظاهر شود که حمید تقوایی٬ در دفاع از شخصیت هم جنبش اش٬ در دفاع از خانم علینژاد٬  ظاهر شد و علیه این چپ در سنگر خزید. تقوایی در مقابل یک  شعار شفاف چپ قد علم کرد که علیه حرکتی در حمایت از تحریم ها طرح شده بود. چگونگی فرمولبندی و بیان آن شعار که سدی در مقابل راست بود، ثانوی است. مهم محتوا و هدف آن شعار بود.

آن شعار علیه اقدام و تحرکی بود  که در روزهای تهدید نظامی و تحریم اقتصادی و فشار تا به آخر علیه زندگی و نان سفره مردمان محروم، بازارش توسط راست در اپوزیسیون گرم بود. نه فقط به این خاطر که فعال آن حرکت  عکس یادگاری با وزیر امور خارجه دولت دست راستی ترامپ گرفته است٬  که مهمتر اینکه بنام مبارزه مردم و زنان  وارد مراوده در مدیریت نوع و میزان تحریم های خوب و بد، شده بود.

با چنین پرونده ای از رفتارشان با کمونیسم در بعد اجتماعی، ادعای "اپوزیسیون اپوزیسیون نمیشویم" شان بی پایه و این اعلام  آتش بس فقط و فقط شامل حال جنبش ناسیونالیسم ایرانی پروغرب میشود. اگر چنین نبود، واقعا سیاست "عطوفت"  کشتی نگرفتن با میرحسین موسوی نمیتوانست شامل حال جوانان کمونیست دانشگاهها هم بشود؟

ادعای سوم میگوید که حمید تقوایی هوادار یک انقلاب همگانی علیه جمهوری اسلامی است.

این ادعا از قبلی ها بی پایه تر است. اولا چیزی به اسم انقلاب همه با هم وجود ندارد تا لیدر حککا آنرا مطالبه کند. دوما از نظر حمید تقوایی جنبش سرنگونی و انقلاب علیه جمهوری اسلامی یک پدیده واحد اند. سوم اینکه حمید تقوایی حتی خواهان یک سرنگونی انقلابی علیه جمهوری اسلامی هم نیست؛ سرنگونی ایدآل او، از جنس آن نوع سرنگونی هایی ست که ناسیونالیسم ایرانی، امریکا و متحدین جهانی و منطقه ای آن میخواهند.

سه حکم بالا نیاز به بحث و استدلال دارند. برای توضیح در مورد حکم اول و دوم ، توضیح منصور حکمت را می آورم که از تفاوت سرنگونی و انقلاب و مسائل پیچیده مربوط به آن میگوید. حکمت در پاسخ سوال رادیو انترناسیونال در مرداد ١٣٧٨-اوت ١٩٩٩  در مقابل این سوال که "بعضی از شروع یک انقلاب سخن می گویند، آیا این یک انقلاب است، آیا انقلاب ٥٧ دارد تکرار می شود؟ چه تشابهاتی میان جنبش امروز و آن انقلاب می بینید؟ چه تصویر استراتژیکی از روند اوضاع دارید؟" چنین پاسخ میدهد:

" آنچه الان در جریان است یک انقلاب نیست. می تواند شروع یک انقلاب باشد، و می تواند نباشد. به نظر من عدم تشابه میان اوضاع این دوران با انقلاب ٥٧ به مراتب بر تشابهات آنها میچرخد. آنچه ما شاهدیم شروع جنبش توده ای مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی است. من تردیدی ندارم که این جنبش پیروز می شود. یعنی رژیم در ادامه جنبش جاری برکنار می شود و جای خود را به چیز دیگری می دهد. اما بکار بردن مقوله انقلاب برای این جنبش این اشکال را دارد که تصاویر و معادلات انقلاب ٥٧ را در اذهان فعالین امروز زنده کند و لاجرم دینامیسم های متفاوت دوره کنونی را از چشم پوشیده بدارد.

به نظر من ایران می تواند در آستانه یک انقلاب باشد، اما چه بسا این انقلاب تازه با سرنگونی رژیم اسلامی یا لااقل با فلج کردن آن، به معنی واقعی کلمه شروع شود. بعبارت دیگر من جنبش مردم برای سرنگونی را، با همه خیزش ها و قیام ها و نبردهایی که در بر خواهد داشت، از انقلابی که می تواند از دل این جنبش عروج کند متمایز می کنم. جنبش سرنگونی طلبی می تواند پیروز شود بی آن که لزوما کل ماشین دولتی را هدف گرفته باشد و یا در هم کوبیده باشد، بی آن که یک تک قیام پیرومند علیه حاکمیت صورت گرفته باشد. رژیم اسلامی می تواند زیر فشار مردم تجزیه شود، متلاشی شود، جایگزین شود. می تواند در نتیجه یک قیام شهری در تهران سقوط کند. می تواند با یک کودتا از بین برود. اما رفتن رژیم اسلامی به نظر من به احتمال قویتر، نقطه ای در اوائل سیر انقلاب آتی خواهد بود و نه اواخر آن. انقلاب ایران یک انقلاب همگانی و یک جنبش " همه با هم " نخواهد بود. انقلاب ایران انقلابی کارگری خواهد بود با هدف اثباتی ایجاد یک حکومت کارگری، یک جمهوری سوسیالیستی. این انقلاب از دل جنبش جاری و به احتمال قوی با موفقیت جنبش جاری عروج می کند.

نیروهایی که حکومت اسلامی را بزیر می کشند زیر بار یک رهبری واحد نخواهند رفت. این بار خامی و خوشباوری انقلاب ٥٧ را نخواهیم دید. جنبش سرنگونی طلب اینبار به مراتب تحزب یافته تر خواهد بود. احزاب و نیروهای سرنگونی طلب در عین تنش حاد با یکدیگر وارد این جدال می شوند. اینها آلترناتیو حکومتی واحدی را نمی پذیرند. همه نیروها سقوط رژیم اسلامی را به مثابه گامی برای ایجاد نظام سیاسی مطلوب خود نگاه می کنند و جدال واقعی میان این آلترناتیوها و افق ها، میان جنبش های طبقاتی و پرچم های حزبی مختلف با پیشروی جنبش سرنگونی طلبی بیشتر اوج می گیرد.

به نظر من با سرنگونی رژیم اسلامی ، جنبش توده ای بشدت در درون خود پلاریزه می شود. صفبندی جدیدی، له و علیه پرچم کارگری، کمونیستی در جامعه پدیدار می شود. ما در صف مقدم جنبش سرنگونی طلبی در این میدان حضور پیدا می کنیم، اما نگاه مان به آنجاست. به انقلاب کارگری در یک پروسه همراه با هم و هم زمان به
وقو ع بپیوندند. ما برای این تلاش می کنیم. بهترین حالت برای ما همین است که رژیم اسلامی با یک انقلاب کارگری سرنگون شود و به جای آن، مستقیما و به کم مشقت ترین شکل، یک حکومت کارگری با یک برنامه کمونیستی برقرار بشود. اما این تنها و یا لزوما محتمل ترین سیر نیست. زیرا به نظر من نفس اوجگیری جنبش کمونیستی کارگری و قرار گرفتن آن در راس جنبش اعتراضی باعث تجدید آرایش در درون طبقه حاکمه و پیدایش دولت بورژوایی جدیدی به جای رژیم اسلامی خواهد شد که بتواند از موضعی قوی تر و با برخورداری از حمایتی وسیع تر در درون خود طبقه بورژوا چه در ایران و چه در سطح بین المللی، با عروج سیاسی طبقه کارگر در ایران مقابله کند. بعبارت دیگر جمهوری اسلامی ممکن است دقیقا برای اجتناب از انقلاب کارگری یا برای مقابله با آن، توسط خود بورژوازی کنار زده بشود.
به هر حال فاکتورهای زیادی در رویداد های آتی دخیلند. آنچه من می خواهم تاکید کنم اینست که این مبارزه کشدارتر، پیچیده تر و چند وجهی تر از مبارزه علیه رژیم سلطنت است. حتی با سرنگونی رژیم اسلامی همه نیروها، حتی بخس هایی از خود اسلامیون سرنگون شده، برای ادامه جنگ قدرت و تعیین تکلیف نهایی نظام سیاسی و اقتصادی در ایران هم چنان در صحنه می مانند. حزب کمونیست کارگری باید این پیچیدگی را در سیاست عملی و تاکتیک ها و اولویت های سازمانی خود دخیل کند.

سرنگونی هدف ماست. اما پایان کار نیست. نبرد های تعیین کننده تری در راه خواهد بود. باید نیروی آن نبردها را از امروز متشکل کرد. این دوران برای ما نه فقط دوران مبارزه برای سرنگونی، بلکه دوران بسیج طبقه کارگر برای ایجاد یک صف مستقل و حزبی برای ادامه مبارزه تا برقراری حکومت کارگری و خلح ید از سرمایه در سیاست و اقتصاد است. راجع به معانی عملی این تعبیر از روند اوضاع می شود و باید خیلی بیشتر صحبت کرد."

در همین مورد، بحث ارزنده کورش مدرسی در مورد جنش سبز، تحت عنوان "آنچه باید آموخت" که در پلنوم ١٥ حزب ما تصویب شد، یک منبع با کیفیت برای مراجعین علاقمند است، که در سایت ایشان و حزب ما قابل دسترس است:

http://www.koorosh-modaresi.com/Farsi/Text/2009/300909DC.html

 

بحث روشن هر دو؛ هم حکمت و هم کورش مدرسی در مورد جنبش سرنگونی، این واقعیت است که طبقات مختلف اجتماعی طرح ها و شیوه های مختلفی برای سرنگونی و یا کنار زدن جمهوری اسلامی در نقشه دارند،  تا مسیر بعدی آنها برای سازماندهی قدرت سیاسی بعداز سرنگونی را تسهیل کند.

  این دو نوع سرنگونی در تجریدی ترین حالت دو دسته اند؛ یک دسته سرنگونی طلبانی اند که به هر شیوه ممکن میخواهند از اعمال اراده توده ای برای جارو کردن جمهوری اسلامی جلوگیری کنند. این دسته همان ها هستند که با ولایت فقیه و حاکمیت مطلق مذهب بر جامعه مشکل دارند، اما مدافع سیستم اقتصادی و اجتماعی موجود اند. به همین دلیل مخالف انحلال نیروهای مسلح رنگارنگ جمهوری اسلامی و دستگاه بوروکراسی و ماشین دولتی موجود اند. علت این است که نیروهای نظامی و امنیتی و دستگاه اداری باقیمانده از رژیم اسلامی، بلافاصله ابزار مهم جلوگیری از اعمال اراده توده ای و ابزارهای مهم و آماده در خدمت دفاع از وضع موجود در مقابل تعرض کارگر و آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی اند.

دسته دوم سرنگونی طلب، نیروی کارگر و کمونیسم در جامعه اند که طرح شان برای سرنگونی در جهت هموار کردن راه به دست گرفتن قدرت توسط طبقه کارگر است. در سرنگونی طلبی کمونیست ها، خلع سلاح تمام نیروهای نظامی و انحلال تمام دستگاه اداری و قضایی جرو بدیهی یک سرنگونی انقلابی اند. اگر در شیوه سرنگونی بورژوایی ممانعت از دخالت اراده توده ای و شکل گیری ارگانهای قدرت توده ای تضمین شده است، در شیوه انقلابی سرنگونی، که مطلوب ترین شیوه سرنگونی از نظر منافع طبقه کارگر است، حضور توده میلیونی طبقه کارگر و محرومان جامعه و اعمال اراده آگاهانه آنها و شکل گیری شوراها و تشکل های مختلف برای بدست گرفتن قدرت، جزو داده های این سنت است.

اما چرا حمید تقوایی خواهان یک سرنگونی از نوع دسته اول است؟

اینکه هدف حمید تقوایی و حککا پیشبرد پروژه ای در خدمت یک سرنگونی از نوع اول یا از نوع بورژوایی است، رسما و علنا و بشیوه مکتوب، در هیچ سند حزبی نیامده است؛ همانطوریکه سازماندهی یک اقتصاد کاپیتالیستی و استثماروحشیانه  طبقه کارگر توسط دولت چین و ویتنام، در هیچ سندی توسط احزاب "کمونیست" این کشورها،  رسما اعلام نشده است. با این حال، نشان دادن ماهیت تماما بورژوایی مسیر حککا، به اندازه انجام این کار در برخورد به دولت چین سهل و آسان نیست. نیروی مد نظر ما حزبی است میلیتانت، پر جوش و خروش، و به قول خودشان "فعال"، که در هر قدم، در کلام و ادعا، کلی شاهد کمونیستی با اتکا به مارکس و حکمت برای اثبات حقانیت خویش می آورد. لذا برای نشان دادن ماهیت استراتژی این حزب، ناچاریم بخشا به گفته های شان اما اساسا به عمل شان و شیوه برخوردشان به امر سرنگونی در کشورهای دیگر، مراجعه کنیم:

برای نشان دادن شیوه برخورد اینها به سرنگونی و انقلاب و حتی نوع مخالفت آنها با جمهوری اسلامی، ما از اشاره به حمایت اینها از جنبش سبز و نام نهادن آن نه فقط به عنوان یک جنبش برای سرنگونی بلکه برای انقلاب مد نظر کمونیست ها، میگذریم، با این حساب که آن موضوع دیگر "کهنه" و بحث آن تکراری شده است.

در همین دوره، در کنار پیشروی جنبش سرنگونی طلبانه توده ای در ایران، ما شاهد جلو آمدن دو آلترناتیو به موازات هم هستیم؛ آلترناتیو کارگری همراه با شعار شوراها و به میدان آمدن جنبش های سازماندهی شده معلمان و بازنشستگان و چپ در دانشگاهها هستیم، که مطالبات روشن سیاسی و اقتصادی خویش را دارند، که کل مطالبات شان به تقویت صفوف این جنبش ها برای اعمال اراده و سازماندهی توده ای خویش می انجامد.

آلترناتیو دوم، طرح گذار از جمهوری اسلامی با اتکا به چند مطالبه است؛ استعفای خامنه ای، قانون اساسی جدید و رفراندوم برای تعیین نوع حکومت!

نسخه های گروههای چهارده نفره، از جنس و یا بخشا تکرار عین نسخه های قبلی در دوران رژیم چنج اند. اتکای پروژه های قبلی بر سیاست رژیم چنج امریکا، سناریوی سیاه  فدرالیزه کردن یا سوریه ای کردن ایران بود. حالا که سیاست رژیم چنج به دلیل شکست امریکا در تمام این سالها،  و باخت در تقابل با رقبای دیگر، منجمله به روسیه و چین، فعلا بایگانی شده است، مراجعه و امید هواداران رفراندوم و قانون اساسی جدید و استعفای رهبر، به جناح هایی از حکومت، به کودتای سپاه پاسداران و یا ترکیبی از مجموعه اینها برای کنار نهادن خامنه ای و قوانین دست و پاگیر اسلامی، بدون دخالت از پائین و اعمال اراده توده ای است. این تمام محتوای بیانیه چهارده نفر است!

این همان گذار کنترل شده از جمهوری اسلامی است که در آن کل سیستم اقتصادی و اجتماعی و دستگاه بوروکراسی و نیروهای نظامی برای ممانعت از خروش مردمان عاصی از این نظام، سر جای خویش باقی مانده است. پرهیز از "خشونیت"، پرهیز از "آنارشیسم" که اسم رمز مخالفت با دخالت توده ای در سرنگونی نظام است، و یک عبور مدیریت شده از نظام، مضمون حرف تمام سخنگویان بورژوازی در اپوزیسیون است.

در همین مناظره حمید تقوایی و محمد آسنگران، دفاع اولی از طرح چهارده نفره ها برای عبور از جمهوری اسلامی نیازمند استدلال نیست.

حمید تقوایی در این مناظره آژیتاسیون میکند که مگر آنها ناسیونالیسم ایرانی و قومی و... را  نقد نکرده اند؟ مگر تفاوت های ما را ننوشته اند؟ و...هم نظران او در همان مناظره مدعی میشوند که مگر سوسیالیسم و کارگر و انقلاب کارگری حرف هر روزه آنها نیست؟ نقد ایدئولوژیک ناسیونالیسم و لیبرالیسم و آن یکی در دنیای عقاید و حمایت از طرح های زمینی اینها در دنیای سیاست بیش از پیش ما را وادار میکند که بر شیوه مخالفت اینها با جمهوری اسلامی و سرنگونی مورد علاقه آنها در عمل تمرکز کنیم؛

در همین مناظره مورد اشاره، حمید تقوایی که زیر فشار مقابل از کوره در میرود، ناچار میشود به نوعی حرف دلش را بزند. او  از دست روسیه و چین عصبانی است که چرا نگذاشتند"انقلاب سوریه" به پیروزی برسد و میگوید اینها بودند که مانع سرنگونی اسد شدند. تمام بشریت سناریوی دخالت ناتو و نقشه امریکا برای آن جامعه را دید. دنیا شاهد حمایت غرب از وحوش خود در سوریه تحت نام "ارتش آزادیبخش سوری"  بود که به ویرانی این جامعه و سناریوی سیاه انجامید. در متن این اوضاع و تازه بعداز اینهمه وحشیگری قدرت های مخرب غرب در این کشور، هنوز حمید تقوایی از آن به عنوان انقلاب صحبت میکند! انقلابی  که روسیه مانع پیروزی اش شده است! در کیس سوریه رهبری این حزب به این اکتفا نکرد و به دفاع از اپوزیسیون اسد متشکل در ارتش آزاد سوریه پرداخت و مخالفین "انقلابش در سوریه را به باد انتقاد گرفتند که اپوزیسیون اسد را متهم به جنایت کرده اند و رسما از ارتش آزاد سوریه (متشکل از داعش و جبهه النصر و...) به نام مقابله با اسد دفاع کرند. کاظم نیکخواه به عنوان رئیس دفتر سیاسی وقت این حزب در این زمینه در خرداد ١٣٩١ مینویسد:"حتی در تبعیت از خواست دولتهای چین و روسیه، اخیرا هروقت بحث از جنایات دولت سوریه میشود، به نحوی به مخالفین نیز جنایاتی منتسب میگردد و به آنها هشدار داده میشود". نیکخواه با در همین راستا و در دفاع از این ارتجاع در ارتش آزاد در موقعیت رغیس دفتر سیاسی این حزب در ژوئیه ٢٠١٣ مینویسد: "در سوریه این اساسا حکومت اسد و حکومت اسلامی ایران و حزب الله لبنان اند که دست به کشتار مردم میزنند. جنایتها اساسا از جانب اینها دارد صورت میگیرد"

نمونه دیگر انقلاب و حمایت از "دخالت انقلابی" ناتو در لیبی اتفاق افتاد. همین حمید تقوایی در آن مورد گفت که نیروهای ناتو تحت تاثیر و فشار پیشروی انقلاب در لیبی وارد کارزار هوایی شده و پیشروی انقلابیون را تسریع کردند. تقوایی به عنوان لیدر این حزب در کیس لیبی و دخالت ناتو گفت: "... در هر حال با هر نیتی که دخالت کرد از این نقطه نظر اجازه داد که انقلاب لیبی ادامه پیدا کند. ... در این مدت هم با بمباران هوائی، با کمکهای دیگری، ناتو علیه قذافی فعال بود. منتهی یک نکته مهم اینجا هست اینکه این نوع دخالتگری ها به هیچ وجه از نوع لشگر کشی به عراق یا افعانستان یا غیره نبود. نتیجه اش را هم داریم میبینیم."

 اگر بیانیه نویسان چهارده نفره امروز به بخش هایی از نیروهای نظامی برای یک کودتا امید دارند، چرا همان کودتای نظامی مورد تایید حمید تقوایی نباید باشد؟ در آن صورت حمید تقوایی میتواند بگوید که نیروهای نظامی تحت فشار انقلابیون وارد عمل شده و خامنه ای را دستگیر کرده و تمام قوانین اسلامی را تا دستور مجلس موسسان، معلق اعلام کرده اند... اگر چرخ این سازمان همچنان بر این پایه بچرخد٬ این وجدان راست افراطی  هم روزی خود را نشان خواهد داد.

 

در اشتراک مواضع سیاسی حزب حمید تقوایی با امریکا و بلوک غرب و ناتو، در مقابله و سنگربندی علیه جمهوری اسلامی، کمترین ناخالصی وجود ندارد.

به این حکم توجه کنید؛ " تلاش جمهورى اسلامى ايران براى دستيابى به سلاحهاى کشتار اتمى باعث تشديد کشمکش و مخاطرات اتمى در سطح جهان شده است. دستيابى رژيم اسلامى به سلاح اتمى يک نگرانى جدى مردم متمدن در سطح جهان است." هر انسان بی غرض و مرضی امروز که چنین حکمی را ببیند، بدون تردید احساس میکند که این ادعای ترامپ است، یا نتانیاهو جایی سخنرانی کرده است!  اما این حکم پایه اصلی و مقدمه قطعنامه دفتر سیاسی این حزب برای اتخاذ سیاست و تاکتیک است که تحت عنوان "قطعنامه  پيرامون تلاشهاى جمهورى اسلامى براى دستيابى به سلاحهاى اتمى مصوب دفتر سياسى حزب - اکتبر ٢٠٠٤تصویب شده است.

قطعنامه این حزب در مورد پروژه اتمی یک سال بعداز اشغال عراق به بهانه ای مشابه است. اینها کفش و کلاه کرده بودند که جمهوری اسلامی همانطوریکه غرب و امریکا میگوید، پروژه هسته ای دارد و تلویحا به قلدری امریکا مشروعیت میدادند تا بلکه حمله نظامی شامل حال ایران هم بشود.

ظاهرا در بی خبری ما در سال های گذشته، تمام دولت های  سرکش در مقابل امریکا و غرب، از کوبا تا کره شمالی و عراق و ونزویلا و منبع نگرانی " مردم متمدن جهان" .بوده اند!

صدام قبل از اشغال عراق توسط امریکا منبع نگرانی "مردم متمدن جهان" بود، بشار اسد بود، قذافی بود، کرده شمالی بود، و ...  حزب تقوایی به روشنی میداند چه میگوید، و میداند "مردم متمدن جهان" چیزی جز جمعی قلدر غربی نیستند که دست شان به خون میلیون ها مردم گوشه و کنار جهان الوده است. و به همین دلیل مردم متمدن جهان بارها علیه اینها تظاهرات های میلیونی سازمان داده و در مقابل جنگ و کشتار میلیونی مردم سنگر گرفته اند. حرکت مترقی که توسط این حزب٬ به شکل آشکار و  وقیحانه ای مورد حمله قرار میگیرد .

 رهبری این حزب در اولین اطلاعیه خود، بلافاصله پس از تهدیدات دول بریتانیا و آمریکا برای حمله نظامی به سوریه، که  ٣١ اوت ٢٠١٣  منتشر شد، تحت عنوان "دست اسد و دیگر جانیان از زندگی مردم سوریه کوتاه!"٬ می نویسد که: "در این میان جریانات کوته نظر و پا در هوائی که در دوسال و نیم گذشته، جنایات رژیم اسد و حامیانش نظیر دولت روسیه و جمهوری اسلامی و حزب الله را با سکوت نظاره کرده اند، به اسم "جنبش ضد جنگ" و یا "مبارزه با امپریالیسم" بمیدان آمده اند. اینها عملا و در بهترین حالت از تدوام وضع موجود دفاع میکنند."

 

 

علت هواداری حککا در سیاست های امریکا و ناتو و کل غرب در سالهای گذشته در منطقه خاورمیانه چیست؟

در کیس عراق، در سوریه و لیبی، حککا پشت سیاست جنگی امریکا و ناتو ایستاده بود. علت واقعی این حمایت ها این استدلال شان بود که با تضعیف این دولت ها، اسلام سیاسی در خاورمیانه تضعیف میشود، که به ضرر جمهوری اسلامی است!

در حمایت شان از "انقلاب" در اکراین، استدلال شان این بود که در این واقعه روسیه تضعیف میشود که خود پشت اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی است.

در کیس "حمله" به داعش در موصل، توسط امریکا و متحدین هم استدلال اینها برای حمایت از آن جنگ، "تضعیف" اسلام سیاسی بود. در بحران به بهانه اتمی هم، اینها عینا حب فرمولاسیون هییت حاکمه امریکا را قورت دادند و ادعاهای قلدرهای جهان را تایید کردند.

در کیس سنگربندی در مقابل روسیه و چین، استدلال اینها حمایت این دو قدرت از اسلام سیاسی است که اسم مستعار جمهوری اسلامی نزد اینهاست.

در تمام این عرصه ها، که در متن کشمکش های بین المللی برای تجدید تقسیم جهان در جریان است، اینها پشت سیاست های بلوک امریکا و غرب و ناتو ایستاده اند. علت واقعی آن، صرفنظر از دوری و نزدیکی ایدئولوژیک، تعقیب یک سیاست است که از نظر آنها به تضعیف جمهوری اسلامی منتهی میشود.

حال من از هر کمونیست مسلط به زبان فارسی میتوانم بپرسم که این حمید تقوایی و این حککا به چه زبانی باید بگویند که ناسیونالیست های بسیار روشن بین این مملکت اند که حاضر به حمایت از هر سناریوی سیاه و هر جنگ و جنایت و هر حرکت ارتجاعی اند که در دنیا رخ میدهد، به شرطی که در آن، مستقیم یا غیر مستقیم جمهوری اسلامی ضرر کند و یا به اصطلاح اینها ضرر کند!

بی توجهی اینها به فقر و محرومیت مادی طبقه کارگر و توده زحمتکشان هم تماشایی است؛

در مبارزه علیه جمهوری اسلامی، برای اینها فقر و محرومیت اقتصادی مسئله نیست، چون از نظر اینها کشمکش جامعه با جمهوری اسلامی بر سر مسئله زن و اسلام حاد شده است، نه فقر مادی و نان و زندگی. این عینا سیاست اپوزیسیون بورژوایی است که جنگ و تقابل ش با جمهوری اسلامی نه بر سر  نان و فقر و محرومیت مادی که زندگی شان را تباه کرده است، بلکه فقط بر سر اسلامیت این سیستم است.

در همین مناظره بین حمید تقوایی و محمد آسنگران، دومی بخشی از سخنان اولی را در جلسه خودشان قرائت میکند٬ که در آن تقوایی در هشت مارس سال ۹۶  گفته که جمهوری اسلامی نسبت به فقر در جامعه بی توجه نیست، بلکه زورش نمی رسد و بحران دارد، همین فردا اگر در خیابان علیه فقر راه بروید، نصف حکومت کنار تو علیه فقر می ایستد... به همین دلیل رابطه جامعه با جمهوری اسلامی بر سر مسئله زن و مذهب حاد شده است. آیا لازم به اثبات است که چنین نگرشی به جامعه ای که بیش از هفتاد درصد آن زیر خط فقر است، نگرش شکم سیرهای جامعه است؟ بی توجهی اینها به فقر و محرومیت و زندگی مادی کارگر و مردمان محروم، از این حزب پدیده ای ساخته است که قابل وصل شدن به محرومان جامعه نیست، چون با آنها حتی هم درد نیست. دو قطبی دلبخواهی حق زن و اسلام ستیزیس یا فقر و محرومیت، تنها و تنها پرچمی برای پوشاندن بی مسئله بودن شان سر مسئله فقر و معیشت دهها میلیونها نفر زن و مرد و زیر خاک کردن واقعیات زمخت  طبقاتی در ایران  است.

حالا معلوم میشود که کمپین های متعدد اینها بر سر حقوق زنان و علیه تروریسم اسلامی و...، در اساس نه برای حقوق زن، که برای فشار به جمهوری اسلامی و کنار زدن اسلام گرایی این رژیم است و بس.  از نظر اینها مسئله فقر و محرومیت میلیونی ابزار مناسبی برای تقابل با جمهوری اسلامی نیست، چون در جامعه حاد نیست! از نظر چه طبقه ای حاد نیست؟ از نظر شکم سیران یا از نظر آنها که محرومت مادی زندگی شان را جهنم کرده است؟  مشکل اینها یافتن کیس مناسب برای فشار به جمهوری اسلامی است، و از این نظر کیس زنان و مذهب حائز اهمیت بیشتری اند! اینجاست که نشان میدهد مشغله اینها چیست؛ به جای درد بی درمان فقر مطلق، تکاندن اسلامیت از سیستم حاکم! همین قضیه نشان میدهد که کیس زنان هم نه به خاطر اهمیت آن در زندگی نیمی از جامعه، بلکه به این دلیل است که از نظر آقای تقوایی ابزار مناسب تری برای فشار و افشاگری علیه رژیم اسلامی ست. از این رو است که ماکزیمالیسم ظاهری اینها در مسئله زن، حتی با رگه های پیشروتر "جنبش فمنیتسی غرب" که علیه راسیسم و خارجی ستیزی و جنگ و علیه فقر است، کمترین نزدیگی ندارد!

بی دلیل  نیست که اینها  در معادلات سیاسی داخل ایران٬  نه به یک ترند سیاسی تبدیل میشوند و نه به یک رگه اعتراضی در درون طبقه کارگر و مردم محروم جامعه وصل میشوند. و بی دلیل نیست که حزب اینها به جز یک دستگاه تبلیغاتی و افشاگرانه حول همین کمپین های شان، روی زمین سفت و بویژه در درون طبقه کارگر این کشور، تماما هیچکاره است.اینها  هرچند در دنیای واقعی دنباله رو راست اند و خود راسا نیروی تغییری نیستند، اما  از آنجا که بنام کمونیسم و حکمت و منفعت کارگر فعالیت میکنند، بیش از هرچیز  به طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه و به حکمت آسیب میزند.  از این رو نقد این خط تا انزوای کامل، برای ما موضوعیت دارد.

به عنوان اختتامیه؛

شیوه برخورد اینها به سرنگونی و انقلاب، همان شیوه است که در سوریه و لیبی و اکراین بطور عینی و به عنوان نمونه به ما نشان میدهند. در این کشورها، هر اندازه نیروهایی مانند ناتو و امریکا و متحدین شان به انقلاب مورد علاقه اینها کمک رسانده اند، از آنها انتظار میرود این نقش حیاتی را به خاطر عشق اینها به این نوع سرنگونی و انقلاب، در ایران هم نشان دهند. تکرار ادعاها و حتی فرمولبندی های امریکا و متحدین آن علیه جمهوری اسلامی، بانگ بلندی خطاب به آنها هم هست که ما را بشناسید، اعتراض ما به خامنه ای و اسلامگرایی، دقیقا از نوع اعتراض شما "نمایندگان جهان متمدن" به آنهاست!

شیوه برخورد اینها به مسائل و معضلات توده کارگر و زحمتکش، از این سر است که آیا کیس آنها علیه رژیم کیس مناسبی برای افشاگری و سرو صدای تبلیغاتی هست یانه. ظاهرا امروز اسلام و زن دو کیس معتبر از نظر حزب حمید تقوایی اند. اگر فردا روز کیس مناسب تری به عنوان ابزار تبلیغاتی قابل استفاده، پیدا شد، افشاگری های پرخروش و دستگاه تبلیغاتی اینها ما را خبردار میکند!

آیا حمید تقوایی منحرف شده و به راست چرخیده است؟

حقیقت این است که خط ایشان همان است که در دوره منصور حکمت هم بود. تفاوت اینجا بود که آن زمان بالانسی از گرایشات در آن حزب عمل میکرد که پراتیک سیاسی این خط را به درجاتی محدود میکرد. غیبت حکمت و رفتن ما از آن حزب، توازن قوا را به نفع خط تقوایی تغییر داده و دست او را برای هم خط کردن این جریان با خود را تماما باز گذاشته است. فرد علاقمند میتواند بحث تحلیلی کورش مدرسی در مورد گرایشات درونی حزب کمونیست کارگری را با عنوان "حزب کمونیست کارگری، جریانات و تناقضات درونی" مطالعه و متوجه واقعیات شود.

 http://www.koorosh-modaresi.com/Farsi/Text/2005/HKK_Tanaqozat.html

 

آیا نظرات حمید تقوایی به کمونیسم کارگری بیربط است؟

 نظرات و خط حمید تقوایی جزو گرایشات و داده های حاضر در درون حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری هم بود. به این اعتبار، خط امروز او هم علیرغم تمام ارتجاعی که از آن نهفته است، جزو گرایشات درونی آن حزب در دوران حکمت هم بود. خط او البته با خط حکمت هیچگاه یکی نبود، ولی گرایشات درونی آن حزب خط او را هم شامل می شد، همانطوریکه سنت چپ کومه له ای را هم شامل می شد. بیخود نبود که حکمت میگفت در آن حزب در اقلیت است...

اگر کسانی حتی در درون احزاب منتسب به کمونیسم کارگری هنوز از جنبش کمونیسم کارگری میگویند و مجموعه این احزاب را در آن ظرف دور هم می چینند، تنها ناروشنی خود در این مورد را به نمایش میگذارند.علاقمندان به این نکته  هم میتوانند به  همان بحث بسیار ارزشمند کورش مدرسی در سایت او رجوع کنند.