٢٨ مرداد ٥٨

"حمله به کردستان و درسهای آن"

گفتگوی رادیو نینا با مظفر محمدی

 

فواد عبداللهی: ٢٨ مرداد سال ١٣٥٨ در تاریخ معاصر ایران بعنوان روزی که خمینی فرمان حمله به کردستان را صادر کرد ثبت شده است. میخواهم از زبان شما بعنوان کسی که در متن سازماندهی مقاومت مردم در آن دوره علیه این یورش ایستادید بشنویم که زمینه های این یورش چی بود. و در متن چه شرایطی این یورش به کردستان را عملی کرد؟ 

مظفر محمدی: ببینید. فاصله ٢٨ مرداد ٥٨ تا ٢٢ بهمن ٥٧ فقط ٦ ماه است. یعنی ٦ ماه از انقلاب می گذرد و در این مدت نیروهای انقلابی تلاش می کنند اهدافی را که بخاطرش انقلاب کرده بودند برآورده شود. مردم ایران علیه یک حکومت مستبد و دیکتاتور انقلاب کرده بودند و آزادیهای سیاسی و اجتماعی و رفاه اقتصادی خواست مردم بود. اما توده های مردم انقلابی از دست به دست شدن قدرت از بالا خبر نداشتند. از نظر اکثریت مردم رفتن شاه پروسه ای از تحولات انقلاب معنی داشت، نه معامله ای برای شکست انقلاب.

خود معامله در گوادلوپ اساسا برای این بود که انقلاب نشود. ترس از انقلاب و برقراری یک حکومت آزاد و مردمی بورژوازی جهانی بخصوص امریکا که رابطه بسیار نزدیکی با شاه داشت را به تکاپو انداخت که هر طور شده جلو انقلاب از پایین را بگیرند. اما این کار را نتوانستند بکنند و انقلاب شد. همچنین، نفرت نیروهای انقلابی از حکومت شاه  تنها با رفتن او تمام نمیشد. مردم در زندان ها را باز کردند و همه ی مراکز ساواک پلیس مخفی شاه را تصرف کردند. ماموران شهربانی که پلیس ضدمردمی شاه بود و بخش هایی از ژاندارمری ها را هم خلع سلاح کردند. اما وقتی نوبت ارتش شد، با مانع ضدانقلابی به رهبری خمینی روبرو شدند.

مردم از توافق گوادلوپ که شاه برود ولی ارتش و همه دستگاه های سرکوب و فاسد اداری شاه بماند خبر نداشتند. این را فقط بورژوازی اپوزیسیون شاه یعنی خمینی و طرفدارانش با حوزه های علمیه و شبکه ی مساجد و اخوندها و اسلامی های متعصب و بورژوازی لیبرال و ملی – مذهبی و طرفداران مشروطه بدون شاه  میدانستند که با وجود اختلافاتی بر سر شیوه حکومت و نوع جمهوری با هم داشتند، اما دورخمینی که هژمونی داشت جمع شده بودند.  

در نتیجه انقلاب در اینجا متوقف شد. پادگان ها و ارتش و  کلیه دستگاه های اداری بهمان درجه فاسدی که حالا هست، تحت فرمان بورژوازی جدید به رهبری خمینی و اطرافیانش در آمدند.

اولین کاری که ضدانقلاب بورژوایی کرد خلع سلاح مردم بود. با تصرف شهربانی ها و بخشهایی کوچک از شعبات ارتش و ژاندارمری و ساواک شاه، اسلحه زیادی دست مردم افتاده بود. کمیته هایی که اساسا تحت فرمان نیروهای اسلامی خمینی بود مثل قارچ از شهرها توسط خرده بورژوازی فرصت طلب و دنباله رو قدرت جدید بوجود آمدند. کمیته هایی که دسته دسته مردم را خلع سلاح کردند و کسانی را که اسلحه تحویل نمی دادند ضدانقلاب نامیدند.

اتفاقات دیگری مثل انحلال شوراهای کارگری و کمیته های انقلابی مردمی با شعار شورا پورا مالیده افتاد که در این جا مجال پرداختن به آن نیست.

در مدت کوتاهی، شاید حدود سه ماه، بورژوازی جدید با تشکیل دولت موقت بنی صدر، پایه های حاکمیت جدید را گذاشت و تلاش کرد شائبه های انقلاب را یکی پس از دیگری از جامعه پاک کند. از این ببعد مردم باید به خانه هایشان برگردند و زندگی به روال سابق قبل از قیام و انقلاب برگردد. کارگر کارگر بماند و ادارات بوروکراتیک رژیم شاه و دستگاه قضایی و سرکوب کار خود را ادامه دهند.

نهادهای جدیدی هم مثل کمیته های انقلاب و دادگاه های انقلاب و پلیس مخفی جدید از همان نیروهای با تجربه ساواک شاه به دستگاه سرکوب بورژوازی اضافه شد.

اما اتفاق منحصر به فردی که افتاد این بود که کردستان تسلیم  فرمان های انحلال شوراها و خلع سلاح مردم نشد. مردم کردستان متوجه شدند که رژیم جدید ستمی را که در زمان شاه بر مردم کردستان وجود داشت ادامه می دهد و احساس خطر کردند. بعلاوه بدلیل وجود نفوذ  چپ و کمونیست ها در کردستان این  اگاهی حاصل شد که این رژیم محصول  انقلاب مردم نیست. انقلابی که با هدف آزادی و رفاه و  دخالت مردم در تعیین سرنوشت خود آغاز شده بود داشت توسط جریان اسلامی خمینی و بورژوازی حاکم جدید به شکست کشیده میشد.

مردم کردستان خواهان  ادامه انقلاب تا رسیدن به اهدافش بودند و تسلیم نشدند. مردم کردستان ضمن  اینکه تن به خلع سلاح ندادند، خواستار انحلال ارتش و تصرف پادگان ها و تسلیح توده ای بودند. در اولین اقدام انقلابی به رفراندوم خمینی و جمهوری اسلامی آن رای منفی داد.

این آغاز دوره ای از کشمکش مردم کردستان تحت هژمونی چپ و کمونیسم و آزادیخواهی با رژیم ضد انقلابی جدید بود.

در مدت ٦ ماه تا آغاز فرمان حمله به کردستان، تحولاتی زیادی در کردستان اتفاق افتاد. از جمله، جلو نیروهای نظامی برای تقویت ارتش در کردستان که توسط دولت موقت و به فرمان خمینی به کردستان اعزام می شدند گرفته شد. علاوه بر شهربانی ها، ژاندارمری سنندج و کلیه پاسگاه های مناطق روستایی و مراکز بخش ها توسط مردم خلع سلاح شده و اسلحه زیادی دست مردم بود. برای مدتی پادگان ارتش در سنندج به محاصره مردم مسلح در آمد اما به دلایلی از قبیل کم تجربگی نیروهای انقلابی در کارنظامی و راضی کردن ارتش به مقاومت در برابر مردم توسط دولت موقت و اسلامیون طرفدار خمینی، به تصرف در نیامد. پادگان سنندج در مقابل مردم مقاومت کرد و شهر را به خمپاره و توپ بست. تعداد زیادی مردم بی دفاع کشته شدند. جنگ ٢٤ روزه مردم سنندج که به نوروز خونین سنندج معروف است توانست جلو تصرف شهر توسط پادگان را بگیرد و از استقرار نیروهای ضدانقلاب بورژوازی حاکم جدید جلوگیری کند.

در آن زمان در کردستان بخصوص در سنندج که مرکز مقاومت انقلابی در مقابل ضدانقلاب بورژوایی جدید بود، تشکل و سندیکاهای کارگری، نهادهای مردمی از جمله کانون های مستقل معلمان، جمعیت های دفاع از آزادی و انقلاب در همه ی شهرهای کردستان و گروه های چپ و انقلابی زیادی وجود داشت. همه ی این نیروها برای دفاع از انقلاب و اهدافش بوجود آمدند و متحدانه ایستادگی کردند. من در آن زمان از اعضای موسس کانون معلمان سنندج و جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب این شهر  بودم. جمعیتی که مشابه آن در همه ی شهرهای کردستان  تشکیل شد.

در همین مدت ٦ ماه هم هیاتهای زیادی از جانب دولت موقت ضدانقلابی به کردستان  اعزام شدند که اساسا هدفشان خاموش کردن آتش انقلاب که هنوز در کردستان شعله ور بود.

اما هیچکدام از این تلاشهای ضد انقلابی چه فشار ارتش و توپ باران شهر و اعزام هواپیماهی جنگی بر فراز شهرها و شکست دیوار صوتی برای ارعاب مردم، نتوانستند مردم کردستان را تسلیم کنند.

در این مدت در سنندج یک کمیته انقلابی تشکیل شد که در ساختمان ستاد ارتش در مرکز شهر مستقر بود. من از اعضای سازمان دهنده ای این کمیته انقلابی بودم و زنده یاد صدیق کمانگر که آن زمان وکیل دادگستری بود، به سخنگویی کمیته  انتخاب شد. برنامه ها و فرمان های کمیته از رادیوی شهر به اطلاع مردم کردستان می رسید. و همین کمیته هم در جریان مذاکرات با هیاتهای اعزامی دولت جدید به کردستان در سنندج، مردم رانمایندگی می کرد.

در نشست و مذاکره ای که ما با هیاتی از رهبران جدید دولت موقت از جمله بنی صدر، بهشتی، طالقانی، رفسنجانی و غیره به سنندج آمده بودند و شیخ عز الدین حسینی هم در این نشست بود، آنها کمیته ما را ضدانقلابی نامیدند. آنها کمیته انقلابی ما را که در مقابل دولت به اصطلاح انقلابی بورژوازی جدید به رهبری خمینی ایستادیم، به محاکه تهدید کردند. ما هم گفتیم که دولت موقت  شما محصول انقلاب و خواستهای مردم ایران نیست و خواستار شدیم ارتش که با خمپاره باران کشتار مردم شهررا باعث شده، سلاحهایش را به مردم تحویل دهد و منحل شود. زمانی که ما مشغول مذاکره بودیم، جت های جنگی برفراز شهر سنندج و بر فراز سر ما دیوار صوتی می شکستند. آنها فکر می کردند با تهدید و ارعاب ما را تسلیم به دولت موقت ضداانقلابی خود می کنند.

نهایتا آنها عقب نشینی کرده و پذیرفتند که شهر توسط نمایندگان منتخب مردم اداره شود. اتفاقات بزرگ و کوچک زیاد دیگر و تجاربی از اداره شهر و ایجاد بنکه های انقلابی محلات توسط جوانان سنندج و غیره وجود دارد که در اینجا فرصت بازگویی نیست.
 

فواد عبداللهی: جبهه انقلاب و جبهه ضد انقلاب در این یورش چگونه قابل تشخیص بود؟ لطفا تصویری از احزاب سیاسی در این تهاجم را به شنودگان ما بدهید.

مظفرمحمدی: در ابعاد سراسری، جریان اسلامی به رهبری خمینی به دلیل مخالفت طولانی مدت با رژیم شاه و توهم مردم عوام  به اسلام نوع جدید، به جریانی توده ای تبدیل شده بود. خمینی وجریان اسلامی او وعده ی عدالت و برابری و آزادی به مردم می داد و می گفت پول نفت را بر سر سفره ها ی مردم می آورد و آب و برق و حمل و نقل و آموزش و بهداشت را مجانی می کند.

علاوه بر جریان مذهبی خمینی، احزاب بورژوایی از چپ و راست دور خمینی حلقه زدند. از جمله جبهه ملی، نهضت آزادی، لیبرال ها ، دمکرات ها، حزب توده و اکثریت چریک های فدایی خلق ... این ها تماما پشت دولت موقت و در مقابل انقلاب ایستادند و عامل شکست آن شدند. بقیه نیروهای چپ و پوپولیست ها و مائوئیست ها هم می گفتند خمینی ضدامپریالیست و خلقی و خرده بورژوایی است و  دولت موقت خمینی را دولت برآمده و محصول انقلاب نامیدند. از نظر این ها انقلاب با سرنگونی شاه به هدف خود رسیده است. حزب توده و اکثریت  در کردستان در شناسایی انقلابیون شهرها و اعدامشان توسط خلخالی کمک کردند. بخشی از حزب دمکرات کردستان را همین توده ای ها تشکیل می دادند.

در نتیجه، دولت موقت و  جمهوری اسلامی جدید، بجز ازجانب بخشهایی از طبقه کارگر و شوراهای کارگری ، بخشهایی از کمونیست ها در تهران و شمال ایران و در کردستان، با مقاومت چندانی در ابعاد سراسری مواجه نشد.

به این ترتیبت کلیه نیروهای حامی دولت موقت که بخشا نام بردم، از فرمان خمینی برای حمله به کردستان حمایت کردند. مردم کردستان را اخلالگر، جدایی طلب و دست نشانده پالیزبان و ضدانقلاب نامیدند. و این تمرکز نیروهای ضد انقلابی دولت موقت بورژوایی را برای حمله به کردستان جری و مصمم کرد.

در کردستان هم  نیروهای مقاومت در برابر دولت جدید و ضدانقلاب بورژوایی به رهبری خمینی یک دست نبودند. بخش عمده ی نیروی انقلابی مقاومت، چپ و کمونیست ها و کارگران و مردم زحمتکش بودند که خواستشان همان هدف انقلاب یعنی آزادی و رفاه بود و بخش دیگر بورژوازی کرد بود که در آن زمان حزب دمکرات کردستان نماینده اش بود. بورژوازی کرد و حزب دمکرات، خواهان تسلیم و پیوستن کردستان به دولت جدید و برسمیت شناختن آن بود. مذاکرات آشکار و پنهانی بین این حزب و دولت موقت ضد انقلابی با هدف پذیرفتن این حزب و شریک کردنش در قدرت و سپردن اختبارانی به آن در کردستان،  انجام می شد. حزب دمکرات به فرمان خمینی و رفراندومش، لبیک گفت و مقاومت انقلابیون چپ و  کمونیست و کارگر در کردستان را اخلالگری می نامید. اما فشار و قدرت و هژمونی چپ اجازه نداد این حزب، بخشی از مردم کردستان را با خود برده و به نیروی فشاری از درون بر مقاومت مردم تبدیل کند.

جمهوری اسلامی هم به این واقعیت اگاه بود که اگر با حزب دمکرات بسازد، نه این حزب و نه پادگان های باقیمانده و تحت فرمانش در کردستان از عهده مقاومت یک پارچه مردم کردستان بر نخواهد آمد. این مهم ترین مانع برای هم دولت موقت ضد انقلابی  برای تصرف کردستان  و هم برای حزب دمکرات برای سازش بود.
 

فواد عبداللهی: نقش حزب دمکرات کردستان ایران بطور مشخص در تهاجم ٢٨ مرداد به کردستان چه بود؟

مظفر محمدی: حزب دمکرات در جریان تهاجم ٢٨ مرداد نقش مخربی داشت و عملا با رژیم همسو بود. حزب دمکرات با مقاومت و مبارزه مردم کردستان در مقابل دولت موقت و جمهوری اسلامی موافق نبود. این حزب و رهبرش قاسملو در آن زمان بارها مخفیانه با نمایندگانی از دولت بنی صدر به مذاکره نشستند. نیروهای نظامی اعزامی دولت موقت به کردستان را اسکورت کردند و به پادگآنهایشان در کردستان رساندند.

 زمانی که مردم کامیاران در مقابل ستون های نظامی اعزامی رژیم به کردستان بر سر جاده ها به تحصن نشستند و چند شبانه روز مقاومت کردند و نیروها را به عقب نشینی وادار کردند، در حالیکه رژیم از زمین و هوا شهرهای کردستان را مورد حمله قرار میداد، با تصرف پاوه قتل عامی به راه انداخت، با تصرف سنندج، جوانان انقلابی را در دادگاه صحرایی خلخالی به گلوله بست، در سقز انقلابیون را اعدام کرد، در قارنا و قه لاتان مردم را قتل عام کرد و بیشتر از ٦٠ زن و مرد و کودک را کشت...، حزب دمکرات که اساسا در شمال کردستان و مهاباد حضور داشت، مقاومتی نکرد. در عوض، این حزب تبلیغات وسیعی علیه کمونیست ها در کردستان راه انداخت و نیروهای انقلابی مقاومت کارگران و زحمتکشان شهر و روستا و چپ و کمونیست ها را اخلالگر می نامید.
 

فواد عبداللهی: واقعه ٢٨ مرداد چه درسهایی برای جامعه امروز کردستان دارد. پیامش به مردم کردستان چیست؟

مظفر محمدی: اولین و مهم ترین درس واقعه ی حمله رژیم به کردستان در ٢٨ مرداد ٥٨ یعنی درست ٦ ماه پس از قیام پیروزمند مردم ایران و سرنگونی رژیم شاه، همبستگی و یکپارچگی مردم کردستان بود. این اتحاد و همبستگی تا قبل از حمله به کردستان در کوچ مردم مریوان در اعتراض به تهدید پادگان، راهپیمای مردم سنندج به طرف مریوان به حمایت از مردمی که کوچ کرده بودند و حمایت دیگر شهرهای کردستان خودش را نشان داده بود.

وقتی رژیم با تمام قوای زمینی و هوایی به کردستان حمله کرد. تا آن زمان هیچ نیروی حرفه ای و کارآزموده نظامی در کردستان وجود نداشت. مردم مسلح تجربه جنگ نداشتند. اما کمونیست ها، تشکل های کارگری و اجتماعی چون جمعیت های دفاع از آزادی  و انقلاب، اتحادیه دهقانان مریوان که توسط اعضای کومه له ی آن زمان سازمان یافته بود و جوانان داوطلب خود را برای مقاومت مسلحانه آماده کردند.

 نیروهای نظامی رژیم، ارتش و نیروهای شبه فاشیستی حزب الله در دریایی از نفرت مردم کردستان گیر افتادند. با وجود اعدام های صحرایی خلخالی و قتل عام مردم قارنا با هدف مرعوب کردن مردم، اما مردم نه مرعوب شدند و نه تسلیم گشتند. رژیم نتوانست حتی یک اسلحه را از مردم بگیرد و مردم را خلع سلاح کند. نیروهای رژیم از سایه خود می ترسیدند. در نتیجه قبل از اینکه حتی عملیاتهای نظامی گسترده ما شروع شود، برای عقب نشینی آماده شده و سرانجام با سرافکندگی عقب نشست. این نشان داد که اتحاد و همدلی و همبستگی مردم حتی بدون اسلحه یک رژیم تا دندان مسلح را می تواند به عقب بنشاند. این همبستگی تا به امروز ادامه داشته است و همین باعث شد که حزب دمکرات در کنار مذاکرات مخفی و علنی اش، کج دار و مریض خود را با مبارزات مردم کردستان همراه نشان دهد.

درس مهم دیگر، بی توجهی مردم به تلاشهای حزب دمکرات و معاملات و مذاکرات پشت پرده و دعوت مردم به سازش و مخالفت با انقلابیون و اخلالگر نامیدن نیروهای مقاومت بود. مردم تبلیغات حزب دمکرات را باور نداشته و از آن دنباله روی نکردند. حتی احساسات ناسیونالیستی و تمایلاتی که حزب دمکرات نمایندگی می کرد، باعث نشد مردم به منافع خود و به اهداف انقلاب پشت کنند و در کنار جمهوری اسلامی بایستند.

نهایتا جنبش انقلابی در کردستان با اتکا به نیرو و سیاستهای چپ و کمونیستی، چه آن زمان و تا امروز بعنوان یکی از نقطه قدرتهای مبارزه سراسری کارگران و زحمتکشان باقی مانده است. قابل انکار نیست که دلیل زنده بودن و سرپا ماندن این جنبش، وجود کمونیسم متحزب در کردستان است. کمونیسمی که در کردستان محبوب و اجتماعی و توده ای است. من در اینجا فرصت ندارم به شعبات مختلف کمونیسم و تحولات صفوف آن اشاره کنم. اما هیچ انسان آزادیخواه و منصفی نمی تواند نقش کمونیسم ما و خط و حزب ما را از آغاز تا کنون در تداوم و  بالندگی جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه در کردستان، نادیده بگیرد.

پیروزی امروز و آینده مبارزات کارگران و زحمتکشان ایران و کردستان در گرو رشد و گسترش و سازمانیافتگی قدرتمند تر این کمونیسم  و حزب ما در دل مبارزه طبقاتی کارگران، برابری طلبی زنان و آزدیخواهی طیف وسیعی از جوانان و مردم در ایران و کردستان است.