"عدل علی" نزد "راه کارگر" است و بس!

 

 

فواد عبداللهی
 

اخیرا سازمان راه کارگر جناح هیئت اجرایی، بیانیه ای در رابطه با حکم زندان و شلاق ۹ نفر از فعالان کارگری نیشکر هفت تپه منتشر کرده است. بیانیه با این تیتر آغاز میشود:

""شلاق، بوسه" ولایت بر گرده فعالان کار و زحمت؛ مدعیان "عدل علی" شرم تان باد!" و در ادامه میخوانیم:

"شلاق ولایت بر گُرده کارگران را پیش از این، به دستور مستقیم شخص خامنه ای، در حق کارگران آق دره دیده بودیم... ابراهیم رئیسی به عنوان فرد مطیع  ولی فقیه اول در «هیئت مرگ » قتل عام زندانیان سیاسی و قاضی القضات گوش به فرمان ولی فقیه ثانی، وظیفه پیشبرد این سیاست سرکوبگرانه و به شدت خشن را بر عهده گرفته است... سازمان ما، سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)، احکام زندان و شلاق برای فعالان کارگری و مدافعان حقوق کارگران را، به شدت محکوم کرده و  شلاق بر گُرده کارگران را نشانۀ بربریت تام و تمام استبداد دینی و داعشی جمهوری اسلامی و پوچی شعار "مستضعف پناهی" شان  می داند که باید با تمام توان آن را افشاء کرد تا همگان معنای عدالت مدعیان "عدل علی" را با وضوح بیشتری نظاره کنند."

۱- چقدر لحن این اطلاعیه شبیه روضه خوانی های "علمی" مجاهدین در باب روز حشر و صحرای کربلا است؛ اینها سخنان علی شریعتی در حسینیه ارشاد نیست؛ این سازمان راه کارگر است که با تکیه بر هویت ملی – مذهبی اش و با لحن و انتقاد "دینی" از "نظام ولایت"، به ارزشهای سیاسی ناسیونالیسم کپک زده شرقی وفادار مانده است؛ این "راه کارگر" است که مثل همیشه از دید "مولا علی" و "اسلام حقیقی" به "نظام ولایت" و "نظارت استصوابی" خامنه ای خرده میگیرد؛ واکنش این سازمان به احکام اخیر قوه قضائیه کوچکترین تفاوتی با خط و خطوط حزب مادر یعنی حزب توده – اکثریت و اصلاح طلبان حکومتی و بیرون – حکومتی ندارد. اینها مثل همیشه انگشت اتهام را نه به سمت کل حاکمیت بورژوازی ایران به سرکردگی جمهوری اسلامی بلکه به سمت بخشی از آن یعنی "ولایت" خامنه ای گرفته اند. مخالفت اینها، با حاکمیت استبداد نیست با "نظارت استصوابی" خامنه ای است؛ آزادی و عدالت برای این سازمان، رهایی از شر جمهوری اسلامی نیست، کوتاه آمدن خامنه ای است؛ اینها دنبال حاکمیت مدعیان واقعی "عدل علی" میگردند و نه مدعیان دروغین "مولا علی"؛

۲- و قاعدتا به دنبال خیزشهای دیماه ۹۶ و عبور جامعه از هر دو جناح جمهوری اسلامی از یک طرف و از طرف دیگر، ۴۰ سال تجربه حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران و آشکار شدن ظرفیت های "ملی - مترقی" جناحهای بورژوازی در حاکمیت و در اپوزیسیون، آدم انتظار دارد که لفظ "نظام ولایت" و لحن "مدعیان عدل علی"، هر بنی بشری را که کمترین تماسی با این تجربه ۴۰ ساله داشته، بیزار و برآشفته کند. اما طبق معمول همیشگی، سازمان راه کارگر از این قاعده مستثنی است. حواسشان هست که به دین و راه و رسم دینی "توده ها" خدشه ای وارد نشود؛ اسلام و مذهب برای اینها جناح مترقی و قابل حمایت دارد؛ بعد از نیم قرن تحمیل ارتجاع مذهبی بر زندگی مردم ایران، اینها هنوز که هنوز است "نمیفهمند" که نسبیت در سیاست خدمت بی جیره و مواجب به ادامه حاکمیت ارتجاع اسلامی است؛ بیچاره ها فکر میکنند که مبارزه کار و سرمایه هم، داستان جنگ احد است؛ تا اینجای کار فقط خدا میداند که این سازمان با کوله باری از نیم قرن هویت شرقی - اسلامی چرا دست از سر "کارگر" و "سوسیالیسم" برنمیدارد!!

۳- این اولین و آخرین باری نیست و نخواهد بود که این سازمان، بنام کارگر و سوسیالیسم بند را آب میدهد؛ مواضع این سازمان از روز اول درست مثل یک بورژوای نحیف که خود را در اپوزیسیون بورژوای قدرتمند در حاکمیت میبیند، بنام طبقه کارگر با اتکا به بند و بست و توطئه با جناحهای متوسط بورژوازی اتخاذ شده است؛ از "شاهکارهای" آقای شالگونی بمناسبت "کودتای ۲۸ مرداد" هم کمی بخوانیم که میفرمایند: "بنابراین دین دارانی که از حق انتخاب مردم و جدایی دین از دولت دفاع می کنند، می توانند در شمار مدافعان دموکراسی باشند، خواه غیر روحانی باشند، خواه حتی مجتهد...". به زبان بی زبانی، اینها نوادگان مصدق و طالقانی و شریعتی و منتظری هستند. سربازان "استقلال ملی و تولید سوزن و آفتابه مسی ساخت ایران" هستند. دلباختگی این ناسیونالیسم شرقی به روحانی و آخوند خوب، به مذهب مترقی و "رهایبخش" زبانزد خاص و عام است؛ در مراسمی در اردیبهشت ماه سال جاری در سوئد بمناسبت "سالروز مرگ شریعتی" به مدح دستاوردهای این تئوریسین مرتجع اسلامی نشسته بودند؛ امروز اگر با رده های بالای حاکمیت درگیر میشوند، در صدد جلب نظر جناح های میانه و ناراضیان اند؛ اگر با خمینی و خامنه ای دعوا دارند در صدد جلب نظر آخوندهای جزء و مداحان شریعتی و پدر طالقانی و منتظری و رفسنجانی و خاتمی اند؛

درست همانگونه که این سنت سیاسی در قامت حزب مادر، حزب توده ایران و قبل از تولد فرزند خلف خود (راه کارگر) اعتراضشان به حکومت شاه چیزی جز این نبود که اعلیحضرت "هرگز باندازه کافى تلاش ريشه اى براى سازمان دادن بهره کشى از نيروى کار زحمتکشان ايران بعمل نياورد"، به همان اندازه هم به رده های بالای حکومت حاضر، معترضند؛ "عدل علی" نزد اینهاست و بس! کسی فراموش نکرده که این سازمان چگونه با شروع جنگ ایران و عراق به شوینیستی ترین مواضع "دفاع از میهن" روی آورد و به تفنگچی بی جیره مواجب جمهوری اسلامی تبدیل شد؛ همه بیاد دارند که چگونه این سازمان در شکار پناهجویان افغانستانی توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی به برادران نیروهای انتظامی لبیک گفت؛ هرچه بود "افغانی ها بیگانه" بودند و جمهوری اسلامی حکومت "بورژوازی ملی و خودی" آقایان بود و هست؛ اینها با هر بار ملی شدن بانک و انبار و دکان و دکه ای محبت شان برای جمهوری اسلامی گل کرد؛

با سر کار آمدن رفسنجانی فکر میکردند که "استحاله" رژیم به سمت "سازندگی و دمکراسی" شروع شده و همگی بعد از مدتی شال و کلاه کرده به تهران پرواز خواهند کرد؛ آب که از آسیاب افتاد، بعد خاتمی آمد. سازمان راه کارگر در کنار خبرنگاران و خبرتراشان، در کنار شرق شناسان و احزاب ملی – میهنی، همه با اشتیاق به این صحنه خیره شدند و باور و نظر و الهامشان را از دو خرداد و جنبش "اصلاحات" در ایران گرفتند؛ ایران برای اینها در آستانه یک رستگاری ملی – اسلامی دیگر بود؛ قرار بود آخوندهای اهلی و "راه کارگری"، ایران را در یک روند "دمکراتیک" به "جامعه مدنی" ختم کنند؛ خاتمی دود شد و جنبش سبز موسوی آمد. "راه کارگر" بر محور پلاتفرم تاچریستی جنبش سبز و اتاق های فکری این جنبش، باز بنام کارگر، جامعه را به دفاع از این جنبش فراخواند؛ بعد از آنکه معلوم شد که طبقه کارگر به این راحتی وارد میدان دعوای جناحها نمیشود و قرار نیست مانند انقلاب ۵۷ که کار شاه را در خدمت دیگران تمام کرد دوباره لشکر جنگ دیگران شود، باد "راه کارگر" هم خوابید. اما این سازمان به تاریخ پر از "افتخارات"ش بسنده نکرده است. در رکاب احزاب مذهبی و ناسیونالیست کرد، ترک، بلوچ و عرب و بعضا حتی افراطی تر از این جریانات، از "راه حل فدرالی" و نسخه عراقیزه کردن ایران دفاع کرده است؛ "سوسیالیسم" و دمکراسی ادعایی این سازمان قرار است با تکیه بر جهالت و پیشداوری های مذهبی و قومی تبدیل به یک "نیروی اجتماعی" شود!! در دستگاه فکری این سازمان هویت جهانشمول انسان قابل تصور نیست؛ هویت قومی و مذهبی تصویر کریه و زشتی است که تنها فرقه های مهجوری چون راه کارگر از سوسیالیسم بدست داده اند.  

۴- اکنون این قیافیه ظاهرا ضد رژیمی و مسخ شده سازمان راه کارگر در طول این ۴۰ سال، نه تنها به هویت کارگر و سوسیالیسم نمیچسبد بلکه به همان دمکراتیسمی که امروز بخشی از شعور عامه است بی ربط است. شاید برای این سازمان متور محرکه تاریخ ایران و جهان، هویت قومی و مذهبی باشد، شاید برای اینها انتهای تاریخ به "عدل علی" و "ملت بالادست و زیردست" ختم شود، اما راه کارگر حق ندارد تعلق خاطر پوسیده خود به جنبش ملی - مذهبی را که یادآور عملکرد اسلامیون در ایران، افغانستان و عراق و لبنان و شمال آفریقا است به عرصه جامعه و سیاست بکشاند؛ حق ندارد هویت کاذب ملی و قومی خود را که یادآور پاکسازی های قومی – مذهبی در جنگ بالکان، عراق و سوریه و لیبی و لبنان و فلسطین است وارد میدان سیاست و جامعه کند؛ بیانیه اخیر راه کارگر، نه تنها بیانیه ای در دفاع از طبقه کارگر و محکوم کردن جمهوری اسلامی نیست بلکه اساسا بیانیه ای است که روی خطر لمپنیسم مذهبی - قومی در بخش محروم جامعه حساب باز کرده است.