این تازه آغاز کار است!

 (درسهای بزرگ دو اعتصاب)
 

 

مظفر محمدی
 

اعتصابات دو مرکز صنعتی بزرگ "شرکت نیشکر هفت تپه" و "فولاد ملی اهواز" درس بزرگ تاریخی و نقطه عطفی در جنبش طبقه کارگر ایران است. این اعتصابات با خواست حقوق های معوقه شروع شد. اما بسیار فراتر از آن رفت. مبارزه برای حقوقهای معوقه در ایران بیشترین اعتصابات کارگری را رقم زده است. این مبارزه اقتصادی ولو مستمر و وسیع و گسترده بوده اما دستاوردهای کم تری داشته است. اعتصاب یک ماهه دو مرکز صنعتی مهم کارگری ایران، هفت تپه و فولاد، به دور باطل و کم دستاورد تلاش برای گرفتن معوقه ها خاتمه داد. زمانی طولانی  اینکه مبارزه اقتصادی کارگران چگونه از وضع دردناک موجود گذر کرده و دریچه ای به پیروزی می گشاید دغدغه شبانه روزی هر کمونیستی است که به طبقه کارگر تعلق دارد. رویایی بود که می بایست یک روز به واقعیت تبدیل شود. و این اتفاق افتاد.  امروز هر کارگری بپرسد، راه پیشروی طبقه کارگر در مبارزات اقتصادی و سیاسی جاری کدامست ؟ با انگشت هفت تپه و فولاد را به او نشان می دهیم.

درس های بزرگ این اعتصابات باید مدام و پیوسته در محافل و مجامع و محلات کارگری و پاتوق های کارگری و اوقات صرف غذا در سلف سرویس کارخانه، در اتوبوس حمل و نقل کارگران، همه جا... تکرار و تکرار شود و به آموزه ی مهم سراسری طبقه کارگر تبدیل شود. بر شانه های این اعتصابات می توان ایستاد و اتحاد طبقاتی کارگران در همه ی مراکز صنعتی را تامین، پیشرویهای بزرگ و بزرگتری کرد و پیروزیهای بیشتری به دست آورد.
 

مهم ترین درس های اعتصابات هفته تپه و فولاد:

١- اتحاد کارگری

در اعتصابات هفت تپه و فولاد، هزاران کارگر دست در دست هم، متحد و سازمانیافته به میدان آمدند. بوجود آوردن این اتحاد یک شبه اتفاق نیفتاد. کارگران هفت تپه بیش از یک دهه مدام و در فواصل کوتاه اعتصاب کرده بودند. اگر این اعتصابات نتیجه فوری و دستاورد اقتصادی مهمی کسب نکردند، اما کارگران را در مبارزه آبدیده و صاحب تجربه کرد. یکپارچگی صفوف کارگران هر دو بخش "فولاد ملی اهواز" و "کشت و صنعت نیشکر هفت تپه"، شورانگیز بود. نشان قدرت کارگرانی بود که متحد شده بودند.  کارگران این دو بخش با وجودیکه مدت ها صاحب تشکیلات و سازمان سندیکایی بودند، اما هیچوقت توان متحد کردن صفوف کارگران و ابراز وجود قدرتمند طبقاتی در مبارزه اقتصادی علیه کارفرما و دولت را پیدا نکردند. این نشان داد که می توان سندیکا داشت اما متحد نبود و تامین اتحاد کارگری به ابزارهای دیگری نیاز دارد. در بخش ٢ به این ابزارها می پردازم.

اما باز هم در باره اتحاد کارگری، فراموش نکنیم که  کارگران مرکز بزرگ صنعتی نیشکر هفت تپه نسل سوم کارگران این بخش اند. با توجه به وابستگی دو الی سه شرکت دیگر به این مجموعه ی بزرگ، زندگی  حدود ٣٠ تا ٤٠ هزار کارگر و خانواده هایشان به چرخیدن چرخهای این صنعت وابسته است و بعلاوه عملا  زندگی بالغ بر ٢٠٠ تا ٣٠٠ هزار نفر در شوش و منطقه به صورت غیر مستقیم به این بخش صنعتی گره خورده است. هر تغییر منفی در وضعیت کارگران، زندگی این بخش بزرگ مردم را هم تحت تاثیر قرار می دهد. و این دلیل پیوستن بخش بزرگی از ساکنین شوش و مغازه داران به اعتصاب کارگران بود.

اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه این بار توانست نه تنها هزاران کارگر این شرکت را متحدانه به میدان آورد بلکه خانواده های کارگران و بخش بزرگی از ساکنین شوش و مغازه داران را به حمایت از اعتصاب بکشاند.

این شرایط فوق العاده مهم، ظرفیت و قدرت عظیمی به کارگران این مرکز صنعتی بزرگ بخشیده است. اعتصاب اخیر این قدرت و عظمت و موقعیت ویژه را نمایندگی کرد. کارفرماها و دولت با وجود سرکوب وحشیانه و فریب و دلالی و دروغ، هنوز این دور تعرض طبقاتی کارگران را از سر نگذرانده اند. بعلاوه بخوبی می دانند با وجودی که  رهبران کارگران را دستگیر، شکنجه، اخراج و تهدید کرده اند، اما خطر بزرگ تری تهدیدشان می کند. خطر تکثیر شدن اتحاد کارگری الگوی اعتصابات هفت تپه و فولاد. این خطر اما تکثیر خواهد شد!
 

٢- سازمان

در بند یک گفتم اتحاد کارگران در دو مرکز بزرگ صنعتی "فولاد اهواز" و "نیشکر هفت تپه"  با ابزارها و شیوه های متفاوتی از سابق تامین شد. سندیکا تا این زمان سازمان کارگران این دو مرکز صنعتی بوده است. اما بدلیل ساختار بوروکراتیک و خصوصیت شیوه و سنت سندیکالیسم، نتوانسته بود، اتحاد سراسری کارگران و مبارزه ی رادیکال کارگری را تامین و نمایندگی کند. اما اعتصابات اخیر فولاد و هفت تپه این مرز را شکسته  و سنت و شیوه ی متفاوت را به ثبت رساند.

این شیوه و سنت، دخیل کردن اکثریت کارگران در تصمیم گیری برای شروع اعتصاب، ادامه اعتصاب، انتخاب شیوه های مبارزه مثل راه پیمایی و تجمع در شهرها، جلب توجه وحمایت مردم شوش و اهواز از کارگران  اساسا بدلیل وابستگی بخش بزرگی از مردم به کارکرد این شرکت ها، بود. دخالت مستقیم کارگران در مبارزه و تصمیم گیری در واقع ابزار و شیوه دیگری از اتحاد و سازمان کارگری و در سنت شورایی است. این نوع سازمان و سنت و شیوه بر پایه ی برگزاری مجامع عمومی کارگری، که در سنت سندیکایی غایب است، استوار می باشد. انتخاب هیاتهای نمایندگی حتی با ترکیبی از رهبران سابق سندیکا، باز بر این سنت استوار است. امروزه دیگر برای هر فرد کارگر فولاد و هفت تپه مثل روز روشن است که معنی دخالت جمعی کارگران و منفعت مجامع عمومی کارگری چیست، کارکرد و نتایجش کدام است! هر فرد کارگر می داند که  دیگر انتخاب هیات مدیره برای چند و چندین سال و بی دخالتی کارگران در سرنوشت کار و مبارزه شان بی معنی است. دیگر برای هر فرد کارگر روشن است که نماینده کارگر کسی است که اعتصاب شکن نیست، با کارفرما خوش وبش و سازش نمی کند. فریب وعده هایشان را نمی خورد. از دولت سرمایه داران نمی ترسد. به درجات زیادی می فهمد که رهبری جمعی یعنی مجمع عمومی. یعنی انتخاب نماینده برای مورد معین. یعنی اگر یک یا چند رهبر و نماینده دستگیر شد فردایش مجمع عمومی نمایندگان جدیدی انتخاب می کند و جلو می فرستد و دیگر هیچوقت بدون رهبر و بدون نماینده نیست. کارگر آگاه و رادیکال و سوسیالیست در میان کارگران برای قبول رهبری و مسولیت کم نیستند. بخصوص در این سنت و روش رهبر و نماینده کارگران دلش قرص است که کل کارگران و مجمع عمومی شان را پشت سر خود دارد.

این ها داده های اعتصابات اخیر خوزستان، در بیخ گوش قدرتمندترین مرکز صنایع نفت و پتروشیمی ایران است. می توان تصور کرد که کارگران این دو بخش این تحولات را ندیده اند؟ یا نشنیده اند؟ یا فعالین شان بی ارتباط بوده اند؟ نه. این غیر ممکن است. در جریان اعتصابات "صنعت ملی فولاد اهواز"، کارگران "صنعت فولاد خوزستان" که مرکز بزرگ تری است و با فولاد اهواز ارتباط نزدیکی با هم دارند، جنب و جوشهایی راه افتاد و اگر سرکوب مانع نمی شد، بدون شک این بخش کارگری هم به اعتصابات کارگری خوزستان می پیوستند. بویژه آنها هم خواستهای مشترک و همان مشکلات را که فولاد اهواز دارد، دارند.
 

٣- رهبری عملی و واقعی

درس و نقطه قدرت دیگر اعتصابات اخیر، عروج طیف وسیعی از رهبران کارگری جدید بود. رهبران رادیکال و آگاه و صاحب اتوریته و محبوب و مورد اعتماد در میان توده کارگران. آژیتاتورهای کارگری هم در فولاد و هم در هفت تپه. نمایندگان واقعی کارگری. نمایندگانی که الزاما با رای گیری بالا نیامده بودند، اما در عمل، رهبر عملی مبارزه و اتحاد کارگران بودند و شدند.

بعلاوه این رهبران و نمایندگان در میان خود اتحاد و انسجام داشتند. ایجاد کمیته های کارگری را در دستور قرار دادند. ارتباطات گسترده ای می رفت میان فعالین و رهبران کارگری در ابعاد وسیع تری بوجود آید. ارتباط  واقعی و همبستگی میان کارگران سوسیالیست و روشنفکران چپ دانشگاه ها، بوجود آمد.

رهبران رادیکال کارگری  با افق وسیع تر طبقاتی عروج کردند. آژیتاتورهای کارگری سخنرانی کردند و بر حفظ اتحاد و دخالت کارگران در سرنوشت خود تاکید نمودند.  تجمعات بزرگ کارگری در کارخانه و بیرون از آن در شهرهای شوش و اهواز برگزار کردند. مجامع عمومی برای تصمیم گیری در مورد اعتصاب، تاکتیک ها، حفظ اتحاد  و همبستگی دو بخش بزرگ کارگری، تشکیل شدند. 

امروز از هر کارگری در هفت تپه بپرسی آشکار و با صدای بلند می گوید  اسماعیل بخشی، علی نجاتی و طیف بیشتری از فعالین، رهبران و نمایندگان واقعی ما هستند. درفولاد هم همین است.

شکی نیست در جنبش طبقاتی کارگران همانند دیگر بخشهای جامعه سنتهای غیر کارگری هم عمل می کند. گرایشات غیر کارگری به نام کارگر وجود دارد. اما در اعتصابات اخیر این گرایشات و تفاوت ها، منزوی شدند. اکنون اعتصاب شکنی در میان کارگران و سازش با کارفرماها مذموم و زشت شده است. بعید است رهبر کارگری در میان گرایشات غیر کارگری و مماشات با کارفرما و دولت بتواند باز عروج کند. این کار خیلی سخت تر شده است.

این یک پیروزی و پیشروی برای طبقه کارگر ایران است که باید تکثیر و به سنت دیگر بخشهای کارگری تبدیل شود. از جمله تامین اتحاد سراسری کارگران دو مرکز بزرگ صنعتی، برگزاری مجامع عمومی، طرح شوراهای کارگری و مردمی،  کمیته های کارخانه. هیاتهای نمایندگی، ارتباطات کارگری با دیگر بخشهای جامعه  و با دانشگاه، به مصاف طلبیدن نمایندگان حاکمیت و مدعی اداره شورایی جامعه...!
 

٤-عامل عینی، عامل ذهنی

چه تاریخا در همه دنیا و چه بویژه در ایران این که طبقه کارگر بمثابه یک نیروی اجتماعی قدرتمند که چرخ های تولید و تامین نیازهای جامعه را می چرخاند، بعنوان عامل عینی توانایی کسب قدرت و اداره جامعه را دارد. اما خودآگاهی طبقه کارگر به مثابه یک طبقه واحد در یک کشور و یک طبقه جهانی و کمونیسم بعنوان ابزار مبارزه و کسب قدرت را کم دارد. 

اگر امروز به پیشروی مبارزه طبقاتی و بویژه اعتصابات اخیر دو مرکز صنعتی بزرگ ایران نگاه کنیم و سنت ها و شیوه ها و به مصاف طلبیدن سرمایه داران و حکامشان نگاه کنیم، می بینیم که افق پیشاروی مبارزات اقتصادی وسیاسی طبقه کارگر ایران این نوید را می دهد که می رود تا کمونیسم به ابزار مبارزه طبقه کارگر تبدیل شود.

اتفاقی که امروز در ایران افتاده  و در حال پیشروی است، حضور کمونیسم در صفوف مبارزه کارگران چپ و رادیکال و سوسیالییست است. در هیچ کجای دنیا به اندازه ایران کاپیتال مارکس و مانیفست روی میز فعالین و کارگران رادیکال و چپ وجود ندارد. آثاری که درمحافل کارگری دست به دست میگردند. در هیچ کجای دنیا چنین نیست. در ایران هم همانند کشورهای دیگر دنیا چه پیشرفته و چه عقبمانده، هنوز روشنفکران بورژوا و خرده بورژوا مشغول تفسیر کاپیتال و منطبق کردن آن با سرمایه داری و نوستالژی دولت رفاه و دمکراسی هستند. در ایران هم، مارکس و مانیفست در دست همین دسته از روشنفکران است که می خواهند در خدمت سرمایه ی  خودی وملی،  بخش خصوصی خوب است یا دولتی؟  بورژوازی ضد امپریالیست، تقدیس میهن بزرگ و افتخارات چند صد ساله تاریخ شاهنشاهی و کورش بزرگ و تجربه ملی و میهنی مصدق...، قرار دهند!

  اما کمونیسم ضد سرمایه داری در هر شکل و نوعش، ملی، خصوصی، دولتی، امپریالیستی و ... در ایران در صفوف کارگران سوسیالیست، می رود تا تفاوت خود را با کمونیسم بورژوایی و غیر کارگری نشان دهد.

زمانی که کارگران می گویند "راست ها خود را به ما نچسبانند" زمانی که چپ رادیکال و سوسیالیست دانشگاه  می گوید، دلقک های بورژوازی و دلالان مرتجع کسب کرسی در قدرت رویایی بعد از سرنگونی خود را به ما نچسبانند"... این تفاوت بسیار عیان و آشکار است. با هر معیاری بخواهید، این چیزی جز کمونیسم متعلق به طبقه کارگر نیست. این، جز کمونیسم و مارکسیسم ضد سرمایه داری و بورژوازی در هر لباس، نیست.  

این سنت کمونیسم بورژوایی پروغرب و همه باهمی نیست. سنت جریانی نیست که متحدین خود برای سرنگونی را در میان راست بورژوایی جستجو می کند. این سنت کمونیسم ملی نیست که متحدین خودرا در صفوف ناسیونالیست ها و اقوام و مذاهب یافته است. این سنت چپ  فرقه ای نیست که به پاندول نوسان بین چپ و راست تبدیل شده است. این سنت راست بورژوایی نوع ملی مذهبی، اصلاحات، شاهی، مجاهدینی، فرشگرد و ققنوس و غیره نیست. مرز بندی با راست چه در حاکمیت وچه در اپوزیسیون جواب دندان شکن رهبران اعتصابات کارگری بزرگ اخیر و اعتراضات دانشجویی به  همه ی آنها است. این همان بروزعامل ذهنی است که می رود در مبارزه طبقاتی کارگران ایران نقش ایفا کند!

 با تبدیل شدن کمونیسم به ابزار مبازه ی کارگران و رهبران کارگری و روشنفکران کمونیست و سوسیالیست،  برای اپوزیسیون بورژوایی شانسی باقی  نمی گذارد تا مبارزات کارگران و جنبش های رادیکال چپ را دستمایه ضدیت با رژیم و سرنگونی با حفظ نظام سرمایه داری و کسب قدرت بر شانه های طبقه کارگر کنند. انقلاب ٥٧ تکرار نمی شود. این پیام کارگران اعتصابات اخیر است!

این کمونیسم مارکس  است. کمونیسمی است که کمونیست های امروز ایران با افتخار در مقابل جلادان و شکنجه گران با سربلندی و افتخار از ان نام می برند.

حزب حکمتیست - خط رسمی به این کمونیسم متعلق است. کمونیسم و سنت های کمونیستی ما در تدوین و اتخاذ  سیاستهای کمونیستی و کارگری است که  مدت ها است در دسترس کارگران سوسیالیست و کمونیست های ایران قرار گرفته است. از جمله، "آژیتاتور کارگری"، "شبکه های محافل کارگران سوسیالیست"، "جنبش مجامع عمومی کارگری"، "جنبش کمیته های کمونیستی کارگری"، "تحزب کمونیستی طبقه کارگر"، "شوراهای کارگری و مردمی" ... و ایستادگی محکم، قاطع و کوبنده در مقابل اپوزیسیون بورژوایی و ناسیونالیسم و قوم پرستی و چپ بورژوایی پروغرب و ملی و مذهبی است!

 بارها و بارها باید تکرار کرد که پاسخ پیشروی عظیم طبقه کارگر ایران، همین تجربیات و درس هایی است که در راهی که هفت تپه و فولاد آغاز کردند نشان داده شد! این اتفاقی است که در زمین واقعی افتاده است. الگویی به دست داده شده است. و این کار کمونیست ها را آسان کرده است. دیگر لازم نیست من نوعی به ذهن خودم فشار بیاورم و دنبال راه بگردم. الگوی اتحاد کارگری به دست امده است. سازمان اجتماعی و توده ای طبقه کارگر تعیین و تجربه شده است ولو در شکل خام و اولیه اش، شورا و مجمع عمومی. هیات نمایندگی تشکیل شده و نشان داده شده است. کمیته های کارگری از کارگران رادیکال و سوسیالیست و پیشرو پایه گذاری شده است. آژیتاسیون های کارگری انجام شده است. رابطه مبارزه اقتصادی و سیاسی در زمین سفت و واقعی شوش و اهواز نشان داده شده است. دیگر به این ادعا که مبارزه اقتصادی رفرمیسم است پس مبارزه سیاسی چه شد، باید گفت از دنیا بی خبرید. اینجا ایران است. کارگران  دولت و کارفرما را به چالش کشیده اند. کارگران دولت را  بخاطر شکنجه کردن رهبران کارگری به محاکمه طلبیده اند. نماینده سرکوبگر ترین بخش دولت در اطلاعات سپاه پاسداران در مقابل این سوال که بیاید به عمل شنیع  غیر انسانی و ضدکارگری شکنجه ی کارگران، پاسخ دهد، به دالان مسجد خزید تا دروغش را به مجلسیان دیکته کند!  کارگران به کارفرما و دولت گفتند شما عرضه اداره ی این شرکت صنعتی عظیم را ندارید ما کارگران می توانیم. بحث بر سر این نیست و خواست کارگران هم این نبوده که صاحب شرکت شوند و خود کار کنند و سودش را به کارفرما بدهند. این یک ادعانامه ی واقعی است که در بطن آن کنترل کارگری بر تولید نهفته است. این ادعا که کارخانه وصنایع و جامعه دست کارگران باشد کسی بیکار و گرسنه و با حقوق معوقه نیست...

هنوز کارهای بیشتر و الگوهای هیجان انگیزتری از مبارزه اقتصادی و طبقاتی کارگران  که در همان حال مبارزه سیاسی شان است، در پیش است. الگوی هفت تپه و فولاد باید تکثیر شود. باید کل طبقه کارگر ایران این تجربه را بارها و بارها بررسی کنند، بخوانند، بیاموزند و  در صفوف خود رایج کنند و انتخاب کنند.

برخلاف شکست طلبان، دو اعتصاب بزرگ اخیر در خوزستان ایران، با این تجارب بسیار گرانبها یک پیشروی بزرگ برای طبقه کارگر ایران است. مبارزه طبقاتی و  ضد سرمایه داریی  که پشت کارفرماها و حاکمانشان را لرزاند و به تکاپو انداخت و هنوز هم یقه شان از آن رها نشده است. بقول یک فعال و رهبر کارگری این تازه آغاز کار است!

 

 خرداد ٩٨ (ژوئن ٢٠١٩)