چگونه پیروز شویم!

 

 

مظفر محمدی

 
فلاکت

اقتصاد و سیاست در ایران پدیده ای بسیار متناقض و پیچیده است.  سرمایه  در بخش تولید از  قبیل  تولید نفت، گاز، پتروشیمی ها، ماشین سازی ها،  فلز، معادن و ساخت و ساز و غیره به دلیل کار ارزان و کارگر خاموش سودهای کلانی عاید سرمایه داران کرده است. در زمینه مالی، تجارت و بازرگانی، صادرات و واردات، بانک داری، قاچاق کالا و مواد مخدر،  پول شویی و غیره هم سرمایه با انحصارات قدرتمندی که بخش بالای حاکمیت و نظامیون را پشت خود دارد، از طریق اختلاس و دزدی و فساد، سودهای سرسام آوری  به جیب سرمایه داران می ریزد. سوال این است که با این حجم بزرگ تولید و سرمایه مالی، چرا معیشت جامعه به فلاکت کشیده شده است.

 حدود بیست میلیون مزدبگیرو حقوق بگیران جامعه، چند رتبه زیر خط فقر زندگی می کنند و معیشت شان گرو گرفته شده و اکثریت جامعه، بشدت فلاکت زده و اسیر فقر وبیکاری و نداری و گرسنگی است. سود کلان سرمایه چه در بخش تولید و چه سرمایه مالی از طرفی و یک جامعه ی فلاکت زده در ایران از طرف دیگر، این تناقض را چگونه می توان پاسخ داد؟  

اولین و عینی ترین نتیجه این است  که آنچه که در جامعه ایران، ورشکسته می توان اسم گذاشت معیشت اکثریت ٩٠ درصدی مردم است. و این به معنای واقعی فلاکت در جامعه ایران است!

 پاسخ این است که حاکمیت سرمایه داری در ایران نمی خواهد بخشی از سودهای عظیم و کلان را به تولید کنندگان و زحمتکشان اختصاص دهد و جامعه را از  این فلاکت بگذراند. رهبران جمهوی اسلامی به مردم می گویند، کم بخورید، روزی یک وعده بخورید، کمربندها را سفت کنید.  پاسخ بورژوازی به فقر و گرسنگی جامعه حتی در کشورهای پیشرفته، سیاست ریاضت اقتصادی است. در نتیجه مساله اصلی این نیست که  اقتصاد در ایران بحران زده و بخشا ورشکسته است، بلکه بر سر این است که  بحران  جمهوری اسلامی از همان آغاز پیدایشش تا کنونی سیاسی بوده وهست.

 هنوز صدور انقلاب اسلامی سر جایش است. رقابتهای منطقه ای، تشکیل سپاه قدس و سازماندهی نیروهای نیابتی در کشورهای مختلف (عراق، سوریه، لبنان، یمن، افغانستان، بحرین و غیره)، اختصاص صدها میلیارد دلار به تاسیس و تغذیه و تسلیح این نیروها از سودهای بادآورده ی فوق، شعار نابودی اسراییل، باد زدن خصومت با امریکا، اختلاف بورژوازی پروغرب که بخشا در حاکمیت و یا در اپوزیسیون در داخل ایران هستند با انحصار قدرت در نهادی به نام بیت رهبری و ارگانهای وابسته  به آن چون نظامیون سپاه و بسیج، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه، قوه قضاییه و اکثریت مجلس شورای اسلامی و غیره، همگی دست به دست هم داده و بحران سیاسی جمهوری اسلامی را دایمی و تشدید کرده است. تا زمانی که این بحران سر جایش است، تخصیص بودجه و بخش بزرگی از سود سرمایه داران دولتی و خصوصی به نیروهای نیابتی در اولویت است. جمهوری اسلامی قدرت منطقه ایش را ضامن حیات خود می داند. در نتیجه نه اینکه نمی تواند بلکه نمیخواهد بخشی از آن سود را به معیشت مردم اختصاص دهد. معیشت مردم اولویت جمهوری اسلامی نیست.  به این معنی جمهوری اسلامی خطر از پایین را جدی نمی بیند!

 تعمیق و تشدید تخاصمات جمهوری اسلامی با دولت امریکا و اسراییل و تشدید تحریم ها و فشارهای مداوم سیاسی و اقتصادی بر جمهوری اسلامی که اخرینش تحریم صدورنفت است، باعث شده که همه ی نگاه ها به نتایج این سیاستها متمرکز گردد. عواقب این سیاستها به اینگونه است که:

 از طرفی کل حاکمیت و جناح هایش را علیرغم اختلافات، تنش ها و صفبندیهای بدرجه ای متفاوت، در مقابل این شرایط یک دست تر و در مقابل خطر پایین متحد و بکپارچه کرده است. اکنون نهاد دولت با روحانی و ظریف و سیاست خارجی و سیاستهای داخلی اقتصادی و غیره در بیت رهبری و حاکمیت آن متمرکز، هماهنگ و منحصر گشته است.

و از طرف دیگر در نتیجه ی فشارهای اقتصادی و معیشتی و فلاکت،  شکاف بین مردم و حاکمیت بمرحله انفجار رسیده که یک نمونه آن را در خیزش دیماه ٩٦ ، جامعه ایران تجربه کرد.

 برخلاف تصورات و توقعات اپوزیسیون بورژوایی که تغییر رژیم و یا براندازی جمهوری اسلامی در نتیجه ی فشارها از بالا را انتظار می کشند، هرگونه تغییری به نفع طبقه کارگر ایران و مردم، مبارزات و اعتراضات کارگری و توده ای است که در سالهای اخیر تشدید، آگاه تر و به درجه ای سازمانیافته تر شده و می شود. نقطه عطف این مبارزات خیزش دیماه و شعار نه اصلاح طلب، نه اصولگرا و اعتصابات سازمانیافته ی کارگری دوره اخیر است.

 در نتیجه هر اتفاقی در بالا بیفتد، از جمله تشدید تنش بین جمهوری اسلامی و امریکا و متحدینش، فروپاشی از بالا، انتقال قدرت به نظامیان و یا سازش و مذاکره و حل و فصل تنش ها و توافق بر سر برجام دیگر و غیره را طبقه کارگر و فعالین و رهبران کارگری و سیاسی در میان اقشار زحمتکش و تحت ستم باید مدام رصد کرده و بعنوان فاکتورهای محتمل در سیاستهای خود بگنجانند. اما مردم ایران در حل و فصل این اختلافات و درگیری ها و یا توافقات از بالا عملا نقشی نمی توانند بازی کنند.  باید متوجه بود که این میدان بازی طبقه کارگر و مردم نیست. از زاویه منفعت طبقه کارگر ایران و مردم ستمدیده،  تخاصم اصلی بین مردم وحاکمیت سرمایه داران در ایران است.

 

نبردهای عظیمی در پیش است

جامعه فلاکت زده ایران لبریز از بی اعتمادی و نفرت از جمهوری اسلامی است.  جامعه خشمگین و آبستن شورش، عصیان و طغیانهای خودبخودی و غیر قابل پیشبینی است. اما روی دیگر سکه ی فلاکت  می تواند استیصال و یاس و ناامیدی و انتظار مردم باشد.

 سرنگونی جمهوری اسلامی برای اکثریت عظیم کارگران و زحمتکشان و زنان ایران که اسیر فقر و فلاکت و گرسنگی و تبعیض و ستم هستند، یک خواست است.  جمهوری اسلامی عامل فلاکت اجتماعی و مانعی بر سر راه آزادی و برابری و خوشبختی جامعه است. این مانع باید برداشته شود. اما چگونه و از چه راه  و با چه ابزارهایی؟

 چگونه می توان نیروی عظیم چند ده میلیونی جامعه ی فلاکت زده و خشمگین را به سمت و سویی هدایت کرد که در نتیجه ی آن پیروز بیرون آید؟  با کدام سیاست و ابزار و کدام شیوه ی مبارزه و فشار طبقاتی و اجتماعی می توان معیشت خود را از گلوی سرمایه داری فربه ایران بیرون کشید؟ عوامل و موانع کار چیست؟

 طبقه کارگر مزد بگیر بالای ٢٠ میلیون و ده میلیون بیکار در شرایط معین سود کلان سرمایه ها و زندگی فلاکت بار، مبارزاتی جدی و پیگیر و سازمانیافته و سراسری پیش پای خود دارد. مبارزاتی برای دفاع از معیشت و فشار بر سرمایه داران و دولت و مجبور کردنشان به  تامین زندگی قابل قبول اکثریت کارگران و محرومان جامعه.

 یک مانع جدی بر سر راه این مبارزات علاوه بر سرکوب رژیم، سیاست و نیروهایی است که می گویند جمهوری اسلامی بدلیل ورشکستگی اقتصادی و تحریم ها نمی تواند معیشت مردم را تامین کند. این در واقع آب پاکی بر مبارزات کارگران و مردم می ریزد که نتیجه اش تسلیم، استیصال و انتظار و یا چشم دوختن به ناجیانی در واشنگتن تا ریاض و تل آویو است.

 ناجیان دروغین و دشمنان مردم تلاش می کنند با تهدید و ایجاد ناتوی عربی، تحریم اقتصادی، آلترناتیو سازیهای از نوکران خود در میان بورژوازی پروغرب و فدرالیست ها و ناسیونالیستهای اقوام مختلف و حقنه کردن این نیروهای ارتجاعی و ضد کارگر و ضد کمونیسم بعنوان رهبر مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی، به ایجاد حکومت بورژوایی دیگر و متحد خود در منطقه برسند.

 طبقه کارگر و بویژه بخش آگاه آن بدوا باید این سیاست ضدکارگری را رد کند و  با نیروی خود و شیوه های مبارزه و فشار طبقاتی و اجتماعی، معیشت خود را از گلوی سرمایه داران فربه و دولتشان بیرون بکشد. این کار غیرممکن نیست.

 در نظام جمهوری اسلامی از بدو حاکمیت تا کنون هر مبارزه ای ولو برای یک ذره بهبود معیشت و رفاه و ولو برای یک ذره آزادی و حرمت انسانی، سیاسی است. وقتی کارگر حقوق معوقه اش را می خواهد، با اسلحه سراغش می آیند. وقتی زن روسری اجباری نمی خواهد، با زندان روبرو است. در نتیجه هر مبارزه برای نان و آزادی در جمهوری اسلامی سیاسی شده است. و در این جدال، مبارزه اقتصادی طبقه کارگر شاغل و بیکارو خواست تامین معیشت مردم، در همان حال مبارزه سیاسی در مقابل سرکوب عریان است. مبارزات اقتصادی و برای معیشت برنده ترین ابزار ضد سرمایه داری طبقه کارگر است. اعتصابات کارگری سیاسی ترین اقدام طبقه کارگر است. طبقه کارگر ابزار دیگری جز مبارزه اقتصادی و اعتصاب و اعتراض برای پس زدن سرکوب و دفاع از معیشت خود و عقب نشاندن سرمایه داران و دولت ندارد.

 جمهوری اسلامی هر اعتراض و اعتصاب و تجمع و تشکلی را خطری برای حاکمیت خود می بیند و با تمام قوا به جنگش می رود. اما این جدال و مبارزات روزمره طبقه کارگر برای دستمزد بیشتر، بیمه بیکاری، تامین معیشت مردم، آزادی تشکل و تحزب  و حمایت و هدایت مبارزات اجتماعی آزادیخواهانه زنان و جوانان در ادامه خودش به جایی می رسد که رژیم بطور واقعی توان حکومت کردن را از دست می دهد. فشار این مبارزات می تواند رژیم را آنقدر به عقب بنشاند که پشتش را به دیوار زده و راه فراری برایش باقی نماند. به این معنی یا باید به خواستهای معیشتی کارگران و زحمتکشان و گرسنگان و خواستهای آزادیخواهانه ی جامعه تسلیم شده و تن در دردهد یا برود.

 جواب طبقه کارگر به سرنگونی جمهوری اسلامی جز این نیست. هر جواب و راه حل بورژوایی و تهدید و تحریم و ایجاد فضای جنگی و ناامن، مخل راه حل و شیوه ها و ابزارهای طبقه کارگر و کل محرومان جامعه علیه جمهوری اسلامی است.

 در دل این مبارزات بطور قطع و عملا اتحاد و تشکل و تحزب و سراسری شدن مبارزه ی طبقه کارگر اجتناب ناپذیر است. همچنین در دل این مبارزات، طبقه کارگر به توانایی برای هدایت و رهبری مبارزه کل جامعه برای رفاه و آزادی می رسد. در غیر این صورت طبقه کارگر خود بخود رهبر جامعه نمی شود. خودبخود به نیرویی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و  تحقق انقلاب کارگری تبدیل نمی شود.

 بورژوازی ناسیونالیست و پروغرب، ناسیونالیست های کرد و لر و ترک و عرب و بلوچ، سربازان سیاستهای امپریالیستی و رقابتهای دول مرتجع منطقه و جمهوری اسلامی و مخل مبارزه طبقه کارگر و ستمکشان و محرومان و گرسنگان  هستند. این طیف مخالف جمهوری اسلامی و برانداز، از همین امروز ضد انقلابی اند. انقلاب اجتماعی و کارگری از پایین زیر پای کل بورژوازی در حاکمیت و در اپوزیسیون را خالی کرده و بر نظام سرمایه داری خط بطلان می کشد!

امریکا و متحدینش در ایران و منطقه، حتی زمانی که اسما و در حاشیه، از مبارزات کارگران و زحمتکشان و زنان اسم می برند، این مبارزات را تنها و تنها بعنوان ابزار و سیاهی لشکر خود برای جابجایی قدرت خواه با سازش و خواه با تغییر رژیم "رژیم چنج"، نگاه می کنند. در این سناریو، هر تغییر در حاکمیت از بالا و یا فشار از پایین در خدمت این سیاست امپریالیستی و بورژوایی، به معنای تغییری جدی در زندگی مردم و تامین رفاه و آزادی و برابری نیست. طبقه کارگر و مردم ستمدیده ایران از تجارب انقلاب ٥٧ و انقلابات بهار عربی آموخته اند و خواهان دست به دست شدن قدرت در میان جناح های گوناگون بورژوازی نیستند. خواهان انقلابی که  حسنی مبارک را بر میدارد و ژنرال سیسی را بجایش می نشاند نیستند. خواهان انقلابی که شاه را می برد و خمینی را می آورد، نیستند. خواهان انقلابی که خامنه ای و جمهوری اسلامی را بر میدارد و طیف دیگری از بورژوازی اپوزیسیون چه در داخل و چه در خارج از ایران، که از همین حالا برای قدرت گیری کفش و کلاه کرده اند، نیستند.

 نبردهای عظیمی در پیش است. جمهوری اسلامی نیروهای سپاه قدس را از کشورهای همسایه بسیج کرده و به رخ مردم می کشد. رهبران رژیم صراحتا می گویند برای نجات شان حزب الله وحشد شعبی و فاطمیون و زینبیون و  حوثی ها را خواهند آورد. اعتراف به نبرد پیشاروی حاکمیت و مردم از این عیان تر بیان نمی شود.

 در نتیجه مسایلی چون شرایط عینی و ذهنی، کارگر حزب ندارد، تشکل توده ای ندارد، پراکنده است، متحد نیست و غیره جز طفره رفتن از جواب به این شرایط معین و نبردهای جاری آن نیست. تحولات پیشارو منتظر تامین شرایط ذهنی نمی شود. هر اندازه زمان که در پیش است و خیلی هم کوتاه است باید به این شرایط بهر درجه ممکن نزدیک شد و در ادامه و نبرد کنان طبقه کارگر جایگاه واقعی خود را به عنوان نیروی تعیین کننده سرنوشت قیام و انقلاب پیدا کند. در شرایط انقلابی طبقه کارگر در یک ماه بیش از چند ده سال می آموزد، خودش را بالا می کشد و معنی عملی اتحاد، همبستگی و برادری طبقاتیش را می فهمد و آگاه می شود.

 طبقه کارگر ایران ضد سرمایه دار است و این را موقعیت اجتماعی و طبقاتیش به او می گوید و ضد رژیم است چون آن را حکومت سرمایه داران می داند و رژیم را با نظامیان و پلیسش در مقابل اعتراضات و اعتصاباتش  در عمل و هر روزه به عنوان نماینده و مدافع منفعت کارفرما دیده است. و این مدام اتفاق می افتد. حتی حقوق معوقه اش را میخواهد فورا پلیس و اسلحه برای دفاع از کارفرمای خاطی و دزد دستمزد کارگران گسیل می شود.

 نبردی که آغاز شده است متوقف نمی شود. باید این جدال را به پیروزی رساند. گاهی فاصله های بین اعتراضات گسترده سوالی را مطرح میکند یا نگرانی ای را باعث می شود. اما هر فاصله نشان از آرامش قبل از طوفان بعدی است. این قانون عمومی نیست. صحبت از شرایط معین ایران است که فاکتورهایش آن را به ما می گویند.

 
از تجارب گذشته بیاموزیم

تجارب انقلاب ٥٧ و درسهایش برای دونسل بعد از انقلاب و حتی آنهایی که در انقلاب بودند اما فراموش کرده اند، حیاتی، آموزنده و مثل نان شب لازم است. جوانان بخصوص نسل جدید طبقه کارگر باید از درسهای انقلاب ٥٧ و درسهای انقلابات بهار عربی بیاموزند.

 در انقلاب ٥٧ درحالی که طبقه کارگر پیروزی قیام را تامین کرد، اما طبقه متوسط به صحنه آمد. بازاریان، روشنفکران و یقه سفیدها، همه دور خمینی جمع شدند.  خمینی با وعده هایش یک نیرو وجنبش اسلامی تود ای سازمان داد. بازاریها او را حافظ مالکیت خصوصی خود می دانستند و امکانات مالی گسترده ای در اختیار روحانیون قرار دادند.  روشنفکران او را ناسیونالیست و ملی و مبارز ضد امپریالیست نامیدند. علاوه بر طبقه متوسط، زحمتکشان فریب وعده هایش را خوردند. او را عدالتخواه و کسی که ثروت را عادلانه توزیع می کند و قدرت را از ثروتمندان به فقرا منتقل می کند دانستند. توده هایی که سرسختانه راهپیمایی می کردند بیشتر از محلات فقیر نشین و حلبی آبادها بودند. روستاییان او را کسی می دانستند که انها را از نعمت زمین و راه و آب و برق و مدرسه و رفاه برخوردار می کند. کاری که انقلاب سفید شاه نکرد. در انقلاب سفید نظام ارباب رعیتی بر افتاد اما اربابان سابق مالکین زمین های بزرگ و مراتع و آب و مکانیزه کردن کشاورزی شدند و به سرمایه داران بزرگ تبدیل گشتند.

 خمینی مدعی شد که روحانیون حکومت نخواهند کرد و زنان حقوق برابر خواهند داشت. سکولارها در پاریس اسلامی شدند. نظام ارتش به خدمت بورژوازی جدید به رهبری خمینی درآمد. ارتش همیشه نیروی حامی جناح بورژوازی پیروز است.

همه ی این فاکتورها کمک کرد تا شاه برود و خمینی از نزدیکانش شورای انقلاب را تشکیل دهد. این در حالی بود که کارگران نفت و حمل و نقل چرخهای صنعت را متوقف کردند.  چریک ها و همافرها گارد شاهنشاهی را عقب زدند، مردم انقلابی سنگرهای خیابانی ایجاد کردند... "لوموند  پاریس ان را کمون پاریس نام گذاشت". سلاح دست مردم از نوجوانان تا سالمندان افتاد. اما در غیاب صف مستقل طبقاتی کارگران، حکومت دست کمیته های اسلامی افتاد. کمیته ها بر شهرها حاکم شدند. در مناطقی چون کردستان، بلوچستان خوزستان و... سازمانهایی ایجاد و یا احیا شدند. اما جز در کردستان وبرای مدت معینی مقاومت موثری سازمان داده نشد. شبکه های مذهبی مثل امروز مدیای مجازی با چند ده هزار مشترک نداشتند، اما این شبکه ها در مناطق فقیر نشین و جمعیت شهری وسیعا پخش نشریات و اخبار واعلامیه ها و نوارهای خمینی را بر عهده گرفتند. این ها اعتراضات را به سمت وسویی که خودمی خواستند هدایت کردند. مواد غذایی و سوخت و نیازهای مردم را توزیع و قیمت ها را تعیین می کردند. مجری قوانین راهنمایی و رانندگی شدند. کمیته ها را روحانیون هدایت می کردند.

 شبکه های مذهبی محدودیت و ممنوعیت های نیروهای چپ برای ایجاد اتحادیه های کارگری و سازمانهای محلی را نداشتند. اما ناتوانی نیروهای چپ اساسا نه بدلیل محدودیتها، بلکه به دلیل بی افقی سیاسیشان بود. ناتوانی سازمان های چپ ناشی ازسیاست های چریکی غیر اجتماعی و بی افقی برای خیز برداشتن بسوی کسب قدرت بود.حزب توده که سنت خودش را داشت، با اسلامی ها  در حشر و نشر بود و به خدمت آنها در آمد. من معتقدم همان چپ چریکی هم اگر افق قدرت گیری سیاسی را داشت، با همان نیروی موجود چپ ایران و با اتکا به شوراهای کارگری که مدعی شرکت در دولت موقت خمینی بود، می توانست بجای شورای انقلاب خمینی و دولت موقتش، دولت موازی تشکیل دهد و مبارزه بر سر قدرت را تا انتها ببرد. اما چپ چریکی و غیر چریکی آندوره، فاقد این افق سیاسی بوده و نهایتا با توهم به جناح خمینی بعنوان ضد امپریالیست، بخشا به خدمت او در آمده و دولت موقت خمینی امکان پیدا کرد تا چپ و کمونیست ها ی کارگر و غیر کارگر و شوراخواهان را سرکوب و قتل عام کند.

 بخشی از چپ امروز هم متاسفانه در محافل روشنفکری وحتی  دربخش کارگری و درون فعالین آن و در دانشگاه ها همان سنت قدیم وحاشیه ای و گروه فشار را نمایندگی می کنند. در حالیکه جامعه در تب و تاب و فقر و فلاکت و گرسنگی و مصیبتهای طبیعت رنج می برد و دست به گریبان است، این محافل به جنگ مواضع مشغول و سرگرم اند. محافل و سازمانهای چپ ضد حزبی هم، تحزب کمونیستی کارگری را به خود کارگران یا آینده ی نامعلوم و موهوم موکول می کنند.
 

صف مستقل طبقاتی و رهبری طبقه کارگر ضامن پیروزی است.

در شرایط کنونی ایران ما با دو فاکتور مهم به نفع طبقه کارگر و زحمتکشان روبرو هستیم:

یکم- این است که حکومت اسلامی و اسلام مرده است.روحانیت دیگری این بار با روسری مریم رجوی های مجاهدین عروج نخواهد کرد.

دوم- بورژوازی اپوزیسیون، سازمان، عناصر و شخصیت با نفوذ و غیر فاسد ندارد. بخشی دور رضا پهلوی جمع شده اند بلکه از او مترسکی بسازند و خود را به آن اویزان کنند. در حالی که شاه و سلطنت به ایران باز نمی گردد. نظام شاهی مرده و به تاریخ سپرده شده است.

 اما خطری که منفعت طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه را تهدید می کند، ادغام شدن و گم شدن طبقه کارگر و استقلال طبقاتی اش در سناریوهای همه با همی طبقات و اقشار بورژوایی و خرده بورژوایی و غیر کارگر است. تجربه انقلاب ٥٧ و انقلابات بهار عربی این را به عیان نشان داده است

اساسی ترین درسی که در این انقلابات گرفته ایم، ضرورت  وجود صف مستقل طبقاتی است.

 طبقه کارگر ایران به حکم ٤ دهه مبارزه و نبرد علیه کارفرما و سرمایه داران هر بار و درهر اعتصابی در مقابل دولت بعنوان نماینده طبقه سرمایه دار با پلیس و نظامیان و اسلحه اش قرار گرفته است. و مبارزه خود بخود ضد دولت و سیاسی شده است. اما ضد رژیم بودن و سیاسی بودن طبقه، بدون صف مستقل طبقاتی علیه سرمایه داری چیزی عاید طبقه کارگر نمی کند. ضد رژیم ها فراوانند. سیاسیون هم فراوانند. کل بورژوازی در اپوزیسیون از اصلاح طلب تا برانداز سیاسی اند و سیاست می کنند. طبقه کارگر بخشی و شعبه ای از این نیروهای ضد رژیم و سرنگونی طلب نیست. طبقه کارگر صف مستقل، سیاست مستقل و آلترناتیو مستقل  خود را می خواهد. این حیاتی ترین تضمین پیروزی طبقه کارگر است.

طبقه کارگر سرباز و سیاهی لشکر خلق و توده های بی شکل و همه باهمی هیچ جریان و رهبری و نیروی سیاسی دیگری نیست. هیچ قشر و جناحی از سرمایه داران در دوران ما انقلابی نیست. همگی در سرکوب کارگران و حفظ ماشین حکومتی شان سهیمند. از خرده بورژوازی هم جز تزلزل و هرج و مرج نباید انتظار داشت. تنها طبقه کارگر می تواند یک مبارزه  پیروزمند را رهبری کند. کافی است بگویید رهبری مبارزه دست طبقه کارگر نبود تا دلیل  شکست همه ی مبارزات و قیام ها و انقلابات از ٥٧ تا بهار عربی دوران ما را بدانید. رهبری طبقه کارگر شرط پیروزی است.

 اما این رهبری خودبخود حاصل نمی شود. در شرایط کنونی و در مبارزات و خیزشهای عمومی و اجتماعی امروز ایران و یا قیام آتی، ممکن و محتمل است که کارگران نتوانند رهبری را به دست بگیرند. چرا که اوضاع بحرانی ایران ممکن است این فرصت را به ما ندهد که برای این رهبری خود را آماده کنیم. اما در این اوضاع و شرایط معین و توازن قوا، کارگران باید بدانند که هر نیرویی وهر رهبری ای که بخواهد به نیروی مردم برای رسیدن به اهدافش تکیه کند، نمی تواند از نیروی آنها صرفنظر کند. همین امروز بورژوازی اپوزیسیون به اعتصابات کارگری پشت بسته اند، تا بعنوان نیروی خود برای تغییر و جابجایی قدرت استفاده کنند.

 طبقه کارگر در مبارزات امروزه نقش موثر و تعیین کننده دارد. اما در این مبارزات باید بداند که چه نصیب او می شود. به وعده و وعید باور نکند. به صف مستقل خود، سازمان خود و قدرت خود متکی باشد. هر جریان و رهبری که بخواهد بر نیروی کارگران در پیشبرد مبارزات حساب کند، باید صف مستقل کارگران و رهبری رهبران کارگران را بپذیرد. این آن تضمینی است که کارگران در بدو ورود به هر مبارزه و ائتلافی از رهبران و نیروهای غیرکارگری می خواهد. استقلال طبقه کارگر چیزی است  که هرگز نباید فراموش شود. نباید به کسی اجازه داد بخاطر وحدت طلبی خلق و  همه باهم، چشم پوشی کارگران از صف مستقل شان را موعظه کنند. نباید اجازه داد وحدت طلبی همه با همی، کارگران را به سازش با دشمنان بکشاند. نباید کارگران را بخاطر اینکه "وحدت همه باهمی خراب می شود" از جنگ و جدال خود برای رهایی باز دارند. توده های مردم باید بیاموزند و بدانند که منفعتشان در قدرت گرفتن طبقه کارگر است. 

 طبقه کارگر از هم اکنون و در تحولات پیشارو نباید فریب وعده های جناح های مختلف بورژوازی را بخورد. وقتی خمینی سر کار آمد نیرویی نبود بگوید چه بر سر وعده های توزیع ثروت و تحویل قدرت به فقر آمدا؟ همه پس نشسته و وعده هایش را باور کرده و به جمهوری اسلامی فرصت دادند تا شوراهای کارگری  را منحل و اسلحه هارا از دست مردم در آورد. اما امروز طبقه کارگر و محرومان جامعه نمی توانند و نباید به وعده و وعیدها باور کنند مگر اینکه خود اجرای آن را تضمین کرده باشند. و این تضمین  همان صف مستقل طبقاتی کارگران با سازمانهای شورایی و کمونیستی  است.

 این که چگونه صف مستقل طبقاتی کارگران تامین می شود و کدام نیرو و حزب و سازمان کمونیستی و کارگری خواهد توانست طبقه کارگر و زحمتکشان را بسیج کند و سازمان دهد باید از همین حالا جواب بگیرد. این سوالی نیست که بعدا آیندگان در تظاهرات خیابانی به آن جواب دهند.
 

بدون  کمونیسم امیدی به پیروزی نیست

قیام بهمن با فداکاری توده های کارگر و زحمتکش و محرومان رژیم شاه را بزیر کشید و طعم پیروزی روزهای قیام را ما چشیدیم و به قدرت خود واقف شدیم. اما نتیجه ی قیام از آن ما نشد. و طعم  تلخ شکست قیام را هم چشیدیم و عواقب آن را  چهار دهه است می بینیم و متحمل شدیم. اگر ازقیام بهمن تنها یک درس را آموخته باشیم تمام آنچه را که باید، آموخته ایم. کارگران و زحمتکشان در قیام بهمن با عشق به رهایی و مبارزه و فداکاری و مبارزه قهرآمیز و مسلحانه شرکت کردند. اما معلوم شد که این فداکاری لازم بود اما کافی نیست. کارگران بدون علم به شرایط رهایی بدون کمونیسم بجایی نخواهند رسید. اگر از قیام بهمن همین تنها درس را آموخته باشیم، پیروزی قیام بعدی ما قطعی است.

  بورژوازی حاکم اروپا در پیامی به واشنگتن گزارش دادند که، "شاه ماندنی نیست. با خمینی کنار بیایید زیرا او ضد کمونیست است". این تجربه به طبقه کارگر آموخته است که بدون کمونیسم به عنوان ابزار مبارزه و بدون حزب کمونیستی اش امیدی به پیروزی نیست. حزب کمونیست کارگران مثل ستاد رهبری مبارزه ی طبقه کارگر در همه ی عرصه های مبارزه است. جای حزب کارگران را هیچ سازمانی نمی تواند بگیرد.

 تحزب کمونیستی طبقه کارگر از تظاهرات خیابانی و حتی قیام توده ای در نمی آید. از اعتصابات و اعتراضات کارگری و سازمانهای توده ای کارگری و اتحاد صف و طیف کارگران کمونیست و سوسیالیست که این مبارزات را همین امروز رهبری می کنند در می آید.

 قیام آتی به معنای اعتصاب پشت اعتصاب، جنگ پشت جنگ و قیام پشت قیام، تا پیروزی است. کارگران در این مصاف چیزی جز زنجیرهای بندگی و بردگی مزدی خود را از دست نمی دهند. در این کارزار هر کارگری به یک رزمنده برای رهایی تبدیل می شود. چرا که دیگر نمی خواهد برده مزدی باقی بماند. میخواهد از زندگی نکبت بار که هر لحظه تحملش مرگی است، برای همیشه خلاص شود. پیروزی قیام ما پیروزی بشریت است. کارگران ناجی بشریت اند. امید به پیروزی و شورو شوق مبارزه و عشق پایان ناپذیر به آزادی و رهایی لازمه ی پیروزی است. و تنها و تنها کمونیسم ابزار این پیروزی است!
 

قبل از هر اقدامی تا انتهای آن را پیشبینی کنید!

 این جمله معروف انگلس است که میگوید، "با قیام بازی نکنید!". برای هر عمل و اقدام و حرکتی اگر تا انتهای آن را پیش بینی نکرده اید به آن دست نزنید. وقتی قیام را شروع کردید، توقف در آن و فکر کردن به فردای آن و ایستادن و نقشه کشیدن دیر شده و شکست دست شما را می بوسد. باید قبل از دست زدن به قیام  حرکتهای فردا و فرداهای بعد از آن را پیشبینی و تعیین کرده باشید. باید فکر همه چیز را کرده باشید...

 در قیام بهمن این قیام کنندگان نبودند که تعیین کنند رادیو تلویزیون را که گرفتند چه باید بگویند. وقتی پادگان ها را گرفتند با آن چه کنند؟ با بانک ها و پولی که داشتند چه کنند؟ برعکس این رهبران قلابی و تحمیل شده به مردم بودند که در رادیو و تلویزیون پیام خمینی را خواندند و پادگان ها را حفظ  و بانک ها و پولش را تصرف کردند.

 تمام هنر خمینی و پیام او و برنامه او این بود که "شاه برود". قیام کنندگان شاه را فراری دادند اما کل دستگاه های دولتی و نظامی و بوروکراسی اداری و قضایی و نظام اقتصادی سرمایه دارانه دست نخورده باقی ماند. خمینی و حامیان بین المللیش از قبل می دانستند چه کنند. از قبل می دانستند که انحلال دستگاه های دولتی و نظامی و اقتصادی به معنای پیروزی قیام و انقلاب به نفع کارگران و زحمتکشان است. حکام سرمایه داری بین المللی خمینی و اعوان وانصارش را برای حفظ نظام سرمایه دارانه از قیام کارگران و انقلاب زحمتکشان لایق و مناسب دانستند، شاه را بیرون کردند و او را بعنوان رهبر جلو انداخته و خمینی را بر تخت سلطنت اسلامی با حفظ همه نهادهای نظام سرمایه داری، نشاندند.

 بورژوازی ایران و حامیان بین المللی شان پشت پرده با دشمنان مردم به توافق رسیدند. ارتش را عقب کشیدند. و از همان وقت خمینی گفت به پادگان ها حمله نکنید. ارتش به ما پیوسته است. و این " ما " خمینی به تنهایی نبود بلکه طبقه اش بود. حرکتهای انقلابی مردم را مهار کردند. گفتند اعتصابات را پایان دهید. خمینی گفت قیام تمام شد. ما فرمان جهاد ندادیم..

ولی ما قیام کنندگان حتی یک روز بعد از قیام و رفتن شاه را پیشبینی نکردیم و قیام را تا پیروزی بر این نظام ادامه ندادیم. و همه فداکاری و شوق مبارزه و امید و ارزوهایمان یکجا به کیسه جمهوری اسلامی ریخته شد. شاه رفت، خمینی آمد. و این برای انها پایان قیام و انقلاب و به معنای پیروزیشان بود و شکست ما.

 ما حساب نکردیم که دولت دستگاه سرکوب سازمانیافته یک طبقه است نه یک فرد. شاه منفعت یک طبقه را نمایندگی می کرد. با رفتن او می بایست طبقه اش هم از قدرت و ثروت خلع ید شود. اما قیام بهمن طبقه حاکم بر جامعه و دستگاههای سرکوبش را از بین نبرد. یک فرد را کنار زد و یکی دیگر را با همان نظام طبقاتی جانشین کرد. هیچ چیزی تغییر نکرد. چون قیام و انقلاب ما از پیشی تعیین نکرده بود که این تنها شاه نیست، فرد نیست که باید سرنگون شود بلکه کل دستگاه ها و نظم و نظام یک طبقه است که باید با تمام ارکانهای دولتی ونظامی واقتصادیش در هم کوبیده شود. شاه رفت و یک نماینده سرمایه داران اما بدون تاج و با عمامه آمد و از فردای قیام وزارت کار همان وزارت کار، دستگاه قضایی همان، ارتش همان ارتش و ساواک جایش را به ساواما پلیس مخفی جمهوری اسلامی داد. اعدام چند نفر دولتی و نظامی و ساواکی هیچ تغییری در سیستم دولتی و قضایی و امنیتی و پلیسی نداد.

 قیام کنندگان نفهمیدند که با یک طبقه طرف حساب هستند که باید با همه دستگاه های دولتی و نظامی وپلیسی و قضایی و اداری اش داغان شود. همه ی قوانینش سوزانده شوند و دولت و قوانین یک طبقه دیگر یعنی کارگران و زحمتکشان جایگزین شود. قیام بهمن شکست خورد. و درسی که ما گرفته ایم این است که در قیام بعدی متوقف نمی شویم تا زمانی  کل نظام حکومتی سیاسی و  نظامی و اقتصادیش را زیر و رو نکنیم. تا همه ی دشمنان خود در دولت و مجلس و سپاه و ارتش و قوه قضاییه و پلیس علنی و مخفی سرکوبگر را بزیر نکشیم و سران رژیم را از خرد و درشت و از آغاز جمهوری اسلامی تا کنون، به دست محاکمه نسپریم.
 

به خلع سلاح تن ندهید !

در قیام بهمن، قیام کنندگان برای گرفتن پادگان ها صدها کشته دادند.اما خمینی گفت ارتش به ما پیوسته است به ارتش حمله نکنید. و این همان ارتشی است که خمینی از شاه هدیه گرفت و چهاردهه است به سرمایه داری ایران خدمت می کند! جمهوری اسلامی به بهانه های مختلف توده ها را خلع سلاح کرد. یک روز گفتند تفنگهای عجیب و غریبی دست مردم افتاده و خطرناک است. گفتند تفنگ ها اموال جمهوری اسلامی است. گفتند شما طرز بکار بردن اسلحه را نمی دانید. یک روز گفتند بیایید جواز بگیرید... به این بهانه ها مردم مسلح را خلع سلاح کردند. این اشتباه را هر گز نباید تکرار کنیم. خلع سلام مردم بعد از قیام درسی است که هیچ وقت فراموش نمی کنیم. در هیچ شرایطی به خلع سلاح تن ندهیم. سلاح در دست مردم باید بماند. تسلیح عمومی بجای ارتش و پلیس و غیره ضامن پیروزی و حفظ پیروزی است.

ارتش باید خلع سلاح و منحل شود و تسلیح عمومی جای ان را بگیرد. اسلحه دست مردم و حکومت شورایی شان ضامن امنیت و آسایش و قدرت حکومت کارگران و مردم زحمتکش است.

 بورژوازی مسلح است و ما هم باید مسلح باشیم. هر کسی از مردم و بخصوص کارگران بخواهد اسلحه را زمین بگذارد و خلع سلاح شوند، خواهان شکست انها است. خلع سلاح کارگران تنها زمانی است که شکست خورده باشند.

 

 اردیبهشت ٩٨ (مه ٢٠١٩)