"فصل دستمزدها"

طبقه کارگر کجا ایستاده است؟

 

 

 مظفر محمدی


کسی هست فکر کند که بعد از ٤ دهه مبارزه بر سر افزایش دستمزد در دل بحران های اقتصادی و گرانی و تورم افسار گسیخته و تا حد گرسنگی و فلاکت اجتماعی، ناآگاهی وجود دارد؟ امروز نه تنها هر تک کارگری بلکه حتی بورژوازی هم می داند که سبد معیشت خانواده کارگری که گرسنگی نکشد و زیر خط فقر زندگی نکند و کودکانش کار نکنند و برای تامین معیشت و نان تن فروشی نکند و یا از فرط استیصال و گرسنگی خودکشی نکند و یا کلیه اش را نفروشد...، باید چقدر باشد. از نظر بورژواهایی که سنگ کارگر را به سینه می زنند حداقل دستمزد کارگر در شرایط کنونی ایران بالای ۵ و ٦ میلیون تومان در ماه است. بنا بر این در اسفند ماه ۹٧ هم مساله افزایش دستمزد و اینکه حداقل آن چقدر باشد سوال و کلید مفقوده ای نیست که کسی دنبال آن بگردد و کشف و پیدایش کند.

اما از زاویه طبقه کارگرامروز ایران، مساله دستمزد و حداقل دستمزد به مسایل بسیار عدیده دیگری مربوط و موضوعی مرکب و بهم پیوسته است که بدون توجه به آن، افزایش حداقل دستمزد در همان حدی که بخشی  از خود بورژوازی می گوید غیر ممکن است. و سرانجام  این مساله در میان بخشهای مختلف بورژوازی طرفدار ۲۰ در صد افزایش تا پروپاگاند پوچ و ریاکارانه ی چهار و پنج برابر شدن میزان حداقل مزد، فیصله پیدا می کند.

در این دعوا طبقه کارگر کجا ایستاده است؟ طبقه کارگر و رهبران و فعالین طبقه چه کارهایی باید بکنند و چه موانعی را باید کنار بزنند تا بتوانند در امر تعیین حداقل دستمزد مکفی نقش جدی ایفا کنند؟ پاسخ درست به این سوالات می تواند موقعیت کنونی طبقه کارگر را در این دعوا نشان دهد. از جمله نشان دهد که  طبقه کارگر آیا می تواند  در مبارزه برای افزایش دستمزدها و تامین معیشت و رفاه خانواده اش عقب نشینی ای به بورژوازی و پیشروی ای برای خود حاصل کند، یا کماکان در حاشیه این موضوع باقی مانده و سرنوشتش را بورژوازی حاکم و کارفرماها تعیین کنند.

از نظر من و در رابطه با این مساله، بدوا دعوا در درون خود طبقه کارگر و موانع دست و پاگیری است که  نتواند در دعوای سالانه و یا مستمر برای افزایش دستمزد و دیگر مطالبات خود نقش جدی و تعیین کننده ایفا کند.

ببینید، بیش از ۱۵ میلیون کارگر شاغل با دستمزد زیر خط فقر و در حد فلاکت وجود دارد. بیش از ٦ میلیون کارگر بیکار بدون بیمه بیکاری پشت درب کارخانه ها و شرکت ها و مراکز کار، صف بسته است. بیش از دو میلیون کودکان کار وجود دارند که هیچ معیاری برای دستمزد و امنیت و سلامتشان وجود ندارد. بیش از یک میلیون تن فروش زندگی ماقبل برده داری را می گذرانند. میلیون ها زن خانواده های کارگری بعنوان کارگر بی اجر و مزد فرزندان کارگر آینده را برای نظام سرمایه تر و خشک و با فلاکت بزرگ می کنند. کل این بخشهای مختلف طبقه کارگر فاقد تشکل و اتحاد پایدار کارگری اند و سقف محکم و ابزاری برای دفاع از معیشت و سلامت وامنیت و حرمت انسانی شان وجود ندارد.

در چنین شرایط به شدت ناگوار و تکان دهنده  است که طبقه کارگر با تمام ابعادش به جنگ افزایش دستمزدها ولو تا حد خط فقر یعنی همان ۵ میلیون تومان می رود. جنگی که در آن  طبقه کارگر هنوز به تشکل و اتحاد پایدار کارگری دست نیافته است. اتحادیه و سندیکا و شورای مستقل کارگری هنوز وجود ندارند و یا تلاش برای آن هنوز در نطفه است. مجامع عمومی کارگی به سنتی پایدار تبدیل نشده است. پراکندگی صفوف طبقه کارگر با این وسعت و حجم عظیم انسانی، بشدت دردناک است.

در چنین شرایطی حرف از افزایش دستمزد ولو در حدیکه بخشی از خود بورژوازی ان را "منطقی" می نامد، بی معنی است.

تجارب تا کنونی از قبیل مسابقه تعیین میزان واقعی افزایش دستمزد متناسب با گرانی و تورم و خلاصی از گرسنگی و فلاکت،  صدور قطعنامه های مکرر، جمع آوری امضا، اکسیون چند نفره جلو مجلس و وزارت کار و غیره تا حالا کارساز نبوده و این معضل تاریخی و قدیمی بجای خود باقی مانده است. موقعیت کنونی طبقه کارگر نشان داده است که میدان مبارزه برای افزایش دستمزد طبق ادعا و یا بهتراست بگوییم پروپاگاند فریبکارانه ی بخشی از بورژوازی در دولت ومجلس و  خانه کارگر و شوراهای اسلامی  یعنی ٤ و ۵ برابر شدن حداقل دستمزد، سر میز مذاکره و نمایش مسخره ی نمایندگان بورژوازی و کارفرماها نیست. انتظار اینکه از این شو ضد کارگری نفعی به کارگر برسد بیهوده است. در نتیجه نهایت کار به همان ۲۰ و ۳۰ درصد افزایش حداقل دستمزد ختم می شود.

کار ارزان تنها با وجود کارگر خاموش ممکن است. در سکوت و یا گلایه های ضعیف اینجا و آنجا در میان طبقه کارگر، بورژوازی ایران تا کنون بیشترین سود  و انباشت عظیم سرمایه را برای خود حاصل کرده است. با وجود بحران اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی، بورژوازی ایران برخلاف ننه من غریبم در آوردن بخشهایی از آن و تظاهر به ورشکستگی برای بالان کشیدن دستمزد کارگران تحت عنوان حقوق های معوقه و غیره سود کلانی از حاصل نیروی کاررا به جیب می زنند. بازی بخش خصوصی و دولتی و گویا یکی خوب و دیگری بد است و یا واردات کالای ارزان و بی رویه و کسادی بازار کالای خودی...، هیچ تاثیری درسودآوری کلان سرمایه در نتیجه ی کار ارزان نداشته است. همه ی بخشهای سرمایه خودی و غیر خودی، خصوصی و دولتی و نظامی و غیره  در حقیقت همه در نتیجه ی موقعیت ناگوار طبقه کارگر، مدام استثمار کارگر را تشدید و کارگر را بیحقوق نگه می دارند،  تشکل مستقل کارگری را مانع و تلاش برای آن را سرکوب می کنند...

طبقه کارگر ایران در چنین اوضاعی هیچ راهی جز تشدید مبارزه اقتصادی در همه بخشهای خود و در همه ی عرصه ها ندارد. برای جلوگیری از تشدید استثمار و بیحقوقی و نجات از گرسنگی محض تنها یک راه وجود دارد و آنهم تشدید و گسترش مبارزه اقتصادی در تمام وجوه آن است. بنا بر این راه حل در درون خود طبقه کارگر شاغل و بیکار و کودکان کار و زنان بی اجر و مزد کارخانگی وتن فروشان وغیره است.

در این جدال طبقه کارگر به  سازماندهی آگاهانه ی مبارزه اقتصادی، گرفتن معوقه ها، افزایش دستمزدها، امنیت شغلی، بیمه بیکاری، تشکلهای توده ای و مستقل کارگری، پس زدن تشکلهای بی آبروی خانه کارگر و شوراهای اسلامی، ایجاد صندوق های همیاری، تعاونی های کارگری، کار در محلات و ابتکارات کارگری برای کمک به خانواده های گرسنه و بیکار و بی پناه بجای تحقیر آنها با دادن صدقه ی بنگاه های دولتی و مذهبی...، نیاز دارد. (شرم آور است وقتی یکی از همین بنگاه ها مدعی شده است که بهر نفر خانواده گرسنه ماهی ٤۰۰۰ تومان صدقه داده است!)

همچنین برای جلوگیری از تباه شدن زندگی کودکان و سالمندان در نتیجه ی گرسنگی و بی دارویی، تشکیل کمیته های مردمی محلات به مثابه ی مراجع قابل اعتماد کارگران و زحمتکشان و محرومان ساکن محلات، ایجاد تعاونی های مصرف با ارائه نیازمندیهای اولیه و ابتداییی رفع گرسنگی، ایجاد آشپزخانه های محلات باجمع آوری کمک نقدی و جنسی از داراها و انسانهای شرافتمندی که دستشان به دهنشان میرسد برای تغذیه کودکان و محرومان گرسنه و مریض و محتاج و ده ها ابتکار دیگر که بدون آن ها طبقه کارگر نه می تواند خود را نجات دهد و نه می تواند ناجی جامعه باشد. طبقه کارگر و پیشروان ورهبران کارگران با انجام این اوامر و وظایف کارگری و انساندوستانه و آزادیخواهانه ی مرکب، به طبقه ای توانا برای مطالبات اقتصادی و رفاهی و ازادیخواهانه خود تبدیل شده و خصوصیت و تصویر واقعی رهبری و صاحب جامعه بودن را ولو الان دستی در قدرت ندارد به جامعه نشان می دهد. با این تصویر و اقدامات متعدد و مرکب، طبقه کارگر و رهبرانش می توانند اعتراضات اجتماعی را هدایت و رهبری کنند و تحت پرچم سیاستهای کارگری، ازادیخواهانه، انساندوستاه و رهاییبخش خود درآورند.

اعتصابات کارگری چند ماه اخیر هفت تپه و فولاد...، یک تجربه تاریخی مهم و طلیعه چنین تحرک طبقاتی و مبارزه اقتصادی طبقه کارگر را نشان داد. در دل این مبارزات اقتصادی که علیه حقوق های معوقه و تعرض کارفرما به سطح معیشت کارگران و تهدید کارگران به تعطیلی مراکز کار به بهانه ورشکستگی و یا خصوصی سازی و غیره، شروع شده است، ما شاهد اتحاد، همبستگی طبقاتی و ارتقای آگاهی کارگران به منافع خود، لزوم تشکل مستقل و اتحاد کارگری و عروج رهبران آگاه تر، شرکت خانواده های کارگری در مبارزات کارگران، جلب توجه و حمایت مردم زحمتکش شهر و محلات... بودیم. تداوم این روند و گسترش آن به مراکز بزرگ و کوچک دیگر کار و تامین همبستگی طبقاتی و سراسری، گسترش به محلات کارگری، ایجاد تعاونی ها  و صندوق های همیاری  و دیگر ابتکارات کارگری در محل های کار و محلات زندگی،  تضمین کننده یک گام پیشروی و تعرض طبقه کارگر حداقل برای دفاع از سطح معیشت ، علیه دستمزدهای معوقه، علیه دستمزد نازل و زیر خط فقر وتباهی زندگی کارگران شاغل و بیکار و کودکان کار  و تلاشی خانواده های کارگری است. در چنین شرایطی باید چندین برابر بر تشدید مبارزه اقتصادی طبقه کارگر و در دل آن تامین خودآگاهی بیشتر و همبستگی طبقاتی و تشکل مستقل کارگری تاکید کرد و پای فشرد. این تنها راه افزایش دستمزدها نه الزاما تا یک ماه دیگر و تا اسفند ماه، بلکه مستمرا و  در حد همان "منطق" بورژوایی است که بخشا خود به آن اذعان دارند.

 

 اسفند ۹٧ (مارس ۲۰۱۹)