چرا ناسیونالیسم چپ در کردستان به جایی نمیرسد؟


باز هم در باره سرنوشت کومه له




محمد فتاحی



تحکیم موقعیت در رهبری جنبش ناسیونالیستی، اولویت اول کومه له به رهبری ابراهیم علیزاده است. این یادداشت به موانع این هدف می پردازد. برای این کار، با یک حساب سرانگشتی، اول نگاهی میکنیم به چگونگی رشد موقعیت خود جنبش ناسیونالیستی در فضای سیاسی جامعه.  سپس نگاهی به پتانسیل و ظرفیت های  این کومه له برای رسیدن به این هدف در این جنبش می اندازیم.


تاریخا ناسیونالیسم کرد در دوره هایی رشد کرده که در سطح منطقه کشمکشی بین دول و قدرت های رقیب شکل گرفته است. شکاف دولت های منطقه تنها  زمین حاصلخیز برای شکوفایی اینها بوده است. اولین نیروی ناسیونالیست کرد که توسط یک حزب سیاسی شکل گرفت و یک شبه قدرتی شد، جمهوری قاضی محمد در مهاباد سال
۱۹۴۶ میلادی است. تولد این نیروی سیاسی، محصول  رقابت شوروی استالین و  بلوک غرب در متن  و دوره پایانی جنگ جهانی دوم، برای گسترش مناطق تحت نفوذ خویش در ایران است. در مقطع حضور نیروهای شوروی در بخش هایی از شمال و غرب ایران، مقامات دولت استالین٬ بر متن شکاف های ملی بین مردم در آذربایجان و کردستان ایران با دولت های مقتدر و سرکوبگر مرکزی٬  کمک کردند که دو حکومت محلی وابسته به خود، در کردستان و آذربایجان٬ در مدت کوتاهی شکل بگیرد.  موجودیت هر دو  این جمهوری  ها٬ بعدها سرمایه ای برای استالین در معامله با شاه شد.


دومین جنبش قدرتمند ناسیونالیسم کرد متعلق به ملا مصطفی بارزانی در دهه هفتاد میلادی است که بخش اعظم کردستان عراق را به تصرف خویش در آورد. این جنبش و قدرت هم٬  محصول کشمکش دوران جنگ سرد بود و با حمایت و دخالت مستقیم شاه ایران موفقیت هایی کسب کرد. اگر قدرت قاضی محمد و حزب دمکرات کردستان ایران را بار قبل استالین با شاه ایران معامله کرد و آن را فروخت، این بار نوبت شاه بود تا جنبش بارزانی و حزب دمکرات کردستان عراق را با صدام معامله کند.

 

تحرک پشت سر پ ک ک و عبدالله اوجلان و رشد آن به عنوان یک نیرو در منطقه فعالیت خویش هم محصول کشمکش دوران جنگ سرد است. دولت سوریه به عنوان عضو بلوک شرق، حامی و ناظر بر کار جنبش اوجلان به هدف فشار به دولت ترکیه و از این طریق فشار به بلوک غرب بود. با پایان کشمکش های دوران جنگ سرد و توافقات بعدی دو دولت سوریه و ترکیه و از این طریق خالی شدن محل اطراق پ ک ک در آن منطقه، این بار اختلافات یونان و ترکیه برای مدتی "سرپناه" پ ک ک شد. با کم شدن اختلاف یونان با ترکیه، اوجلان فراری شد.


محل اطراق بعدی پ ک ک به ترتیب ارمنستان و جمهوری اسلامی در تقابل ترکیه بوده است. امروز، نه فقط موجودیت پ ک ک بلکه موجودیت طالبانی و بارزانی در کردستان عراق و احزاب ناسیونالیست کرد ایرانی، تماما و بدون استثنا محصول کشمکش بین دول منطقه و شکاف بین قدرت های جهانی است.  


مشکل اینها اما تنها اتکا به شکاف ها نیست. امروزه در متن کشمکش قدرت های جهانی و منطقه ای، در متن جنگ های نیابتی، اتکای اینها به شکاف ها تبدیل به تقبل نقش های خونین و نوکری و توطئه و جنایت در خدمت طرف های صاحب جنگ است.


حزب بارزانی در این متن است که شنگال و سرنوشت خونین دهها هزار مردم آن شهر و منطقه را تحویل داعش میدهد.

در متن تقبل نوکری برای این قدرت هاست که حزب دمکرات کردستان ایران دسته دسته پیشمرگانش را به اسم عملیات نظامی به کام مرگ می فرستد و سپاه پاسداران را صاحب پیروزی می کند.


در متن چنین سناریو دردناک، وحشیگری و جنایت و خون است که رهبری این کومه له٬ که دیگر تماما از اتکا به قدرت پایین، چپ و کمونیسم دست شسته است، برای بقا در فضای سیاسی و ادامه حیات،  امید تحکیم موقعیت خویش در این جنبش را دار
د.

 
نیرویی که میخواهد در میدان این جنبش موقعیتی کسب کند، باید با پ ک ک و بارزانی و پسران طالبانی و عبدلله مهتدی و مصطفی هجری رقابت کند، تا مورد لطف قدرت های درگیر واقع شود؛ باید به سفارت عربستان رفته و برای طول عمر خاندان آل سعود دعا بخواند، باید نماینده ای به مکه بفرستد تا از دمکرات عقب نماند، باید آماده تحویل کرکوکی بشود، شنگالی را همراه هزاران زن و مرد و کودک و پیر و جوان تحویل داعش بعدی بدهد، باید برای ترکیه در خاک کردستان بجنگد، باید از پوتین عملیات نظامی سفارش قبول کند، باید برای کمونیست ها در همسایگی خود طرح ترور بریزد، باید آماده لبیک به به ترامپ ها باشد، باید تیم نظامی برای شهادت به داخل مرزهای ایران بفرستد، باید قول نا امن کردن کردستان را به اسرائیل و عربستان بدهد و البته اگر تمام این خدمات موثر واقع نشد، برگردد و سلام و علیک و احوالپرسی های مخفی و علنی در اطراف سفارت جمهوری اسلامی در اربیل را از سر بگیرد، و بلاخره به دست گرفتن انواع ابتکاراتی که ناسیونالیست های مقبول تر، در یک سال اخیر از خود نشان دادند و رکورد آخرین دریوزگی ها را شکستند و مرز فروش آدم را بسیار بیشتر از مسعود بارزانی هموار کردند...


بلی، از شانس بد کومه له، خودفروشی و مردم فروشی و به کشتن دادن نیروی خود و مردم بیدفاع، هزینه تحویل گرفته شدن توسط دولت ها و قدرت ها را به درجه غیرقابل تصوری بالا برده است. صف نیروهای ناسیونالیست را بنگریم، میزان موفقیت های موفق های اینها، نسبت مستقیمی دارد با شمار نقش هایی که روز روشن علیه انسانیت بعهده گرفته اند. به صف تمام نیروها و احزاب ناسیونالیست کرد که نگاه می کنید، هیچکدام شان بی هزینه صاحب موقعیت امروز نزد دولت ها و قدرت ها نشده اند.

 
تمام نیروهای ناسیونالیستی که امروز صاحب قدرت نظامی و پول و امکانات اند، بدون استثنا یک تاریخ طولانی خدمت به دول و قدرت های منطقه ای را در کارنامه رنگین خویش دارند. از این نظر، هیچ و مطلقا هیچ پریسیپ و اصل سیاسی مسیر حرکت اینها را نشان نمیدهد؛ تنها پرنسیپ کسب موقعیت و امکانات به هر قیمت است.

 

بارزانی و طالبانی و پ ک ک تاریخی طولانی از چنین نقشی پشت سر موقعیت و پول و نیرو و امکانات امروز شان دارند. میدان جنبش ناسیونالیستی نه فقط در کردستان بلکه در هیچ جایی محل فعالیت یک نیروی مسئول، شرافتمند، با پرنسیپ و قابل حساب و کتاب نیست.

 

سوال اینجاست که آیا رهبری این کومه له ظرفیت و آمادگی لازم برای  ایفای چنین نقشی را دارد؟


فاکتورهای موجود در حیات این سازمان برای این سوال پاسخ منفی دارند.
 


عوامل بازدارنده؛


اولین عامل همین پرونده سرخ، انقلابی٬ معتبر، چپ و کارگری، تاریخ پشت سر این کومه له است. تاریخی که در آن،  این کومله و با تشکیل حزب کمونیست ایران٬ قادر شد تبعیض علیه مردم در کردستان ایران٬ سرکوب های تاریخی و شکاف با دولت مرکزی، را به یک جنبش چپ و رادیکال، کارگری و کمونیستی گره بزند که همسرنوشت مردم محروم در سراسر ایران و طبقه کارگر در ایران است.


قلب این تاریخ٬ تغییر این فرهنگ و این سنت و این تجربه،٬ تحت نام کومله،٬ اگر کار اگر غیرممکنی نباشد،‌ مطلقا ساده نیست. این کومه له لولای اتحاد هزاران و دهها هزار کارگر در کوره های آجرپزی بوده است، صفی طولانی از شرافتمندترین و فداکارترین انقلابیون کمونیست در قلب شهرها را همراه خود داشته است.


بخش عظیم خوش نام ترین انقلابیون برخاسته از انقلاب در صفوف تاریخ پشت سر آن حضور داشته اند. تاریخی از مراسم های کارگری، از جنگ های قهرمانانه، از دفاع جانانه از کارگر و زحمتکش در مقابل ارتجاع، پشت سر این نام است.
این کومه له در تاریخ معاصر تنها نیروی کمونیستی بوده است که در دوران جنگ با یک رژیم هار و فاشیستی، پوزه رقیب ناسیونالیست خود را به خاک مالیده و تاریخ شکستی به اسم آن نوشته است که نسل به نسل کمونیست ها را در مقابل عنصر ناسیونالیستی صاحب اعتماد به نفس و باور به خود کرده است.


زحمتکش و کارگر و زن، در کردستان، بعداز تولد آن کومه له کمونیست قدیمی بود که دارای شخصیت و موقعیت و عناوینی با بار مثبت سیاسی اجتماعی شدند. بیانیه حقوق زحمتکشان به زحمتکشان قدرت و اعتبار داد. تسلیح زنان، به زن موقعیتی داد که در سرتاسر دوران های جنبش های ناسیونالیستی، بی حقوقی زن یک پای قدرت شان بوده است. کارگر در کردستان با تولد کومه له کمونیست است که یک هویت مستقل سیاسی و طبقاتی و جنبشی پیدا کرد.


این حقایق توقع جامعه از یک نیروی سیاسی حتی غیر کمونیست را بالا برد. در طول فعالیت آن کومه له قدیمی ارزش هایی در کردستان تثبیت شدند که نه فقط از صفحات تاریخ بلکه از اذهان و شعور سیاسی و داده های همین امروز جامعه پاک نشدنی اند.


مسئولیت، پرنسیپ، عنصر شرافتمندی و حساب و کتاب سیاسی و تعهد، در اذهان عموم از این نمونه ها هستند.

تومار طولانی شخصیت های سیاسی آن جامعه علیه توطئه گری و تروریسم باند تبهکار مهتدی، یک گوشه کوچک از حساسیت اجتماعی نسبت به عملکرد یک نیروی نامسئول، بی پرنسیپ و خطاکار را به نمایش گذاشت. چنین پدیده ای در کردستان های دیگر مطلقا دیده نمی شود. در همین کردستان عراق، احزاب ناسیونالیست در طول عمر خویش خرواری جنایت و ترور و سرکوب در پرونده دارند، بدون اینکه در جامعه با یک ایست قوی روبرو شوند. در ترکیه، پ ک ک در دوره ای تعداد پرشماری معلم روستایی را به اتهام آموزش به زبان بیگانه اعدام کردند. تعداد بسیاری کدخدای روستاها را به اتهام کارمند دولت و خائن کشتند و هیچ جبهه اجتماعی و سیاسی در داخل کردستان شان به اینها ایست نداد.


اگر در کردستان ترکیه پ ک ک به سادگی زنان و مردان صفوف خود را در سالهای گذشته به جرم عشق به هم در ملا عام به گلوله می بست و برای عبرت جنازه عاشقان را به نمایش میگذاشت، در مناطق شمالی کردستان ایران، منطقه حضور اولیه اینها، با اولین تنفر اجتماعی از این جنایات شان، ناچار شد این وحشیگری و بربریت را تعطیل کند.

اگر همین سازمان قادر نشد بمب گذاری در شهرها را، درست مانند شهرهای ترکیه، به یک سنت تبدیل کند، به خاطر عدم پذیرش اجتماعی آن از همان بدو شروع کار بمب گذاری های شان در سنندج بود. اگر دمکرات کردستان ایران مانند دمکرات کردستان عراق پرونده سیاه تری ندارد، مدیون حضور کومه له تاریخی در این جامعه است. اگر سازمان زحمتکشان از بدو تولد، علیرغم اطلاعیه و تبلیغات، در امر راه اندازی خصومت و دشمنی و تفرقه قومی بین دانش آموزان مدارس در کردستان موفق نبود، به خاطر عدم پذیرش اجتماعی آن و دست رد بر طرح  پاکسازی قومی به دنبال این طرح شوم شان بود. اینها همه نمونه هایی از ارزش ها و پرنسیپ هایی اند که به یمن حضور کومه له تاریخی، امروزه داده های حاضر در فرهنگ سیاسی جامعه اند. نتیجه این میشود که علیرغم تمام عشق رهبری این کومه له به ایفای نقش در جنبش ناسیونالیستی، ورودش به لجنزار ناسیونالیستی با مقاومت اجتماعی از طرف بخش چپ جامعه، روبرو میشود.

 

مانع دیگر وجود و حضور یک کمونیسم قدرتمند در فضای سیاسی این جامعه است، که یک سرش در شهرهای اروپا و سر دیگرش در شهرهای کردستان است. منظور از این کمونیسم، طیف وسیعی از شخصیت ها و فعالین شناخته شده و محافل و جمع های پرشماری است که بخش اعظم شان در بیرون صفوف احزاب سیاسی قرار دارند. چند صد نفری که بیانیه مشترک و تومارعلیه طرح های ترور باند مهتدی صادر کردند، بخشی از این نیروست که قدرت فشارش وقتی که به حرکت می افتد، در افکار عمومی و در قلب شهرها، غیرقابل انکار است. این طیف و این نیرو به فروش تاریخ پشت سر خویش توسط کومه له امروزی رضایت نمیدهد و تمکین نمی کند. بخش عمده ای از ادبیات شبکه های اجتماعی محصول کار فکری این طیف است که علیرغم هر ناروشنی در افق و هر کجروی در این و آن مقطع، علی العموم مدافع پرنسیب هایی است که با معامله و مسیر ملی شدن این کومه له همساز نیست. برای صدها کمونیست جان به در برده از جنگ علیه جمهوری اسلامی و حزب دمکرات کردستان، ایستادن روی پای خود و دفاع شرافتمندانه از تاریخ پشت سر یک ارزش معتبر است. این صف و این طیف وسیع، دگردیسی این کومه له بسوی راست را می بیند و از آن دل خوشی ندارد. اگر دوستی این کومه له با این و آن موجود سیاسی راست انرژی زا و قوت قلب است، برای صف وسیعی از کمونیست های بیرون این کومه له، موجب نارضایتی و اعتراض است. علت روشن است؛ این صف میداند که این کومه له مشغول معامله و خرید و فروش سیاسی با سواستفاده از آن سرمایه تاریخی است که محصول کار کمونیست های آن تاریخ است. همین مورد افشا شدن رابطه و دوستی این کومه له با لشکری جریان ناسیونالیست و اسلامی در کنگره ملی پ ک ک، موجبات یک ابرو ریزی و یک اسکندال سیاسی در فضای طیف وسیعی از این چپ را فراهم کرد. حالا در نظر بگیرید این کومه له رسما و علنا وارد همکاری نه با گروههای دست راستی بلکه با این و آن دولت و بلوک منطقه ای بشود و مسیر ناسیونالیست های شناخته شده را در پیش بگیرد، چه غوغایی برپا میشود.
 


 مانع بعدی همین عنوان کمونیستی است.


این کومه له مادام مثل منشعبین خود رسما عنوان کمونیسم را کنار نگذاشته است، و مادام به اسم یک سازمان کمونیستی فعالیت میکند، در ابعاد اجتماعی، و در قلب شهرهای کردستان،هیچ بخش چپ این جامعه آنرا برای ورود به لجنزار سیاسی و نوکری دولت ها و مزدوری برای این و آن، را همراهی نمی کند.


در بعد اجتماعی این واقعیت شناخته شده است که کمونیسم همراه سازماندهی کارگر است، همراه عدالت خواهی و خصومت با تبعیض است، همراه برابری بین زن و مرد است. همراه ایفای نقش برای جارو کردن مذهب و زن ستیزی از جامعه است. کمونیسم عنصر مبارز علیه ناسیونالیسم و خرافات ملی و قومی و طایفه ای است... کومه له البته میتواند وارد عرصه مورد علاقه اش شده و مثل بقیه نیروهای هم جنبشی خود عمل کند، اما این کار وقتی میسر میشود که در متن جامعه، آنرا هم چیزی دقیقا مانند بقیه کومه له ها به حساب آورده اند...


عنوان کمونیست در درون خود این سازمان هم یک مانع دائمی ایفای نقش به عنوان یک سازمان تمام عیار ناسیونالیستی است. مادامی که به اسم کمونیست فراخوان میدهد، خواسته یا نخواسته جوان وارد شده به اردوگاه شان هم از سر کنجکاوی هم که باشد سراغ کمونیسم میرود و وقتی رفت، سراغ متفکرین و شخصیت های آنرا هم میگیرد و میخواند و چشم باز میکند. کمونیسم منصور حکمت، اگرچه دست و پاشکسته ولی از همین مسیر وارد سوخت و سازشان میشود.


این حقایق به ما میگویند که برای ایفای نقش آنهم در رهبری جنبش ناسیونالیستی، این سازمان باید تغییرات خیلی بیشتری بکند. باید ظرفیت هایی کسب کند که احتمالا هنوز خیلی به آن فکر نکرده اند. دور ریختن عناوین امروز شرط اول اند. یک جنگ آشکار علیه کمونیسم و برابری طلبی شرط دوم است. در متن چنین تغییراتی است که آماده ایفای نقش مانند همه ناسیونالیست ها میشوند. تا آن روز، علیرغم تمام از خود راضی بودن ها، ناچار است به موقعیت مشابه حزب شیوعی کردستان عراق رضایت دهد، که همیشه ضمیمه دیگران و جزو ضعیف ترین های جنبش ناسیونالیستی کرد بوده است.


یک علت اصلی رشد مداوم ناسیونالیست های افراطی در درون این سازمان، بی نقشی و ناتوانی آن در همراهی تمام عیار با نیروهای روشن بین ناسیونالیست کرد است. عنصر جدی ناسیونالیست به این کوتاهی در ایفای نقش ناراضی است و بیرون میزند. جدا شدن های فصلی جمع های ناسیونالیست روشن بین از این سازمان محصول همین لنگان لنگان کردن های این کومه له در جنبش ناسیونالیستی است. از طرفی تحکیم موقعیت در این جنبش اولویت است، از طرف دیگر مدعی گردآوری متحد و نیرو برای تقویت آلترناتیو کمونیستی ! نقش شتر مرغی کومه له در چنین موقعیتی یک اجبار و یک تحمیل ناشی از تناقضات سیاسی درون خویش است. فردا روز اوضاع کمونیسم در متن اجتماعی بهبود بیشتری بیابد، این بار نوبت کمونیست های روشن بین درون صف اینهاست که مسیر خروج در پیش میگیرند.
 

 

اوضاع فعلی هم یک مانع جدی است؛
 

تحکیم موقعیت در جنبش ناسیونالیستی کرد، از شانس بد این کومه له، در دوره ای است که تغییر در تناسب قوای سیاسی در یک سال اخیر و بویژه بعداز سربرآوردن شوراهای هفت تپه و اهواز، به نفع جنبش و افق کارگریست. برای اولین بار در تاریخ این مملکت، شخصیتی مانند اسماعیل بخشی، در موقعیت یک کارگر آگاه و یک رهبر فهیم کارگری، جایگاه یک قهرمان ملی پیدا میکند که از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب این کشور، هر جا صدا و پرچم اعتراض بالاست، اسم و عکس و شعارهای او هم بالاست. نه فقط در میان کارگران، بلکه در میان معلمان، بازنشستگانٍ دانشجویان و حتی مال باختگان و  کشاورزان هم اسماعیل بخشی به عنوان یک رهبر کارگری، با قامتی بلند، به شیوه های مختلف بر شانه های معترضین ایستاده است. چنین فضایی آماده استقبال از نیرویی نیست که به عنوان کمونیست،مشغول معامله و خوش و بش و بند و بست و دوستی با ارتجاعی ترین نیروها در اپوزیسون است. این تناقضات، موانع و مشکلات، کار این کومه له برای رسیدن به موقعیتی که آرزو دارد را اگر نه غیر ممکن، بسیار سخت کرده است.

 

مانع درونی؛
 

خوشبختانه امروز بخش قابل توجهی از کادرهای قدیمی خود این سازمان، در مقابل راست روی آن سنگر گرفته اند. صرفنظر از کیفیت و چگونگی این سنگربندی، ولی این بخش کومه له همراه این راست روی و فروش این سازمان به جنبش ناسیونالیستی نیست. اگر دوره های قبل بخش هایی از خود کادرهای قدیمی این سازمان در دوره های متفاوت آنرا برای پیوستن به راست ناسیونالیستی کنار گذاشته اند، امروز شاید تنها دوره ای است که بخشی از لایه کادری آن از موضع چپ در مقابل رهبری راست رو آن قد علم کرده است. تقلای این بخش از چپ کومه له، بطور واقعی مورد حمایت هر کمونیستی است که علاقه ای به تحویل این سازمان و تاریخ پشت سر و اعتبار آن، به ارتجاع ناسیونالیستی ندارد.

 و بلاخره حزب حکمتیست؛
 

  خود ما به عنوان حزبی که نه تنها در کل این تاریخ به روشنترین وجه در مقابل راست روی این سازمان و کل جنبش ناسیونالیستی ایستاده ایم که دست بر قضا صاحب آن تاریخ هم بطور واقعی هستینم. ما کومه له موجود را جاگذاشتیم اما هیچ زمانی آنها را صاحب آن تاریخ و کل جنگ و جدلهای حزب کمونیست و تشکیلات کردستانش و پراتک مورد اشاره در این یادداشت ندانستیم. اگر قطب چپی در جامعه و بیرون در مقابل این راست روی موجود است سر روشن بین این قطب حزب ما است. ما بطور قطع نخواهیم گذاشت اعتبار آن دوران درخشان تاریخی را پشت راست برده و ضمیمه جنبش ناسیونالیستی کنند. ما چشم و گوش کارگران و بلوک چپ جامعه را بر کل حقایق مربوط به این مسئله و این تاریخ را باز میکنیم. ما برای حفط آن سرمایه تاریخی در خدمت به کمونیسم و کارگر، از هیچ کوششی صرفنظر نمی کنیم و در این مسیر، دست هر کمونیستی که برای این هدف از تلاش خود مایه میگذارد را می فشاریم.